معرفی عارفان
1.21K subscribers
33.7K photos
12.1K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق
دايم به رقص و حركتِ معنوي است
اگرچه به ظاهر ساكن نمايد

خود چگونه ساكن توانَد بود؟
كه هرذره از ذراتِ كاينات محرّك اوست

چه هرذره كلمه اي است
و هركلمه را اسمي
و هراسمي را زباني
و هر زباني را قولي
و هرقولي را
از محبت، سمعي

و چون نيك بشنوي
قايل و سامع يكي باشد


#لمعات
#شيخ_فخرالدين_عراقي
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پرواز بر سرزمين ايران

#همايون_شجريان
#اصلاحیه
درود بزرگوار یک اصلاحیه هست که ب تازگی بدست بنده هم رسیده است


در مورد این شعر ارسالی شما به سر آغاز من عاشق روی توام کاینگونه بر دف میزنم


قبلا گفته شد این شعر از مولوی نیست و از جناب رضا دربندی هست

اما بتازگی تحقیق شد از طرف دوستان بزرگوار که این شعر از جناب اسحاق انور میباشد که ب تازگی هم فوت کردن

بد نیست عزیزان به این نکته توجه کنند

با تشکر از تمام دوستانی که در این زمینه تلاش میکنند شعر بشرح زیر میباشد


.ن عاشق روی توام کاینگونه بر دف میزنم
میسوزم و بهر تسلای جگر دف میزنم
در بند گیسوی توام زنجیری موی توام
چون بر نمی آید کاری زمن دف میزنم
امشب منم مهمان تو دست من و دامان تو
یا قفل در وا میکنی یا تا سحر دف میزنم
من عاشق روی توام کاینگونه بر دف میزنم
میسوزم و بهر تسلای جگر دف میزم
من موج از خود رانده ام کز بحر بیرون مانده ام
تا ساحل اغوش تو بی پا و سر دف میزنم
" اسحاق انور"
که به تازگی و در سال ۹۸ فوت کرده



یکی از ملوکِ بی‌انصاف پارسایی را پرسید
که از عبادت‌ها کدام فاضل‌ترست؟
گفت: تو را خواب نیمروز
تا در آن یک نَفَس خلق را نیازاری!


📕 #گلستان
#سعدی
بابِ اول، در سیرت پادشاهان
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی بمن آر

ساقیا عشرت امروز بفردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی بمن آر

حضرت حافظ
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو

#مولانا
دهان عشق می‌خندد، دو چشم عشق می‌گرید

که حلوا سخت شیرینست و حلواییش پنهانی



مولانا
چـون زِ مُـرغ سَحـر
فَغـان بَـرخـاست

نالـہ از طـاق آسِمـان
بـرخـاست



#عطار
عشق را از عشقه گرفته‌اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآرد و خود را در درخت می‌پیچد و همچنان می‌رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می‌رسد به تاراج می‌برد تا آنگاه که درخت خشک شود.


#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید(۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد زنجان است. وی از بزرگترین فلاسفه تاریخ ایران است که حکمت خسروانی ایران باستان را احیا کرد. وی در اصول فقه و فقه نیز ید طولایی داشته و شاعر هم بوده‌است

زادهٔ۵۴۹ ق / ۱۱۵۵ م
سهرورد، ایران
درگذشت۵ رجب ۵۸۷ ق
۲۹ ژوئیه ۱۱۹۱ م
قلعه حلب، سوریه
بر فراز این صخره‌ی امید ایستاده‌ای،
میدانی استوار نیست اما ایستاده ای!
همان گونه بایست.
امیدی لرزان، بهتر از قله‌ای استوار و تاریک است.

