معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سئوال اگر تو را پرسند که سجاده چند حرف است ، جواب بگو پنج حرف است .

اول سین است ، دوم جیم است که جلالت و بزرگی نکند و سوم الف است که بر بالای سجاده ذکرِ اللّه بسیار گوید و چهارم دال است که دنیا را سه طلاق بدهد و پنجم ها است که هدایت از حق تعالی خواهد .

و سئوال اگر تو را پرسند که بنایِ طریقت چند چیز است ، جواب بگو شش چیز است .

اول توبه ، دوم تسلیم ، سوم رضا ، چهارم صبر ، پنجم شکر و ششم اخلاص .

بخشی از کتابِ فقرنامه ،
منسوب به شیخ ابوالحسن خرقانی
هر ساعتی می آیی
پشته ئ گناه در گرده،
گاه می آئی
و پشته طاعت در گرده

تا کی گناه؟ تا کی طاعت؟
گناه را دست به پشت باز نِه
و سر به، دریای رحمت فرو بر.
طاعت را دست به پشت باز نِه
و سر به دریای بی نیازی فرو بر.

و سر بر نیستی خویش فرو بر
و به هستی او برآور.




#شیخ_خرقان
من پری زاده ام و خواب ندانم که کجاست
چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست

چون دماغ است و سر استت مکن استیزه بخسب
دخل و خرج است چنین شیوه و تدبیر سزاست

خرج بی دخل خدایی است ز دنیا مطلب
هر که را هست زهی بخت ندانم که که راست

مولانا

شبتون_درپناه_حق
گفتی نظر خطاست،

تو دل می بری رواست؟


سعدی
غمت وداع همه کرد و رو به ما آورد
وفا که وعده تو کردی، غمت به جا آورد
.
.
 #ضمیری_اصفهانی
هرچند غم عشقت پوشیده همی دارم
هرکس که مرا بیند داند که غمی دارم...

#انوری
به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما


شبے با او بسر بردم ز وصلش بی‌نصیب اما

هاتف_اصفهانی
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت

من تو را مشغول می کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت

مولانا
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

هوشنگ_ابتهاج
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری

برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را


سعدی
نقل است که گفت عجب دارم ازین شاگردان که گویند از پیش استاد بشنویم ولکن شما دانید که بوالحسن هیچ مخلوقی را به استادی نگرفته است، استاد وی حق بوده است

شیخ خرقان
نماز کردن و "روزه" داشتن
کار عابدان بود
اما "آفت" از دل جدا کردن
کارِ مردان بوَد.



جناب ابوالحسن خرقانی
نورالعلوم
شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است

سعدی
امیر المؤمنین در کلمات قصار خود جمله ای دارد فوق العاده!

"قیمة کلّ امرءٍ ما یحسنه"
ارزش هر انسانی وابسته به آن چیزی است که انجام می دهد


تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمه‌ی نانی نانی


این نکته‌ی رمز اگر بدانی دانی

هر چیز که در جستن آنی آنی

رباعی/مولانا


افضل تمامی ارزش ها عشق است
گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو
چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد

اوحدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...

با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم

پروردگارا
سپاس از صبح امروز، که باز هم،
سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه زندگی من است ؛
ودل انگیز ترین نغمه است ، شنیدن صدای نفسهایشان،
بر حریر زندگی

این همه را سپاس🙏
الهی به امید تو 🌹


سلام صبحتون بخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور


بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر

#سوره_مبارکه_آل‌_عمران_آیه_۹۶


إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي
بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ ﴿۹۶﴾

در حقيقت نخستين خانه‏ اى كه براى عبادت
مردم نهاده شده همان است كه
در مكه است و مبارك و براى
جهانيان مايه هدايت است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏴
🕯ای آشنا با تشنگی،
🖤ای هم صدای العطش

🕯دل بردی از اهل ولا،
🖤ای یادگار کربلا

🕯شهادت جانگداز بنیان‌گذار
🖤نهضت علمی علوی
🕯و شکافنده علوم الهی،
🖤حضرت امام محمد باقر
علیه‌السلام تسلیت باد.🏴
برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده

جویان و پای کوبان از آسمان رسیده

ای جان چرا نشستی وقت می است و مستی

آخر در این کشاکش کس نیست پاکشیده

#مولانا
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
 نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم

#فریدون_مشیری
#گناه_دریا
#آغوش
زِ باغِ پیرهنت، چون دریچه‌ها، وا شد

بهارِ گُم شده، پشتِ دریچه، پیدا شد

رها زِ سلطهٔ پاییز، در بهارِ اتاق

گلی به نام تو، بر بازوانِ من، وا شد

به دیدن تو، همه ذرّه‌هایِ من، شد چشم

و چشم‌ها، همه سر تا به پا، تماشا شد

تمامِ منظره، پوشیده از تو شد، یعنی

جهان به چشمِ دلِ من، دوباره زیبا شد

زمانه ریخت به جامم هرآنچه تلخانه

به نام تو که درآمیختم، گوارا شد

فرشته‌ها، تو و من را به هم نشان دادند

میان زهره و ماه، از تو گفتگوها شد

تنت هنوز به اندازه‌ای لطافت داشت،

که گل در آینه از دیدنش، شکوفا شد

شتابِ خواستنت، این‌چنین که می‌بالد

به دوریِ تو، مگر می‌توان شکیبا شد؟

اُمیدوار نبودم دوباره از دلِ تو

که مهربان بشود با دلِ من، امّا شد

دوباره طوطیکِ شوکرانیِ شعرم

به خنده خندهٔ شیرینِ تو، شکرخا شد

قرارنامهٔ وصلِ من و تو بود، آن که

به رویِ شانهٔ تو، با لبِ من امضا شد


#حسین_منزوی
#با_عشق_در_حوالی_فاجعه
#غزل_شماره_۷