معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
رفت یک روزی مگر بهلول مست
در بر هارون و بر تختش نشست
خیل او چندان زدندش چوب و سنگ
کز تن او خون روان شد بیدرنگ
چون بخورد آن چوب بگشاد او زفان
گفت هارون را که ای شاه جهان

یک زمان کاین جایگه بنشسته ام
از قفا خوردن ببین چون خسته ام
تو که اینجا کردهٔ عمری نشست
بس که یک یک بند خواهندت شکست
یک نفس را من بخوردم آن خویش
وای بر تو زانچه خواهی داشت پیش

#عطار
بی دیده ره قلندری نتوان رفت
دزدیده بکوی مدبری نتوان رفت

کفر اندر خود قاعدۀ ایمانست
آسان آسان بکافری نتوان رفت

از کفر نمی​دانم که چه فهم می​کنی! کفرها بسیار است زیرا که منزلهای سالک بسیار است. کفر و ایمان هر ساعت رونده را شرط و لازم باشد، چنانکه سالک خبری دارد و هنوز خود را چیزی باشد، از دست راه زن «وَلَأُضِلَّنَّهُمْ» خلاص نیابد؛ چون خلاص یافت بِسِدرةِ المنتهی رسد، او را در آن راه داده​اند؛ اما چون از انتها و ابتدا و وجود و عدم و امر و نهی و آسمانها و زمینها و عرش و فرش وجملۀ موجودات واپس گذاشت، واز بند رسیدن و نارسیدن خود برخاست و از توقع دیدن و نادیدن پاک شد، از همۀ آفتها و بلاها رست. هیچ بلای سختتر از وجود تو در این راه نیست، و هیچ زهری قاتل تر در این راه از تمنای مریدان نیست. از سر همه بر باید خاست:

ما را خواهی تن بغمان اندر ده
چون شیفتگان سر بجهان اندر ده

دل پر خون کن بدیدگان اندر ده
وانگه ز ره دو دیده جان اندر ده

#عین‌القضات همدانی تمهیدات
دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است
چه بهشتی است که معشوقه ما بازاری است!

راه عشق از خودی توست چنین پست و بلند
اگر از خویش برآیی، همه جا همواری است

#صائب_تبریزی
تا درین دایره ای، خون خور و خاموش نشین
که در آغوش رحم، کار جنین خونخواری است

عافیت می طلبی، پای خم از دست مده
که بلاها همه در زیر سر هشیاری است

#صائب_تبریزی
#گنج


مبین به جرم تهی‌دستی‌ام حقیر که من
به جای هرچه توان داشت، آرزو دارم.

#گلچین_معانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵 ساز و آواز بیداد

💠اساتید :
محمدرضا شجریان
مجید درخشانی
رادمان توکلی
سامان صمیمی

💠کنسرت دُبی، بهمن ۱۳۸۹

گفتم آهن‌دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دل‌بندی

👤سعدی

💠💠💠

🎶 آواز استاد جان شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بـستر عافـیت بـرون خـواهـم خـفت

آواز : محمدرضا شجریان
تار : محمدرضا لطفی
معرفی عارفان
شاهنامه خطی فلورانس جلد ۱ کیفیت بالا.pdf
#شرح_جامع_مثنوی_کریم_زمانی

تفسیر آیت و اجلب ...
دفتر سوم

۴۳۳۴. باز بانگی بر زند بر تو ز مکر
که بترس و بازگرد از تیغِ فقر

✴️وقتی که درباره آن شیطان ملعون بانگی از مکر و حمله خود بر تو می‌زند و می‌گوید, بترس و از شمشیر فقر و بینوایی (که زخم جانکاهی دارد.) حذر کن.

۴۳۳۵. باز بگریزی ز راهِ روشنی
آن سِلاحِ علم و فن را بفکنی

✴️در این وقت است که از طریق روشن رستگاری خواهی گریخت و از بیم و ترس, سلاح علم و حکمت خود را بر زمین خواهی افکند.


