بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
#مولانا
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
#مولانا
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
#مولانا
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
#مولانا
▫من معتقدم هرگونه اخلاق باید بر این اصل استوار باشد ، که هیچکس خود را ارزشمندتر از هیچ کسِ دیگر نشمارد.
- کارل پوپر
- کارل پوپر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای زیبا و قدیمی... چشم نرگس
استاد شجریان
خواهم كه بر زلفت، هر دم زنم شانه
ترسم پريشان كند بسي، حال هر كسي، چشم نرگست، مستانه مستانه....
استادجان شجریان💠
استاد شجریان
خواهم كه بر زلفت، هر دم زنم شانه
ترسم پريشان كند بسي، حال هر كسي، چشم نرگست، مستانه مستانه....
استادجان شجریان💠
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سلام_خدای_خوبم
#سلام_امام_زمانم
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
سلام بر تو اي پرچم برافراشته
سلام بر تو ای فريادرس
و ای رحمت گسترده
#سلام_امام_زمانم
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
سلام بر تو اي پرچم برافراشته
سلام بر تو ای فريادرس
و ای رحمت گسترده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
#سوره_انشقاق_آیه_۶
يَآ أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ (٦)
ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی كرد!
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
#سوره_انشقاق_آیه_۶
يَآ أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ (٦)
ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی كرد!
زندگی همینه که هست.
اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه.
این ماییم که بهش ارزش میدیم.
با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره،
زیباییهای خودش رو هم داره.
نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.
نمیشه باهاش جنگید!
بهتر اینه که نیمهٔ پر لیوان رو ببینیم
امروز
که هوایِ آغازی نو
بهتر از هر موقعی به مشام میرسد،
تو هم شروع کن!
تو هم زمستانِ دلت را،
بسپار به بهار...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو
🌺🌺🌺
هر روز صبح
متفاوت باشیم از دیروز
لبریز باشیم از امروز
و خالی باشیم از فردا
صبحت زیبا و پرگل
روزت پر خنده و شاد
و لحظه هایت ماندنی
🌺🌺🌺
شاد باشی
اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه.
این ماییم که بهش ارزش میدیم.
با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره،
زیباییهای خودش رو هم داره.
نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.
نمیشه باهاش جنگید!
بهتر اینه که نیمهٔ پر لیوان رو ببینیم
امروز
که هوایِ آغازی نو
بهتر از هر موقعی به مشام میرسد،
تو هم شروع کن!
تو هم زمستانِ دلت را،
بسپار به بهار...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو
🌺🌺🌺
هر روز صبح
متفاوت باشیم از دیروز
لبریز باشیم از امروز
و خالی باشیم از فردا
صبحت زیبا و پرگل
روزت پر خنده و شاد
و لحظه هایت ماندنی
🌺🌺🌺
شاد باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپی از "ایرج مهدیان"
با نام "هر چی غمه مال منه"
با نام "هر چی غمه مال منه"
ای آنک دوای دردمندان دانی
درمان [و] علاج مستمندان دانی
هرچ از دل ریش خویش گویم با تو
ناگفته تو صد هزار چندان دانی
#اوحدالدین_کرمانی
درمان [و] علاج مستمندان دانی
هرچ از دل ریش خویش گویم با تو
ناگفته تو صد هزار چندان دانی
#اوحدالدین_کرمانی
هان ای پدر پیر که امروز
می نالی ازین درد روانسوز
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبردار شدی سوخته بودی
افسرد تن و جان تو در خدمت دولت
قاموس شرف بودی
و ناموس فضیلت
وین هردو شد از بهر تو اسباب مذلت
چل سال غم و رنج ببین با تو چه ها کرد
دولت رمق و روح ترا از تو جدا کرد
چل سال ترا برده انگشت نما کرد
آنگاه چنین خسته و آزرد ه رها کرد
از مادر بیچاره من یاد کن امروز
هی جامه قبا کرد
خون خورد و گرو داد و غذا کرد و
دواکرد
جان بر سر این کار فدا کرد
هان ای پدر پیر
کو آن تن و آن روح سلامت
کو آن قد و قامت
فریاد کشد روح تو فریاد ندامت
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبر دار شدی سوخته بودی
از چشم تو آن نور کجا رفت
آن خاطر پر شور کجا رفت
میراث پدر هم سر این کارها
رفت
وان شعله که بر جان شما رفت
دودش همه در دیده ما رفت
امروز تو ماندی و همین درد روانسوز
نفرین نکند سود به استاد بدآموز
چل سال اگر خدمت بقال نمودی
امروز به این رنج گرفتار نبودی
هان ای پدر پیر
چل سال در این مهلکه راندی
عمری به تماشا و تحمل گذراندی
دیدی همه ناپاکی و خود پاک بماندی
آوخ که مرا نیز بدین ورطه کشاندی
علم پدر آموخته ام من
چون او همه در دام بلا سوخته ام من
چون او همه اندوه و غم اندوخته ام من
ای کودک من مال بیندوز
وان علم که گفتند میاموز
