This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روحت شاد و یادت گرامی⚘🖤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"سایه" سار بلند "شعر" معاصر به اسطوره "صدا" پیوست
#هوشنگ_ابتهاج آسمانی شد
در این سرای بی کسی یکی یکی رفتند ...
#شجریان
در گذشت ایشان را به خانواده ابتهاج و بانو یلدا ابتهاج و تمامی دوستداران شعر و فرهنگ تسلیت عرض می کنیم روحش شاد
#هوشنگ_ابتهاج آسمانی شد
در این سرای بی کسی یکی یکی رفتند ...
#شجریان
در گذشت ایشان را به خانواده ابتهاج و بانو یلدا ابتهاج و تمامی دوستداران شعر و فرهنگ تسلیت عرض می کنیم روحش شاد
ایران ای سرای امید
محمدرضا شجریان
#استاد_شجریان
#موسیقی
#شجریان
شعر از هوشنگ ابتهاج
ازدیده برفتی و از دل نرفتی
حیف صد حیف😔😔🖤
شاعر "ای ایران، ای سرای امید" درگذشت گرچه الان ایران شده سرای نومیدان
#موسیقی
#شجریان
شعر از هوشنگ ابتهاج
ازدیده برفتی و از دل نرفتی
حیف صد حیف😔😔🖤
شاعر "ای ایران، ای سرای امید" درگذشت گرچه الان ایران شده سرای نومیدان
"جوانی" گر چه نقشی دلپذیرست
ازو دل بر گرفتن ناگزیرست
پرید آن خواب نوشین سحرگاه
بیا ای دل که هنگام تو دیرست
#هوشنگ_ابتهاج
ازو دل بر گرفتن ناگزیرست
پرید آن خواب نوشین سحرگاه
بیا ای دل که هنگام تو دیرست
#هوشنگ_ابتهاج
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
بهسان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
#هوشنگ_ابتهاج
روحش شاد یادش گرامیتر 🖤
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
بهسان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
#هوشنگ_ابتهاج
روحش شاد یادش گرامیتر 🖤
در زمانه مَر تو را سه همرَهَند
آن یکی وافیّ و این دو غَدْرمَند
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴۵)
غَدْرمَند: فریبکار
تو در این جهان سه رفیق و همراه داری که یکی از آن سه باوفاست و دوتای دیگر فریبکارند.
آن یکی یاران و دیگر رَخْت و مال
وان سِوُم وافیست و آن حُسْنُالْفِعال
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴۶)
از دو همراه فریبکار یکی دوستان تو و دیگری متعلقات توست. اما همراه سوم که وفادار است، عمل نیک است.
مال نایَد با تو بیرون از قُصور
یار آید لیکْ آید تا به گور
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴٧)
اموال و متعلقاتاَت از خانهها و کاخهای تو خارج نمیشوند اما دوست، یار و همسر تو فقط تا لبِ گور با تو میآیند.
تا بدین جا بیش هَمرَه نیستم
بر سَرِ گورَت زمانی بیسْتم
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴٩)
من تا اینجا بیشتر همراهِ تو نیستم. اندکی هم به احترامِ تو بر سرِ گورت میایستم.
فِعْلِ تو وافیست زو کُن مُلْتَحَد
که دَر آیَد با تو در قَعْرِ لَحَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۵۰)
مُلْتَحَد: پناهگاه
اما اگر اعمال تو نیک باشد به تو وفادار خواهد بود. عملِ نیک، محصول حضوری ست که انسان با فضاگشایی و تسلیم به دست میآورد؛ پس به خدا زنده شو، حضورِ ناظر باش و آن را پناهگاه خود قرار بده که حضور(عدم) با تو تا اعماقِ گور میآید.
آن یکی وافیّ و این دو غَدْرمَند
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴۵)
غَدْرمَند: فریبکار
تو در این جهان سه رفیق و همراه داری که یکی از آن سه باوفاست و دوتای دیگر فریبکارند.
