This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
کژ رود جاهل همیشه در طریق
ای دوست، مهر و محبت آدم نادان را همینگونه بدان، زیرا نادان همواره راه کج می رود.
روز شه در جست و جو بیگاه شد
سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
شاه که به دنبال آن باز فراری بود، یک روزش به هدر رفت. ناچار به سوی خانه آن پیرزن رفت.
بیگاه شد:شب شد
دید ناگه باز را در دود و گرد
شه برو بگریست زار و نوحه کرد
شاه ناگهان باز را در میان دود و گرد و غبار دید، از این بابت خیلی گریه زاری و شیون کرد.
#شرح مثنوی شریف
# استاد کریم زمانی
کژ رود جاهل همیشه در طریق
ای دوست، مهر و محبت آدم نادان را همینگونه بدان، زیرا نادان همواره راه کج می رود.
روز شه در جست و جو بیگاه شد
سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
شاه که به دنبال آن باز فراری بود، یک روزش به هدر رفت. ناچار به سوی خانه آن پیرزن رفت.
بیگاه شد:شب شد
دید ناگه باز را در دود و گرد
شه برو بگریست زار و نوحه کرد
شاه ناگهان باز را در میان دود و گرد و غبار دید، از این بابت خیلی گریه زاری و شیون کرد.
#شرح مثنوی شریف
# استاد کریم زمانی
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد.
بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!!
قضاوت کار ما نیست قاضی خداست!
#شیخ_بهائی
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد.
بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!!
قضاوت کار ما نیست قاضی خداست!
#شیخ_بهائی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
خریدی خانه دل را دل آن توست میدانی
هر آنچ هست در خانه از آن کدخدا باشد
#مولانا
#همایون_شجریان
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
خریدی خانه دل را دل آن توست میدانی
هر آنچ هست در خانه از آن کدخدا باشد
#مولانا
#همایون_شجریان
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به ازین در تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که از تو خیزد همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درون دل فتادی
به کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
#هوشنگ_ابتهاج
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به ازین در تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که از تو خیزد همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درون دل فتادی
به کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
#هوشنگ_ابتهاج
آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند در سفر همراه.
عهد کردند هر يکى گم شد
با نشانى ز خود شود پيدا
گفت آتش به هر کجا دود است
ميتوان يافتن مرا آنجا
آب گفتا نشان من پيداست
هر کجا باغ هست و سبزه بيا
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت
گريه سر داد گريه اى جانکاه
آتش آن حال ديد و حيران شد
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خويش آمد
ديدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه داريد
گر شوم گُم نميشوم پيدا
#رهی معیری
#صادق هدایت
هیچگاه درک نکردم
چرا کافری که بیمار میشود
دچار عذاب الهی شده و مسلمانی که بیمار میشود دچار آزمون الهی...
مرض که یکیست
شاید تفاوت در نگرش انسانهاست...
جهل نرم ترین بالشی است که انسان
می تواند سرخود را بگذارد و بخوابد...
هیچگاه درک نکردم
چرا کافری که بیمار میشود
دچار عذاب الهی شده و مسلمانی که بیمار میشود دچار آزمون الهی...
مرض که یکیست
شاید تفاوت در نگرش انسانهاست...
جهل نرم ترین بالشی است که انسان
می تواند سرخود را بگذارد و بخوابد...
سلطان محمود غزنوی از طلحک پرسید :
فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین
مردم آغاز می شود ..؟
طلحک گفت: ای پدر سوخته
سلطان گفت : توهین میکنی سر از بدنت
جدا خواهم کرد
طلحک
خندید و گفت :
جنگ اینگونه آغاز میشود
کسی غلطی میکند و کسی
به غلط جواب میدهد
#عبید_زاکانی
فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین
مردم آغاز می شود ..؟
طلحک گفت: ای پدر سوخته
سلطان گفت : توهین میکنی سر از بدنت
جدا خواهم کرد
طلحک
خندید و گفت :
جنگ اینگونه آغاز میشود
کسی غلطی میکند و کسی
به غلط جواب میدهد
#عبید_زاکانی
@sherroghazal
تو کیستی⬅️همایون شجریان
#خواننده: همایون_شجريان
#آهنگ: محمدجواد_ضرابيان
#شعر: فریدون_مشیری
#آلبوم: با ستاره ها
تو کیستی که من اینگونه بیتو بیتابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
چه آرزوی محالیاست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
#خواننده: همایون_شجريان
#آهنگ: محمدجواد_ضرابيان
#شعر: فریدون_مشیری
#آلبوم: با ستاره ها
تو کیستی که من اینگونه بیتو بیتابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
چه آرزوی محالیاست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
ریرا
نیما یوشیج
ری را، صدا میآید امشب
از پشت “کاچ “که بندآب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسی ست که میخواند…
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوشربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین؛
ز اندوههای من
سنگین تر.
