معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گره گره شده دوشیزه ی شبم را موی
از آن ز پنجه ی خورشید شانه می طلبد...

طالب آملی
ما رفته ایم و کُنجِ مزاری گرفته ایم
تا بار دوشِ کسْ نشود استخوانِ ما

طالب آملی
شرطِ عشق این بود کز دورش ببینم،جان دهم
گر دمی تاخیر شد، جرمْ از دلِ سنگِ من ا‌ست

طالب آملی
دلِ خود چون به سرِ زلفِ تو دیدم گفتم
ای خوش آن دَم که پریشانْ به پریشانْ برسد

طالب_آملی
هر دو را بِهْ،که همْ آغوشْ سپاریم به خاک
حسرت و دل دو شهیدند که در یکْ کفنند

طالب_آملی
كاش در خاطر فتد خورشيد تابان مرا
كامشب از پرتو برافروزد شبستان مرا

خانه روشن ميكنم امشب عجب نبود ز يار
گر چراغاني كند تاريك زندان مرا

تا ز هر دستي دري بگشايدم بر دل ز خاك
در جنون صد دست ميبايد گريبان مرا

روز آيين بندي تاريك بازار دل است
از متاع غم بياراييد دكان مرا

اي مصوِر شكل زلف يار در خاطر ميار
چون نگاري صورت حال پريشان مرا

بيم ويرانيست از سيلش بترس اي باغبان
چون كني خار سر ديوار مژگان مرا

اي كه با عرشم مقابل ميكني از روي قدر
پاس عزت دار ناگه نشكني شان مرا

بر مشام آيد نسيم گل ز وصف روي دوست
#طالب ار برهم زني اوراق ويران مرا

طالب آملی
هر که او بیدارتر پر دردتر


هر که او آگاه تر رخ زردتر...

مولانا
خیال او چو ناگه در دل آید
دل
از
جا
می‌رود
الله اکبر

مولانا
کتاب خانه ی حسن ار ورق ورق سازند
ز جمله صفحه ی روی تو انتخاب شود

هوا به شیشه ی ما آب گشت و آب شراب
شراب اگر نفسی ماند آفتاب شود ...

طالب آملی
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "

شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزار‌های بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدن‌شان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!

-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است

-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را

-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود

-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است

-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست

-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست

-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست

-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست

#معرفی
طالب آملی
هنوز بایستی چیزهایی شکسته شوند در خویش و هنوز بایستی چیزهایی به پا داشته شوند. چیزهایی. بسیار چیزها.

هنوز هزار مرگ و هزار میلاد. هنوز جنگل‌ها به خاکستر شدن و هنوز به زیر خاکستران هزار ققنوس در انتظار بال آتشین گشودن.

هنوز من در اینجا در میانه‌ی راهم و هنوز نصف آسمان را نیز بالا نرفته‌ام،‌ و هر چه بالاتر می‌خیزم درمی‌یابم هنوز نصف را که هیچ، هیچ را نیز کف پا نبوسیده‌ام.

کف دست گشودن و گذشته را دیدن و آینده را تمام،
و آنگاه چشمان تمام‌بستن و هر دو را به زباله‌دان افکندن؛
گرده‌ی اسبِ هنوز را چسبیدن،
و بر یالِ بادهای همچنان تا بی‌نهایت تازیدن.

حلمی | کتاب اخگران

#هنوز
#همچنان
#تا_بی‌نهایت
عاشقی آغاز کن، آنجا چه‌ای درگیر زهد؟
یک دو جامی باده زن جای دو صد تکبیر زهد

