معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
⭐️
عشق،
موجب اتحاد مخلوق با خالق مى شود

"افلاطون" در رسالهٔ ضیافت می گوید:
عشق واسطهٔ انسان و خدایان است
و فاصلهٔ آنها را پر می کند،

اما "مولانا" می گوید :
عشق نه تنها فاصلهٔ عاشق و معشوق را پر می کند
بلکه عاشق در معشوق فانی می شود
و با او متحد می گردد.

مولانا این مطلب را
در حکایتى لطیف تبيين كرده است:

مجنون نزد حجامتگر مى رود همین که نگاهش
به تیغ تیز حجامت میافتد بر خود می لرزد،
چون حجامتگر متوجه بيم نامعهود مجنون می شود
به طنز و شگفتی می پرسد:
تو که از شیر و خرس و وحوش نمی ترسی
چگونه از تیغ حجامت بر خود می لرزی؟!

در اینجا مولانا از زبان مجنون مسألهٔ
اتحاد عاشق و معشوق را اینگونه بیان می کند:

گفت مجنون: من نمی ترسم ز نیش
صبر من، از کوهِ سنگین هست بیش
لیک از لیلی وجود من پرست
اين صدف پر از صفات آن دُر است


وجود من از حضور ليلى پر است،
ميترسم گزندى از اين خراش به او رسد.





دکتر كريم زمانى
📚 میناگر عشق(شرح موضوعی مثنوی معنوی)

عشق،
موجب اتحاد مخلوق با خالق مى شود

"افلاطون" در رسالهٔ ضیافت می گوید:
عشق واسطهٔ انسان و خدایان است
و فاصلهٔ آنها را پر می کند،

اما "مولانا" می گوید :
عشق نه تنها فاصلهٔ عاشق و معشوق را پر می کند
بلکه عاشق در معشوق فانی می شود
و با او متحد می گردد.

مولانا این مطلب را
در حکایتى لطیف تبيين كرده است:

مجنون نزد حجامتگر مى رود همین که نگاهش
به تیغ تیز حجامت میافتد بر خود می لرزد،
چون حجامتگر متوجه بيم نامعهود مجنون می شود
به طنز و شگفتی می پرسد:
تو که از شیر و خرس و وحوش نمی ترسی
چگونه از تیغ حجامت بر خود می لرزی؟!

در اینجا مولانا از زبان مجنون مسألهٔ
اتحاد عاشق و معشوق را اینگونه بیان می کند:

گفت مجنون: من نمی ترسم ز نیش
صبر من، از کوهِ سنگین هست بیش
لیک از لیلی وجود من پرست
اين صدف پر از صفات آن دُر است


وجود من از حضور ليلى پر است،
ميترسم گزندى از اين خراش به او رسد.





دکتر كريم زمانى
📚 میناگر عشق(شرح موضوعی مثنوی معنوی)


انسان معنوی به محبتی می‌رسد که
همۀ انسان‌ها را چون فرزند خود می‌بیند.

سعدی می‌گوید:
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
این یک تعبیر شاعرانه نیست،
یعنی واقعاً محبّت می‌ورزد.

به قول شیخ ابوالحسن خرقانی:
"اگر از ترکستان تا بلاد روم
هر گاه خسی در پای کسی فرو برود،
منم که رنج می‌کشم"،
این یعنی یک محبّت عام.

یا وقتی رابعه عدویه می‌گوید:
"در روز قیامت بر درِ جهنم می‌ایستم
و می‌گویم هر کسی را که
می‌خواهید به جهنم وارد کنید،
گناهش را بر دوش من بگذارید
و او را رها کنید و من حاضرم
برای گناهان همه عذاب بکشم"،

پشت این بیان، این اندیشه است که
من از رنج کشیدن همه انسان‌ها،
احساس رنج می‌کنم.
چرا که همه انسان‌ها را دوست می‌دارم
و حاضرم به‌جای همه آنها،
عذاب جهنم را تحمّل کنم.

پس همۀ تلاش یک انسان معنوی
در مقابل انسان‌های دیگر،
کاهش درد و رنج آنهاست.





استاد مصطفی ملکیان
📚 مشتاقی و مهجوری


انسان معنوی به محبتی می‌رسد که
همۀ انسان‌ها را چون فرزند خود می‌بیند.

سعدی می‌گوید:
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
این یک تعبیر شاعرانه نیست،
یعنی واقعاً محبّت می‌ورزد.

به قول شیخ ابوالحسن خرقانی:
"اگر از ترکستان تا بلاد روم
هر گاه خسی در پای کسی فرو برود،
منم که رنج می‌کشم"،
این یعنی یک محبّت عام.

یا وقتی رابعه عدویه می‌گوید:
"در روز قیامت بر درِ جهنم می‌ایستم
و می‌گویم هر کسی را که
می‌خواهید به جهنم وارد کنید،
گناهش را بر دوش من بگذارید
و او را رها کنید و من حاضرم
برای گناهان همه عذاب بکشم"،

پشت این بیان، این اندیشه است که
من از رنج کشیدن همه انسان‌ها،
احساس رنج می‌کنم.
چرا که همه انسان‌ها را دوست می‌دارم
و حاضرم به‌جای همه آنها،
عذاب جهنم را تحمّل کنم.

پس همۀ تلاش یک انسان معنوی
در مقابل انسان‌های دیگر،
کاهش درد و رنج آنهاست.





