الهـی به مستـــــان ميخـانه ات
به عقـل آفـرينان ديـــــوانه ات
به میخــــانهی وحـدتـم راه ده
دل زنـــــده و جـــــان آگــاه ده
میی ده که چون ریزیاش در سبو
برآرد سبـــــو از دل آواز هـــــو
ازآن می كه در دل چو منزل كند
بـــدن را فـــروزان تر از دل كند
میی گشته مجنــــون راز و نياز
میی از منی و تـویی گشته پاک
ميی را كه باشد دراو اين صفت
نباشد به غيـــر از می معـــرفت
جناب رضیالدین_آرتیمانی
به عقـل آفـرينان ديـــــوانه ات
به میخــــانهی وحـدتـم راه ده
دل زنـــــده و جـــــان آگــاه ده
میی ده که چون ریزیاش در سبو
برآرد سبـــــو از دل آواز هـــــو
ازآن می كه در دل چو منزل كند
بـــدن را فـــروزان تر از دل كند
میی گشته مجنــــون راز و نياز
میی از منی و تـویی گشته پاک
ميی را كه باشد دراو اين صفت
نباشد به غيـــر از می معـــرفت
جناب رضیالدین_آرتیمانی
تاری بزن با سـاز دل، آتش بزن بر راز دل
وانگه همین پیمانه را، لبریز کن با ناز دل
چنگیبه دلداری زنی سازیبه غمخواری بزن
دلدار را پیمانه شو، سـر ریز شو با ساز دل
حضرت_عشق_مولانا
وانگه همین پیمانه را، لبریز کن با ناز دل
چنگیبه دلداری زنی سازیبه غمخواری بزن
دلدار را پیمانه شو، سـر ریز شو با ساز دل
حضرت_عشق_مولانا
ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را
وحشی_بافقی
دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را
وحشی_بافقی
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!
گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!
ابوسعيد_ابوالخير
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!
گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!
ابوسعيد_ابوالخير
که بدین عقل آوری ارزاق را
زآن دگر مَفْرَش کنی اَطباق را
چون ببازی عقل در عشق ِصَمَد
عَشْرُ اَمْثالَت دهد یا هفتصد
با عقل معاش، روزی ِخود را به دست میآوری، و با عقل معاد، طبقات آسمانها را زیر پای خود قرار میدهی.
اگر عقل معاش خود را در راه عشق خداوند ِبی نیاز، فدا کنی، ده چندان یا هفتصد چندان به تو عوض دهد.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۱۶۰ سورهی انعام:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ
هر كس نيكىاى بياورد، ده برابر آن دارد و هر كس بدى بياورد جز برابر آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.
اين آيه كه كلامى است مستقل و تمام، يكى از منتهاى خداوند را كه بر بندگان خود نهاده ذكر مى كند، و آن اين است كه :
خداوند عمل نيک را ده برابر پاداش مى دهد، و عمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمىكند. و خلاصه، يک عمل نيک را ده عمل به حساب آورده و يك گناه را يک گناه حساب مىكند و در آن ظلم نمىكند يعنى از پاداش آن نميكاهد و كيفر آن را بيشتر نمىدهد، و از آيه (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) استفاده مىشود كه اگر ممكن باشد پاداش عمل نيک را بيش از ده برابر مى دهد و نيز اگر ممكن باشد اصلا گناه را به حساب نمىآورد.
ليكن آيه شريفه نظر به اينكه سابق اتصال داشته و آنها در يک سياق قرار گرفته است معناى ديگرى مىدهد، گويا پس از بيانى كه در آيات سابق مربوط به اتفاق و اتحاد و تفرق كلمه ذكر شده : پس حسنه و سيئه. هر كدام از اين دو امر جزا و پاداش مناسب عمل بايد باشد پس كسى كه حسنهاى انجام دهد مثل آن را دريافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و كسى كه سيئه بجا آورد - كه همان اختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نبايد طمع نيكى داشته باشد.
به اين ترتيب معناى اين آيه به معناى آيه (و جزاء سيئه سيئة مثلها) برمىگردد، و مراد آيه بيان مماثلت جزاى سيئه با خود سيئه مىشود نه بيان اينكه جزا يكى است و مضاعف نيست.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
زآن دگر مَفْرَش کنی اَطباق را
چون ببازی عقل در عشق ِصَمَد
عَشْرُ اَمْثالَت دهد یا هفتصد
با عقل معاش، روزی ِخود را به دست میآوری، و با عقل معاد، طبقات آسمانها را زیر پای خود قرار میدهی.
اگر عقل معاش خود را در راه عشق خداوند ِبی نیاز، فدا کنی، ده چندان یا هفتصد چندان به تو عوض دهد.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۱۶۰ سورهی انعام:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ
هر كس نيكىاى بياورد، ده برابر آن دارد و هر كس بدى بياورد جز برابر آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.
