ما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو را
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست
کوش، پروین، تا به تاریکی نباشی رهسپار
#پروین_اعتصامی
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست
کوش، پروین، تا به تاریکی نباشی رهسپار
#پروین_اعتصامی
از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل
این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست
#پروین_اعتصامی
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل
این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست
#پروین_اعتصامی
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
"پروین" به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
#پروین_اعتصامی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
"پروین" به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
#پروین_اعتصامی
.
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چند نژندی و حزینی
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
#پروین_اعتصامی
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چند نژندی و حزینی
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
#پروین_اعتصامی
بر پیکرِ درختان
چون برگِ تازه رُستن
در جوبیار جوشان
گیسو چو بید شستن
همچون بنفشه یکجا
با دوستان نشستن
چون رود در دل خاک
پوینده راه جستن
در این چنین بهاری
پیمان به مهر بستن
پیوند مهربانی
کی می توان گسستن
#پروین_دولت_آبادی
پروین دولتآبادی (۱۳۰۳– ۱۳۸۷)، شاعر و از بنیانگذاران شورای کتاب کودک بود.کتاب شعر گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد. پروین بیشتر با اشعاری که برای کودکان سروده و به ویژه اشعاری که در کتاب درسی مدارس از او به چاپ رسیدهاست شهرت دارد، در حالی که او شاعری توانا در سبکهای گوناگون غزل، قصیده، مثنوی و شعر نو نیز هست.در کلاس پنجم دبستان در تاریخ ادبیات از او نام برده شدهاست
چون برگِ تازه رُستن
در جوبیار جوشان
گیسو چو بید شستن
همچون بنفشه یکجا
با دوستان نشستن
چون رود در دل خاک
پوینده راه جستن
در این چنین بهاری
پیمان به مهر بستن
پیوند مهربانی
کی می توان گسستن
#پروین_دولت_آبادی
پروین دولتآبادی (۱۳۰۳– ۱۳۸۷)، شاعر و از بنیانگذاران شورای کتاب کودک بود.کتاب شعر گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد. پروین بیشتر با اشعاری که برای کودکان سروده و به ویژه اشعاری که در کتاب درسی مدارس از او به چاپ رسیدهاست شهرت دارد، در حالی که او شاعری توانا در سبکهای گوناگون غزل، قصیده، مثنوی و شعر نو نیز هست.در کلاس پنجم دبستان در تاریخ ادبیات از او نام برده شدهاست
معرفی عارفان
بر پیکرِ درختان چون برگِ تازه رُستن در جوبیار جوشان گیسو چو بید شستن همچون بنفشه یکجا با دوستان نشستن چون رود در دل خاک پوینده راه جستن در این چنین بهاری پیمان به مهر بستن پیوند مهربانی کی می توان گسستن #پروین_دولت_آبادی پروین دولتآبادی (۱۳۰۳–…
#پروین_دولتآبادی، مادر ِ شعر کودکان
پروین دولتآبادی در۲۱ بهمنماه سال ۱۳۰۳ در خانوادهای اهل فرهنگ و در محلهی احمدآباد ِ اصفهان به دنیا آمد. در خانوادهی او شعر جایگاه ویژهای داشت. پروین به مدرسهی ناموس رفت. مدیر این مدرسه مادر ِ خود پروین، فخر گیتی بود پدرش، حسامالدین دولتآبادی، رئیس اوقاف اصفهان بود او همچنین نمایندگی اصفهان در ادوار چهاردهم و هجدهم مجلس شورای ملی و همینطور شهرداری تهران از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ را بر عهده داشت پروین، سالهای آغازین دبیرستان را در مدرسهی «نور و صداقت» سپری کرد که آموزگاران انگلیسی داشت و پس از آن نیز در مدرسهی آمریکایی نوربخش به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دبیرستان، در دانشکدهی هنرهای زیبا، رشتهی نقاشی و مجسمهسازی را انتخاب کرد و چندین بار در کلاس نیز شرکت کرد اما اتفاقی مسیر زندگی پروین را دگرگون ساخت
او هنگام بازدید از یک پرورشگاه تصمیم گرفت که به کار سرپرستی و تربیت کودکان ِ پرورشگاه همت بگمارد حاصل تماس او با کودکان، مجموعه سرودههایی است که دولتآبادی برای کودکان سروده است.او در سال ۱۳۲۹ و با همکاری پرویز ناتل خانلری، زهرا خانلری و همسرش اسماعیل سالمی، شرکت انتشارات سخن را تاسیس کرد. پروین دولتآبادی از ابتدای انتشار نشریهی «پیک» با این نشریه به همکاری پرداخت. پروین دولتآبادی دکترای آموزش پیشدبستانی خود را از کشور آمریکا اخذ کرد.
