This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف زیبای بشنو این نکته
با اجرای بینظیر بانو پريسا
با اجرای بینظیر بانو پريسا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا چو قبله تو باشی نماز بگزارم
وگرنه من ز نماز و ز قبله بیزارم
شعر از حافظ
با آواز زنده یاد
استاد غلامحسین بنان
وگرنه من ز نماز و ز قبله بیزارم
شعر از حافظ
با آواز زنده یاد
استاد غلامحسین بنان
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه خداوند برآرد ایزد تعالی در او نظر نکند بازش بخواند دگر باره اعراض کند بازش به تضرّع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
گلستان سعدی
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
گلستان سعدی
شیخ پیمانهشکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست بههم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست بههم
ُ#وصالشیرازی
آه از این توبه و پیمانه که بشکست بههم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست بههم
ُ#وصالشیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی هیچ کس را
نداشته باشی بهتر است ...
باورکن؛
بعضی ها تنهاترت می کنند ...!
"حسین پناهی"
نداشته باشی بهتر است ...
باورکن؛
بعضی ها تنهاترت می کنند ...!
"حسین پناهی"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه
تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون
حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است ...!
🎙#خسرو_شڪیبایی
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه
تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون
حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است ...!
🎙#خسرو_شڪیبایی
بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
آیینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه ی نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده ی عشقیم نمردیم و نمیریم
#رهی_معیری
آیینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه ی نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده ی عشقیم نمردیم و نمیریم
#رهی_معیری
پیش از آنکه پاییز
آخرین پنجره ات را از من بگیرد...
پیش از آنکه تابستان
چشم هایش را ببندد...
پیش از آنکه لبخند هایت
زرد و ارغوانی
از شاخه بیفتد ...
فصل را نگه دار
تقویمت را ورق نزن
من انگور شهریورم
خواهم رسید ...!
#عرفان_نظرآهاری
آخرین پنجره ات را از من بگیرد...
پیش از آنکه تابستان
چشم هایش را ببندد...
پیش از آنکه لبخند هایت
زرد و ارغوانی
از شاخه بیفتد ...
فصل را نگه دار
تقویمت را ورق نزن
من انگور شهریورم
خواهم رسید ...!
#عرفان_نظرآهاری
با تو بودن
خوب است
و کلامِ تو
مثل بویِ گُلِ
در تاريکی است.
مثلِ بوی گُلِ در تاريکی
وسوسه انگيز است.
بویِ پيراهن تو
مثلِ بویِ دريا
نمناک است
مثلِ بادِ خنکِ تابستان
مثلِ تاريکی
خواب انگيز است.
#منوچهر_آتشی
خوب است
و کلامِ تو
مثل بویِ گُلِ
در تاريکی است.
مثلِ بوی گُلِ در تاريکی
وسوسه انگيز است.
بویِ پيراهن تو
مثلِ بویِ دريا
نمناک است
مثلِ بادِ خنکِ تابستان
مثلِ تاريکی
خواب انگيز است.
#منوچهر_آتشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
بی کسم ای کس که چو من بی کسی
بی کس و کاری که ز دلواپسی
بس که به دادم نرسیده کسی
آمده ام تـا تـــو به دادم رسی
اجرای دو زبانه ترکی و فارسی قطعه " بی کس " توسط #پرواز_همای را باهم بشنویم
بی کسم ای کس که چو من بی کسی
بی کس و کاری که ز دلواپسی
بس که به دادم نرسیده کسی
آمده ام تـا تـــو به دادم رسی
اجرای دو زبانه ترکی و فارسی قطعه " بی کس " توسط #پرواز_همای را باهم بشنویم
صنما به خاک پایت، که به کنج بیت احزان
به ضــرورتم نشــیند، نـه بـه اختیار بـیتو
اگـرم به سوی دوزخ، ببرند بـاز خوش خوش
بـروم ولــی به جنــت، نـکنم گــذار بـیتو
#سعدی
به ضــرورتم نشــیند، نـه بـه اختیار بـیتو
اگـرم به سوی دوزخ، ببرند بـاز خوش خوش
بـروم ولــی به جنــت، نـکنم گــذار بـیتو
#سعدی
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم
آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم
از طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم
روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم
از دل تو در دل من نکتههاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم
ای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم
#مولانا
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم
آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم
از طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم
روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم
از دل تو در دل من نکتههاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم
ای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم
#مولانا
اى درويش!
دانا و محقق را در مساجد بر منابر وعظ و تذكير نيابى؛
در اهل نفاق و دنيا پرستان نيابى؛
و در مدارس بر بساط تدريس و منصب، در ميان اهل كتاب و بت پرستان نيابى؛
و در خانقاه ها بر سر سجاده، در ميان اهل خيال و خودپرستان نيابى.
كشف الحقايق، عزيزالدين نسفی
دانا و محقق را در مساجد بر منابر وعظ و تذكير نيابى؛
در اهل نفاق و دنيا پرستان نيابى؛
و در مدارس بر بساط تدريس و منصب، در ميان اهل كتاب و بت پرستان نيابى؛
و در خانقاه ها بر سر سجاده، در ميان اهل خيال و خودپرستان نيابى.
