اگر میتوانستم برای خودم انگشتری با نوشتهای بر روی آن سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب میکردم؛ "هیچ چیز نمیگذرد."
من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمیگذرد. و هر قدم کوچکی که برمیداریم، بر حال و آینده ما بسیار اثرگذار است.
زندگی من
#آنتون_چخوف
من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمیگذرد. و هر قدم کوچکی که برمیداریم، بر حال و آینده ما بسیار اثرگذار است.
زندگی من
#آنتون_چخوف
عزیز من! آن قطرهی جانی که در فراقِ دریا قرار گرفته باشد و یاد دریا نمیکند، گاهی در برگی میآویزد، گاهی درخاک میآمیزد، مگر بیادبی کرده است، که او را بند بر پای نهادهاند؛ بند زرین، بند سیمین، بند مُجوهر. او عاشقِ آن بند شده است، چنانکه از عشقِ سیم و زر، آن بند را بند نمیبیند او را پَند مَده که بند او از آن سختتر است که پند راه یابد.
مولانا
مجالس سبعه
مولانا
مجالس سبعه
روزی مردی از بازار عطرفروشان میگذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی میگفت، یکی نبض او را میگرفت، یکی دستش را میمالید، یکی لباس او را در میآورد تا حالش بهتر شود.
دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش میپاشید و یکی دیگر عود و عنبر میسوزاند. اما این درمانها هیچ سودی نداشت.
تا اینکه خانوادهاش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را میدانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد عادت کرده و لایههای مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است.
کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد.
#مثنوی_مولانا
در حقیقت.... حضرت مولانا مطرح می کند...
انسان اگر به خباثت ها و کثیفی ها و بدی ها عادت کند ....
آنچه خوی و ملکه باطنی او شده است .... همان ذات او خواهد بود ...
و همان نفس اعمالش پاداش او خواهند بود ....
و هیچ وقت پاکی ها و حقایق باطنی معنوی برای او بیدار کننده نخواهد بود ....
پاک بودن ....و......نا پاک بودن در اختیار من است .....
دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش میپاشید و یکی دیگر عود و عنبر میسوزاند. اما این درمانها هیچ سودی نداشت.
تا اینکه خانوادهاش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را میدانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد عادت کرده و لایههای مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است.
کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد.
#مثنوی_مولانا
در حقیقت.... حضرت مولانا مطرح می کند...
انسان اگر به خباثت ها و کثیفی ها و بدی ها عادت کند ....
آنچه خوی و ملکه باطنی او شده است .... همان ذات او خواهد بود ...
و همان نفس اعمالش پاداش او خواهند بود ....
و هیچ وقت پاکی ها و حقایق باطنی معنوی برای او بیدار کننده نخواهد بود ....
پاک بودن ....و......نا پاک بودن در اختیار من است .....
خود را وادار کنید تا در یک محدودهی زمانی مشخص، ابدا حرفی نزنید.
مثلا در جر و بحثهای دیگران دخالت نکنید
و یا تا زمانی که نظری از شما نپرسيدهاند، پاسخی ندهید.
در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظهای درنگ کنید و با خود بگویید: "آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر میکنم"؟
در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقهای درنگ کنید تا آنان آرام شوند.
آیا میتوانید از حالا به بعد، به این موارد آگاه بوده و آنها را در زندگی اجرا کنید؟
قطعا میتوانید. چون انسان قادر به انجام همهی امور است.
#دکتر_وین_دایر
مثلا در جر و بحثهای دیگران دخالت نکنید
و یا تا زمانی که نظری از شما نپرسيدهاند، پاسخی ندهید.
در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظهای درنگ کنید و با خود بگویید: "آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر میکنم"؟
در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقهای درنگ کنید تا آنان آرام شوند.
آیا میتوانید از حالا به بعد، به این موارد آگاه بوده و آنها را در زندگی اجرا کنید؟
قطعا میتوانید. چون انسان قادر به انجام همهی امور است.