پروین دولتآبادی را به درستی از پیشگامان شعر کودک به شمار میآورند او در زمینهی شعر کودکان و برای کودکان بیش از ۵۰ اثر ماندگار آفرید که از آن جمله میتوان به «حروف الفبای زبان فارسی با نقش حیوانات»، «خانهی مقوایی»، «گل را بشناس کودک من»، «مرغ سرخ پاکوتاه»، «گل بادام»، «بر قایق ابرها»، «هلال نقرهای» و اشعار دیگر اشاره کرد. کتاب شعر «گل بادام» او در سال ۱۳۶۶، جایزهی برتر شورای کتاب کودک را از آن ِ خود کرد.بیشتر اشعار دولتآبادی، پیش از انقلاب سروده شده است و پس از انقلاب، در زمینهی شعر کودک کمتر شعر سرود او برای بزرگسالان نیز کتاب نوشته و شعر سروده است که از آن جمله میتوان به «شهر سنگی»، «شعر نو» و «آتش و آب» اشاره کرد. برخی از اشعار آخر دولتآبادی در مجلهی #بخارا منتشر شده است.
دولتآبادی در زمینهی #ادبیات دارای پژوهشهایی نیز است که از آن جمله میتوان به «منظور خردمند» که در مورد اشعار حافظ است اشاره کرد
از فعالیتهای دیگر او برای کودکان میتوان به گردآوری گنجینهی ادبیات کودکان اشاره کرد که با همکاری لیلی ایمنآهی فراهم شد. فعالیت در بخش سوادآموزی کارگران شرکت نفت از دیگر کارهای ارزشمند دولتآبادی است پروین دولتآبادی همچنین مدرسهای ابتدایی دایر کرد که نام آن را «شیوا» گذاشت. او پس از یک دورهی پنجساله، بار دیگر به شرکت نفت بازگشت و تا سن بازنشستگی به کار ادامه داد.
پروین دولتآبادی ۲۷ فروردینماه ۱۳۸۷ و در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکتهی قلبی در تهران درگذشت و در قطعهی هنرمندان ِ بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
برف آمده شبانه
رو پشتبام خانه
برف آمده رو گلها
رو حوض و باغچهی ما
زمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جادهها نشسته
رو مسجد و گلدسته
برف قاصد بهاره
زمستانها میباره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟
پروین دولتآبادی در۲۱ بهمنماه سال ۱۳۰۳ در خانوادهای اهل فرهنگ و در محلهی احمدآباد ِ اصفهان به دنیا آمد. در خانوادهی او شعر جایگاه ویژهای داشت. پروین به مدرسهی ناموس رفت. مدیر این مدرسه مادر ِ خود پروین، فخر گیتی بود پدرش، حسامالدین دولتآبادی، رئیس اوقاف اصفهان بود او همچنین نمایندگی اصفهان در ادوار چهاردهم و هجدهم مجلس شورای ملی و همینطور شهرداری تهران از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ را بر عهده داشت پروین، سالهای آغازین دبیرستان را در مدرسهی «نور و صداقت» سپری کرد که آموزگاران انگلیسی داشت و پس از آن نیز در مدرسهی آمریکایی نوربخش به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دبیرستان، در دانشکدهی هنرهای زیبا، رشتهی نقاشی و مجسمهسازی را انتخاب کرد و چندین بار در کلاس نیز شرکت کرد اما اتفاقی مسیر زندگی پروین را دگرگون ساخت
او هنگام بازدید از یک پرورشگاه تصمیم گرفت که به کار سرپرستی و تربیت کودکان ِ پرورشگاه همت بگمارد حاصل تماس او با کودکان، مجموعه سرودههایی است که دولتآبادی برای کودکان سروده است.او در سال ۱۳۲۹ و با همکاری پرویز ناتل خانلری، زهرا خانلری و همسرش اسماعیل سالمی، شرکت انتشارات سخن را تاسیس کرد. پروین دولتآبادی از ابتدای انتشار نشریهی «پیک» با این نشریه به همکاری پرداخت. پروین دولتآبادی دکترای آموزش پیشدبستانی خود را از کشور آمریکا اخذ کرد.
