معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش

#شیخ_عطار_نیشابوری
روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچ دانی

تا با تو چو خاص نور گردم
آن نور لطیف جاودانی

تا چند کنم ز مرگ فریاد
با همچو تو آب زندگانی

گر مرگم از او است مرگ من باد
آن مرگ به از دم جوانی

از خرمن خویش ده زکاتم
زان خرمن گوهر نهانی

منویس بر این و آن براتم
بگذار طریق امتحانی

خاموش ولی به دست تو چیست
باران آمد تو ناودانی

#مولانای_جان
"خوشتر از هزار ماه"

دوش وقتِ سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شعشعهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجلّیِّ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ايام نجاتم دادند

□بر درگاه این غزل قدسی
که روایتی دیگر از لیلة القدر
و شب معراج حافظ است،
باید شستشویی کرد
از اندیشه‌های باطل و گفته‌های لاطائل
که از شرم آن،
حور و پری در حجاب می‌شوند.
و چگونه می‌توان با چشم‌های خفاش‌گون
در این حریم سبحانی
که از ژرفای خورشید نورانی‌تر است
قدم گذاشت.
گویی هر کلمهٔ آن
شهاب فروزانی است
که با نیزه‌ای از نور
صد هزار دیو فال‌گوش‌نشین را
گوشمالی می‌دهد.

□ويليام بليک،
شاعر و نقاش شهودى انگليس
گفته است كه اگر ما
شريان ادراک را پاكيزه كنيم،
هر چيز را چنانكه هست خواهيم ديد
و خواهيم دانست كه هر موجودى
بى‌نهایت است.

غزل حافظ نیز اگر پاکیزه باشیم،
پاک از باورهای بی‌دلیل
و اندیشه‌های سود ‌و سودا
و تلقینات افكار عمومی
و تبلیغات اهریمنی روزگار،
ما را به بی‌نهایت پیوند می‌دهد
تا دریابیم که شب قدر
از زمان و مکان و وهم و گمان
بیرون است.

□چه خوشتر که ما هر شب و هر دم
را قدر بدانیم
تا شاید بدان مجلس بار یابیم
که طوطی هند گفت:
نمی‌دانم چه محفل بود شب جایی که من بودم
ز هر سو رقص بِسمل بود شب جایی که من بودم
پری‌پیکر نگاری، سروقدی، ماه‌رخساری
سراپا آفت دل بود شب جایی که من بودم
خدا خود میر محفل بود اندر لامکان "خسرو"
محمد شمع محفل بود شب جايى كه من بودم


برگرفته از كتاب "در صحبت حافظ"
به قلم دکتر حسين الهى قمشه‌ای
و گفت: محبت آن بُوَد که خویش را.
جمله به محبوب خویش بخشی
و تو را هیچ بازنماند از تو.

#عطار
#تذکرة_الاولیاء
خوشا آیینه‌داری‌های عرض ناز معشوقان
بهارش گل‌فشان بود و من از خود رنگ پیچیدم

#بیدل
#کتاب_نوشته

بیایید تا اعتقاد بیاوریم که لذّت‌هایی هست بسی بزرگتر و پاینده‌تر و والاتر از لذّت‌های موردِ پسندِ فرومایگان، و آن لذّتِ اندیشه به حالِ محرومان و از یاد رفتگان است، لذّتِ دفاع از حقیقت و عدالت.
بکوشیم تا زانُوانمان نلرزد. سرِ خود را بلند نگاه داریم، در دورانهای دشوارِ زندگی است که نموده می‌شود مرد کیست و نامَرد، کی.

#ایران_را_از_یاد_نبریم
دکتر #محمد_علی_اسلامی_ندوشن
من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست
همه رفتند و نشستند و دمی جان ننشست

هر کی استاد به کاری بنشست آخر کار
کار آن دارد آن کز طلب آن ننشست

#مولانای_جان
هر کی او نعره تسبیح جماد تو شنید
تا نبردش به سراپرده سبحان ننشست

تا سلیمان به جهان مهر هوایت ننمود
بر سر اوج هوا تخت سلیمان ننشست

هر کی تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست

#مولانای_جان
چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی

خسته‌ای را که دل و دیده
به دست تو سپرد

#مولانای_جان
معرفی عارفان
Mohsen Chavoshi – Amire Bi Gazand
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال " نگارم" نمی‌رود ز ضمیر

بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر

#حافظ
@mahfel_sher96
Mohsen Chavoshi/Negar
#محسن_چاوشی
"نگار من ڪجایی "

به والله ڪه جانانمـ تویی تو
بسلطان عرب جانم تویی تو

نمیدونم ڪه چونم یا که چندم
همی دونم ڪه درمانم تویی تو

#باباطاهر
نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
خونين دلم ز طالع ناسازگار خويش

يکدم قرار نيست دلم را ز تاب عشق
در آتشم ز دست دل بي قرار خويش

#عبید_زاکانی
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند

پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند

#حافظ
درود و تقديم احترام به محضر گراميتان

افتخار اين را داريم از محضر عزيزتان دعوت كنيم براي حضور گرانقدرتان در

گروه عشق عرفان


اميدآن داريم سعادت اين همراهي را عنايت فرماييد

با افتخار وكسب اجازه لينك گروه به محضرتان تقديم ميگردد

باشدحضورتان گرمي اين محفل رادوچندان نمايد


جسارتا لینک .آیدی .سیاسی.لطیفه.پی وی.فوروارد کانال. وپست بدون نام شاعر یا نویسنده ممنوع

کانال گلها

@goolfs
کانال معرفی عارفان
@m_arefan



https://t.me/+4b_wINiHI_kwZmRk
هیچ برگی در نیفتد از درخت

بی قضا و حکم آن سلطان بخت

#مولانای_جان
#خاقانی

هر شب به سیر کویش
از کوچه‌ی خرابات
نعره‌ زنان بر آیم
یعنی که مست اویم


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌
آرامش خود را به هیچ
چیز و هیچ کس وابسته نکن
تا همیشه آن را داشته باشی .. !
ای خواجۀ بازرگان، از مصر شِکَر آمد
وآن یوسفِ چون شِکّر ناگه ز سفر آمد

روح آمد و راح آمد، معجونِ نَجاح آمد
ور چیزِ دگر خواهی، آن چیزِ دگر آمد

آن میوهٔ یعقوبی وآن چشمهٔ ایّوبی
از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمد

خضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زد
نَک زُهره غزل‌گویان در برجِ قمر آمد

آمد شهِ معراجی، شب رَست ز محتاجی
گردون به نثارِ او با دامنِ زر آمد

موسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمد

زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا
عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد

چون بسته نبود آن‌ دَم، در شش جهتِ عالَم
در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد

آن کاو مَثَلِ هدهد بی‌ تاج نَبُد هرگز
چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد

در عشق بُوَد بالغ، از تاج و کمر فارغ
کز کرسی و از عرشش منشورِ ظفر آمد

باقیش ز سلطان جو، سلطانِ سخاوت‌خو
زو پرس خبرها را کاو کانِ خبر آمد

دیوان شمس
گفت من بیچاره‌ام، فرمود که نیک است!
اگر در همه وقت مدام بی‌چاره باشی
در حالت قدرت هم خود را بی‌چاره بینی؛
چنانکه در حالت عجز می‌بینی.
زیرا که بالای قدرت تو قدرتی‌ست
و مقهور حقی در همه احوال.
تو دو نیمه نیستی، گاهی باچاره و گاهی بی‌چاره نظر به‌ قدرت او دار
و همواره خود را بی‌چاره می‌دان.

#فیه_ما_فیه
عشق اثر دارد، غیبی است مقدس از علل و منزه از طلب عاشق، نصیب از که طلبد چون او که ملاک عاشق است برآید. عاشق را مراد در برآمدن مراد معشوق بود از وی، و مراد معشوق هلاک وی، عاشق بیچاره از دوستی وی دشمن خود شده است لا اِله الَّا اللّه
در قسطنطنیه درویشی صادق بر ترسا بچه عاشق شد چون بیچاره از دور در وی نظر کردی بیهوش شدی و در خروش شدی روزی ناگاه آن ماه را بر سر بازاری دید که زناری می خرید به نزدیک او آمد و گفت از این زنار دو بردار که قدم اول در محبت موافقت است و موافقت ترک مخالفت است:

بار دگر پیر ما خرقه بزنار داد
زهد نود ساله را برد و بکفار داد
پیش بتی سجده کرد دین مجازی گذاشت
مصحف و سجاده را رفت و بخمار داد

لوایح، عین القضات همدانی
از رخ عشق بجو
چیز دگر جز صورت

کار آن است که با
عشق تو هم درد شوی

#مولانای_جان