#دکتر_وین_دایر
روزی بی رنج می دانی که چیست؟
قوت ارواح ست و ارزاق نبی ست
#مثنوی_مولانا
آیا میدانی که رزق وروزی بی رنج چیست؟مسلما آن رزق عبارت است از غذای مخصوص روح ها ورزق خاص پیامبران
قوت ارواح ست و ارزاق نبی ست
#مثنوی_مولانا
آیا میدانی که رزق وروزی بی رنج چیست؟مسلما آن رزق عبارت است از غذای مخصوص روح ها ورزق خاص پیامبران
10درصد از زندگی، چیزهایی است
که برای انسان اتفاق می افتد
و 90درصد آن واکنش هایی
است که در مقابل آنها
نشان می دهد
#گابریل_گارسیا_مارکز
که برای انسان اتفاق می افتد
و 90درصد آن واکنش هایی
است که در مقابل آنها
نشان می دهد
#گابریل_گارسیا_مارکز
به درویشی قناعت کن اگر سلطانیت باید
که در خلوتگه سلمان سلیمان در نمیگنجد
جهودِ نفسِ ناقص را کجا آن منزلت باشد
که تا از خود برون ناید مسلمان در نمیگنجد
#حکیم_نزاری
که در خلوتگه سلمان سلیمان در نمیگنجد
جهودِ نفسِ ناقص را کجا آن منزلت باشد
که تا از خود برون ناید مسلمان در نمیگنجد
#حکیم_نزاری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایرج و سالار عقیلی
هزاردستان_سالار عقیلی
@bazmemusighi
«هزار دستان»
شعر و آهنگ: #محمدعلی_امیرجاهد
دستگاه: چهارگاه
خوانندگان:
اجرای اول: #قمرالملوک_وزیری
اجرای دوم: #محمدرضا_شجریان
اجرای سوم: #سالار_عقیلی
شعر و آهنگ: #محمدعلی_امیرجاهد
دستگاه: چهارگاه
خوانندگان:
اجرای اول: #قمرالملوک_وزیری
اجرای دوم: #محمدرضا_شجریان
اجرای سوم: #سالار_عقیلی
@dele_paak کانال دل پاک
سالار عقیلی _مادر
مادر من مادر من در طواف عطر تو خدارو دیدم
مادر من مادر من با تو به شکوه و زیبایی رسیدم
مادر من مادر من با تو به شکوه و زیبایی رسیدم
شازدهکوچولو از گل پرسید: آدمها کجان؟
گل گفت: باد به اینور و آنورشان میبرد، این بیریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
#تکه_کتاب_شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
گل گفت: باد به اینور و آنورشان میبرد، این بیریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
#تکه_کتاب_شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
تولد و وفات از دید خواجه عبدالله انصاری:
اى آمده گريان تو و خندان همه كس
وز آمدن تو گشته شادان همه كس
امروز چنان باش كه فردا چو روى
خندان تو برون روى و گريان همه كس!
#منسوب به خواجه_عبدالله_انصاری
اى آمده گريان تو و خندان همه كس
وز آمدن تو گشته شادان همه كس
امروز چنان باش كه فردا چو روى
خندان تو برون روى و گريان همه كس!
#منسوب به خواجه_عبدالله_انصاری
«زندهیاد حسینِ آهی»
نام و صدای حسینِ آهی را نخستینبار از رادیو شنیدم. در همان سالها (اوایلِ دههٔ هشتاد) مجریِ بخشی از برنامهٔ «کاروانِ شعر و موسیقی» در تلویزیون نیز بود. حضورِ کسانی همچون او و ساعدِ باقری در صداوسیما مغتنم بود؛ آنگونه که حضورِ رشیدِ کاکاوند در سالهای اخیر؛ کسانی که «دلسپردهٔ» مخاطبانِ خویش بودهاند و روش و رویکردشان نشانمیدهد «سرسپرده» نیستند. و پیشاز انقلاب نیز بزرگانی همچون اخوانِ ثالث، اِنجُویِ شیرازی، سعیدِ نفیسی، ضیاءالدینِ سجادی و حسینِ منزوی، باهمهٔ محدودیتهای قابلِتصور، با رادیو همکاریداشتند.
