معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ندارد قبله‌ی اسلام پابرجاتری از من

تمامِ عمر _چون چشمت_ به یک محراب رو کردم


کلیم_کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

عشق

و درویشی

و انگشت نمایی

و ملامت

همه سهل است...


تحمل نکنم بار جدایی




#سعدی
#چاوشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM



... که عشق ندا می‌کند بلند





#حضرت_حافظ
#استاد_شجریان
قونیه، بارگاه حضرت مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فقط با کمی مهربانی،
جایی برای دیگران هم باز می‌شود!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برايم اين پريشون حاليا يعني عبادت
تو رو جانا تو رو جانا به حق بت پرستي دوست دارم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بانو مرضیه در حرم حضرت علی(ع)
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
حکایت یابنده ی خانه

آن غریبی خانه می جست از شتاب
دوستی بردش سوی خانه خراب

مثنوی_دفتر_دوم

حکایت درباره ی شخصی است که دچار مشکل مسکن است. دوستش به او می گوید بیا تا تو را از این مشکل نجات دهم.
او را به ویرانه ای می برد و می گوید اینجا همان جایی است که گفتم.
مرد بیچاره با حیرت می پرسد: آخر مگر ممکن است در این ویرانه سکونت کنم
دوستش جواب می دهد: بله،اگر اینجا چهار دیوار و سقف و سایر لوازم زندگی را داشت تو و خانواده ات حتما می توانستی زندگی کنی.
مرد بیچاره با خشم می گوید:مرد حسابی در اگر اگر کسی نمی تواند سکونت کند!!!

مولانا در این حکایت می گوید که همه مردم طالب سعادت هستن. اما فقط معدودی از آنان می توانند با مجاهده و گذر از منزل نفس به سعادت حقیقی برسند
قطب عالم روح اعظم یافتم
<روح اعظم قطب عالم یافتم

ساغر و می یافتم با همدگر
جسم با جان ، جام با جم یافتم

گر شدم خرم به وصلش دور نیست
زانکه از هجرش بسی غم یافتم

صورت و معنی به یک جا رو نمود
آفتاب و ماه با هم یافتم

در خرابات مغان گشتم بسی
رند مستی همچو او کم یافتم

جامع ذات و صفات و فعل هم
هر سه این مجموع آدم یافتم

ختم شد بر سید عالم تمام
این کمال از ختم و خاتم یافتم


حضرت شاه نعمت الله ولی
ای باد صبا ! سلام یاران برسان

شرح غم ما به غمگساران برسان

گر صبحدمی به شهریاران گذری

از ما خبری به شهریاران برسان ...

فیض_کاشانی
گر در يمنی چو با منی پيش منی

گر پيش منی چو بی منی در يمنی

من با تو چنانم ای نگار يمنی

خود در غلطم كه من توام يا تو منی


#ابوسعید_ابوالخیر
شورش دوشین ما از می و ساغر نبود
هیچ هوائی به جز وصل تو در سر نبود

داروی بیهوشیم مایه بی‌جوشیم
ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود

#رضی_الدین_آرتیمانی
رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری

فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری

مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت
تا ظن برم که روی تو ماست یا پری

تو خود فرشته‌ای نه از این گل سرشته‌ای
گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری

ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری

با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان
بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری

تا دوست در کنار نباشد به کام دل
از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری

گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست
زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری

چندان که جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری

سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد
باری به یاد دوست زمانی به سر بری

#حضرت_سعدی

شاخ شکوفه‌دار امیدمٖ شکسته شد

چون از شکوفه قبهٔ نو بست شاخسار

کو آن شکوفهٔ طرب و میوهٔ دلم

اکنون که پر طلسم شکوفه است میوه‌دار

#جناب_خاقانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای آرزوی آرزو ، آن پرده را بردار از او
من کس نمی دانم جز او ، مستان سلامت می کنند

آن دام آدم را بگو ، وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو ، مستان سلامت می کنند

ای ابر خوش باران بیا ، ای مستی یاران بیا
ای شاه طراران بیا ، ای شاه طراران بیا
مستان سلامت می کنند ، مستان سلامت می کنند

#مولانای_جانم
مثل آئینـه مشو محـو جمــــال دگران
از دل و دیده فرو شوی خیـال دگران

آتش از ناله‌ی مرغان حرم گیر و بسوز
آشیـــانی که نهـادی به نهــــال دگران

در جهان بال و پرِ خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پـر و بـال دگران...


#اقبال_لاهوری
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
آینه‌ی صبوح را ترجمه شبانه کن

ای پدر نشاط نو، بر رگِ جان ما برو
جام فلک‌نمای شو، وز دو جهان کرانه کن

ای خرَدم شکار تو، تیر زدن شعار تو
شَستِ دلم به دست کن، جان مرا نشانه کن

#حضرت_مولانا
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

#حضرت_حافظ
برخیز و به نزد آن نکونام درآی
در صحبت آن یار دلارام درآی

زین دام برون جه و در آن دام درآی
از در اگرت براند از بام درآی

#رباعی_مولانا
دهان ببند و امین باش
در سخن داری

که شه کلید خزینه بر امین کشد

#مولانای_جان
پندهایی بس توانا از مولانا ، برای دگرگونی بزرگ انسانها ؛

۱. هر زمانی که تنها هستی، به خودت یادآوری کن که ، پروردگار همه را از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او

۲.انسان با هر دست بدهد با همان دست پس میگیرد و همیشه میان داد و ستد زندگی، برابری وجود دارد

۳. کار تو نیست که به دنبال عشق باشی، بلکه این است که موانع درون خودت در برابر عشق را ، پیدا کنی

۴. هنر دانستن این است که؛
بدانی چه چیزهایی را نادیده بگیری

۵.دیروز، باهوش بودم و می خواستم دنیا را تغییر دهم.
امروز، خردمند هستم بنابراین می خواهم خودم را تغییر دهم

۶. همواره به خاطر داشته باش که تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری،
تواناتر از چیزی هستی که به نظر می رسد،
هوشمند تر از چیزی هستی که فکر می کنی ،
و دو چندان زیباتر از چیزی هستی که تصور می کنی!

همه ی زندگی انسان به نگرش او وابسته است
از نسیمی می‌توان برداشتن ما را زِ خاک

چشم ما چون دیگران بر بوسه و پیغام نیست

صائب_تبریزی
🤍🤍