خطّ چشمان تو چون قدقامتم کوتاه کرد
دفتر جان پاک شد از خطّ بدتصویر زهد

آه زین گاوان خود‌شه‌خوانده در هر گوشه‌ای
حلقه‌ها بسیار شد از نظم بی‌تدبیر زهد

مدّعی را مستی اوهام چون خرکیف داد
از پی‌اش بین صدهزاران بنده‌ی تسخیر زهد

اوستاد عشق را بین دکان‌داران مجوی
حلقه‌ها را باز کن فارغ شو از زنجیر زهد

از دم عشّاق جو پیمانه و تسبیح یار
آن زمان نظّاره کن آن حالت تغییر زهد

بی‌شعوران جهان هر لحظه‌ای بر پرده‌اند
دیگر از این حرف بهتر هست در تفسیر زهد؟

هر کسی با هر کسی بنشست و ما با بی‌کسان
بی‌کسانی! بی‌کسانی! هلّه تا تخمیر زهد

حلمی از این خامشی‌ها چلّه‌ی تقدیر سوخت
هم نهایت سرفراز آمد سر تقصیر زهد
.

چو مهر دوست بر دل تافت این ویرانه روشن شد
سراسر مشعلی شد دل تمام خانه روشن شد

کنون روز من از دل دل از مهرش روشنی دارد
ز نور شبچراغ عشق این کاشانه روشن شد





فیض_کاشانی
ما تنها نیستیم. جهان دارد عوض می شود و ما بخشی از این دگرگونی هستیم. فرشته ها ما را راهنمایی میکنند و نگهبانانمان هستند. به رغم تمام بی عدالتی های جهان و به رغم تمام چیزهایی که بر ما رخ می دهد و احساس می کنیم سزاوارش نیستیم و به رغم اینکه گاهی احساس میکنیم قادر نیستیم بدی های مردم و بدی های دنیا را اصلاح کنیم، به رغم همه ی دلایل مستنطق بزرگ، عشق قوی تر است و به رشدمان کمک خواهد کرد. تنها در آن هنگام است که می توانیم ستاره ها و معجزات را درک کنیم.

پائولو کوئلیو
آتش عشق تو در جان خوش‌تر است
جان ز عشقت آتش‌افشان خوش‌تر است

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای
تا قیامت مست و حیران خوش‌تر است

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوش‌تر است

درد عشق تو که جان می‌سوزدم
گر همه زهر است از جان خوش‌تر است

درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوش‌تر است

می‌نسازی تا نمی‌سوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوش‌تر است

چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوش‌تر است

خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوش‌تر است

همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوش‌تر است

عطار
تصوف نه رسوم است ونه علوم لیکن اخلاقی است یعنی اگر رسم بودی به مجاهده بدست آمدی و اگر علم بودی به تعلم حاصل شدی بلکه اخلاقی است که تحلقوا باخلاق الله بخلق خدای بیرون آمدن نه برسوم دست دهد و نه بعلوم.

و گفت: تصوف آزادی است و جوانمردی و ترک تکلف و سخاوت.

و گفت: تصوف ترک جمله نصیبهاء نفس است برای نصیب حق.

شیخ ابوالحسین نوری
ای سالک

استاد مانند نوری است که همه از آن استفاده میکنند این نور از طریق حق به دل استاد میتابد و از استاد به دل سالک تابیده میشودو سالک باید از این نور استفاده کند این نیست که استاد دست سالک را بگیرد این راهنمایی باید به صورت باطنی باشد و این حرکت زمانی انجام میشود که سالک تسلیم استاد شده باشد و باید به استاد ارادت پیدا کند .
از علی آموز اخلاصِ عمل
@shafiei_kadkani
#شاه_مردان

کیست مولا آنکه آزادت کُنَد
بندِ رقیّت زِ پایت بر کنَد
عیسی دمست یار، مرا پیش او بکش
وآنگه نگاه کن که: دم او چه می‌کند؟

یک ره به پیش دیدهٔ من نام او ببر
وز گریه بین که اشک و نم او چه میکند

#اوحدی
رقیب را چه خیالی ست؟ خلق می دانند
که من برای تو با خویش نیز می جنگم

میان این همه رنگین کمان چشم نواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یک رنگم!


ُ#حسین_دهلوی
جانم فدای کسی باد که پرستنده ی شاهد مجازی باشد که پرستنده ی شاهد حقیقی خود نادر است
اما گمان مبر که محبت نفس را می گویم که شهوت باشد ،بلکه محبت دل،که نادر بود ..

تمهیدات
عین_القضات_همدانی