اين آيه كه كلامى است مستقل و تمام، يكى از منتهاى خداوند را كه بر بندگان خود نهاده ذكر مى كند، و آن اين است كه :
خداوند عمل نيک را ده برابر پاداش مى دهد، و عمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمىكند. و خلاصه، يک عمل نيک را ده عمل به حساب آورده و يك گناه را يک گناه حساب مىكند و در آن ظلم نمىكند يعنى از پاداش آن نميكاهد و كيفر آن را بيشتر نمىدهد، و از آيه (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) استفاده مىشود كه اگر ممكن باشد پاداش عمل نيک را بيش از ده برابر مى دهد و نيز اگر ممكن باشد اصلا گناه را به حساب نمىآورد.
ليكن آيه شريفه نظر به اينكه سابق اتصال داشته و آنها در يک سياق قرار گرفته است معناى ديگرى مىدهد، گويا پس از بيانى كه در آيات سابق مربوط به اتفاق و اتحاد و تفرق كلمه ذكر شده : پس حسنه و سيئه. هر كدام از اين دو امر جزا و پاداش مناسب عمل بايد باشد پس كسى كه حسنهاى انجام دهد مثل آن را دريافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و كسى كه سيئه بجا آورد - كه همان اختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نبايد طمع نيكى داشته باشد.
به اين ترتيب معناى اين آيه به معناى آيه (و جزاء سيئه سيئة مثلها) برمىگردد، و مراد آيه بيان مماثلت جزاى سيئه با خود سيئه مىشود نه بيان اينكه جزا يكى است و مضاعف نيست.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و درویش باید بداند که اصل کلی در سلوک شنیدن امر شیخ است که اگر شیطان ببینند که یک قدم از امر شیخ بیرون نهاد فی الحال درو تصرف کند و از او هیچ کاری نیاید تا توبه نکند و به خدا باز نگردد و غسل ارادت به جای نیارد.
#چهل_مجلس
#شیخ_علاءالدوله_سمنانی
#چهل_مجلس
#شیخ_علاءالدوله_سمنانی
هر چه هست و بود و خواهد بود جمله در قرآن است
اما تو کجا قرآن بینی ؟
هیهات هیهات !
قرآن در چندین هزار حجاب است ؛ تو محرم نیستی
اگر تو را درون پرده راه بود
این معنی که میرود بر تو جلوه کردی
قرآن خطاب لم یزلست با دوستان خود و بیگانگان را در آن هیچ نصیبی نیست
جز حروفی و کلماتی که بظاهر شنوند
زیرا که سمع باطن ندارند
عین القضات_ همدانی
اما تو کجا قرآن بینی ؟
هیهات هیهات !
قرآن در چندین هزار حجاب است ؛ تو محرم نیستی
اگر تو را درون پرده راه بود
این معنی که میرود بر تو جلوه کردی
قرآن خطاب لم یزلست با دوستان خود و بیگانگان را در آن هیچ نصیبی نیست
جز حروفی و کلماتی که بظاهر شنوند
زیرا که سمع باطن ندارند
عین القضات_ همدانی
روزي كه محبت مي كنيد مغز شما را ارامشي فرا مي گيرد و درست مانند چيزي كه لذت بخش و شادي افرين است، بدن انگونه عمل مي كند اين همـان پاداشي است كه شما به خودتان می دهید .
در حالي كه شما هر زمان كه دشمني مي كنيد ، امكان ندارد كه به خودتان اسيب نزنيد .غیر ممکن است که انسان با دیگری بدی و دشمنی کند و خودش اسیب نبیند.
در حالي كه شما هر زمان كه دشمني مي كنيد ، امكان ندارد كه به خودتان اسيب نزنيد .غیر ممکن است که انسان با دیگری بدی و دشمنی کند و خودش اسیب نبیند.
کسی از حضرت بهاءالدین نقشبند پرسید : «سلسله حضرت شما به کجا رسد؟» ایشان فرمودند : «از سلسله ، کسی به جایی نمی رسد.»
صوفی تنی است مرده و دلی است برده و جانی است سوخته.
شیخ ابوالحسن خرقانی
صوفی تنی است مرده و دلی است برده و جانی است سوخته.
شیخ ابوالحسن خرقانی
روزگاری در یک جایی مردی برای دزدی
از دیوار خانه ای بالا رفت و خواست
از پنجره وارد شود که پنجره کنده شد
و دزد به زمین افتاد و پایش شکست.
شکایت نزد حاکم عادل برد.
حاکم صاحبخانه را خواست و گفت چرا
پنجره سست بوده که این بنده خدا از
طلب روزی خود و سهم خود (؟)
باز ماند و صدمه ببیند.
