آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
وان که در این جستجو است از همه پویاتر است
گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیباتر است
#فروغی_بسطامی
وان که در این جستجو است از همه پویاتر است
گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیباتر است
#فروغی_بسطامی
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
#حضرت_حافظ
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
#حضرت_حافظ
فردا که به نامهٔ سیه درنگری
بس دست تحسر که به دندان ببری
بفروخته دین به دنیی از بیخبری
یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
#سعدی
بس دست تحسر که به دندان ببری
بفروخته دین به دنیی از بیخبری
یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
#سعدی
هر کجا دو کس به مهری یا به کین
جمع آید ثالثی زاید یقین
لیک اندر غیب زاید آن صور
چون روی آن سو ببینی در نظر
#مولانا
جمع آید ثالثی زاید یقین
لیک اندر غیب زاید آن صور
چون روی آن سو ببینی در نظر
#مولانا
منتظر در غیب جان مرد و زن
مول مولت چیست زوتر گام زن
راه گم کرد او از آن صبح دروغ
چون مگس افتاد اندر دیگ دوغ
#مولانا
مول مولت چیست زوتر گام زن
راه گم کرد او از آن صبح دروغ
چون مگس افتاد اندر دیگ دوغ
#مولانا
َ
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید
باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست
لطف خدا یار شد دولت یاران رسید
طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را
همچو گل خوش کنار وقت کناران رسید
مولانا
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید
باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست
لطف خدا یار شد دولت یاران رسید
طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را
همچو گل خوش کنار وقت کناران رسید
مولانا
سینه میجوشد ز درد بیزبان
ای نوای بینوا نی را بخوان
نی حدیث حسرت و حرمان ماست
نی دوای درد بیدرمان ماست
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
آشیان لکلکی از هم گسیخت
نی خبر دارد از آن گمکرده جفت
آهوی کوهی که جز در خون نخفت
نی خبر دارد ز اشک پهلوان
دشنه در پهلوی سهراب جوان
نی خبر دارد از آن مردان مرد
خونشان گلگونه، رخسار زرد
نی خبر دارد ز درد اشتیاق
سینههای شرحه شرحه از فراق
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
هوشنگ ابتهاج..
ای نوای بینوا نی را بخوان
نی حدیث حسرت و حرمان ماست
نی دوای درد بیدرمان ماست
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
آشیان لکلکی از هم گسیخت
نی خبر دارد از آن گمکرده جفت
آهوی کوهی که جز در خون نخفت
نی خبر دارد ز اشک پهلوان
دشنه در پهلوی سهراب جوان
نی خبر دارد از آن مردان مرد
خونشان گلگونه، رخسار زرد
نی خبر دارد ز درد اشتیاق
سینههای شرحه شرحه از فراق
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
هوشنگ ابتهاج..
آزمودن صحت ایمان دیگران ،
وظیفهی ما انسانها نیست !
بنده نمیتواند
ایمان بندهی دیگری را بسنجد !
#الیف_شافاک
#ملت_عشق
وظیفهی ما انسانها نیست !
بنده نمیتواند
ایمان بندهی دیگری را بسنجد !
#الیف_شافاک
#ملت_عشق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرنوشت را باید از سر نوشت؛
شاید اینبار کمی بهتر نوشت
قسمت هایی از فیلم علی و نینو
#سرنوشت
#انوشیروان_روحانی
#همایون_شجریان
شعر #فرا_شیرازی
ناچار هر که صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود
ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از دل تنگم نفس تمام
چون ناله کسی که به چاهی فرو بود
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#سعدى
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود
ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از دل تنگم نفس تمام
چون ناله کسی که به چاهی فرو بود
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#سعدى
کلید روزی در چیست؟
گفت پیغامبر که بر رِزْقْ ای فَتا
دَر فُرو بَستهست و بر دَر قُفل ها
جُنبِش و آمد شُدِ ما وِ اکْتِساب
هست مِفْتاحی بر آن قُفل و حِجاب
بیکلید این دَر گشادن راه نیست
بیطَلَب نان سُنَّتِ اَلله نیست
#مثنوی_مولانا
پیغامبر فرمودند که:
ای جوان، در بر روی روزی تو بسته است و بر آن در قفل زده شده است.
تلاش و رفت و آمد برای کسب روزی, کلیدی است بر آن قفل و مانع.
این در را بدون کلید نمی توانی باز کنی و نان خواستن بدون تلاش, در سنت خداوند نیست.
گفت پیغامبر که بر رِزْقْ ای فَتا
دَر فُرو بَستهست و بر دَر قُفل ها
جُنبِش و آمد شُدِ ما وِ اکْتِساب
هست مِفْتاحی بر آن قُفل و حِجاب
بیکلید این دَر گشادن راه نیست
بیطَلَب نان سُنَّتِ اَلله نیست
#مثنوی_مولانا
پیغامبر فرمودند که:
ای جوان، در بر روی روزی تو بسته است و بر آن در قفل زده شده است.
تلاش و رفت و آمد برای کسب روزی, کلیدی است بر آن قفل و مانع.
این در را بدون کلید نمی توانی باز کنی و نان خواستن بدون تلاش, در سنت خداوند نیست.
✿نه همین موج ز آمد شد خود
بی خبرست
هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن
نیست
صائب تبریزی
بی خبرست
هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن
نیست
صائب تبریزی
Bia Kaz Eshghe To Divane Gashtam
Homayoun Shajarian
سلام....
بر خویش جان
نفس ها را بگیرانیم با دم عشق
بر خویش جان
نفس ها را بگیرانیم با دم عشق
❤️ @Ahangzendegiiii ❤️
همایون شجربان ؛ عشق است چون زمرد
همایون شجریان
هم مرگ بر جهانِ شما نیز بگذرد
هم رونقِ زمانِ شما نیز بگذرد
وین بومِ محنت از پیِ آن تا کند خراب
بر دولتآشیانِ شما نیز بگذرد
بادِ خزانِ نکبتِ ایّام، ناگهان
بر باغ و بوستانِ شما نیز بگذرد
آبِ اجل که هست گلوگیرِ خاص و عام
بر حلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرّشِ شیران گذشت و رفت
این عوعوی سگانِ شما نیز بگذرد
آنکس که اسب داشت، غبارَش فرونشست
گَردِ سُمِ خرانِ شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروانِ شما نیز بگذرد
سیف_فرغانی
هم مرگ بر جهانِ شما نیز بگذرد
هم رونقِ زمانِ شما نیز بگذرد
وین بومِ محنت از پیِ آن تا کند خراب
بر دولتآشیانِ شما نیز بگذرد
بادِ خزانِ نکبتِ ایّام، ناگهان
بر باغ و بوستانِ شما نیز بگذرد
آبِ اجل که هست گلوگیرِ خاص و عام
بر حلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرّشِ شیران گذشت و رفت
این عوعوی سگانِ شما نیز بگذرد
آنکس که اسب داشت، غبارَش فرونشست
گَردِ سُمِ خرانِ شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروانِ شما نیز بگذرد
سیف_فرغانی
هزار حور دهند و هزار جوی شراب ،
هزار هیچ نیارزد که جنتِ مایی ،
راحم_تبریزی
هزار هیچ نیارزد که جنتِ مایی ،
راحم_تبریزی
ذهن مانند چتر میماند وقتی کار میکند که خوب باز شود...
غروب زیباتون سرمت عشق.....🤍
غروب زیباتون سرمت عشق.....🤍