@dele_paak کانال دل پاک
سالار عقیلی _مادر
مادر من مادر من در طواف عطر تو خدارو دیدم
مادر من مادر من با تو به شکوه و زیبایی رسیدم
مادر من مادر من با تو به شکوه و زیبایی رسیدم
شازدهکوچولو از گل پرسید: آدمها کجان؟
گل گفت: باد به اینور و آنورشان میبرد، این بیریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
#تکه_کتاب_شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
گل گفت: باد به اینور و آنورشان میبرد، این بیریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
#تکه_کتاب_شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
تولد و وفات از دید خواجه عبدالله انصاری:
اى آمده گريان تو و خندان همه كس
وز آمدن تو گشته شادان همه كس
امروز چنان باش كه فردا چو روى
خندان تو برون روى و گريان همه كس!
#منسوب به خواجه_عبدالله_انصاری
اى آمده گريان تو و خندان همه كس
وز آمدن تو گشته شادان همه كس
امروز چنان باش كه فردا چو روى
خندان تو برون روى و گريان همه كس!
#منسوب به خواجه_عبدالله_انصاری
«زندهیاد حسینِ آهی»
نام و صدای حسینِ آهی را نخستینبار از رادیو شنیدم. در همان سالها (اوایلِ دههٔ هشتاد) مجریِ بخشی از برنامهٔ «کاروانِ شعر و موسیقی» در تلویزیون نیز بود. حضورِ کسانی همچون او و ساعدِ باقری در صداوسیما مغتنم بود؛ آنگونه که حضورِ رشیدِ کاکاوند در سالهای اخیر؛ کسانی که «دلسپردهٔ» مخاطبانِ خویش بودهاند و روش و رویکردشان نشانمیدهد «سرسپرده» نیستند. و پیشاز انقلاب نیز بزرگانی همچون اخوانِ ثالث، اِنجُویِ شیرازی، سعیدِ نفیسی، ضیاءالدینِ سجادی و حسینِ منزوی، باهمهٔ محدودیتهای قابلِتصور، با رادیو همکاریداشتند.
آهی درزمرهٔ آنانی بود که در انجمنهای ادبی بالیدند و بر ادبِ گذشته و امّهاتِ متونِ کهن تسلّطداشتند. و این انجمنها (ایران، نظامی، صائب و...) باهمهٔ کهنگراییها و سلائقِ گاه واپسگرایانه، سهمیداشتند و دارند در شناساندنِ نکاتِ زبانی و ادبی به نسلهای متأخّر و حاضر. نمونهٔ بارزِ آن را در تلاشهای زندهیاد استاد خطیبرهبر میتواندید. ایشان که پروردهٔ "انجمنِ ادبیِ ایران" و شاگردِ ممتازِ محمدعلیِ ناصح بودند، بسیاری از متونِ کهنِ زبانِ فارسی را بهدقّت شرح و معنیکردند. شرحِ بوستانِ استاد ناصح نیز بههمتِ ایشان منتشرشدهاست.
نسلهای متأخّرِ این انجمنها (که برخیشان از بنیانگذارانِ "حوزهٔ هنری" نیز بودند) به ادبیاتِ امروز بیتوجهی نبودند؛ حسینِ آهی یکی از آنان بود.
آهی سالهای اخیر برنامهای مستمر را در رادیوفرهنگ باعنوانِ «تماشاگهِراز» (شرحِ دیوانِ حافظ) اجرامیکرد. و ازآنجاکه با روانشناسی، خوابگزاری، احجارِ کریمه، عروض، اصطلاحاتِ ادبی، و مباحثِ زبانی و صرف و نحو آشناییداشت، از این دانشها در گزارشِ شعرِحافظ بهخوبی بهرهمیگرفت. گاه نیز نکاتیدرکارمیکرد که متعلمان را بهکارآید و متخصصان را بلاغتافزاید. او نکتهسنج و نغزگو بود و گاه بهقولِ سپهری «در رگِ هر حرف خیمهمیزد». روایتِ او از شعرِ حافظ شنیدنی بود و اکنون نیز در دسترسِ همگان است. گمانمیکنم تلاشِ او سهمیداشته در شناختِ درستترِ بخشی از مخاطبانِ عام از شعرِ خواجه. او گاه اگر ضبطی در نگاهش بر دیگر ضبطها برتری چندانی نداشت، ضبطهای گوناگون را روایتمیکرد. آهی صدای نرم و منعطف و مخملینی نیز داشت؛ موهبتی که البته بهخوبی برای روایتِ شعرِ کهن پرورشیافتهبود، اما گاه که با همان «امتداد» و کشوقوسها، شعرِ امروز را میخواند، به گوش چندان خوش نمیآمد و نمینشست؛ قطعاتی که مطابقبا پیشنهادِ درستِ نیما میبایست دکلمه شود و متناسببا منطقِ نثر و نمایش و طبیعتِ زبانِ گفتار و البته که جاندار اجراشود؛ همان هنری که شاملو و احمدرضا احمدی و شمسِ لنگرودی بهخوبی از عهدهٔ آن برآمدند.