كشف الحقايق، عزيزالدين نسفی
Do Parandeh
Leila Forouhar
دو تا پرنده هستیم رو شاخه های غربت...
#لیلا_فروهر
#لیلا_فروهر
در کتابهای کهن آمده است که فرزانه کیست...
آنکه خود را از کشمکشهای جهان دور نگاه می دارد.
عمر کوتاه را بدون بیم به سر می آورد.
از زور بهره نمی جوید.
بدی را با نیکی پاسخ می دهد.
و آرزوهایش را فراموش می کند.
اما اینهمه را من نمی توانم
به راستی که در روزگاری تیره زندگی می کنم ...
#برتولت_برشت
آنکه خود را از کشمکشهای جهان دور نگاه می دارد.
عمر کوتاه را بدون بیم به سر می آورد.
از زور بهره نمی جوید.
بدی را با نیکی پاسخ می دهد.
و آرزوهایش را فراموش می کند.
اما اینهمه را من نمی توانم
به راستی که در روزگاری تیره زندگی می کنم ...
#برتولت_برشت
فکر چگونه تولید میشود؟
تمام چیزهایی که نمیپذیرید، تبدیل به فکر شما میشوند، و دائما ذهن شما را مشغول نگه میدارند. از آن جا که ذهن شما سازنده تصاویر زندگی شماست، آنچه نپذیرفتهاید، تبدیل به زندگی شما میشود و خود را تکثیر میکند. اما چیزهایی که میپذیرید دیگر بخشی از ذهن شما نمیشود و از دایره ذهن خارج میشود. مثلا شما پذیرفتهاید که خورشید در آسمان است، آب رفع تشنگی میکند، یا لباستان را چگونه بپوشید یا چگونه دوچرخه برانید. آیا در طول شبانه روز به این چیزها فکر میکنید؟ مسلما خیر!
پس اگر چیزی را دوست ندارید و میخواهید از زندگیتان محو شود، آن را بپذیرید. به تدریج که ذهن خود را با پذیرش خلوت کنید، جا برای خلق تازهها باز میشود.
#اکهارت_تله
تمام چیزهایی که نمیپذیرید، تبدیل به فکر شما میشوند، و دائما ذهن شما را مشغول نگه میدارند. از آن جا که ذهن شما سازنده تصاویر زندگی شماست، آنچه نپذیرفتهاید، تبدیل به زندگی شما میشود و خود را تکثیر میکند. اما چیزهایی که میپذیرید دیگر بخشی از ذهن شما نمیشود و از دایره ذهن خارج میشود. مثلا شما پذیرفتهاید که خورشید در آسمان است، آب رفع تشنگی میکند، یا لباستان را چگونه بپوشید یا چگونه دوچرخه برانید. آیا در طول شبانه روز به این چیزها فکر میکنید؟ مسلما خیر!
پس اگر چیزی را دوست ندارید و میخواهید از زندگیتان محو شود، آن را بپذیرید. به تدریج که ذهن خود را با پذیرش خلوت کنید، جا برای خلق تازهها باز میشود.
#اکهارت_تله
.
هستی با چرخش فصول جلوه های
گوناگون خویش را به ما نثار میکند
باشد كه ما نیز
با عشق و شفقت،
با بخشش و گذشت،
بودن خويش را به هستى هديه دهيم.
#حکمت تائو
هستی با چرخش فصول جلوه های
گوناگون خویش را به ما نثار میکند
باشد كه ما نیز
با عشق و شفقت،
با بخشش و گذشت،
بودن خويش را به هستى هديه دهيم.
#حکمت تائو
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
فیض_کاشانی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
فیض_کاشانی
راز دل دیوانه به هشیار نگویید
اسرار لب یار به اغیار نگویید
بویی اگر از گوشهء میخانه شنیدید
ای اهل نظر بر سَر بازار نگویید ...
جناب_عراقی
اسرار لب یار به اغیار نگویید
بویی اگر از گوشهء میخانه شنیدید
ای اهل نظر بر سَر بازار نگویید ...
جناب_عراقی
اگر رندی و مِی نوشی بیا میخانه ای داریم
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم
اگر از عقـــــل می پرسی ندارد نزد مـــا قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم
در این خلوت سرای دل نشسته دلبـــــری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم
تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنـــــج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم
همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکـــــن هر یکی از مـــــا، نکو دردانه ای داریم
چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمـــــع عشق او پـــــر پروانه ای داریم
خرابات است وما سر مست وسیّدجام مِی بر دست
در این میخانه باقـــــی، می مستانه ای داریم
حضرت شاه نعمتالله ولی
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم
اگر از عقـــــل می پرسی ندارد نزد مـــا قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم
در این خلوت سرای دل نشسته دلبـــــری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم
تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنـــــج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم
همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکـــــن هر یکی از مـــــا، نکو دردانه ای داریم
چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمـــــع عشق او پـــــر پروانه ای داریم
خرابات است وما سر مست وسیّدجام مِی بر دست
در این میخانه باقـــــی، می مستانه ای داریم
حضرت شاه نعمتالله ولی