دل در طلب خندهٔ شیرین تو خون شد
جان در طمع لعل شکرخای تو افتاد
یک طایفه هر صبح به امید تو برخاست
یک سلسله هر شام به سودای تو افتاد
#فروغی_بسطامی
جان در طمع لعل شکرخای تو افتاد
یک طایفه هر صبح به امید تو برخاست
یک سلسله هر شام به سودای تو افتاد
#فروغی_بسطامی
گاهی به جویِ دوستْ چو آب روان خوشیم
گاهی چو آبْ حبس شدم در سبوی دوست
با دوستْ ما نِشَسته که ای دوستْ دوست کو؟
کو کو هَمیزَنیم ز مستی به کوی دوست
#مولانا
گاهی چو آبْ حبس شدم در سبوی دوست
با دوستْ ما نِشَسته که ای دوستْ دوست کو؟
کو کو هَمیزَنیم ز مستی به کوی دوست
#مولانا
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
خون ما آن نرگس مستانه ریخت
وان سر زلف پریشان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
#حافظ
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
خون ما آن نرگس مستانه ریخت
وان سر زلف پریشان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
#حافظ
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
هله عاشقان صادق مروید جز موافق
که سعادتی است سابق ز درون باوفایی
#مولانا
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
هله عاشقان صادق مروید جز موافق
که سعادتی است سابق ز درون باوفایی
#مولانا
Audio
گفت عالم همه در بندگی شیطاناند
گفتم ای زاهد خودبین به زیان تو که نیست!
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفیست، به جان تو که نیست!
#هوشنگ_ابتهاج
گفتم ای زاهد خودبین به زیان تو که نیست!
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفیست، به جان تو که نیست!
#هوشنگ_ابتهاج
هر دمم پیش آید و با صد زبان خواند به چشم
وین چنین بگریزد و پرهیــز باشد از منش...
در سراپای وجــودش هیــــچ نقصانی نبود
گر نبــودی این همه نامهــــربانی کردنش
#هوشنگ_ابتهاج
وین چنین بگریزد و پرهیــز باشد از منش...
در سراپای وجــودش هیــــچ نقصانی نبود
گر نبــودی این همه نامهــــربانی کردنش
#هوشنگ_ابتهاج
من هوای خودم را مینوشم
و در دوردست خودم تنها نشستهام
انگشتم خاكها را زیر و رو میكند
و تصویرها را به هم میپاشد،
میلغزد، خوابش میبرد
تصویری میكشد تصویری سبز ؛
شاخهها ... برگها
روی باغهای روشن پرواز میكنم
چشمانم لبریز علفها میشود
و تپشهایم با
شاخ و برگها میآمیزد
میپرم، میپرم !
#سهراب_سپهری
و در دوردست خودم تنها نشستهام
انگشتم خاكها را زیر و رو میكند
و تصویرها را به هم میپاشد،
میلغزد، خوابش میبرد
تصویری میكشد تصویری سبز ؛
شاخهها ... برگها
روی باغهای روشن پرواز میكنم
چشمانم لبریز علفها میشود
و تپشهایم با
شاخ و برگها میآمیزد
میپرم، میپرم !
#سهراب_سپهری
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - دل ز دستم رفت و جان هم
دل ز دستم رفت و جان هم
محمدرضا شجریان
دل زِ دستم رفت و جان هــم!! بی دل و جان چون کنــم؟؟
سر عشقت آشکارا گشت! پنهان چون کُنــم…♪♪
دل زِ دستـم رفت و جان هــم!! بی دل و جـان چون کنــم؟؟
سر عشقت آشکارا گشت! پنهان چون کُنــم…♪♪
هر کَسم گوید، که درمانی کن آخر درد را!!
چون به دردم دائما مشـغول! درمان چون کُنــم…♪♪
چون خروشم بشنود هر بی خبر، گوید خموش…!