۴۳۳۶. سال‌ها او را به بانگی بنده‌یی
در چنین ظلمت نمد افکنده‌یی*

✴️ تو سالیان سال است که بنده و غلام حلقه به گوش آوای شیطان هستی. و در ظلمتکده دنیا و تاریکخانة شهوات مقیم شده ای.
*نمد افکندن: مستفر شد


۴۳۳۷. هیبتِ بانگ شیاطین. خلق را
بند کرده‌ست و گرفته حلق را *

✴️هیبتِ فریاد شیاطین, مردم را اسیر و گرفتار کرده است.
*گرفته حلق را: گلویشان را فشرده و تفسشان را برانده است.


۴۳۳۸. تا چنان نومید شد جانشان ز نور
که روانِ کافران ز اهلِ قبور

✴️ جان این مردم بینوا چنان از نور هدایت الهی ناامید گشته که روحِ کافران از حشر مُردگان. مصراع دوم اشارت است به قسمتی از آیة۱۳ سوره ممتحنه: ...قیشسوا من الاخرة کرامت) آن جهان نومید شدند. چنانکه کافران از حشر مردگان.»


۴۳۳۹. این شکوهِ بانگِ آن ملعون بوو
هیبتِ بانگِ خدایی چون بود؟

✴️در جایی که هیبت بانگِ شیطان ملعرن این چنین باشد، حساب کن ببین بانگِ الهی چگونه خواهد بود؟

۴۳۴۰. هیبتٍ بازست بر کبلبِ نجیب
مر مگس را نیست ز آن هیبت نصیب ‏

✴️ کبکِ اصیل و نژاده از صدایِ, باز شکاری می‌ترسد. امّا مگس از آن صدا بیمی ندارد.


۴۳۴۱. ز آنکه نبود باز صَیّادِ مگس
عنکبوتان می‌مکس گیرند و بس ‏

✴️زیرا باز شکاری, مگس شکار نمی کند، بلکه فقط عنکبوت‌ها مگس شکار می کنند.


۴۳۴۲. عنکبوتِ دیو، بر چون تو ذُباب*
کَرّ و فر دارد, نه بر کم و عُقاب

✴️ ‏ شیطانِ عنکبوت سیرت، برای تویی که سیرتِ مگس داری اظهار بزرگی و عظمت می‌کند نه برای کبك و عقاب.
*ذباب: مگس


۴۳۴۳. یائگِ دیوان، گلّه‌بانِ اشقیاست
بانگِ سلطان، پاسبانِ اولیاست

✴️ ‏ صدای شیاطین،نگهیان و شبانِ بدکاران است و صدای حضرت شاه وجود نگهبانِ اولیاءالله است.


۴۳۴۴. تا نيامیزد. بدین دو بانگِ دور قطره‌یی از بحرِ خوش با بحرِ شور

✴️تا این دو صدا که حقیقتاً از یکدیگر بسیار متفاوت است درهم نيامیزد. چنانکه
قطره ای از دریای شیرین با دریای شور نمی آمیزد.
اشاره به آیه ۵۲ سوره فرقان
چه موجودی می‌تواند از حد خودش بیرون برود؟ ماده خودش خودش است و نمی‌تواند از مرز خودش بیرون برود. جبرئیل قدری ترقی یا تنزل نکرده است. آیا خداوند ترقی یا تنزل کرده است؟ آیا جمادات جمادتر و نباتات نبات‌تر شده‌اند؟ چه موجودی از حد خودش تجاوز کرده است؟ فقط انسان پا روی حد خودش می‌گذارد و بالا می‌رود. قرآن کریم ابتدا از انسان تعریف می‌کند إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا  و سپس می‌گوید؛ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا. بزرگ‌ترین مدح و تعریف برای انسان این کلمه است. عظمت انسان این است که ظلوم و جهول است. ظلم به معنای تجاوز از حد است و ظلوم یعنی انسان می‌تواند از حد خودش تجاوز کند.

مدحی از این بالاتر در عالم نمی‌توان گفت. هیچ موجودی حتی خداوند نمی‌تواند از حد خودش تجاوز کند. خداوند حد ندارد که بخواهد تجاوز کند. تنها موجودی که می‌تواند از حد خودش بالاتر برود انسان است. انسان حد ندارد و به همین دلیل ابن سینا می‌گوید؛ حیوان ناطق ارسطو تعریف فصل منطقی انسان است و تعریف فصل اشتقاقی انسان نیست. به فصل اشتقاقی انسان راه نیست چون از حد بالاتر می‌رود. در کجا انسان متوقف می‌شود و بالاتر نمی‌رود؟ حتی اگر نتواند برود، می‌خواهد که برود و الی الابد می‌رود. نه تنها برای تعالی انسان بلکه برای تدانی او نیز حدی نیست. چنین موجودی نظیر و شبیه ندارد، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ.