دیگر شیوهٔ ستودهٔ حسینِ آهی نگرشِ انتقادیِ او به متن بود؛ گیرم که آن متن دیوانِ خواجه بودهباشد یا خمسهٔ نظامی و شعرِ صائب یا قطعاتِ نیما و اخوان. و بارها تکرار و تأکیدمیکرد که هنگامِ روایتِ خمسهٔ نظامی چندین و چند لغزشِ زبانی در شعرِ او یافتهاست. ازهمینرو همواره تأکیدداشت که معیارِ ما در درستگویی و درستنویسی آثاری همچون شاهنامه بایدباشد نه خمسه یا دیوانِ حافظ و دیگر متونِ قرنِ ششم به بعد.
زندهیاد آهی شیفتهٔ سبکِ هندی و صائب بود و حتی شعرِ صائب را همطرازِ با شعرِ حافظ میدانست. دیوانِ بیدلِ مصحَّحِ خالمحمدِ خسته و خلیلالله خلیلی (چاپِ افغانستان) را نیز با مقدمهای، همراهبا نقلِ قول تذکرهنویسان دربابِ شعرِ بیدل منتشرکرد.
آهی طبعِ شعر نیز داشت و بهخصوص قصیده را نغز و استادانه میسرود. قطعاتی از او در «یغما» و «وحید» چاپشدهاست. در سالهای اخیر قطعهای از او در ستایشِ استاد شفیعیِ کدکنی خواندم که شنیدنی بود.
او چندین اثر دربابِ بدیع و عروض و بحورِ شعرِ فارسی (ازجمله «فهرستِ عروضیِ حافظ») منتشرکرد.
او را در کتابفروشیهای خیابان انقلاب فراوان میدیدم. آخرین بار حدودِ سالهای۶_ ۱۳۸۵ در یک کهنهفروشی وقتی نفثةالمصدورِ چاپِ سنگیِ مهدیقلیخانِ هدایت را در دستم دید برقِ شوقی در چشمانش درخشید. کتاب را تورّقیکرد و گفت بعیدمیدانم چیزی داشتهباشد که در شرحِ استاد یزدگردی نیامدهباشد؛ و درست میگفت. زندهیاد یزدگردی در مقدمهٔ تصحیحِِ خویش، اثرِ هدایت را کوتاه معرفیکرده و آن را چندان قابلِتوجه ندانستهاست.
اشارهشد که آهی نگاهی انتقادی به متون داشت. آخرین نکتهای که از او بهیاددارم (رادیو پیامِ دوسهسالِ پیش) اشاره به لغزشِ وزنی در شعرِ «کتیبهٔ» اخوانِ ثالث بود؛ آنجاکه حرف «ه» در افعالِ «ایستادهبود» و «اوفتادهبود» غیرِملفوظ است اما برای پرکردنِ صدای وزن، باید امتداد یابد تا هجای کوتاه، بلند تلفظشود:
پس از آن نیز تنها در نگهمان بود اگر گاهی
گروهی شکّ و پرسش ایستاد«ه» بود
[...] و تختهسنگ آنسو اوفتاد«ه»بود
نام و صدای حسینِ آهی را نخستینبار از رادیو شنیدم. در همان سالها (اوایلِ دههٔ هشتاد) مجریِ بخشی از برنامهٔ «کاروانِ شعر و موسیقی» در تلویزیون نیز بود. حضورِ کسانی همچون او و ساعدِ باقری در صداوسیما مغتنم بود؛ آنگونه که حضورِ رشیدِ کاکاوند در سالهای اخیر؛ کسانی که «دلسپردهٔ» مخاطبانِ خویش بودهاند و روش و رویکردشان نشانمیدهد «سرسپرده» نیستند. و پیشاز انقلاب نیز بزرگانی همچون اخوانِ ثالث، اِنجُویِ شیرازی، سعیدِ نفیسی، ضیاءالدینِ سجادی و حسینِ منزوی، باهمهٔ محدودیتهای قابلِتصور، با رادیو همکاریداشتند.