می طپد دل در برم می سوزدم جان! چون کُنم؟؟
می طپد دل در برم می سوزدم جان!! چون کُنــم؟؟
دل از من برد و روی از من نهان کــرد…♪♪
خدا را با که این بازی توان کرد!!
شب تنهایی ام، در قــصد جان بـود…♪♪
خیالش لُطف های بی کران کرد!!
صبا گَر چاره داری چاره داری! وقتِ وقت است…!
که درد اشتیاقم قصـد جان کرد…♪♪ قصـد جان کرد…♪♪
محمدرضا شجریان
دل زِ دستم رفت و جان هــم!! بی دل و جان چون کنــم؟؟
سر عشقت آشکارا گشت! پنهان چون کُنــم…♪♪
دل زِ دستـم رفت و جان هــم!! بی دل و جـان چون کنــم؟؟
سر عشقت آشکارا گشت! پنهان چون کُنــم…♪♪
هر کَسم گوید، که درمانی کن آخر درد را!!
چون به دردم دائما مشـغول! درمان چون کُنــم…♪♪
چون خروشم بشنود هر بی خبر، گوید خموش…!
می طپد دل در برم می سوزدم جان! چون کُنم؟؟
می طپد دل در برم می سوزدم جان!! چون کُنــم؟؟
دل از من برد و روی از من نهان کــرد…♪♪
خدا را با که این بازی توان کرد!!
شب تنهایی ام، در قــصد جان بـود…♪♪
خیالش لُطف های بی کران کرد!!
صبا گَر چاره داری چاره داری! وقتِ وقت است…!
که درد اشتیاقم قصـد جان کرد…♪♪ قصـد جان کرد…♪♪
کانال تلگرامیsmsu43@
سالار عقیلی -طاقتمده
طاقتم ده ...سالار عقیلی
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بینصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ای قبلهگاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام
زدست ای ساقی در میان توفان!
برموج غم نشسته منم در زورق
شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یک باره مهر
غم زدهشد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی
تو تشنه کامم کُشتی در سراب ناکامیها ای بلای نافرجامیها
نبرده لب برجامی میکشم به دوش ازحسرت بار مستی و بدنامیها
برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی
حکایت از چهکنم؟ شکایت از کهکنم؟ که خود به دست خود آتش بردل خون شده نگران زدهام!
حکایت از چهکنم؟ شکایت از کهکنم؟ که خود به دست خود آتش بردل خون شده نگران زدهام!
برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بینصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ای قبلهگاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام
زدست ای ساقی در میان توفان!
برموج غم نشسته منم در زورق
شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یک باره مهر
غم زدهشد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی
تو تشنه کامم کُشتی در سراب ناکامیها ای بلای نافرجامیها
نبرده لب برجامی میکشم به دوش ازحسرت بار مستی و بدنامیها
برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی
حکایت از چهکنم؟ شکایت از کهکنم؟ که خود به دست خود آتش بردل خون شده نگران زدهام!
حکایت از چهکنم؟ شکایت از کهکنم؟ که خود به دست خود آتش بردل خون شده نگران زدهام!
برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
قانون زیستن، وظیفهٔ زیستن
این است قانون گرم انسانها
از رَز باده میسازند
از زغال آتش و
از بوسهها انسانها.
این است قانون سخت انسانها
دستناخورده ماندن
بهرغم شوربختی و جنگ
بهرغم خطرهای مرگ
این است قانون دلپذیر انسانها
آب را به نور بدل کردن
رؤیا را به واقعیت و
دشمنان را به برادران.
قانونی کهنه و نو
که طریق کمالش
از ژرفای جان کودک
تا حجّت مطلق میگذرد.
#پل_الوار
ترجمه: #احمد_شاملو
این است قانون گرم انسانها
از رَز باده میسازند
از زغال آتش و
از بوسهها انسانها.
این است قانون سخت انسانها
دستناخورده ماندن
بهرغم شوربختی و جنگ
بهرغم خطرهای مرگ
این است قانون دلپذیر انسانها
آب را به نور بدل کردن
رؤیا را به واقعیت و
دشمنان را به برادران.