غلامحسین ابراهیمی دینانی
ناله از باطن برآرد کای خدا
آنچ دادی دادم و ماندم گدا

ریختم سرمایه بر پاک و پلید
ای شه سرمایه‌ده هل من مزید

ابر را گوید ببر جای خوشش
هم تو خورشیدا به بالا بر کشش

راههای مختلف می‌راندش
تا رساند سوی بحر بی‌حدش

خود غرض زین آب جان اولیاست
کو غسول تیرگیهای شماست

چون شود تیره ز غدر اهل فرش
باز گردد سوی پاکی بخش عرش

باز آرد زان طرف دامن کشان
از طهارات محیط او درسشان

از تیمم وا رماند جمله را
وز تحری طالبان قبله را

ز اختلاط خلق یابد اعتلال
آن سفر جوید که ارحنا یا بلال

ای بلال خوش‌نوای خوش‌صهیل
میذنه بر رو بزن طبل رحیل

مولوی
#جرعه ای از مثنوی
گر نبودی نوح را از حق سرمدي
پس جهانی را چرا بر هم زدی

صد هزاران شیر بود او در تنی
او چو آتش بود و عالم خرمنی

چونک خرمن پاس عشر او نداشت
او چنان شعله بر آن خرمن گماشت

هر که او در پیش این شیر نهان
بی‌ادب چون گرگ بگشاید دهان

همچو گرگ آن شیر بر دراندش
فانتقمنا منهم بر خواندش

زخم یابد همچو گرگ از دست شیر
پیش شیر ابله بود کو شد دلیر

سرمدي: منسوب به سرمد، هميشه، و مراد از سرمدي ذات باري تعالي است.

عشر: ده يك زكات كه از خرمن گرفته مي‌شود:

عاشقان را هر نفس سوزيدني است
بر ده ويران خراج و عشر نيست

و عشره در اين بيت استعاره از ولي حق است، چنان كه خرمن استعارت از مردم جهان است.

شير نهان: استعارت از پيمبران است كه به ظاهر چون مردمند، اما قدرت خدايي دارند.

چنان كه مي‌دانيم طوفان به نفرين نوح بر جهان مسلّط شد. نوح چون مردم را به پرستش خدا خواند، قوم وي او را به ريشخند گرفتند، و دعوت او را نپذيرفتند. نوح آنان را مي‌گفت: «عبادت خدا پيشه سازيد» (مؤمنون، 23)

و آنان مي‌گفتند: «جدال خود را با ما افزون كردي، اگر راست مي‌گويي عذابي كه ما را بدان بيم مي‌دهي براي ما بياور» (هود، 32).

و نوح بر آنان نفرين كرد و گفت: «پروردگارا بر روي زمين از كافران تني مگذار» (نوح، 26).

و خدا نفرين او را پذيرفت و از منكران نوح انتقام گرفت و طوفان پديد آمد و خرمن هستي كافران را سوخت.

اين بيتها نيز در ترساندن كساني است كه ظاهر وليّ خدا را مي‌نگرند و او را ژنده پوشي فقير مي‌بينند، حالي كه او را قدرت الهي است كه تواند با آن جهان را بر هم زند و اگر بندگان گناهكار اندرز او را نپذيرند و حرمت وي ننهند گرفتار عذاب الهي خواهند گرديد.

كاشكي آن زخم بر جسم آمدي
تا بُدي كايمان و دل سالم بدُي

زخم: از زخم مقصود كيفر الهي است كه بنده را فرا مي‌گيرد. اين كيفر گاه زيان در مال و تن است كه برابر زيان دين چيزي نيست، و بلكه جاي سپاس دارد.

چنان كه سعدي از آن پارسا كه زخم پلنگ داشت آورده است كه مي‌گفت: «شكر آن كه به مصيبتي گرفتارم نه به معصيتي» (گلستان، ص 91).

