معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چه خوش است بوی عشـق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان


نظری مباح کردند و هـزار خون معطل
دل عارفان ببردند و قرار هوشــمندان

حضرت سعـدی
ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم

آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم
آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم

جناب سنایی
همایون شجریان _ خورشید آرزو
@moozikestan_bot
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگِ اشتیاقِ دلی دردمند را
دل‌تنگم آن‌چُنان
که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین
که هیچ وفا نیست با منت
بیمار خنده‌های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

همایون شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدما تا کَسی رو دارن ، قدرشو نمیدونن !
بعضی وقتا اصلاً نمیفهمن که هست ...
گاهی تا طرف میره ، میگن : "آخی ... راحت شدیم "
اما بعد از یه مدت ... وقتی میبینن هیشکی مثه اون نمیشه ؛
اول یادش میفتن ، بعد دلشون تنگ میشه و بعد دنبالش میگردن ...
ولی دیگه پیداش نمیکنن !
حتی اگه پیداش کنن ، دیگه اون همون آدم ِسابق نیست !...
کاش قدرِ آدمارو همون جور که هستن ، همون جا که هستن بدونیم ، تا تبدیل به حسرت نَشن
بیدار شو ای دل که جهان می‌گذرد
وین مایهٔ عمر رایگان میگذرد

در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان میگذرد

#حضرت_مولانا
آینه ها مذکر هستند،
کلیدها مذکر،
ادیان مذکر و
خیابان ها مذکر هستند و
قوانین و جنگها و گروهها و ...

و آنکه مادینه است تنها ...
دو چیزِ معصوم هستند:
اول عشق و
دوم هم درد و رنج !

ای زنِ مه!
من آمده ام ... که مشعلِ سرِ خود را
به دست یکی از جاده های
 شب هنگامت بسپارم
من آمده ام که بغبغویِ تنهاییت را
ازچارچوب لانه ای بیرون کِشم و
به آسمانش بسپارم،

بسپارمش به انبوهِ جنگل
 و به ترانه های محلیِ
کوچه هایِ تهیدستان ...

من آمده ام سرنوشتت را
به مرگ خود بسپارم،
آن دم که مرگِ من
 در آسمان نیلگون و
به روی باغچه یِ سیاه رنگت،
پنجره ای بگشاید،

من می خواهم
در جنگ این عشقِ نوینم ...
به سانِ باران بر رویِ آتش ببارم و
آنگاه جان بسپارم ...

من آمده ام ... روحم را بر گیسوانت بیاویزم و
با هم
برای آن چراغ و گل و میخک و
آن جام های شراب و کتاب
و کمانچه هایی
که فردا کودکان ما می شوند،
تابی از شفق و
تابی از رؤیاهایِ آینده بسازیم ...

#شیرکو_بیکس
طاعت و عمل رسول،
استغراق بود در خود
که عمل، عملِ دل است
و خدمت، خدمتِ دل است
و بندگی، بندگیِ دل است.
و آن استغراق است در معبودِ خود.

اما چون دانست که
هر کس را به آن عملِ حقیقی راه نباشد
و کم کسی را آن استغراق مسلم شود؛

ایشان را این پنج نماز و سی روز روزه
و مناسک حج فرمود تا محروم نباشند
و باشد که به آن استغراق نیز بویی برند.


اگر نه گرسنگی از کجا
و بندگی خدا از کجا؟!




#مقالات_شمس_تبریزی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به دو زلفِ یار دادم دل بیقرار خود را
چه کنم سیاه کردم همه روزگارِ خود را
شبی ار بدستم اُفتد سرِ زلف یار
همه مو به مو شمارم غمِ بیشمار خود را
فراقِ دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران
ندانستم که در پایانِ صُحبت
چنین باشد وَفای حقگزاران
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
میرَوم و نمیرود ناقه به زیر محملم
یار بیفکند شتر چون برسد به مَنزلی
باردلست همچنان ور به هزار منزلم

شهرام ناظری
کانال تلگرامی smsu43@
محمد اصفهانی - علی ای همای رحمت
محمد اصفهانی
علی ای همای رحمت
تا صورت پیوند جهان بود، على بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود 
شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و كرم و جود، على بود 
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود، على بود 
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود 
مسجود ملائك كه شد آدم ز على شد
آدم كه یكى قبله و مسجود، على بود 
آن عارف سجاد كه خاك درش از قدر
بر كنگره‎ى عرش بیفزود، على بود 
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، على بود 
آن لحمك لحمى بشنو تا كه بدانى
آن یار كه او نفس نبى بود، على بود 
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت
در مصر به فرعون كه بنمود، على بود 
چندانكه در آفاق نظر كردم و دیدم
از روى یقین در همه موجود، على بود 
خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود
آن نور خدایى كه بر او بود، على بود 
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج
با احمد مختار یكى بود، على بود 
آن قلعه‎گشایى كه در قلعه خیبر
بركند به یك حمله و بگشود، على بود 
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نیاسود، على بود 
آن شیر دلاور كه براى طمع نفس
بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود 
این كفر نباشد سخن كفر نه این است
تا هست، على باشد و تا بود، على بود 


جلال الدین محمد بلخى(مولوى)
از سر کوی تو حاشا به ملامت بروم
خونم آن روز که ریزی به سلامت بروم

به ملامت دگران گر بگریزند ز دوست
من نه آنم که ز شمشیرِ ملامت بروم

زلف تو شاهد حال منِ بی‌دل باشد
چون که در مجمع آشوبِ قیامت بروم

سال‌ها هست که سرمستِ مِیِ عاشقیم
کاری ای دل نکنی تا به ندامت بروم

به تماشای گل و سرو به گلگشتِ بهار
همه اندر طلبِ آن رخ و قامت بروم

رهِ این بادیه گر در دهنِ شیر بُود
به تولّای تو زین ره به سلامت بروم

چه سلامت چه ملامت؛ نکند فرق، بگو
به سلامت بروم یا به ملامت بروم

مدعی باشم اگر جان طلبی در شبِ وصل
از سر کوی تو از بیمِ غرامت بروم

رهِ عشق است بسی دور و خطرناک «هما»
عَلمِ عشق بزن تا به علامت بروم...