و
آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
میبینم.
ری را… ری را…
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش.
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند./ نیما یوشیج
در افسانههای کهن ایرانی ریرا زنی بوده که سرسبزی را به جنگلهای مازندران میداد، خطابهی شاعر در اینجا زنی است که سرسبزی را باز میگرداند
#نیما_یوشیج
ری را، صدا میآید امشب
از پشت “کاچ “که بندآب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسی ست که میخواند…
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوشربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین؛
ز اندوههای من
سنگین تر.
و
آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
میبینم.
ری را… ری را…
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش.
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند./ نیما یوشیج
در افسانههای کهن ایرانی ریرا زنی بوده که سرسبزی را به جنگلهای مازندران میداد، خطابهی شاعر در اینجا زنی است که سرسبزی را باز میگرداند
#نیما_یوشیج
️هر چقدر کمتر
جواب انسان های منفی رو بدید
از زندگی با آرامش بیشتری
برخوردار خواهید بود...
به خاطر حرف مردم زندگیتو خراب نکن
این مردم اگر پیامبر هم بودند
هزار ایراد از کار خدا میگرفتند ؛
شما که جای خود دارید...!!
#دکتر_الهی_قمشهای
جواب انسان های منفی رو بدید
از زندگی با آرامش بیشتری
برخوردار خواهید بود...
به خاطر حرف مردم زندگیتو خراب نکن
این مردم اگر پیامبر هم بودند
هزار ایراد از کار خدا میگرفتند ؛
شما که جای خود دارید...!!
#دکتر_الهی_قمشهای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لاف عشق و گله از یار، بسی لاف خلاف!
عشق بازان چنین، مستحق هجراناند...
اجرای خصوصی به یاد ادیب
• آواز : محمدرضا شجریان
• نِی: حسن کسایی
عشق بازان چنین، مستحق هجراناند...
اجرای خصوصی به یاد ادیب
• آواز : محمدرضا شجریان
• نِی: حسن کسایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف : بوی پیراهن
باصدای : علیرضا افتخاری
شعر : زندهیاد قیصر امین پور
آهنگساز : استاد عباس خوشدل
باصدای : علیرضا افتخاری
شعر : زندهیاد قیصر امین پور
آهنگساز : استاد عباس خوشدل
ای پاک از آب و از گِل، پایی در این گِلم نِهْ
بی دست و دل شدهستم، دستی بر این دلم نِهْ
هر حاصلی که دارم، بی حاصلیست بی تو
سیلابِ عشقِ خود را، بر کار و حاصلم نِهْ
#مولانا
بی دست و دل شدهستم، دستی بر این دلم نِهْ
هر حاصلی که دارم، بی حاصلیست بی تو
سیلابِ عشقِ خود را، بر کار و حاصلم نِهْ
#مولانا
دارد سرِ جنون دلِ شیدا در این بهار
دست من است و دامن صحرا در این بهار
از مخملِ دوخوابهی هستیّ و غفلتم
صدگونه راحت است تمنّا در این بهار
باشد ز جوشِ سبزه و کیفیّت هوا
از بهر مِیکِشی همهجا جا در این بهار
هر بامداد، اوّلِ عمر دوباره است
دَم را به صبح داده مسیحا در این بهار
روی زمین ز خلعتِ گلبندیِ بهار
پوشیده گشتهاست سراپا در این بهار
در کار هیچ غنچه -«اثر!»- چون گره نماند
گردد شکفته نیز دل ما در این بهار...
#اثر_شیراز
دست من است و دامن صحرا در این بهار
از مخملِ دوخوابهی هستیّ و غفلتم
صدگونه راحت است تمنّا در این بهار
باشد ز جوشِ سبزه و کیفیّت هوا
از بهر مِیکِشی همهجا جا در این بهار
هر بامداد، اوّلِ عمر دوباره است
دَم را به صبح داده مسیحا در این بهار
روی زمین ز خلعتِ گلبندیِ بهار
پوشیده گشتهاست سراپا در این بهار
در کار هیچ غنچه -«اثر!»- چون گره نماند
گردد شکفته نیز دل ما در این بهار...
#اثر_شیراز
.
وقتی میمیرید
نمیفهمید که مردهاید
تحملش فقط برای دیگران سخت است
بیشعور بودن
هم مشابه همین وضعیت است!
#فیلیپ_گلوک
وقتی میمیرید
نمیفهمید که مردهاید
تحملش فقط برای دیگران سخت است
بیشعور بودن
هم مشابه همین وضعیت است!
#فیلیپ_گلوک