بحر طویل
سیزده بدر
سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرخ زا که بود سیزده ی عید همه خلق اگر پیر توانند و اگر تازه جوانند برآنند که در خانه نمانند از این روی دوانند و به هر سوی روانند که رخت کشانند به صحرا و یکی گوشه خرم بگزینند مگر بزم بچینند و در آنجا بنشینند و گل عیش بچینند و رخ بخت ببینند و دکر شمسی و نسرین و قمر و اکبر عباس و صفر با دل خوش صبح سحر جسته ز جا مثل فنر جامه ی خود کرده به بقچه گذرانند به سر ، در سرشان عزم سفر بدین عزم کمر رفته خویش از خانه به در جانب هر باغ و در و دشت پی گشت غرض جمله به شور شعف اندر تب و تابند به هر سوی شتابند که یابند برای خوشی و عیش نقاطی ...
باز در پهنه پهناور صحراست که هر چیز دلت خواست برای تو مهیاست زهر جنس در آنجاست که آید از چپ و راست بسی کاسب خوش خوست که هر سو به تکاپوست یکی روی سرش سبزی و کاهوست یکی در طبقش تخمه کرموست برای من هالوست به یک سوست که آلوست از آن ماست که پر موست و ز آن دوغ که بد بوست پر از آب لب جوست غرض هر چه که دارد دل ما دوست اگر کشمش یک روست و گر پسته و گردوست در این سو در آن سوست که فریاد و هیاهوست زهر کاسب فرست طلبی کز پی اجناس بد و فاسد خود کرده به پا شوری و گسترده بساطی ...
دختری پیر و پلاسیده و پوسیده و ترشیده و کوتاه قد و آبله رخسار که از زشتی بسیار بود لنگه کفتار به دیدار کند جلوه در انظار چنان میوه لکدار لبش چون لب دیوار دهن چون دهن غار کنون گشته پدیدار در اطراف چمن زار به صد عشوه اطوار نشسته است پری وار سر سبزه و بر سبزه گره میزند او تا به وی رو کند اقبال به صد عزت و اجلال عروسی کند امسال و شود قسمت او از مدد بخت یکی شوهر نیک اختر و خوش منظر خوش محضر و خوش گوهر خوش صحبت نیکو سیر وخوش قدو بالا و سهی قامت و زیبا و خوش اخلاق و فریبا دل انگیز که هم ثروت و هم صورت و هم صحبت او در همه احوال برایش بشود مایه ی عیشی و نشاطی ...
#ابولقاسم_حالت
سیزده بدر
سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرخ زا که بود سیزده ی عید همه خلق اگر پیر توانند و اگر تازه جوانند برآنند که در خانه نمانند از این روی دوانند و به هر سوی روانند که رخت کشانند به صحرا و یکی گوشه خرم بگزینند مگر بزم بچینند و در آنجا بنشینند و گل عیش بچینند و رخ بخت ببینند و دکر شمسی و نسرین و قمر و اکبر عباس و صفر با دل خوش صبح سحر جسته ز جا مثل فنر جامه ی خود کرده به بقچه گذرانند به سر ، در سرشان عزم سفر بدین عزم کمر رفته خویش از خانه به در جانب هر باغ و در و دشت پی گشت غرض جمله به شور شعف اندر تب و تابند به هر سوی شتابند که یابند برای خوشی و عیش نقاطی ...
باز در پهنه پهناور صحراست که هر چیز دلت خواست برای تو مهیاست زهر جنس در آنجاست که آید از چپ و راست بسی کاسب خوش خوست که هر سو به تکاپوست یکی روی سرش سبزی و کاهوست یکی در طبقش تخمه کرموست برای من هالوست به یک سوست که آلوست از آن ماست که پر موست و ز آن دوغ که بد بوست پر از آب لب جوست غرض هر چه که دارد دل ما دوست اگر کشمش یک روست و گر پسته و گردوست در این سو در آن سوست که فریاد و هیاهوست زهر کاسب فرست طلبی کز پی اجناس بد و فاسد خود کرده به پا شوری و گسترده بساطی ...