زيان مال و مردن اهل و عيال، آزمايشي است از جانب خدا و آن كه در اين آزمايش شكيبايي پيش گيرد پاداش خواهد يافت «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ ...» (بقره، 155):

#شرح مثنوی شریف شهیدی
زانک محسوسات دونتر عالمیست
نور حق دریا و حس چون شب‌نمیست

زیرا عالم محسوسات، عالم پست تری است و نور حضرت حق مانند دریاست و حسّ نسبت به آن شبنمی نیست. تشبیه حضرت حق به دریا در متون عرفانی رایج است.

لیک پیدا نیست آن راکب برو
جز به آثار و به گفتار نکو

ولی سوارکار، روی آن حسّ آشکار نیست، مگر بوسیله نشانه ها و گفتار نيكو. بنابراین نور الهی وقتی حواس آدمی را تحت تصرّف خود بگیرد، هرچند ذاتش نمایان نیست ولی توسط آثار و علائم خود را نشان میدهد. و این آثار همانا کردار نیک و گفتار پسندیده است.

نور حسی کو غلیظست و گران
هست پنهان در سواد دیدگان

نور حسّی هر چند که غلیظ و سنگین است، ولی در سیاهی چشمان پنهان شده است. برخی از قدما عقیده داشتند که دیدن و إبصار عبارت از شعاع هایی است که از چشم بر أشياء می افتد، این شعاع ها دیده نمی شود زیرا نور در سیاهی چشم پوشیده است.

چونک نور حس نمی‌بینی ز چشم
چون ببینی نور آن دینی ز چشم

وقتی که نور حسی را با چشم نمی توانی ببینی، پس آن نور دینی و روحانی را با این
چشمانت چگونه خواهی دید؟

#شرح مثنوی شریف
جان‌ها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان
از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا

سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره
الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا

ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده
بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا

#مولانای_جان
میان اهل دل جز دل نگنجد
جز این دلدار دلداری نخواهم

ز من جزوی ستاند کل ببخشد
از این به روز بازاری نخواهم

نه آن جزوم که غیر کل بود آن
نخواهم غیر را آری نخواهم

#مولانای_جان
.

اڪَر دردے
در این دنیا نباشد
ڪسی را لذت شادے عیان نیست؛

چہ حاصل دارم از این زندڪَانی
ڪہ ڪَر غم نیست؛
شادے هم در آن نیست ...!!

#سیمین‌بهبهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف زیبای"شمسِ من و خدای من" با صدای دولتمند خالُف،خواننده‌ی شهیرِ تاجیکستان
(به جمله‌ی استاد اسلامی‌ندوشن دقت فرمایید: انفجارِ عشق، جنگلِ کلمات،رقصِ شوریده‌وار...)

آن نفسی که باخودی، بسته‌ی ابرِ غصه‌ای
وان نفسی که بی‌خودی، مه به کنار آیدت

آن نفسی که باخودی، یار کناره می‌کند
وان نفسی که بی‌خودی، باده‌ی یار آیدت

آن نفسی‌که باخودی،همچو خزان فسرده‌ای
وان نفسی که بی‌خودی، دی چو بهار آیدت


▪️مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️Abbas Kiarostami

یک روز هنگام مطالعه،
جمله‌ای از « ابن عربی » خواندم:


« جهان از جنس رویاست. »

بلافاصله درون دفتر یادداشت‌های شخصی‌ام نوشتم: «درون هر رویا، حقیقتی پنهان است، حقیقتی عظیم در دریای ناخودآگاه آدمی؛ از این رو، انسان باید هر روز به رویاهایش سر بزند، اما نباید خیلی در آنجا بماند.

اصولا اگر انسان به هر امر نامعلومی، بیش از آنچه که ضرورت دارد بپردازد، دیری نمی‌پاید که دچار ملال یا خستگی شود.

▪️عباس کیارستمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر کس عاشق خدا شد
خداوند عاشقش میشه ...
برای هیچ متعصبی دلیل نیاور!
با او مجادله نکن، او جبهه می گیرد
کسی که جبهه گرفت دیگر فکر آموختن نیست بلکه به فکر پیروزی است
بگذار او خودش کنجکاو شود و عقایدش را نقد کند.
تنها به او دو کلمه بیاموز؛
"شک کن"
این آغاز تغییر است...


#وینستون_چرچیل
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش

برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود
تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش

دوباره زنده کن این خسته‌ی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش

کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش

دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش

بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش


#حسین_منزوی