پروین دولتآبادی را به درستی از پیشگامان شعر کودک به شمار میآورند او در زمینهی شعر کودکان و برای کودکان بیش از ۵۰ اثر ماندگار آفرید که از آن جمله میتوان به «حروف الفبای زبان فارسی با نقش حیوانات»، «خانهی مقوایی»، «گل را بشناس کودک من»، «مرغ سرخ پاکوتاه»، «گل بادام»، «بر قایق ابرها»، «هلال نقرهای» و اشعار دیگر اشاره کرد. کتاب شعر «گل بادام» او در سال ۱۳۶۶، جایزهی برتر شورای کتاب کودک را از آن ِ خود کرد.بیشتر اشعار دولتآبادی، پیش از انقلاب سروده شده است و پس از انقلاب، در زمینهی شعر کودک کمتر شعر سرود او برای بزرگسالان نیز کتاب نوشته و شعر سروده است که از آن جمله میتوان به «شهر سنگی»، «شعر نو» و «آتش و آب» اشاره کرد. برخی از اشعار آخر دولتآبادی در مجلهی #بخارا منتشر شده است.
دولتآبادی در زمینهی #ادبیات دارای پژوهشهایی نیز است که از آن جمله میتوان به «منظور خردمند» که در مورد اشعار حافظ است اشاره کرد
از فعالیتهای دیگر او برای کودکان میتوان به گردآوری گنجینهی ادبیات کودکان اشاره کرد که با همکاری لیلی ایمنآهی فراهم شد. فعالیت در بخش سوادآموزی کارگران شرکت نفت از دیگر کارهای ارزشمند دولتآبادی است پروین دولتآبادی همچنین مدرسهای ابتدایی دایر کرد که نام آن را «شیوا» گذاشت. او پس از یک دورهی پنجساله، بار دیگر به شرکت نفت بازگشت و تا سن بازنشستگی به کار ادامه داد.
پروین دولتآبادی ۲۷ فروردینماه ۱۳۸۷ و در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکتهی قلبی در تهران درگذشت و در قطعهی هنرمندان ِ بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
برف آمده شبانه
رو پشتبام خانه
برف آمده رو گلها
رو حوض و باغچهی ما
زمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جادهها نشسته
رو مسجد و گلدسته
برف قاصد بهاره
زمستانها میباره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟
معرفی عارفان
#پروین_دولتآبادی، مادر ِ شعر کودکان پروین دولتآبادی در۲۱ بهمنماه سال ۱۳۰۳ در خانوادهای اهل فرهنگ و در محلهی احمدآباد ِ اصفهان به دنیا آمد. در خانوادهی او شعر جایگاه ویژهای داشت. پروین به مدرسهی ناموس رفت. مدیر این مدرسه مادر ِ خود پروین، فخر گیتی…
کس چو من در پای جانان ترک جان و سر نکرد
جز من سرگشته این سودا کس دیگر نکرد
سوختم از آتش بیداد و لب خاموش ماند
ساختم با درد و درمان دل آن دلبر نکرد
سینه از غوغای دل تنگ آمد و درهم شکست
چنگ غم بگسست و چنگی ترک شور و شر نکرد
ناله ها آمیختم با نای و نی آتش گرفت
شکوه ها کردم ز هجرانش ولی باور نکرد
دیدۀ پروین و چشم خسته ام یکشب نخفت
وآن مه نامهربان از خواب خوش سر بر نکرد
ای مه تابان فراقت گرچه جان خسته سوخت
دل بآب چشمۀ خورشید دامن تر نکرد
دیده مالامال خون ، دل مست غم، سینه پر آه
رند عالمسوز جز فکر می و ساغر نکرد
چون (پری) آن طایر آزاده بال و پر گشود
رفت و رحمی بر من بشکسته بال و پر نکرد
#پروین_دولت_آبادی
جز من سرگشته این سودا کس دیگر نکرد
سوختم از آتش بیداد و لب خاموش ماند
ساختم با درد و درمان دل آن دلبر نکرد
سینه از غوغای دل تنگ آمد و درهم شکست
چنگ غم بگسست و چنگی ترک شور و شر نکرد
ناله ها آمیختم با نای و نی آتش گرفت
شکوه ها کردم ز هجرانش ولی باور نکرد
دیدۀ پروین و چشم خسته ام یکشب نخفت
وآن مه نامهربان از خواب خوش سر بر نکرد
ای مه تابان فراقت گرچه جان خسته سوخت
دل بآب چشمۀ خورشید دامن تر نکرد
دیده مالامال خون ، دل مست غم، سینه پر آه
رند عالمسوز جز فکر می و ساغر نکرد
چون (پری) آن طایر آزاده بال و پر گشود
رفت و رحمی بر من بشکسته بال و پر نکرد
#پروین_دولت_آبادی
آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز
از جور تبر، زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار
این با که توان گفت که در عین بلندی
دست قدرم کرد بناگاه نگونسار
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس
کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار
دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت
بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هر شاخهام افتاد در آخر به تنوری
زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار
چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید
در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار
از سوختن خویش همی زارم و گریم
آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار
کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام
کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار
خندید برو شعله که از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار
آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد
فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان
ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار
از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود
دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار
امروز، سرافرازی دی را هنری نیست
میباید از امسال سخن راند، نه از پار
#پروین_اعتصامی
از جور تبر، زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار
این با که توان گفت که در عین بلندی
دست قدرم کرد بناگاه نگونسار
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس
کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار
دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت
بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هر شاخهام افتاد در آخر به تنوری
زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار
چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید
در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار
از سوختن خویش همی زارم و گریم
آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار
کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام
کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار
خندید برو شعله که از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار
آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد
فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان
ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار
از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود
دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار
امروز، سرافرازی دی را هنری نیست
میباید از امسال سخن راند، نه از پار
#پروین_اعتصامی
نهاد کودک خردي به سر ز گل تاجي
به خنده گفت شهان را چنين کلاهي نيست ...
برو گذشت حکيمي و گفت کاي فرزند
مبرهن است که مثل تو پادشاهي نيست
هنوز روح تو زآلايش بدن پاکست
هنوز قلب تو را نيت تباهي نيست
ترا بس است همين برتري که بردر تو
بساط ظلمي و فرياد دادخواهي نيست
تومال خلق خدا را نکرده اي تاراج
غذا وآتشت از خون و اشک وآهي نيست
تو را فرشته بود رهنمون وشاهان را
به غير اهرمن نفس پير راهي نيست
طلاخدا وطمع مسلک وطريقت شر
جزآستانه پندارسجده گاهي نيست
قنات مال يتيم است وباغ ملک صغير
تمام حاصل ظلم است مال وجاهي نيست
شهود محکمه ي پادشاه ديوانند
ولي به محضرتو غيرحق گواهي نيست ...»
#پروین_اعتصامی
به خنده گفت شهان را چنين کلاهي نيست ...
برو گذشت حکيمي و گفت کاي فرزند
مبرهن است که مثل تو پادشاهي نيست
هنوز روح تو زآلايش بدن پاکست
هنوز قلب تو را نيت تباهي نيست
ترا بس است همين برتري که بردر تو
بساط ظلمي و فرياد دادخواهي نيست
تومال خلق خدا را نکرده اي تاراج
غذا وآتشت از خون و اشک وآهي نيست
تو را فرشته بود رهنمون وشاهان را
به غير اهرمن نفس پير راهي نيست
طلاخدا وطمع مسلک وطريقت شر
جزآستانه پندارسجده گاهي نيست
قنات مال يتيم است وباغ ملک صغير
تمام حاصل ظلم است مال وجاهي نيست
شهود محکمه ي پادشاه ديوانند
ولي به محضرتو غيرحق گواهي نيست ...»
#پروین_اعتصامی