آهی درزمرهٔ آنانی بود که در انجمنهای ادبی بالیدند و بر ادبِ گذشته و امّهاتِ متونِ کهن تسلّطداشتند. و این انجمنها (ایران، نظامی، صائب و...) باهمهٔ کهنگراییها و سلائقِ گاه واپسگرایانه، سهمیداشتند و دارند در شناساندنِ نکاتِ زبانی و ادبی به نسلهای متأخّر و حاضر. نمونهٔ بارزِ آن را در تلاشهای زندهیاد استاد خطیبرهبر میتواندید. ایشان که پروردهٔ "انجمنِ ادبیِ ایران" و شاگردِ ممتازِ محمدعلیِ ناصح بودند، بسیاری از متونِ کهنِ زبانِ فارسی را بهدقّت شرح و معنیکردند. شرحِ بوستانِ استاد ناصح نیز بههمتِ ایشان منتشرشدهاست.
نسلهای متأخّرِ این انجمنها (که برخیشان از بنیانگذارانِ "حوزهٔ هنری" نیز بودند) به ادبیاتِ امروز بیتوجهی نبودند؛ حسینِ آهی یکی از آنان بود.
آهی سالهای اخیر برنامهای مستمر را در رادیوفرهنگ باعنوانِ «تماشاگهِراز» (شرحِ دیوانِ حافظ) اجرامیکرد. و ازآنجاکه با روانشناسی، خوابگزاری، احجارِ کریمه، عروض، اصطلاحاتِ ادبی، و مباحثِ زبانی و صرف و نحو آشناییداشت، از این دانشها در گزارشِ شعرِحافظ بهخوبی بهرهمیگرفت. گاه نیز نکاتیدرکارمیکرد که متعلمان را بهکارآید و متخصصان را بلاغتافزاید. او نکتهسنج و نغزگو بود و گاه بهقولِ سپهری «در رگِ هر حرف خیمهمیزد». روایتِ او از شعرِ حافظ شنیدنی بود و اکنون نیز در دسترسِ همگان است. گمانمیکنم تلاشِ او سهمیداشته در شناختِ درستترِ بخشی از مخاطبانِ عام از شعرِ خواجه. او گاه اگر ضبطی در نگاهش بر دیگر ضبطها برتری چندانی نداشت، ضبطهای گوناگون را روایتمیکرد. آهی صدای نرم و منعطف و مخملینی نیز داشت؛ موهبتی که البته بهخوبی برای روایتِ شعرِ کهن پرورشیافتهبود، اما گاه که با همان «امتداد» و کشوقوسها، شعرِ امروز را میخواند، به گوش چندان خوش نمیآمد و نمینشست؛ قطعاتی که مطابقبا پیشنهادِ درستِ نیما میبایست دکلمه شود و متناسببا منطقِ نثر و نمایش و طبیعتِ زبانِ گفتار و البته که جاندار اجراشود؛ همان هنری که شاملو و احمدرضا احمدی و شمسِ لنگرودی بهخوبی از عهدهٔ آن برآمدند.
دیگر شیوهٔ ستودهٔ حسینِ آهی نگرشِ انتقادیِ او به متن بود؛ گیرم که آن متن دیوانِ خواجه بودهباشد یا خمسهٔ نظامی و شعرِ صائب یا قطعاتِ نیما و اخوان. و بارها تکرار و تأکیدمیکرد که هنگامِ روایتِ خمسهٔ نظامی چندین و چند لغزشِ زبانی در شعرِ او یافتهاست. ازهمینرو همواره تأکیدداشت که معیارِ ما در درستگویی و درستنویسی آثاری همچون شاهنامه بایدباشد نه خمسه یا دیوانِ حافظ و دیگر متونِ قرنِ ششم به بعد.
زندهیاد آهی شیفتهٔ سبکِ هندی و صائب بود و حتی شعرِ صائب را همطرازِ با شعرِ حافظ میدانست. دیوانِ بیدلِ مصحَّحِ خالمحمدِ خسته و خلیلالله خلیلی (چاپِ افغانستان) را نیز با مقدمهای، همراهبا نقلِ قول تذکرهنویسان دربابِ شعرِ بیدل منتشرکرد.
آهی طبعِ شعر نیز داشت و بهخصوص قصیده را نغز و استادانه میسرود. قطعاتی از او در «یغما» و «وحید» چاپشدهاست. در سالهای اخیر قطعهای از او در ستایشِ استاد شفیعیِ کدکنی خواندم که شنیدنی بود.
او چندین اثر دربابِ بدیع و عروض و بحورِ شعرِ فارسی (ازجمله «فهرستِ عروضیِ حافظ») منتشرکرد.
او را در کتابفروشیهای خیابان انقلاب فراوان میدیدم. آخرین بار حدودِ سالهای۶_ ۱۳۸۵ در یک کهنهفروشی وقتی نفثةالمصدورِ چاپِ سنگیِ مهدیقلیخانِ هدایت را در دستم دید برقِ شوقی در چشمانش درخشید. کتاب را تورّقیکرد و گفت بعیدمیدانم چیزی داشتهباشد که در شرحِ استاد یزدگردی نیامدهباشد؛ و درست میگفت. زندهیاد یزدگردی در مقدمهٔ تصحیحِِ خویش، اثرِ هدایت را کوتاه معرفیکرده و آن را چندان قابلِتوجه ندانستهاست.