دختری پیر و پلاسیده و پوسیده و ترشیده و کوتاه قد و آبله رخسار که از زشتی بسیار بود لنگه کفتار به دیدار کند جلوه در انظار چنان میوه لکدار لبش چون لب دیوار دهن چون دهن غار کنون گشته پدیدار در اطراف چمن زار به صد عشوه اطوار نشسته است پری وار سر سبزه و بر سبزه گره میزند او تا به وی رو کند اقبال به صد عزت و اجلال عروسی کند امسال و شود قسمت او از مدد بخت یکی شوهر نیک اختر و خوش منظر خوش محضر و خوش گوهر خوش صحبت نیکو سیر وخوش قدو بالا و سهی قامت و زیبا و خوش اخلاق و فریبا دل انگیز که هم ثروت و هم صورت و هم صحبت او در همه احوال برایش بشود مایه ی عیشی و نشاطی ...
#ابولقاسم_حالت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عقل در رشد خود نیازمند این است که بشنود.
گوش شنوا دارید یا نه !؟
دکتر دینانی
گوش شنوا دارید یا نه !؟
دکتر دینانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشم دل بگشا و در جانها نگر
چون بیامد چون شد و چون میرود...
سوی آن دل جان من پر میزند
کو لطیف و شاد و موزون میرود
مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسیدند که دوستان وی را چه علامتست؟
گفت: آن که دوستی دنیا را از دل بیرون بود
شیخ ابوالحسن خرقانی
گفت: آن که دوستی دنیا را از دل بیرون بود
شیخ ابوالحسن خرقانی
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#مولانا
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
سعدی
سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا فقط در زمان از دست دادن ها قدر داشته هایمان را بدانیم؟
شکر برای داشتن هر یک از اعضای بدنمان
شکر برای هر لحظه نفسی که میکشیم
شکر برای لباسی که بر تن داریم
شکر برای فرصت زنده بودن و زندگی کردن
در این زمان طلایی...
روزی چند بار شکر گزاری میکنید؟
بیشتر به داشته هایتان نگاه میکنید
یا از دست داده ها و نداشته هایتان؟
شما عریان به این دنیا آمدید و عریان
ازین دنیا میروید، نگران چه چیزی هستید؟
چه چیزی از خود برای از دست دادن دارید؟
چه چیز را میتوانید از آن خود کنید؟
به جز عشق ، همدلی، یک رنگی ....
چه چیز برایتان میماند؟
الهی قمشه ای
شکر برای داشتن هر یک از اعضای بدنمان
شکر برای هر لحظه نفسی که میکشیم
شکر برای لباسی که بر تن داریم
شکر برای فرصت زنده بودن و زندگی کردن
در این زمان طلایی...
روزی چند بار شکر گزاری میکنید؟
بیشتر به داشته هایتان نگاه میکنید
یا از دست داده ها و نداشته هایتان؟
شما عریان به این دنیا آمدید و عریان
ازین دنیا میروید، نگران چه چیزی هستید؟
چه چیزی از خود برای از دست دادن دارید؟
چه چیز را میتوانید از آن خود کنید؟
به جز عشق ، همدلی، یک رنگی ....
چه چیز برایتان میماند؟
الهی قمشه ای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا فقط در زمان از دست دادن ها قدر داشته هایمان را بدانیم؟
شکر برای داشتن هر یک از اعضای بدنمان
شکر برای هر لحظه نفسی که میکشیم
شکر برای لباسی که بر تن داریم
شکر برای فرصت زنده بودن و زندگی کردن
در این زمان طلایی...
روزی چند بار شکر گزاری میکنید؟
بیشتر به داشته هایتان نگاه میکنید
یا از دست داده ها و نداشته هایتان؟
شما عریان به این دنیا آمدید و عریان
ازین دنیا میروید، نگران چه چیزی هستید؟
چه چیزی از خود برای از دست دادن دارید؟
چه چیز را میتوانید از آن خود کنید؟
به جز عشق ، همدلی، یک رنگی ....
چه چیز برایتان میماند؟
الهی قمشه ای
شکر برای داشتن هر یک از اعضای بدنمان
شکر برای هر لحظه نفسی که میکشیم
شکر برای لباسی که بر تن داریم
شکر برای فرصت زنده بودن و زندگی کردن
در این زمان طلایی...