آن یکی یاران و دیگر رَخْت و مال
وان سِوُم وافیست و آن حُسْنُالْفِعال
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴۶)
از دو همراه فریبکار یکی دوستان تو و دیگری متعلقات توست. اما همراه سوم که وفادار است، عمل نیک است.
مال نایَد با تو بیرون از قُصور
یار آید لیکْ آید تا به گور
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴٧)
اموال و متعلقاتاَت از خانهها و کاخهای تو خارج نمیشوند اما دوست، یار و همسر تو فقط تا لبِ گور با تو میآیند.
تا بدین جا بیش هَمرَه نیستم
بر سَرِ گورَت زمانی بیسْتم
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٠۴٩)
من تا اینجا بیشتر همراهِ تو نیستم. اندکی هم به احترامِ تو بر سرِ گورت میایستم.
فِعْلِ تو وافیست زو کُن مُلْتَحَد
که دَر آیَد با تو در قَعْرِ لَحَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۵۰)
مُلْتَحَد: پناهگاه
اما اگر اعمال تو نیک باشد به تو وفادار خواهد بود. عملِ نیک، محصول حضوری ست که انسان با فضاگشایی و تسلیم به دست میآورد؛ پس به خدا زنده شو، حضورِ ناظر باش و آن را پناهگاه خود قرار بده که حضور(عدم) با تو تا اعماقِ گور میآید.
درگذشت #سایه، شاعر بزرگ نسل ما، مرگ دورهای از ادبیات و فرهنگ است. با او نوعی از سخن سرایی برای همیشه رفت. شیوهای که ریشههای عمیقی در سنت داشت و حتی در بیان امروزیترین حرفها هم از زبان و خیال کهن استفاده میکرد. شعری که خواندنش برای ما، طعم خوش و امنیتبخش سر زدن به خانۀ پدری و سرزمین مادری را داشت. شعر او، تجسم زندۀ شعرای بزرگ ما بود.
معروف است که «هانری کربن» بعد از درگذشت «سیدجلالالدین آشتیانی» گفته بود:
ملاصدرا دوباره مرد.
بیوجه نیست که امروز بگوییم: #حافظ دوباره مرد.
#روانش_شاد
معروف است که «هانری کربن» بعد از درگذشت «سیدجلالالدین آشتیانی» گفته بود:
ملاصدرا دوباره مرد.
بیوجه نیست که امروز بگوییم: #حافظ دوباره مرد.
#روانش_شاد
انگار عزادارِ عزیزی شدهباشم
انگار جهان، بعد تو، آرام ندارد!
ای مرگ بر این گردش ایام نگونسار
وین دهر که از خندهی تو وام ندارد
این نسل دلش را به چه خوش داشتهباشد؟
گویا که غزل، بعد تو فرجام ندارد
ای نور زمان، شمسترین #سایهی عالم
بعد از تو روا چیست؟ جهان، کام ندارد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
- غمگینم، بسیار غمگین.
استاد ابتهاج نازنین، دلخوشیِ باقیماندهی این نسل بودند... 🖤
روحش شاد..
انگار جهان، بعد تو، آرام ندارد!
ای مرگ بر این گردش ایام نگونسار
وین دهر که از خندهی تو وام ندارد
این نسل دلش را به چه خوش داشتهباشد؟
گویا که غزل، بعد تو فرجام ندارد
ای نور زمان، شمسترین #سایهی عالم
بعد از تو روا چیست؟ جهان، کام ندارد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
- غمگینم، بسیار غمگین.
استاد ابتهاج نازنین، دلخوشیِ باقیماندهی این نسل بودند... 🖤
روحش شاد..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشقان رفتند ازين صحرا خموش
بر نيامد از دلِ تنگی خروش
دردها را سربهسر انباشتند
انتظارِ سينهٔ ما داشتند!!