آهی درزمرهٔ آنانی بود که در انجمنهای ادبی بالیدند و بر ادبِ گذشته و امّهاتِ متونِ کهن تسلّطداشتند. و این انجمنها (ایران، نظامی، صائب و...) باهمهٔ کهنگراییها و سلائقِ گاه واپسگرایانه، سهمیداشتند و دارند در شناساندنِ نکاتِ زبانی و ادبی به نسلهای متأخّر و حاضر. نمونهٔ بارزِ آن را در تلاشهای زندهیاد استاد خطیبرهبر میتواندید. ایشان که پروردهٔ "انجمنِ ادبیِ ایران" و شاگردِ ممتازِ محمدعلیِ ناصح بودند، بسیاری از متونِ کهنِ زبانِ فارسی را بهدقّت شرح و معنیکردند. شرحِ بوستانِ استاد ناصح نیز بههمتِ ایشان منتشرشدهاست.
نسلهای متأخّرِ این انجمنها (که برخیشان از بنیانگذارانِ "حوزهٔ هنری" نیز بودند) به ادبیاتِ امروز بیتوجهی نبودند؛ حسینِ آهی یکی از آنان بود.
آهی سالهای اخیر برنامهای مستمر را در رادیوفرهنگ باعنوانِ «تماشاگهِراز» (شرحِ دیوانِ حافظ) اجرامیکرد. و ازآنجاکه با روانشناسی، خوابگزاری، احجارِ کریمه، عروض، اصطلاحاتِ ادبی، و مباحثِ زبانی و صرف و نحو آشناییداشت، از این دانشها در گزارشِ شعرِحافظ بهخوبی بهرهمیگرفت. گاه نیز نکاتیدرکارمیکرد که متعلمان را بهکارآید و متخصصان را بلاغتافزاید. او نکتهسنج و نغزگو بود و گاه بهقولِ سپهری «در رگِ هر حرف خیمهمیزد». روایتِ او از شعرِ حافظ شنیدنی بود و اکنون نیز در دسترسِ همگان است. گمانمیکنم تلاشِ او سهمیداشته در شناختِ درستترِ بخشی از مخاطبانِ عام از شعرِ خواجه. او گاه اگر ضبطی در نگاهش بر دیگر ضبطها برتری چندانی نداشت، ضبطهای گوناگون را روایتمیکرد. آهی صدای نرم و منعطف و مخملینی نیز داشت؛ موهبتی که البته بهخوبی برای روایتِ شعرِ کهن پرورشیافتهبود، اما گاه که با همان «امتداد» و کشوقوسها، شعرِ امروز را میخواند، به گوش چندان خوش نمیآمد و نمینشست؛ قطعاتی که مطابقبا پیشنهادِ درستِ نیما میبایست دکلمه شود و متناسببا منطقِ نثر و نمایش و طبیعتِ زبانِ گفتار و البته که جاندار اجراشود؛ همان هنری که شاملو و احمدرضا احمدی و شمسِ لنگرودی بهخوبی از عهدهٔ آن برآمدند.
دیگر شیوهٔ ستودهٔ حسینِ آهی نگرشِ انتقادیِ او به متن بود؛ گیرم که آن متن دیوانِ خواجه بودهباشد یا خمسهٔ نظامی و شعرِ صائب یا قطعاتِ نیما و اخوان. و بارها تکرار و تأکیدمیکرد که هنگامِ روایتِ خمسهٔ نظامی چندین و چند لغزشِ زبانی در شعرِ او یافتهاست. ازهمینرو همواره تأکیدداشت که معیارِ ما در درستگویی و درستنویسی آثاری همچون شاهنامه بایدباشد نه خمسه یا دیوانِ حافظ و دیگر متونِ قرنِ ششم به بعد.
زندهیاد آهی شیفتهٔ سبکِ هندی و صائب بود و حتی شعرِ صائب را همطرازِ با شعرِ حافظ میدانست. دیوانِ بیدلِ مصحَّحِ خالمحمدِ خسته و خلیلالله خلیلی (چاپِ افغانستان) را نیز با مقدمهای، همراهبا نقلِ قول تذکرهنویسان دربابِ شعرِ بیدل منتشرکرد.
آهی طبعِ شعر نیز داشت و بهخصوص قصیده را نغز و استادانه میسرود. قطعاتی از او در «یغما» و «وحید» چاپشدهاست. در سالهای اخیر قطعهای از او در ستایشِ استاد شفیعیِ کدکنی خواندم که شنیدنی بود.
او چندین اثر دربابِ بدیع و عروض و بحورِ شعرِ فارسی (ازجمله «فهرستِ عروضیِ حافظ») منتشرکرد.
