معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!‍
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!

#محمد_سلمانی
🎙#بارا‌ن_نیکراه
یا بکُش یا خلاص کن ما را
صبر ما اینقدر نمی‌باشد

ایدل از دیدنش ز خویش برو
بهتر از این سفر نمی‌باشد

#قصاب‌کاشانی
هستیم علَم امروز در خونِ‌دل‌آشامی
دیروز اگر بودیم سرحلقهٔ می‌نوشان

#احمد_گلچین_معانی
گویند عافیت‌نام در این چمن گلی هست
یارب چه بوی دارد، آیا چه رنگ باشد

افلاک در سماع‌اند از کینه‌جوییِ خلق
بر اهل فتنه عید است روزی که جنگ باشد

#سلیم_تهرانی
نامردمی روس‌ها در اسکندرنامه‌ نظامی گنجوی

مبادا که روسیان چون از بلاد اروپا فارغ شدند، رو سوی خراسان کنند.

ببینی که روسی در این روز چند
به روم و به ارمن رساند گزند

ستانند کشور، گشایند شهر
که خامان خلقند و دونان دهر

همه رهزنانند چون گرگ و شیر
به خوان نادلیرند و بر خون دلیر

ز روسی نجوید کسی مردمی
که جز گوهری نیستش زآدمی

اگر بر خری بارِ گوهر بُوَد
به گوهر چه بینی، همان خر بُوَد؟

چو ره یافتند آن حریفان به گنج
بسی بوم‌ها را رسانند رنج

به بیداد کردن برآرند یال
ز بازارگانان ستانند مال

خلل چون در آن مرز و بوم آورند
طمع بر خراسان و روم آورند!

#نظامی_گنجوی
#اسکندرنامه #شرفنامه
رتبه ای در سربلندی نیست جز افتادگی

غزلی از نجیب کاشانی:


احتیاج از منّت ارباب دنیا بهتر است
تشنگی از تلخکامیهای دریا بهتر است

گر به منّت زنده باید بود، مردن نعمتی ست
جان سپردن از مداوای مسیحا بهتر است

ما به مرگ آرزوها زندگانی می کنیم
ماتم یک دل ز صد عیدِ تمنّا بهتر است

می رویم از خویش، شاید غنچۀ دل وا شود
از برای شورش دیوانه صحرا بهتر است

رتبه ای در سربلندی نیست جز افتادگی
هر که خود را کم ز ما می داند، از ما بهتر است

#نجیب
مشهورتر ز نَنگم و معروف‌تر زِ عار
در حیرتم که بهرِ چه مستور مانده‌ام؟!

#سامری
کآخر چه گناه کردی ای آیینه؟
گفتا که جمال دیدم و ننهُفتم

#کمال‌الدین_سحابی
.

هوای دامن او گر نباشد شهپرِ همّت
که برمی‌دارد از مشتِ
غبارم ناتوانایی..‌.؟




بیدل_دهلوی
هستی چه بر سرمان آورده است که نیستی آرزوی‌مان شده؟

زهرِ مرگم در مذاق از تلخکامی خوش‌تر است
زندگانی کارِ مردن بر من کرده است

#شاپور_تهرانی
گریه کی از رفتن جان می‌کنند آزادگان؟
دُرفشانی‌های چشمم مزد دست قاتل است 

#جویای_تبریزی
" چون بدانستی سبب را سهل شد
دانش اسباب دفع جهل شد "

مثنوی_مولانا


اگر دلیل هر کاری را دانستی کارهایت آسان می شود. دانستن علت ها، نادانی ها را دفع می کند...
ایـنـکـه مــا مـعـابــد خـود را محترم و معابد
دیگران را جاهلانـه میدانیم تنها بـه این دلیل
است کـه در مـعـابد خـود بـا احساسمان وارد
میشویم اما در معابد دیگران با عقل !!

#تفکر_در_همه_چیز
شک لازمه‌ی ترقی است...
ﺍﺯ فردی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ دعا ﺑﻪ درگاه ﺧﺪﺍوند، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟
جواب داد: هیچ ! اﻣﺎ، ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ.
پرسیدند: چه؟
گفت: ﺧﺸﻢ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ.

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑه ﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺣﺎلمان ﺧﻮﺏ میﺸﻮﺩ.
ﮔﺎﻫﯽ با ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩن ها
خیال ﺁﺳﻮﺩﻩ تری داریم.
من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا
من از کجا غم باران و ناودان ز کجا

چرا به عالم اصلی خویش وانروم
دل از کجا و تماشای خاکدان ز کجا

چو خر ندارم و خربنده نیستم ای جان
من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا

#مولانای_جان
#مولانا

مرا گفتی بدَر پرده، دریدم
مرا گفتی قدح بشکن، شکستم

مرا گفتی ببُر از جمله یاران
بکندم از همه دل در تو بستم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
شاید زندگی آن جشنی نباشد
که تو آرزویش را داشتی،
اما حالا که به آن دعوت شده‌ای،
تا می‌توانی زیبا برقص...

چارلی چاپلین
از روی درد بلبل اگر ناله سر کند
گل را نفس گسسته به زیر پرآورد

از شش جهت به دل غم دنیا نهاد روی
یک تن چگونه حمله بر این لشکر آورد

ساز غضب حلیم گرانسنگ را سبک
کف وقت جوش بحر گهر بر سرآورد

جان تازه می شود ز پریخانه خیال
صائب چگونه سر ز گریبان برآورد

#صائب_تبریزی
چشمی که ساخت سرمه عبرت منورش
از حقه حباب برون گوهر آورد

پیکان قرار در تن مردم نمی کند
دل هر زمان ز جای دگر سربرآورد

از آرزو فتاد برون آدم از بهشت
تا آرزو ترا چه بلا برسر آورد

جان پرورست صحبت پاکیزه گوهران
هرکس به بحر موم برد عنبر آورد

#صائب_تبریزی
آیا این جهالت نیست که :
انسان ساعت ‌های شیرین امروز را فدای روزهای آینده کند ...؟!

آرتور شوپنهاور