روزی چند بار شکر گزاری میکنید؟
بیشتر به داشته هایتان نگاه میکنید
یا از دست داده ها و نداشته هایتان؟
شما عریان به این دنیا آمدید و عریان
ازین دنیا میروید، نگران چه چیزی هستید؟
چه چیزی از خود برای از دست دادن دارید؟
چه چیز را میتوانید از آن خود کنید؟
به جز عشق ، همدلی، یک رنگی ....
چه چیز برایتان میماند؟
الهی قمشه ای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسجد مقام عُجب است ،میخانه جای مستی
زین هر دو خانهبگذر گر مرد حق پرستی
فروغ بسطامی
زین هر دو خانهبگذر گر مرد حق پرستی
فروغ بسطامی
لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بُوَد آورده از کسب حلال
#مولانا
و گفت: هیچکس در نیافت پایگاه مردان، به نماز و روزه و غزو(یعنی جنگ) و حج مگر بدانکه بدانست که در حلق خویش چه درمیآورد.
#ابراهیم_ادهم
آن بُوَد آورده از کسب حلال
#مولانا
و گفت: هیچکس در نیافت پایگاه مردان، به نماز و روزه و غزو(یعنی جنگ) و حج مگر بدانکه بدانست که در حلق خویش چه درمیآورد.
#ابراهیم_ادهم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاقل از اتفاقات می آموزد
اَسپی زیرک که یکبار مِهْماز خورَد
حاجتِ مِهمازِ دیگر نباشد
مَرد را میبرد فرسَنگها
و نیشِ آن مِهماز را فراموش نمیکند.
امّا اسپِ کودن را هر لحظه مِهماز میباید
او لایقِ بار مردم نیست
او را سِرگین بار کنند.
فیه_ما_فیه
مهمیز:آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه میبندند و هنگام سواری بر تهیگاهِ اسب میزنند.
اَسپی زیرک که یکبار مِهْماز خورَد
حاجتِ مِهمازِ دیگر نباشد
مَرد را میبرد فرسَنگها
و نیشِ آن مِهماز را فراموش نمیکند.
امّا اسپِ کودن را هر لحظه مِهماز میباید
او لایقِ بار مردم نیست
او را سِرگین بار کنند.
فیه_ما_فیه
مهمیز:آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه میبندند و هنگام سواری بر تهیگاهِ اسب میزنند.
من کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم
من کسی بودن رو در گذر از منیت و من بودن ذهنی پیدا کردم در ورای خواسته های نفس و در پشت ساخته های فکر…. پس کسی جدید و خارج از منیت و غرق در عاشقی رو در ناکسی بوجود اوردم کسی خالی از غرض برای خودخواهی کسی بیزار از خود و سرشار از بیخودی …
#مولانای_جان
پس کسی در ناکسی در بافتم
من کسی بودن رو در گذر از منیت و من بودن ذهنی پیدا کردم در ورای خواسته های نفس و در پشت ساخته های فکر…. پس کسی جدید و خارج از منیت و غرق در عاشقی رو در ناکسی بوجود اوردم کسی خالی از غرض برای خودخواهی کسی بیزار از خود و سرشار از بیخودی …
#مولانای_جان
.
آمد بهار و رمزی میگویمت نهانی
بر نُهفلک مبارک، الّا بر او که دانی!
الّا بر او که بویی نشنیدهاست هرگز،
از گلشنِ مروّت وَز باغِ مهربانی
الّا به پیرْاَخمی کَز تُرشیِ مزاجش،
ما را نمانده در یاد، یکخنده از جوانی!
الّا بر آنکه هرگز، ناورده از نبردی،
جز زخمْ مژدگانی، جز مرگْ ارمغانی!
الّا به باغبانی کَز کِشتهاش نروید،
جز خارِ خستهجانی، جز شاخهی خزانی...
الّا کسی که در مرگ دارد هزار فتویٰ
یکمصلحت نداند در کارِ زندگانی!
نوروز، خنده ریزد در جامِ ما فقیران
باشد که زهر ریزد در کاسهی فلانی!
ای نورِ حالگَردان! وِی یارِ رویْزردان!
این پرده را بگردان، یکبار امتحانی!
