یکی از مضرترین تمایلاتی که من در طبیعت بشر دیدهام ناراضی بودن از حال و چشمداشت به آیندهٔ مجهول است. بجای اینکه از گلهای زیبایی که در کنار پنجره اتاقمان روییده است لذت ببریم در عالم رؤیا به گلستان سحرآمیزی که در کرانهٔ افق است چشم دوختهایم.
بعضی چیزها در جهان خیلی مهمتر از دارایی هستند. یکی از آنها توانایی خوش بودن با چیزهای ساده است.
#دیل_کارنگی
بعضی چیزها در جهان خیلی مهمتر از دارایی هستند. یکی از آنها توانایی خوش بودن با چیزهای ساده است.
#دیل_کارنگی
دنیا فقط برای کسی پوچ و عاری از عشق است که نمیداند چگونه نیروی روانیاَش(لیبیدو) را بهسوی اشیاء و افراد هدایت کند و به آنها زندگی و زیبایی دوباره ببخشد.
آن گمشدۂ درونی که ما را به جستجو فرا میخواند چیزی نیست که در پیرامون گم کرده باشیم، بلکه ناتوانی ما در این است که به آنچه در بیرون وجود دارد عشق بورزیم.
#کارل_گوستاو_یونگ
بیعشق نشاط و طرب افزون نشود
بیعشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
#مولانا
آن گمشدۂ درونی که ما را به جستجو فرا میخواند چیزی نیست که در پیرامون گم کرده باشیم، بلکه ناتوانی ما در این است که به آنچه در بیرون وجود دارد عشق بورزیم.
#کارل_گوستاو_یونگ
بیعشق نشاط و طرب افزون نشود
بیعشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست وچه خوبست وچه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
#مولانا
چه نغزست وچه خوبست وچه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
#مولانا
DelAhangaan
ناصر عبدالهی و شهرام فرشید _ تقویم کهنه
⫸ خواننده #ناصر_عبداللهی و #شهرام_فرشید
تقویم کهنه ...
شعر: #یغما_گلرویی
آهنگ: شهرام فرشید
ضبط: سال ۱۳۸۰
کسی از ما نمی پرسه که بهارمون کجاست
خنده ی سبز بهار کجای گریه های ماست
تقویم کهنه ...
شعر: #یغما_گلرویی
آهنگ: شهرام فرشید
ضبط: سال ۱۳۸۰
کسی از ما نمی پرسه که بهارمون کجاست
خنده ی سبز بهار کجای گریه های ماست
Forwarded from 👑بابک خرمدین👑
به بهانه زاد روز ادیب الممالک فراهانی
محمدصادق بن حاجی میرزا حسین فراهانی (۱۲۳۹ — ۱۲۹۶) ملقب به ادیبالممالک فراهانی و امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامهنگار دورهمشروطه
او در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش به تهران آمد و به پایمردی حسنعلیخان امیرنظام گروسی، به دستگاهتهماسب میرزا مؤیدالدوله راه یافت.
ادیب از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۱ ه.ق همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، کرمانشاه به سر میبرد. درسالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ ه.ق در تهران به سر میبرد در دارالترجمه دولتی مشغول به کار بود. در سال ۱۳۱۴ ق بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال ۱۳۱۶ ق افتتاح شد، نیابت ریاست آنجا را عهدهدار گشت و در همین سال روزنامه ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال ۱۳۱۸ ه.ق راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال ۱۳۲۰ در آنجا پی گرفت. در سال ۱۳۲۱ه.ق به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال ۱۳۲۳ عهدهدار شد. در این سال به بادکوبه رفت و انتشار بخش فارسی روزنامه ارشاد را که به ترکی منتشر میشد، بر عهده گرفت.
در سال ۱۳۲۴ه.ق بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه مجلس به او سپرده شد. او در سال ۱۳۲۵ روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه ادیب به صف مشروطهخواهان پیوست، و در سال ۱۳۲۷ه.ق همراه با مجاهدان فاتح وارد تهران شد. در سال ۱۳۲۹ه.ق وارد عدلیه یا دادگستری امروزی شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ ویزد منصوب شد. ادیبالممالک فراهانی در روز ۲ اسفند ۱۲۹۵ خورشیدی (۲۸ ربیعالثانی سال ۱۳۳۵ه.ق) در شهر یزدسکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران درگذشت. آرامگاه او در شهر ری است
محمدصادق بن حاجی میرزا حسین فراهانی (۱۲۳۹ — ۱۲۹۶) ملقب به ادیبالممالک فراهانی و امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامهنگار دورهمشروطه
او در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش به تهران آمد و به پایمردی حسنعلیخان امیرنظام گروسی، به دستگاهتهماسب میرزا مؤیدالدوله راه یافت.