قانونی کهنه و نو
که طریق کمالش
از ژرفای جان کودک
تا حجّت مطلق میگذرد.
#پل_الوار
ترجمه: #احمد_شاملو
.
فشرده است فلک ابرهای احسان را
به آبِ دیده، لبِ خشک خویش را تر کن
به خاکمالِ حوادث بساز زیر فلک
به آسیا نتَوان گفت:« گَرْد کمتر کن »
#صائب_تبریزی
#همدان
#بی_آبی
فشرده است فلک ابرهای احسان را
به آبِ دیده، لبِ خشک خویش را تر کن
به خاکمالِ حوادث بساز زیر فلک
به آسیا نتَوان گفت:« گَرْد کمتر کن »
#صائب_تبریزی
#همدان
#بی_آبی
یا رب به خودم هیچ نفس وامگذار
بر من در طبع بوالهوس وامگذار
هر چند که بر درت کم از هیچ کسم
از خویشتنم به هیچ کس وامگذار
#اوحدالدین_کرمانی
بر من در طبع بوالهوس وامگذار
هر چند که بر درت کم از هیچ کسم
از خویشتنم به هیچ کس وامگذار
#اوحدالدین_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور💫
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
سوره_بقره_آیه_۲۶۳
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (٢٦٣)
گفتاری پسندیده [در برابر تهیدستان] و گذشتی [كریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان] بهتر از بخششی است كه دنبالش آزاری باشد، و خدا بینیاز و بردبار است
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
سوره_بقره_آیه_۲۶۳
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (٢٦٣)
گفتاری پسندیده [در برابر تهیدستان] و گذشتی [كریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان] بهتر از بخششی است كه دنبالش آزاری باشد، و خدا بینیاز و بردبار است
۲۲ سال درس دادم؛
۱- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید اینقدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید)
۲- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست)
۳-هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم!
(چون میدانستم اگر ۱۰ دقیقه هم به کلاس بیاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش)
۴- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس میدادم که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن)
۵- هیچگاه ۹۰ دقیقه درس ندادم!
(چون میدانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد)
۶- هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون میدانستم ممکن است بچه ای مستضعف باشد یا یتیم..)
۷- هیچگاه دانش آموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون میدانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور)
۸- هیچگاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم!
(چون میدانستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند)
۹- همیشه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون میدانستم که کجا گیر میکند نمی پرسیدم!)
✍ پروفسور حسابی
۱- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید اینقدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید)
۲- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست)
۳-هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم!
(چون میدانستم اگر ۱۰ دقیقه هم به کلاس بیاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش)
۴- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس میدادم که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن)
۵- هیچگاه ۹۰ دقیقه درس ندادم!
(چون میدانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد)
۶- هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون میدانستم ممکن است بچه ای مستضعف باشد یا یتیم..)
۷- هیچگاه دانش آموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون میدانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور)
۸- هیچگاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم!
(چون میدانستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند)
۹- همیشه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون میدانستم که کجا گیر میکند نمی پرسیدم!)
✍ پروفسور حسابی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ_انگیزشی_عالی
جول_اوستین
💎دیگران را قضاوت نکنیم 🌷🙏
🔻🔻🔻
جول_اوستین
💎دیگران را قضاوت نکنیم 🌷🙏
🔻🔻🔻
اگر کسی مرا خواست،
بگویید: رفته باران ها را تماشا کند
و اگر اصرار کرد،
بگویید: برای دیدن طوفان ها رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید: رفته است تا دیگر بازنگردد...
-بیژن جلالی
بگویید: رفته باران ها را تماشا کند
و اگر اصرار کرد،
بگویید: برای دیدن طوفان ها رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید: رفته است تا دیگر بازنگردد...
-بیژن جلالی