استاد مصطفی ملکیان
📚 مشتاقی و مهجوری
عشق امری است که از جنس درد است؛
منتها دردی محرک، نه دردی فلج کننده.
دردی است که عطش‌زاست و آدمی را می‌دواند،
نه این‌که از پا بیندازد و او را بدل به یک
موجود کاهل، تنبل و بیکار کند.
هر دردی، از جمله دردِ عشق ، بیداری می‌آورد.

#مولوی می‌گوید:

هرکه او بیدارتر پر دردتر
هرکه او آگاه‌تر رخ زردتر


درد بیداری می‌آورد و خواب را از چشمان می‌رباید.
دردِ عشق بیداری‌یی به آدمی می‌بخشد
که آدمی را از غفلت، خفتن و ناآگاهی باز می‌دارد.
در روایت آمده است که:
«النّاسُ نیامُ إذا مَاتُوا انتَبَهُوا»؛
مردم در خوابند، وقتی که مردند بیدار می‌شوند.
اما عده‌یی قبل از مرگ می‌میرند؛
قبل از این‌که به مرگ طبیعی بمیرند،
بیدار می‌شوند و این بیدار شدن
در اثر دردی است. یکی از دردهایی که
آدم را از خواب بیدار می‌کند، عاشقی است
که دردی بسیار نادر هم هست.

جالب است که #عطار می‌گوید:

قدسیان را عشق هست و درد نیست


او می‌گوید آن‌ها هم اهل دوست داشتن هستند،
ولی دردمند نیستند.
این دردمندی چیزی است که
خاصیت انسان بودن است.

#حافظ می‌گوید:

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم


آدمی اصلا با داغ و درد زاییده شده است،
منتها این درد فقط در بعضی به
مرحله‌ی خودآگاهی می‌رسد.



خدا چون عشق: دکتر سروش



معنیِ جبر، شکسته بندی باشد.
و شکسته بند را به زبان عرب
جبّار گویند،

از این معنی خدای عز و جل را جبار گفتند؛
معنی وی آن باشد که:


همهٔ شکسته های مردمان،وی درست کند

و تقصیرهای مطیعان، وی درست کند

و گناهان عاصیان، وی آمرزد،

و تباهی ها را، وی به صلاح آرد.




شیخ ابو ابراهیم بخاری
شرح التعرف


‌چون تجلیِ انوارِ روحانی به آن صاحب سعادت رسد،
در هر چیز که نگاه کند اثرِ آیت حق درو مشاهده افتد

اینجا عشق،صافی گردد، هم روح به عشق درآویزد،
هم عشق به روح در آمیزد

و از میانِ عشق و روح دوگانگی برخیزد،
یگانگی پدید آید

هرچند روح، خود را طلبد،عشق را یابد

تا اکنون زندگیِ قالب به روح بود
اکنون زندگیِ روح به عشق بُود


گر زنده همی بینیم،ای عشوه پرست
تا ظن نبری که در تنم جانی هست

من زنده به عشقم نه به جان،زیرا جان
اندر طلبت نهاده ام بر کــــــــف دست




مرصاد العباد نجم رازی


‌چون تجلیِ انوارِ روحانی به آن صاحب سعادت رسد،
در هر چیز که نگاه کند اثرِ آیت حق درو مشاهده افتد

اینجا عشق،صافی گردد، هم روح به عشق درآویزد،
هم عشق به روح در آمیزد

و از میانِ عشق و روح دوگانگی برخیزد،
یگانگی پدید آید

هرچند روح، خود را طلبد،عشق را یابد

تا اکنون زندگیِ قالب به روح بود
اکنون زندگیِ روح به عشق بُود


گر زنده همی بینیم،ای عشوه پرست
تا ظن نبری که در تنم جانی هست

من زنده به عشقم نه به جان،زیرا جان
اندر طلبت نهاده ام بر کــــــــف دست




مرصاد العباد نجم رازی


... آن گندم نبود!
بلکه تخم عشق بود

چون آدم جمال و کمالِ آن معشوق بدید
از غلبه عشق، پارسایی به باد داد
و رخ به بازار رسوایی نهاد

و این که می گویند شیطان وسوسه کرد،
آن شیطان نبود!
بلکه مشاطه، عشق بود و پرده دار، محبوب
زیرا که محبت در پرده است و
عاشقی و معشوقی از پرده پیدا شد

آن که بانگ «ربّنا ظَلَمنا انفُسنا» بر آورد؛
این بانگ نه از تنگدلى بود،
بلکه پیمان عشق بود؛

و آن نهی از گندم نبود!
بلکه از محبت یار بود؛
چرا که آن گندم نبود، دانه محبت بود.

اما در این سرّی عظیم بُود:

زیرا که اگر آدم گندم نخوردی؛
خدایی و بندگی ظاهر نگشتی،
و لذت عاشقی و معشوقی کس ندانستی



شرح رساله معرفت
شیخ نجم الدین کبری



دنیا با تمام وسوسه ها و تردیدش در درون ماست!

شیطان هیولای وحشتناکی نیست
که منتظر بر سر راه ما نشسته باشد.
شیطان در درون ماست.

شیطان صدایی است در درون ما.
شیطان را در خودت جست و جو کن، نه در دیگران

و فراموش نکن هر کس نفْسش را بشناسد
خدایش را می شناسد.

انسانی که مشغول شناخت خود می شود،
در نهایت به عنوان پاداش
خدایش را می شناسد...






الیف شافاک
#ملت_عشق