ادیب از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۱ ه.ق همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، کرمانشاه به سر میبرد. درسالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ ه.ق در تهران به سر میبرد در دارالترجمه دولتی مشغول به کار بود. در سال ۱۳۱۴ ق بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال ۱۳۱۶ ق افتتاح شد، نیابت ریاست آنجا را عهدهدار گشت و در همین سال روزنامه ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال ۱۳۱۸ ه.ق راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال ۱۳۲۰ در آنجا پی گرفت. در سال ۱۳۲۱ه.ق به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال ۱۳۲۳ عهدهدار شد. در این سال به بادکوبه رفت و انتشار بخش فارسی روزنامه ارشاد را که به ترکی منتشر میشد، بر عهده گرفت.
در سال ۱۳۲۴ه.ق بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه مجلس به او سپرده شد. او در سال ۱۳۲۵ روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه ادیب به صف مشروطهخواهان پیوست، و در سال ۱۳۲۷ه.ق همراه با مجاهدان فاتح وارد تهران شد. در سال ۱۳۲۹ه.ق وارد عدلیه یا دادگستری امروزی شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ ویزد منصوب شد. ادیبالممالک فراهانی در روز ۲ اسفند ۱۲۹۵ خورشیدی (۲۸ ربیعالثانی سال ۱۳۳۵ه.ق) در شهر یزدسکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران درگذشت. آرامگاه او در شهر ری است
هنرسرایت دادن و اشاعهی
احساس است.
هنرمند از طریق هنر خود
مخاطبان را به احساسی مبتلا میکند
که خود تجربه کرده است
لئون_تولستوی
احساس است.
هنرمند از طریق هنر خود
مخاطبان را به احساسی مبتلا میکند
که خود تجربه کرده است
لئون_تولستوی
مجنون را می گفتند که : از لیلی
خوبترانند ، بر تو بیاوریم ؟
او می گفت : که آخر من لیلی را به
صورت دوست نمی دارم ، لیلی صورت نیست ...!
لیلی به دست من همچون جامی است
من از آن شراب می نوشم
من عاشق شرابم
و شما را نظر بر قدح است
از شراب آگاه نیستید .
فیه_ما_فیه
خوبترانند ، بر تو بیاوریم ؟
او می گفت : که آخر من لیلی را به
صورت دوست نمی دارم ، لیلی صورت نیست ...!
لیلی به دست من همچون جامی است
من از آن شراب می نوشم
من عاشق شرابم
و شما را نظر بر قدح است
از شراب آگاه نیستید .
فیه_ما_فیه
عارفی ميگويد:
سي سال در صف اول جماعت نماز خواندم ، روزي در صف اول جايي پيدا نكردم ، به همين دليل در صف دوم به نماز ايستادم؛ اما نتوانستم نماز بخوانم و به هر صورت كه بود به صف نخست آمدم و در همان حال يافتم كه تمام نمازهايم از روي ريا بوده؛ زيرا فقط ميخواستم مردم به من توجه كنند و بدانند كه من كار نيك انجام ميدهم.
كشكول_شيخ_بهائی
سي سال در صف اول جماعت نماز خواندم ، روزي در صف اول جايي پيدا نكردم ، به همين دليل در صف دوم به نماز ايستادم؛ اما نتوانستم نماز بخوانم و به هر صورت كه بود به صف نخست آمدم و در همان حال يافتم كه تمام نمازهايم از روي ريا بوده؛ زيرا فقط ميخواستم مردم به من توجه كنند و بدانند كه من كار نيك انجام ميدهم.
كشكول_شيخ_بهائی
لب ببند و کف پر زر بر گشا
بخل تن بگذار و پیش آور سخا
از گفتار لب فرو بند و مشتی پُر از طلا باز کن. بخل تن را فرو گذار و تن خود را در راه
حق بذل کن. کف پُر زر گشودن، کنایه از عمل صالح کردن و یا ترک لذات است .
سخا: در لعت به معنی جوانمردی و کرم است .اما دراصطلاح اهل تصوف. مرتبه ای فروتر از جُود است: زیراگفته اند: هر که برخی بدهد وبرخی باز گیرد. وی صاحب سخاء بود و هر که پیشتر بدهد و از آن چیزی خویشتن را باز گیرد جُود است. و غایت جود. بذل عبد است نفس خود را در راه حق تعالي.
ترک شهوتها و لذتها سخاست
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
فرو نهادن شهوت ها و لذت ها خود جوانمردی و بخشش است. هر کس به کام شهوت شهرت فرو رود دیگر نمی توانند بلند شود.