مرد گفت نجار پنجره را سست
ساخته است من بیگناهم.
حاکم نجار را خواست و عتاب کرد
نجار گفت من پنجره را محکم
ساختم، بنا آن را خوب نصب نکرده.
حاکم بنا را خواست و علت جویا شد.
بنا گفت مصالح فروش مصالح
نامناسب فروخته است.
حاکم مصالح فروش را خواست کرد.
او که نتوانست دیگری را مقصر نشان
دهد، محکوم شد و حاکم فرمود دارش بزنند.
وقتی مصالح فروش را پای چوبه دار بردند،
چون قدش کوتاه بود به طناب دار نمی رسید.
موضوع را به حاکم گفتند،
فرمود یک نفر که قدش بلند است پیدا کنید و اعدامش کنید تا موضوع ختم به خیر شود و صدای کسی در نیاید !!
از دیوار خانه ای بالا رفت و خواست
از پنجره وارد شود که پنجره کنده شد
و دزد به زمین افتاد و پایش شکست.
شکایت نزد حاکم عادل برد.
حاکم صاحبخانه را خواست و گفت چرا
پنجره سست بوده که این بنده خدا از
طلب روزی خود و سهم خود (؟)
باز ماند و صدمه ببیند.
مرد گفت نجار پنجره را سست
ساخته است من بیگناهم.
حاکم نجار را خواست و عتاب کرد
نجار گفت من پنجره را محکم
ساختم، بنا آن را خوب نصب نکرده.
حاکم بنا را خواست و علت جویا شد.
بنا گفت مصالح فروش مصالح
نامناسب فروخته است.
حاکم مصالح فروش را خواست کرد.
او که نتوانست دیگری را مقصر نشان
دهد، محکوم شد و حاکم فرمود دارش بزنند.
وقتی مصالح فروش را پای چوبه دار بردند،
چون قدش کوتاه بود به طناب دار نمی رسید.
موضوع را به حاکم گفتند،
فرمود یک نفر که قدش بلند است پیدا کنید و اعدامش کنید تا موضوع ختم به خیر شود و صدای کسی در نیاید !!
ای غذای جان مستم نام تو
چشم و عقلم روشن از ایام تو
منتظر بنشستهام تا در رسد
از پی جان خواستن، پیغام تو
#مولانا
چشم و عقلم روشن از ایام تو
منتظر بنشستهام تا در رسد
از پی جان خواستن، پیغام تو
#مولانا
جانشینی درد را در عاشقی چون داغ نیست
داغ می باید که بنشیند مرا بر جای درد
طالب آملی
داغ می باید که بنشیند مرا بر جای درد
طالب آملی
ای شاهدِ گیتی! به عبث،چهره میارای
دادیم طلاقت، پس از این مادرِ مایی...
طالب آملی
دادیم طلاقت، پس از این مادرِ مایی...
طالب آملی
سوختم در آتش سودای خویش...
ساختم با سوزِ جانْ فرسای خویش
بال و پر درباختم پروانه وار...
در هوایِ یار بی پروای خویش
من به راه عشق،رسوای دلم
دل نه رسوای تو شد رسوای خویش
بس که از حد شد هجوم ِگریه ام
گوش بگرفتم ز های هایِ خویش
در فراق او تراوش های داغ
دارَدَم شرمنده از اعضای خویش
بس که دست و پا زدم در راه دوست
گاه بوسم دست خود،گَه پای خویش
" #طالب"آسایش نمی بینم به خواب
در زمانِ چشمِ طوفان زای خویش
طالب آملی
ساختم با سوزِ جانْ فرسای خویش
بال و پر درباختم پروانه وار...
در هوایِ یار بی پروای خویش
من به راه عشق،رسوای دلم
دل نه رسوای تو شد رسوای خویش
بس که از حد شد هجوم ِگریه ام
گوش بگرفتم ز های هایِ خویش
در فراق او تراوش های داغ
دارَدَم شرمنده از اعضای خویش
بس که دست و پا زدم در راه دوست
گاه بوسم دست خود،گَه پای خویش
" #طالب"آسایش نمی بینم به خواب
در زمانِ چشمِ طوفان زای خویش
طالب آملی
Sarnevesht ~ Music-Fa.Com
Homayoun Shajaryan ~ Music-Fa.Com
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید اینبار -کمی- بهتر نوشت!
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصّهها را قصّهای دیگر نوشت!
با موسیقیِ -نازنین استاد- انوشیروان روحانی و صدایِ همایون جانِ شجریان طبعا 🎼
شاید اینبار -کمی- بهتر نوشت!
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصّهها را قصّهای دیگر نوشت!
با موسیقیِ -نازنین استاد- انوشیروان روحانی و صدایِ همایون جانِ شجریان طبعا 🎼