او را در کتابفروشیهای خیابان انقلاب فراوان میدیدم. آخرین بار حدودِ سالهای۶_ ۱۳۸۵ در یک کهنهفروشی وقتی نفثةالمصدورِ چاپِ سنگیِ مهدیقلیخانِ هدایت را در دستم دید برقِ شوقی در چشمانش درخشید. کتاب را تورّقیکرد و گفت بعیدمیدانم چیزی داشتهباشد که در شرحِ استاد یزدگردی نیامدهباشد؛ و درست میگفت. زندهیاد یزدگردی در مقدمهٔ تصحیحِِ خویش، اثرِ هدایت را کوتاه معرفیکرده و آن را چندان قابلِتوجه ندانستهاست.
اشارهشد که آهی نگاهی انتقادی به متون داشت. آخرین نکتهای که از او بهیاددارم (رادیو پیامِ دوسهسالِ پیش) اشاره به لغزشِ وزنی در شعرِ «کتیبهٔ» اخوانِ ثالث بود؛ آنجاکه حرف «ه» در افعالِ «ایستادهبود» و «اوفتادهبود» غیرِملفوظ است اما برای پرکردنِ صدای وزن، باید امتداد یابد تا هجای کوتاه، بلند تلفظشود:
پس از آن نیز تنها در نگهمان بود اگر گاهی
گروهی شکّ و پرسش ایستاد«ه» بود
[...] و تختهسنگ آنسو اوفتاد«ه»بود
نام و صدای حسینِ آهی را نخستینبار از رادیو شنیدم. در همان سالها (اوایلِ دههٔ هشتاد) مجریِ بخشی از برنامهٔ «کاروانِ شعر و موسیقی» در تلویزیون نیز بود. حضورِ کسانی همچون او و ساعدِ باقری در صداوسیما مغتنم بود؛ آنگونه که حضورِ رشیدِ کاکاوند در سالهای اخیر؛ کسانی که «دلسپردهٔ» مخاطبانِ خویش بودهاند و روش و رویکردشان نشانمیدهد «سرسپرده» نیستند. و پیشاز انقلاب نیز بزرگانی همچون اخوانِ ثالث، اِنجُویِ شیرازی، سعیدِ نفیسی، ضیاءالدینِ سجادی و حسینِ منزوی، باهمهٔ محدودیتهای قابلِتصور، با رادیو همکاریداشتند.
آهی درزمرهٔ آنانی بود که در انجمنهای ادبی بالیدند و بر ادبِ گذشته و امّهاتِ متونِ کهن تسلّطداشتند. و این انجمنها (ایران، نظامی، صائب و...) باهمهٔ کهنگراییها و سلائقِ گاه واپسگرایانه، سهمیداشتند و دارند در شناساندنِ نکاتِ زبانی و ادبی به نسلهای متأخّر و حاضر. نمونهٔ بارزِ آن را در تلاشهای زندهیاد استاد خطیبرهبر میتواندید. ایشان که پروردهٔ "انجمنِ ادبیِ ایران" و شاگردِ ممتازِ محمدعلیِ ناصح بودند، بسیاری از متونِ کهنِ زبانِ فارسی را بهدقّت شرح و معنیکردند. شرحِ بوستانِ استاد ناصح نیز بههمتِ ایشان منتشرشدهاست.
نسلهای متأخّرِ این انجمنها (که برخیشان از بنیانگذارانِ "حوزهٔ هنری" نیز بودند) به ادبیاتِ امروز بیتوجهی نبودند؛ حسینِ آهی یکی از آنان بود.