این سخا شاخیست از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت
جوانمردی شاخه ای است ار سرو بِهشت است، وای به حال کسی که چنین شاخه ای را از دست بدهد.
عروة الوثقاست این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما
فرو نهادن هوی و شهوت، همانا دستگیره استواری است، و همین شاخه است که روح
آدمی را به آسمان بالا می برد .
عروة الوثقی: دستگیرهٔ محکم و استوار
شرح مثنوی شریف
بخل تن بگذار و پیش آور سخا
از گفتار لب فرو بند و مشتی پُر از طلا باز کن. بخل تن را فرو گذار و تن خود را در راه
حق بذل کن. کف پُر زر گشودن، کنایه از عمل صالح کردن و یا ترک لذات است .
سخا: در لعت به معنی جوانمردی و کرم است .اما دراصطلاح اهل تصوف. مرتبه ای فروتر از جُود است: زیراگفته اند: هر که برخی بدهد وبرخی باز گیرد. وی صاحب سخاء بود و هر که پیشتر بدهد و از آن چیزی خویشتن را باز گیرد جُود است. و غایت جود. بذل عبد است نفس خود را در راه حق تعالي.
ترک شهوتها و لذتها سخاست
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
فرو نهادن شهوت ها و لذت ها خود جوانمردی و بخشش است. هر کس به کام شهوت شهرت فرو رود دیگر نمی توانند بلند شود.
این سخا شاخیست از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت
جوانمردی شاخه ای است ار سرو بِهشت است، وای به حال کسی که چنین شاخه ای را از دست بدهد.
عروة الوثقاست این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما
فرو نهادن هوی و شهوت، همانا دستگیره استواری است، و همین شاخه است که روح
آدمی را به آسمان بالا می برد .
عروة الوثقی: دستگیرهٔ محکم و استوار
شرح مثنوی شریف
امروز مبارکست فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم
#حضرت_سعدی
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم
#حضرت_سعدی
چون چهره صبح شادمان باش
تا چند کناره می گزینـــــــــــــــــــی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چنـــــــــــــــــد نژندی و حزینـــــــــــــــــی
#پروین_اعتصامی
تا چند کناره می گزینـــــــــــــــــــی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چنـــــــــــــــــد نژندی و حزینـــــــــــــــــی
#پروین_اعتصامی
در این دم همدمی آمد خمش کن
که او ناگفته می داند خمش کن
ز جام باده ی خاموش گویا
تو را بیخویش بنشاند خمش کن
مزن تشنیع بر سلطان عشقش
که او کس را نرنجاند خمش کن
اگر در آینه دم را بگیری
تو را از گفت برهاند خمش کن
ز گردشهای تو می داند آن کس
که گردون را بگرداند خمش کن
هر اندیشه که در دل دفن کردی
یکایک بر تو برخواند خمش کن
ز هر اندیشه مرغی آفریند
در آن عالم بپراند خمش کن
یکی جغد و یکی باز و یکی زاغ
که یک یک را نمیماند خمش کن
گر آن مه را نمیبینی ببینی
چو چشمت را بپیچاند خمش کن
از این عالم و زان عالم مگو زانک
به یک رنگیت می راند خمش کن
#دیوان_شمس
که او ناگفته می داند خمش کن
ز جام باده ی خاموش گویا
تو را بیخویش بنشاند خمش کن
مزن تشنیع بر سلطان عشقش
که او کس را نرنجاند خمش کن
اگر در آینه دم را بگیری
تو را از گفت برهاند خمش کن
ز گردشهای تو می داند آن کس
که گردون را بگرداند خمش کن
هر اندیشه که در دل دفن کردی
یکایک بر تو برخواند خمش کن
ز هر اندیشه مرغی آفریند
در آن عالم بپراند خمش کن
یکی جغد و یکی باز و یکی زاغ
که یک یک را نمیماند خمش کن
گر آن مه را نمیبینی ببینی
چو چشمت را بپیچاند خمش کن
از این عالم و زان عالم مگو زانک
به یک رنگیت می راند خمش کن
#دیوان_شمس
صفت بار بلایی، که کنون بر دل ماست
بارها گفتم و از من نشنیدی، ای دل
بیدلی رفتی و خود را بشکستی، ای تن
ترک سر گفتی و پشتم بخمیدی، ای دل
#جناب_اوحدی
بارها گفتم و از من نشنیدی، ای دل
بیدلی رفتی و خود را بشکستی، ای تن
ترک سر گفتی و پشتم بخمیدی، ای دل
#جناب_اوحدی