#آه_از_آن_رفتگان_بی_برگشت
افسوس-علیرضا قربانی
@injaZanVojuddarad
"افسوس"
#علیرضا_قربانی
به تو ای دوست سلام
دل صافت نفس سرد مرا آتش زد
چه کنم با غم خویش؟
گهگهی بغض دلم میترکد
دل تنگم ز عطش میسوزد
شانهای میخواهم
که گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شَوَم
ولی
افسوس
که نیست
#هوشنگابتهاج
#علیرضا_قربانی
به تو ای دوست سلام
دل صافت نفس سرد مرا آتش زد
چه کنم با غم خویش؟
گهگهی بغض دلم میترکد
دل تنگم ز عطش میسوزد
شانهای میخواهم
که گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شَوَم
ولی
افسوس
که نیست
#هوشنگابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینها برای ما ایرانی ها خاطره اس، برای دیگرون میتونه یه سکانس معروف سینمایی باشه...
#هوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
آن درخت کهن منم که زمان
بر سرم راند بس بهار و خزان
دست و دامن تهی و پا در بند
سر کشیدم به آسمان بلند
شبم از بیستارگی، شب گور
در دلم گرمی ستارهٔ دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
که تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شب خوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
گر نه گل دادم و بر آوردم
بر سری چند سایه گستردم
دست هیزم شکن فرود آمد
در دل هیمه بوی دود آمد
کُندهٔ پر آتش اندیشم
آرزومند آتش خویشم ...
#هوشنگ_ابتهاج 🖤
بر سرم راند بس بهار و خزان
دست و دامن تهی و پا در بند
سر کشیدم به آسمان بلند
شبم از بیستارگی، شب گور
در دلم گرمی ستارهٔ دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
که تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شب خوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
گر نه گل دادم و بر آوردم
بر سری چند سایه گستردم
دست هیزم شکن فرود آمد
در دل هیمه بوی دود آمد
کُندهٔ پر آتش اندیشم
آرزومند آتش خویشم ...
#هوشنگ_ابتهاج 🖤
آتش
همایون شجریان ، هوشنگ ابتهاج
خداااا
اوج آواز و ترانه
اوج رقص و پایکوبی
اوج جشن زندگی است خدا به مردم غمگین تعلق ندارد خدا از ان کسانی هست که اهل عشق و خنده اند
یادشان گرامی قلمشان ادامه ❤️
#زنده یادان استاد شجریان و ابتهاج
اوج آواز و ترانه
اوج رقص و پایکوبی
اوج جشن زندگی است خدا به مردم غمگین تعلق ندارد خدا از ان کسانی هست که اهل عشق و خنده اند
یادشان گرامی قلمشان ادامه ❤️
#زنده یادان استاد شجریان و ابتهاج
“یادگار"
هرگز از مرگ نترسیدم من
مگر امروز که لرزید دلم
داشتم با کیوان
درد دل میکردم
یادم آمد ناگاه
آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم
چه کسی خواب تو را خواهد دید
چه کسی از تو سخن خواهد گفت
آه، پوری هم رفت
گفت پوری با ماست
سایه جان ما هستیم
ما صدای سخن عشقیم
یادگار دل ما مژده آزادی انسان است.
#امیرهوشنگ_ابتهاج
کلن - خرداد ۱۴۰۰
هرگز از مرگ نترسیدم من
مگر امروز که لرزید دلم
داشتم با کیوان
درد دل میکردم
یادم آمد ناگاه
آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم
چه کسی خواب تو را خواهد دید
چه کسی از تو سخن خواهد گفت
آه، پوری هم رفت
گفت پوری با ماست
سایه جان ما هستیم
ما صدای سخن عشقیم
یادگار دل ما مژده آزادی انسان است.
#امیرهوشنگ_ابتهاج
کلن - خرداد ۱۴۰۰
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
#هوشنگ_ابتهاج
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
#هوشنگ_ابتهاج