آهی سالهای اخیر برنامهای مستمر را در رادیوفرهنگ باعنوانِ «تماشاگهِراز» (شرحِ دیوانِ حافظ) اجرامیکرد. و ازآنجاکه با روانشناسی، خوابگزاری، احجارِ کریمه، عروض، اصطلاحاتِ ادبی، و مباحثِ زبانی و صرف و نحو آشناییداشت، از این دانشها در گزارشِ شعرِحافظ بهخوبی بهرهمیگرفت. گاه نیز نکاتیدرکارمیکرد که متعلمان را بهکارآید و متخصصان را بلاغتافزاید. او نکتهسنج و نغزگو بود و گاه بهقولِ سپهری «در رگِ هر حرف خیمهمیزد». روایتِ او از شعرِ حافظ شنیدنی بود و اکنون نیز در دسترسِ همگان است. گمانمیکنم تلاشِ او سهمیداشته در شناختِ درستترِ بخشی از مخاطبانِ عام از شعرِ خواجه. او گاه اگر ضبطی در نگاهش بر دیگر ضبطها برتری چندانی نداشت، ضبطهای گوناگون را روایتمیکرد. آهی صدای نرم و منعطف و مخملینی نیز داشت؛ موهبتی که البته بهخوبی برای روایتِ شعرِ کهن پرورشیافتهبود، اما گاه که با همان «امتداد» و کشوقوسها، شعرِ امروز را میخواند، به گوش چندان خوش نمیآمد و نمینشست؛ قطعاتی که مطابقبا پیشنهادِ درستِ نیما میبایست دکلمه شود و متناسببا منطقِ نثر و نمایش و طبیعتِ زبانِ گفتار و البته که جاندار اجراشود؛ همان هنری که شاملو و احمدرضا احمدی و شمسِ لنگرودی بهخوبی از عهدهٔ آن برآمدند.
دیگر شیوهٔ ستودهٔ حسینِ آهی نگرشِ انتقادیِ او به متن بود؛ گیرم که آن متن دیوانِ خواجه بودهباشد یا خمسهٔ نظامی و شعرِ صائب یا قطعاتِ نیما و اخوان. و بارها تکرار و تأکیدمیکرد که هنگامِ روایتِ خمسهٔ نظامی چندین و چند لغزشِ زبانی در شعرِ او یافتهاست. ازهمینرو همواره تأکیدداشت که معیارِ ما در درستگویی و درستنویسی آثاری همچون شاهنامه بایدباشد نه خمسه یا دیوانِ حافظ و دیگر متونِ قرنِ ششم به بعد.
زندهیاد آهی شیفتهٔ سبکِ هندی و صائب بود و حتی شعرِ صائب را همطرازِ با شعرِ حافظ میدانست. دیوانِ بیدلِ مصحَّحِ خالمحمدِ خسته و خلیلالله خلیلی (چاپِ افغانستان) را نیز با مقدمهای، همراهبا نقلِ قول تذکرهنویسان دربابِ شعرِ بیدل منتشرکرد.
آهی طبعِ شعر نیز داشت و بهخصوص قصیده را نغز و استادانه میسرود. قطعاتی از او در «یغما» و «وحید» چاپشدهاست. در سالهای اخیر قطعهای از او در ستایشِ استاد شفیعیِ کدکنی خواندم که شنیدنی بود.
او چندین اثر دربابِ بدیع و عروض و بحورِ شعرِ فارسی (ازجمله «فهرستِ عروضیِ حافظ») منتشرکرد.
او را در کتابفروشیهای خیابان انقلاب فراوان میدیدم. آخرین بار حدودِ سالهای۶_ ۱۳۸۵ در یک کهنهفروشی وقتی نفثةالمصدورِ چاپِ سنگیِ مهدیقلیخانِ هدایت را در دستم دید برقِ شوقی در چشمانش درخشید. کتاب را تورّقیکرد و گفت بعیدمیدانم چیزی داشتهباشد که در شرحِ استاد یزدگردی نیامدهباشد؛ و درست میگفت. زندهیاد یزدگردی در مقدمهٔ تصحیحِِ خویش، اثرِ هدایت را کوتاه معرفیکرده و آن را چندان قابلِتوجه ندانستهاست.
اشارهشد که آهی نگاهی انتقادی به متون داشت. آخرین نکتهای که از او بهیاددارم (رادیو پیامِ دوسهسالِ پیش) اشاره به لغزشِ وزنی در شعرِ «کتیبهٔ» اخوانِ ثالث بود؛ آنجاکه حرف «ه» در افعالِ «ایستادهبود» و «اوفتادهبود» غیرِملفوظ است اما برای پرکردنِ صدای وزن، باید امتداد یابد تا هجای کوتاه، بلند تلفظشود:
پس از آن نیز تنها در نگهمان بود اگر گاهی
گروهی شکّ و پرسش ایستاد«ه» بود
[...] و تختهسنگ آنسو اوفتاد«ه»بود