اشارهشد که آهی نگاهی انتقادی به متون داشت. آخرین نکتهای که از او بهیاددارم (رادیو پیامِ دوسهسالِ پیش) اشاره به لغزشِ وزنی در شعرِ «کتیبهٔ» اخوانِ ثالث بود؛ آنجاکه حرف «ه» در افعالِ «ایستادهبود» و «اوفتادهبود» غیرِملفوظ است اما برای پرکردنِ صدای وزن، باید امتداد یابد تا هجای کوتاه، بلند تلفظشود:
پس از آن نیز تنها در نگهمان بود اگر گاهی
گروهی شکّ و پرسش ایستاد«ه» بود
[...] و تختهسنگ آنسو اوفتاد«ه»بود
دلدار چو دید خسته و غمگینم
آمد خندان نشست بر بالینم
خارید سرم گفت که ای مسکینم
دل می ندهد ره که چنینت بینم
#مولانا
آمد خندان نشست بر بالینم
خارید سرم گفت که ای مسکینم
دل می ندهد ره که چنینت بینم
#مولانا
حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
بنمود جمال و عاشق زارم کرد
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به دست خویش بیدارم کرد
#عراقی
بنمود جمال و عاشق زارم کرد
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به دست خویش بیدارم کرد
#عراقی
دل در غم تو بسی پریشانی کرد
حال دل من چنان که میدانی کرد
دور از تو نماند در جگر آب مرا
از بسکه دو چشمم گهرافشانی کرد
#عراقی
رزق چیست؟
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی؛ این بیداری ؛ رزق است، چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی روبرو میشوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب؛ به دست پدر یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست با گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش، این یادآوری؛ رزق است.
رزق واقعی این است... رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
ودر آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت ؛ این بزرگترین رزق خداوند است
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی؛ این بیداری ؛ رزق است، چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی روبرو میشوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب؛ به دست پدر یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست با گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش، این یادآوری؛ رزق است.
رزق واقعی این است... رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
ودر آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت ؛ این بزرگترین رزق خداوند است
به هر كاری كه دست زدید،
نیاز به خداوند،
و خدمت به مردم را،
در نظر داشته باشید ...
زیرا این شیوه ی زندگی
معجزه آفرینان است...
وین دایر
نیاز به خداوند،
و خدمت به مردم را،
در نظر داشته باشید ...
زیرا این شیوه ی زندگی
معجزه آفرینان است...
وین دایر
ریا حلال شمارند و جام باده حرام!
زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش
ریای زاهدِ سالوس جان من فرسود
قدح بیار و بنه مرهمی بر این دلِ ریش
#حافظ
زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش
ریای زاهدِ سالوس جان من فرسود
قدح بیار و بنه مرهمی بر این دلِ ریش
#حافظ
شمس تبریزی چه میگوید؟!
"بعضي كاتب وحياند
و بعضي محل وحي .
جهد كن تا هر دو باشي.
هم محل وحي باشي
و هم كاتب وحي خود باشي."
"بعضي كاتب وحياند
و بعضي محل وحي .
جهد كن تا هر دو باشي.
هم محل وحي باشي
و هم كاتب وحي خود باشي."
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - جانا به نگاهی
«جانا به نگاهی»
خواننده: #همایون_شجریان
اجراے اولیه: #مرضیه
آهنگ : #مرتضی_محجوبی
ترانه سرا: #رهی_معیری
دستگاه/آواز : بیات اصفهان
جانا به نگاهی ز جهان بیخبرم کن، دیوانهترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانهترم کن
وای ز چشمهی دیدارت، وای ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت چهسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی؛ به کجایی؟
باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من، آهی سوزانم من
چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن
خواننده: #همایون_شجریان
اجراے اولیه: #مرضیه
آهنگ : #مرتضی_محجوبی
ترانه سرا: #رهی_معیری
دستگاه/آواز : بیات اصفهان
جانا به نگاهی ز جهان بیخبرم کن، دیوانهترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانهترم کن
وای ز چشمهی دیدارت، وای ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت چهسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی؛ به کجایی؟
باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من، آهی سوزانم من
چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو ...
تو با من چه کردهای
که از یادم نمیروی
تو را من چشم در راهم
#سیدعلی_صالحی #خسرو_شکیبایی
#نیما_یوشیج #احمد_شاملو