معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Ashegh Koshi ~ ArtMent.IR
Hesamoddin Seraj
این عالیه
مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم.

برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است.

تعدادی اندکی برای نجات دادن آن ها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ پذیرایی شدند.

برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خورده‌اند.

از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند.

کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند تایک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیاندازند.

خیلی‌ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت.

قدر دوستان واقعی‌ مان را بدانیم...

ای کاش
هزار تیغ برهنه، بر اندوه تو می‌نشست
تا بتوانم
بشارتِ روشنیِ فردا را
بر فرازِ پلک‌هایت نگاه کنم.

اینک
صدایِ آن یار
بی‌دریغ گل می‌کند، در سبزترین سکوت
و گلهایِ هرزه را
در بارشِ مداومِ خویش، دِرو می‌کند.

جنگل،
در اندیشه‌های سبزِ تو جاری‌ست.


▪️خسرو گلسرخی
دل و دین و عقل و هوشم
محمد معتمدی
دل و دین و عقل و هوشم،
همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی،
به منِ خراب دادی؟

محمد معتمدی
علیرضا قربانی
@katibehchannel
▪️ایران‌زمین

▪️علیرضا قربانی



نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بُوَد بومِ ایران‌زمین

دریغ است ایران که ویران شود
کُنامِ پلنگان و شیران شود


▪️فردوسی
بهارِ حُسنِ تو دامان اگر برافشاند
چمن‌چمن گُلِ خورشید بر زمین افتد.

شیخ عبدالکریم
#عطایی_جونپوری
سده یازدهم ه.ق.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ می‌دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می‌کاهم؟
زانکه بر این پرده‌ی تاریک
این خاموشیِ نزدیک
آنچه می‌خواهم نمی‌بینم
و آنچه می‌بینم نمیخواهم

شفیعی کدکنی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


سعدی
Roudabeh Va Zaal
Homayoun Shajarian
رودابه و زال
اثری از: #همایون_شجریان
آلبوم: سیمرغ
شاعر: حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
آهنگساز: #حمید_متبسم
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده‌ است می‌ترسم
من از تصور بیهودگی این‌همه دست
و از تجسم بیگانگی این‌همه صورت می‌ترسم…


#فروغ_فرخزاد
زاهد ز بهشت، خان و مان می‌سازد
عابد به عمل بدان جهان می‌نازد

عارف به عمارت درون می‌نازد
عاشق ز برای دوست جان می‌بازد



از وجود خود در اول پاک شو
وانگه ار خواهی سوی افلاک شو

#ملاصدرا
جای تو خالی‌ست،
در دریغ نامکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می‌کنند...

جای تو خالی‌ست،
در هر آن نا کجایی که منم...


#حمید_مصدق
اگر رندی و مینوشی
بیا میخانه‌ای داریم
و گر تو عشق می‌بازی،
نکو جانانه‌ای داریم

اگر از عقل می‌پرسی
ندارد نزد ما قدری
و گر مجنون همی جویی،
دل دیوانه‌ای داریم..‌.


شاه‌نعمت‌الله‌ولی
ما بیشتر دلباخته #اشتیاقیم تا دلباخته آنچه اشتیاق‌ِمان را برانگیخته است!

تا زنده‌ای ، #زندگی کن! اگر زندگی‌ات را به کمال دریابی، وحشت #مرگ از بین خواهد رفت ! وقتی کسی بهنگام زندگی نمی‌کند، نمیتواند بهنگام بمیرد.

از خود بپرس که آیا #زندگی را به کمال دریافته‌ای؟
آیا زندگی خودت را #زیسته‌ای؟ یا با آن زنده بوده‌ای؟
آیا آن را #برگزیده‌ای؟ یا زندگی‌ات تو را برگزیده است؟
آیا آن را #دوست داری؟ یا از آن پشیمانی؟

این است #معنی زندگی را به کمال دریافتن...

📕 وقتی نیچه گریست
#اروین_د_یالوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند


#حافظ
📘تفسیر دکتر رشید کاکاوند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق را گوهر ز کانی دیگر است
مرغ عشق از آشیانی دیگر است

هرکه با جان عشق بازد این خطاست
عشق بازیدن ز جانی دیگر است

عاشقی بس خوش جهانی است ای پسر
وان جهان را آسمانی دیگر است

کی کند عاشق نگاهی در جهان
زانکه عاشق را جهانی دیگر است

#عطار_جانی_دیگر
ای چرخ که با مردم نادان یاری
هر لحظه بر اهل فضل غم می باری

پیوسته زتو بر دل من بار غمی است
گویا که ز اهل دانشم پنداری

#شیخ_بهایی
رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی‌اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من


#وحشی_بافقی
َ

از ظلمتِ رمیده خبر می‌دهد سحر
شب رفت و با سپیده خبر می‌دهد سحر

در چاهِ بیم، امید به ماهِ ندیده داشت
و اینک ز مهرِ دیده خبر می‌دهد سحر

از اخترِ شبان رمه‌ی شب رمید و رفت
وز رفته و رمیده خبر می‌دهد سحر

زنگار خورد جوشنِ شب را، به نوشخند
از تیغِ آبدیده خبر می‌دهد سحر

باز از حریقِ بیشه‌ی خاکسترینْ فَلَق
آتش به جان خریده خبر می‌دهد سحر

از غمز و ناز و انجُم و از رمز و رازِ شب
بس دیده و شنیده خبر می‌دهد سحر

نَطعِ شَبَق مُرَصّع و خنجر زُمُرّداب
با حنجرِ بریده خبر می‌دهد سحر

بس شد شهیدِ پرده‌ی شب‌ها، شهاب‌ها
وان پرده‌ها دریده خبر می‌دهد سحر

آه، آن پریده‌رنگ که بود و چه شد، کز او
رنگ‌اش ز رخ پریده خبر می‌دهد سحر؟
 
چاووشخوانِ قافله‌ی روشنان، امید!
از ظلمتِ رمیده خبر می‌دهد سحر


_مهدی اخوان‌ثالث