معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
" گفت هر مردی که باشد بدگمان
   نشنود او راست را با صد نشان

   هر درونی که خیال اندیش شد
   چون دلیل آری خیالش بیش شد"

#مثنوی_مولانا

اگر کسی به فردی یا به امری بد گمان باشد،حاضر به شنیدن هیچ توضیح و استدلالی نخواهد بود.اگر بر کسی ظن و گمانی غلبه داشته باشد،هرچه برایش استدلال کنی، بدگمانی اش کمتر نخواهد شد...
گر بپوشی تو سلاح رُستمان
رفت جانت چون نباشی مردِ آن

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘اگر سلاحی همچون سلاح رستم در دستت بگیری اگر مرد جنگ نباشی جانت را از دست خواهی داد
کنایه به کسانی که میپندارند تنها داشتن ابزار بزرگی آنها را بزرگ میکند اگر به اندازه داشته هایت بزرگ نباشی همان داشته ها موجب هلاکتت میشود
یک از صد

تا که در هر گوش نایَد این سُخُن
یک هَمی‌گویم زِ صد سِرِّ لَدُن

#مثنوی_مولانا
@Krendan

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
هم در آن ساعت ز ساعت رست جان
زآنکه ساعت پیر گرداند جوان

جمله تلوین ها ز ساعت خاسته ست
رَست از تلوین که از ساعت بِرَست

چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی
چون نماند، محرمِ بی‌چون شوی

#مثنوی_مولانا  دفتر سوم


منظور از ساعت که جوان را پیر می‌کند گیر کردن در گذشته و یا اسیر آینده بودن است
اگر در لحظه زندگی کنی نیاز به تلوین (تغییر حالت دادن و رنگ به رنگ شدن)  نیست
اگر در لحظه زندگی کنی از حیطه زمان بر خودت خارج شدی و محرم خداوند میشوی
گر به هر زخمی تو پرکینه شوی
پس کجا بی صیقل آیینه شوی؟

#مثنوی_شریف
" چشمه ی شیر است در تو بی کنار
   تو چرا می شیر جویی از تغار

   منفذی داری به بحر ای آبگیر
   ننگ دار از آب جستن از غدیر"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم



📘آدمی خود منبع بی پایان برکت ها و
   ظرفیت هاست. چرا باید برای رسیدن
   به جرعه ای, چشم به ظرفی کوچک
   داشته باشد؟
   او می تواندراه به سوی دریاها بگشاید.
   چرا باید به سوی برکه ها برود؟


  
" چون شما این نفس دوزخ خوی را
  آتشی گبر فتنه جوی را

  جهدها کردید و او شد پرصفا
  نار را کشتید از بهر خدا

  آتش شهوت که شعله می زدی
  سبزه تقوی شد و نور هدی "

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘انسان می تواند نفس فتنه گر و آتش
  برافروز را به کوشش و مجاهده اصلاح
  کند,شراره های هوس را خاموش کرده
  و خود را به منزلگاه هدایت برساند...
" مردِ کم گوینده را فکر است زفت
   قشرِ گفتن چون فزون شد مغز رفت"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘آنکه اندیشه ای پرورش یافته دارد,
   کم سخن است. پرحرفی نشانه ی
   ضعف اندیشه و دانش است...