#همای_شیرازی
بس گریزانست نفس تو ازو
زانک تو از آتشی او آب خو


پس با این وصف، نفس تو از مؤمن حقیقی می گریزد، زیرا که تو از آتشی، ولی او آب روان جویبار است. در برخی از شروح به جای "آب جُو " آمده است "آب خو" با این ملاحظه می شود. او خویی بسان آب دارد.

ز آب آتش زان گریزان می‌شود
کآتشش از آب ویران می‌شود


سبب گریز آتش از آب اینست که حرارت و گرمی آن از خنکای آب نابود می گردد.


حس و فکر تو همه از آتشست
حس شیخ و فکر او نور خوشست

احساس و اندیشه تو جملگی از آتش ناشی می شود، ولی احساس و اندیشه شیخ کامل و مرشد فاضل از نور لطیف سرچشمه می گیرد. یعنی انسان ناقص محاط در شهوت است'و انسان کامل، محاط در تقوی و پاکی.


آب نور او چو بر آتش چکد
چک چک از آتش بر آید برجهد

همینکه آب نور او روی آتش بریزد، از آتش صدای چک چک بلند می شود. نور باطن مؤمن کامل و مرشد فاضل، مانند آب است که اگر بر سر آتشِ نفس ریخته شود. نفس از آن مضطرب می شود و به خموشی می رود.

شرح مثنوی
بهانه می آوری که من خود را به کارهای عالی صرف می کنم، علوم فقه و حکمت و منطق و نجوم و طب و غیره تحصیل می کنم. آخر، این همه برای توست. اگر فقه است، برای آن است تا کسی از دست تو نان نرباید و جامه ات را نکند و تو را نکشد تا تو به سلامت باشی. و اگر نجوم است، احوال فلک و تأثیر آن در زمین_ از ارزانی و گرانی،امن و خوف_ همه تعلق به احوال تو دارد، هم برای توست. و اگر ستاره است_ از سعد و نحس_ به طالع تو تعلق دارد، هم برای توست. چون تأمل کنی، اصل تو باشی و اینها همه فرع تو. چون فرع تو را چندین تفاصیل و عجایبها و احوالها و عالمها بوالعجب بینهایت باشد، بنگر که تو را که اصلی چه احوال باشد.



#فیه_ما_فیه
#مولانا
محبوبم
شما آفریده بلورید، نگاهتان برق می‌زند!
از قلبِ من مراقبت کنید...

#محمد_صالح_علاء
.
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه‌ی دل
هنوز عشقِ تو عنوانِ سرمقاله‌ی ماست...

#ارفع_کرمانی
و صوم در شرع عبارت است
از امساک طعام و شراب
که روزه ی قالب است،
امّا صوم در عالم حقیقت،
عبارتست از خوردن طعام و شراب؛
کدام طعام؟
طعام" ابیت عند ربّی" .
کدام شراب؟
شراب " و کلّم الله موسی تکلیما"
این را صوم معنوی خوانند،
روزه ی جان باشد.



#تمهیدات
#عین_القضات_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتم که مذهب و ملت محبان خدا چیست و کدامست. ایشان بر مذهب و ملت خدا باشند . نه بر مذهب و ملت شافعی و ابوحنیفه و غیرهما نباشند. ایشان بر مذهب عشق و مذهب خدا باشند.



#عین_القضات_همدانی
جهد مردان چهل سال است؛
ده سال رنج باید بردن تا
زبان راست شود
و به کم از ده سال زبان راست نشود؛
و ده سال رنج باید بُرد
تا این گوشت حرام که
به تن ما بر رُسته است از ما بشود؛
و ده سال رنج باید برد
تا دل با زبان راست شود
. هر که چهل سال قدم چنین زند
امید باشد که از حلق وی آوازی برآید
که در وی هوای نفس نبود.


#ابوالحسن_خرقانی
#نوشته_بر_دریا
#شفیعی_کدکنی
فلک بازیگر همچون شب بازان
از پس این چادر خیالات استارگان
و لعبتان سیّارات،
بازیها بیرون می‌آرد
و ما چون هنگامه
برگرد این بازی مستغرق شده‌ایم
و شب عمر به پایان می‌بریم.
صبح مرگ برسد
و این هنگامۀ شب بازِ فلک سرد شود
و ما شب عمر به باد داده.

یارب!
پیش‌تر از آنک صبح مرگ بدمد،
این بازی را بر دل ما سرد گردان
تا به هنگام از این هنگامه بیرون آئیم
و از شب روان باز نمانیم.
چون صبح بدمد،
ما را به کوی قبول تو یابد.



#مجالس_سبعه
#مولانا
عارف گفت:
نشاط صديقين از "ادراک انان" است

فيض ادراک حق ايشان را
در هنگام وقوع هر "امتحانی"
و ياد دادن به انها است دوام بقاء قديم را

در حالی كه "حضور" زمان
در سرمديت او داخل نمی شود

اين حال موجب پرورش "بقای" ايشان
با حق بدون زوالی و ملالی است....



#جناب_روزبهان_شیرازی
#مشرب_الارواح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ بتر از آن نبود که گویی و نکنی،
ونمایی ونباشی ...

این صفتِ بیگانگان و منافقان است.



#شیخ_احمد_جام
#انس_التائبین