#شیرکو_بیکس
.
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی

ز حد گذشت
#جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی

بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
و گر نه بر سر کویت به آرزومندی

دری به روی من
#ای_یار_مهربان بگشای
که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی

مرا و گر همه آفاق خوبرویانند
به هیچ روی نمی‌باشد از تو خرسندی

هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
به روی خوب ولیکن تو چشم می‌بندی

مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق
به هیچ خلق نپندارمت که مانندی

حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند
به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی

مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد
مگر امید به بخشایش خداوندی

#سعدی
ای دیده ز نم زبون نگشتی
وی دل ز فراق خون نگشتی
وی عقل مگر تو سنگ جانی
چون مایه ی صد جنون نگشتی
این یک هنرت هزار ارزد
کز عشق به هر فسون نگشتی
لیک از تو شکایت است دل را
کز ناله چو ارغنون نگشتی
ز اندیشه ی دوست بو نبردی
ز اندیشه ی خود فزون نگشتی
زان گرم نگشته‌ای ز خورشید
کز خانه ی تن برون نگشتی
زان درس، جماد، علم آموخت
تو مردم یعلمون نگشتی...
شمس تبریز جان جان‌ها
ز اول بده ای، کنون نگشتی

#مولانای_جان
هم‌سوگ و همدل با هموطنانِ سیل‌زده‌
یاد #حسین_منزوی شاد که فرمود: نمیشه غُصّه ما رو یه لحظه تنها بذاره ...

‍ دردا که غم به جانِ تو بارید و چاره نیست
اینک برای خنده مجالِ اشاره نیست

از آرزو مخوان که دلِ آرزو شکست
شب دامنی نهاده که هیچش ستاره نیست

غمْ شادمان و شادی از غُصّه‌ها رَمان
اندوه حاکم است و طرب هیچ‌کاره نیست

چندین هزار امیدِ بنی آدما! هلا! (۱)
برخیز و چاره کن که غَمان را کناره نیست

دستِ دعا اگرچه شکسته‌ست، خسته نیست
پای طلب که هست، سرِ استخاره نیست!

در سینه‌ام دلی‌ست که او پاره‌پاره شد
اما امیدِ خسته‌دلان پاره‌پاره نیست

#جویا_معروفی

(۱) امروز اگر مرادِ تو برناید
فردا رسی به دولتِ آبا بر

چندین هزار امیدِ بنی‌آدم
طوقی شده به گردنِ فردا بر

#ترک_کشی_ایلاقی
انسانی که به شناخت خویش،
نرسیده باشد،
بیسواد حقیقی است،
هر چند تمام،
کتب دنیا را خوانده باشد !!

اگر درونت پر از خشم، نفرت،
خودخواهی و غرور، حسادت
و زباله‌های دیگر است
بدان که هیچگاه چیزی را،
نیاموخته‌ای و هنوز رشد نکرده‌ای...
نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت !
گرفته انس ، گویا نرمیی با تندی خویت

بمیرم پیش آن لب، اینچنین گاهی تبسم کن
بحمدالله که دیدم ! بی گره یک بار ابرویت

به رویت "مردمان دیده" را هست آنچنان میلی
که ناگه می‌دوند از خانه بیرون ، تا سر کویت

شرابی خورده‌ام از شوق ، و زور آورده می‌ترسم
که بردارد مرا ناگاه ، و بیخود آورد سویت

ز آتش آب می‌جویم ، ببین فکر محال من
وفاداری طمع می‌دارم ، از طبع جفا جویت

فریب غمزه امروز آنقدر، خوردم که می‌باید
مجرب بود ، هر افسون که بر من خواند جادویت !

چه بودی گر به قدر آرزو ، جان داشتی "وحشی"
که کردی سد هزاران، جان فدای یک سر مویت

#وحشی_بافقی
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت

سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

#مولانا
مجنون را می گفتند که: از لیلی خوبترانند، بر تو بیاریم؟
او می گفت که: آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم،
لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی است،
من از آن شراب می نوشم.
من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است.
از شراب آگاه نیستید.

#مولانا
آن راکه تویی چاره،

بیچاره نخواهد شد...


مولانا