#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#پند
می نالی ازین درد روانسوز
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبردار شدی سوخته بودی
افسرد تن و جان تو در خدمت دولت
قاموس شرف بودی
و ناموس فضیلت
وین هردو شد از بهر تو اسباب مذلت
چل سال غم و رنج ببین با تو چه ها کرد
دولت رمق و روح ترا از تو جدا کرد
چل سال ترا برده انگشت نما کرد
آنگاه چنین خسته و آزرد ه رها کرد
از مادر بیچاره من یاد کن امروز
هی جامه قبا کرد
خون خورد و گرو داد و غذا کرد و
دواکرد
جان بر سر این کار فدا کرد
هان ای پدر پیر
کو آن تن و آن روح سلامت
کو آن قد و قامت
فریاد کشد روح تو فریاد ندامت
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبر دار شدی سوخته بودی
از چشم تو آن نور کجا رفت
آن خاطر پر شور کجا رفت
میراث پدر هم سر این کارها
رفت
وان شعله که بر جان شما رفت
دودش همه در دیده ما رفت
امروز تو ماندی و همین درد روانسوز
نفرین نکند سود به استاد بدآموز
چل سال اگر خدمت بقال نمودی
امروز به این رنج گرفتار نبودی
هان ای پدر پیر
چل سال در این مهلکه راندی
عمری به تماشا و تحمل گذراندی
دیدی همه ناپاکی و خود پاک بماندی
آوخ که مرا نیز بدین ورطه کشاندی
علم پدر آموخته ام من
چون او همه در دام بلا سوخته ام من
چون او همه اندوه و غم اندوخته ام من
ای کودک من مال بیندوز
وان علم که گفتند میاموز
#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#پند
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش میگریم
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هرشب بر زوال "خویش" میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
#اکنون
#امپراتور
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش میگریم
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هرشب بر زوال "خویش" میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
#اکنون
#امپراتور
دلکش _رفتی(یار وفادار)
@Jane_oshaagh
«رفتی»
در #دستگاه_شور
با صدای #دلکش
در سال ۱۳۲۶ به اجرا درآمد.
نخستین اثر مشترک با
همکاری #نواب_صفا
و #مهدی_خالدی
ما را زچه پابند جنون کردی ورفتی
عصمت باقرپور بابلی (۳ اسفند ۱۳۰۳ – ۱۱ شهریور ۱۳۸۳) که با نام دلکَش شناخته میشود، خواننده ایرانی ژانرهای موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ بود. از او با عناوینی چون «زن حنجره طلایی» و «آتش کاروان هنر» یاد میشود. او ترانههایش را به دو زبان فارسی و مازندرانی خواندهاست. وی همچنین در چند مورد با تخلّص نیلوفر ترانهسرایی هم کردهاست؛ از جمله ترانههایی که او خود نوشته و خوانده، ترانهٔ «ساز شکسته» است.
در #دستگاه_شور
با صدای #دلکش
در سال ۱۳۲۶ به اجرا درآمد.
نخستین اثر مشترک با
همکاری #نواب_صفا
و #مهدی_خالدی
ما را زچه پابند جنون کردی ورفتی
عصمت باقرپور بابلی (۳ اسفند ۱۳۰۳ – ۱۱ شهریور ۱۳۸۳) که با نام دلکَش شناخته میشود، خواننده ایرانی ژانرهای موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ بود. از او با عناوینی چون «زن حنجره طلایی» و «آتش کاروان هنر» یاد میشود. او ترانههایش را به دو زبان فارسی و مازندرانی خواندهاست. وی همچنین در چند مورد با تخلّص نیلوفر ترانهسرایی هم کردهاست؛ از جمله ترانههایی که او خود نوشته و خوانده، ترانهٔ «ساز شکسته» است.
یادها و خاطره ها - صبح نام تو
علیرضا افتخاری
تصنیف : صبح نام تو
باصدای : #علیرضا_افتخاری
باصدای : #علیرضا_افتخاری
Aghrabe Zolfe Kajat
Iraj Bastami @BestMusik
عقرب زلف کجت
ایرج بسطامی
ایرج بسطامی
بگذار با تو عالم خود را عوض کنم
یک لحظه توبه جای من ومن به جای تو
این حال و عالمی که تو داری، برای من
دار و ندار و جان و دل من برای تو
قیصر امینپور
یک لحظه توبه جای من ومن به جای تو
این حال و عالمی که تو داری، برای من
دار و ندار و جان و دل من برای تو
قیصر امینپور
گفتم صنم مه رو گه گاه مرا می جو
کز درد به خون دل رخساره همیشویم
گفتا که تو را جستم در خانه نبودی تو
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم
یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همیمویم
#مولانا
کز درد به خون دل رخساره همیشویم
گفتا که تو را جستم در خانه نبودی تو
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم
یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همیمویم
#مولانا
نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم
فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم میدهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رُخَت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
#حضرت_حافظ
گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم
فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم میدهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رُخَت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
#حضرت_حافظ