#حسین_جنتی
آمد بهار و رمزی میگویمت نهانی
بر نُهفلک مبارک، الّا بر او که دانی!
الّا بر او که بویی نشنیدهاست هرگز،
از گلشنِ مروّت وَز باغِ مهربانی
الّا به پیرْاَخمی کَز تُرشیِ مزاجش،
ما را نمانده در یاد، یکخنده از جوانی!
الّا بر آنکه هرگز، ناورده از نبردی،
جز زخمْ مژدگانی، جز مرگْ ارمغانی!
الّا به باغبانی کَز کِشتهاش نروید،
جز خارِ خستهجانی، جز شاخهی خزانی...
الّا کسی که در مرگ دارد هزار فتویٰ
یکمصلحت نداند در کارِ زندگانی!
نوروز، خنده ریزد در جامِ ما فقیران
باشد که زهر ریزد در کاسهی فلانی!
ای نورِ حالگَردان! وِی یارِ رویْزردان!
این پرده را بگردان، یکبار امتحانی!
#حسین_جنتی
خيمه نوروز بر صحرا زدند
چارطاق لعل بر خضرا زدند
لاله را بنگر که گوئي عرشيان
کرسي از ياقوت برمينا زدند
کارداران بهار از زرد گل
آل زر بر رقعه خارا زدند
از حرم طارم نشينان چمن
خرگه گلريز بر صحرا زدند
گوشه هاي باغ از آب چشم ابر
خنده ها بر چشمهاي ما زدند
مطربان با مرغ همدستان شدند
عندليبان پرده عنقا زدند
در هواي مجلس جمشيد عهد
غلغل اندر طارم اعلي زدند
باد نوروزش همايون کاين ندا
قدسيان در عالم بالا زدند
طوطيان با طبع خواجو گاه نطق
طعنه ها بر بلبل گويا زدند
#خواجوی_کرمانی
چارطاق لعل بر خضرا زدند
لاله را بنگر که گوئي عرشيان
کرسي از ياقوت برمينا زدند
کارداران بهار از زرد گل
آل زر بر رقعه خارا زدند
از حرم طارم نشينان چمن
خرگه گلريز بر صحرا زدند
گوشه هاي باغ از آب چشم ابر
خنده ها بر چشمهاي ما زدند
مطربان با مرغ همدستان شدند
عندليبان پرده عنقا زدند
در هواي مجلس جمشيد عهد
غلغل اندر طارم اعلي زدند
باد نوروزش همايون کاين ندا
قدسيان در عالم بالا زدند
طوطيان با طبع خواجو گاه نطق
طعنه ها بر بلبل گويا زدند
#خواجوی_کرمانی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات »
شمارهٔ ۷۸۱
خیمه نوروز بر صحرا زدند
چار طاق لعل بر خارا زدند
لاله را بنگر که گویی عرشیان
کرسی از یاقوت بر مینا زدند
کارداران بهار از روز گل
زال زر بر روضه خضرا زدند
از حرم طارم نشینان چمن
خرگه گلریز بر صحرا زدند
گوشه های باغ ز آب چشم ابر
خنده ها بر چشمهای ما زدند
در هوای مجلس جمشید عهد
غلغل اندر طارم اعلا زدند
باد نوروزش همایون، کاین ندا
قدسیان در عالم بالا زدند
مطربان طبع خسرو گاه نطق
طعنه ها بر بلبل گویا زدند
#امیر_خسرو_دهلوی
شمارهٔ ۷۸۱
خیمه نوروز بر صحرا زدند
چار طاق لعل بر خارا زدند
لاله را بنگر که گویی عرشیان
کرسی از یاقوت بر مینا زدند
کارداران بهار از روز گل
زال زر بر روضه خضرا زدند
از حرم طارم نشینان چمن
خرگه گلریز بر صحرا زدند
گوشه های باغ ز آب چشم ابر
خنده ها بر چشمهای ما زدند
در هوای مجلس جمشید عهد
غلغل اندر طارم اعلا زدند
باد نوروزش همایون، کاین ندا
قدسیان در عالم بالا زدند
مطربان طبع خسرو گاه نطق
طعنه ها بر بلبل گویا زدند
#امیر_خسرو_دهلوی