معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
‍ # زنبور هیچ گاه تخریب نمیکند.
آنچه را که #نیاز دارد جمع آوری میکند،
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی
که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند.
بگونه‌ایَ زندگی کن که به هیچ کس آسیب نرسانی.

سازنده، ملاحظه گر و هنرمندانه زندگی کن.
با حساسیت و #ظرافت زندگی کن
و هیچ گاه دلبسته نشو.
از تجارب زندگی لذت ببر.
از تمام گلهای زندگی #لذت ببر.
اما #روان باش و در هیچ جایی توقف نکن
تا به #خدا برسی...

#اوشو
از زرتشت پرسیدند ؛
زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
گفت :
چهار اصل!
دانستم که رزق مرا دیگری نمیخورد
پس آرام شدم... دانستم که خدا مرا میبیند
پس حیا کردم...
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد
پس تلاش کردم
دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم
من امشب شکنم ساغر
مرضیه
بانو مرضیه
هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت، نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
برسر مهر نبود ...

آه، این درد مرا می فرسود:
«او به دل عشق دگر می ورزد؟»
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد!
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست ...!

#هوشنگ_ابتهاج
در عالمِ عشق٬ اوّلین دیدار
در خاطره چون «بهار» می‌ماند

«تابستان» گرمیِ تمنّاهاست
«پاییز» به انتظار می‌ماند

آن سوز که سردیِ «زمستان» راست
ما را به فراق یار می‌ماند

وز ما چو زمان عاشقی بگذشت
افسانه به روزگار می‌ماند

#فریدون_مشیری
یاری از ناکسان امید مدار
ای که با خوی زشت یار نه‌ای

سگدلان لقمه خوار یکدیگرند
خون خوری گر از آن شمار نه ا ی

همچو صبحت شود گریبان چاک
ای که چون شب سیاهکار نه‌ای

پایمال خسان شوی چون خاک
گر جهانسوز چون شرار نه‌ای

ره نیابی به گنج خانه بخت
جانگزا گر بسان مار نه‌ای

تا چو گل شیوه ات کم آزاری است
ایمن از رنج نیش خار نه‌ای

روزگارت به جان بود دشمن
ای که همرنگ روزگار نه‌ای


رهی معیری
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را

گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را

گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را

رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را

جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را

طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را

شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را

صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی را

جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
شهریارا قرق عزلت و تنهائی را

استاد شهریار
با می به کنار جوی می‌باید بود
وز غصه کناره‌جوی می‌باید بود

این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه‌روی می‌باید بود

#حافظ
خوشتر از فکر می و جام
چه خواهد بودن

تا ببیــنم که سـرانجام
چه خواهد بودن

#حافظ
گویند که صبرآتش عشقت بنشاند
زان سرو قد آزاد نشستن که تواند

ساقی قدحی زان می دوشینه بمن ده
باشد که مرا یکنفس از خود برهاند

موری اگر از ضعف بگیرد سردستم
تا دم بزنم گرد جهانم بدواند

افکند سپهرم بدیاری که وجودم
گر خاک شود باد به کرمان نرساند

فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم
جز دیده کس آبی بلبم بر نچکاند

گویم که دمی با من دلسوخته بنشین
برخیزد و برآتش تیزم بنشاند

چون می‌گذری عیب نباشد که بپرسی
کان خستهٔ دلسوخته چون می‌گذراند

برحسن مکن تکیه که دوران لطافت
با کس بنمی ماند و کس با تو نماند

دانی که چرا نام تو در نامه نیارم
زیرا که نخواهم که کسی نام تو داند

روزی که نماند ز غم عشق تو خواجو
اسرار غمش برورق دهر بماند


خواجوی کرمانی
من به‌راه خود باید بروم
کس نه تیمار مرا خواهد داشت
در پُر از کشمکش این زندگی حادثه بار
گرچه گویند نه
اما
هرکس تنهاست
آن که می‌دارد تیمار مرا، کار من است
من نمی‌خواهم دَر مانَم اسیر
صبح وقتی که هوا شد روشن
هرکسی خواهد دانست و به‌جا خواهد آورد مرا
که در این پهنه‌ور آب،
به چه ره رفتم و از بهر چه‌ام بود عذاب

#نیما_یوشیج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امشب
برایتان دعا میکنم
خدای بزرگ نصیبتان کند
هر آنچه ازخوبی ها
آرزو دارید🙏🏻

لحظه هاتون آروم
خونه هاتون گرم از محبت
آسمون دلتون ستاره بارون
خواب تون شیرین
شبتون بخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم

🌸 وَمَن يَتَوَكَّلْ
عَلَى اللَّهِ فَهُوَحَسْبُه

🌸و کسیکه برخدا توکل کند،
خدا برایش کافی است.

🌸 الهی
با توکل به اسم اعظمت
روزمان را آغاز می کنیم .

🌸 الهی به امید تو نه خلق روزگار
سلام صبح شما بخیر ونیکی
#یک حبه نور

و اِن یُرِدکَ بِخَیر فلا رادَّ لِفَضلِه..

و اگر خداوند اراده خیر درباره تو کند،
هیچ‌کس قادر نیست مانع فضل او گردد ..
#سوره یونس #آیه ۱۰۷

بازآ که رفت
بی گلِ رویت بهارِ عمر...

#حافظ
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
رایحه خوش زندگی
با لبخند صبح آغاز می‌شود
و لبخند زیبای زمان
با رایحه دلنشین صبح همراه ست
آغوش تنفس را بگشاییم
چشمهای جان را بکار گیریم
و آهنگ آرامش را بنوازیم
شروع کنیم
خوشبختی جایش همینجاست کنارمان

هروقت باران می‌آید، بالاخره بند می‌آید.
هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید.
بعد از تاریکی، همیشه روشنایی است.
هر روز صبح طلوع خورشید همین را می‌خواهد به شما بگوید
اما معمولاً یادتان می‌رود و در عوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی می‌ماند.
اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست.
پس اگر اوضاع زندگی خوب است، از آن لذت ببرید؛ چون همیشگی نیست.
اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ ماند.
فقط به این دلیل که در این لحظه زندگی‌تان سخت شده است
به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید.
فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند
به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید.
هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است.
هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود.
فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو

🌺🌺🌺


امروزت پر از شادیهای بی سبب
دلت گرم از آفتاب امید
ذهنت پر از افکار ناب و پاک
قلبت مملـو از مهربانی
دستت سرشار از بخشندگی
آرزوهات مستجاب

🌺🌺🌺

شاد باشی
در بامداد پنجم فروردین ۱۴۰۱،
#رضا_براهنی نویسنده، شاعر،
منتقد و نظریه‌پرداز بزرگ ایرانی درگذشت.

هنر نوشتاری مدرن ایران بسیار
وام‌دار این مرد گرانقدر است.

روحش شاد و یادش جاودان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بدون هیچ‌ توضیحی بشنویم صدای خانم باران
نیکراه رو که بالهای آدم رو باز میکنن سمت
آرزوهای خوب ...

‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌
‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
#مناجات_خواجه_عبدالله_انصاری

الهي!

در اين درگاه همه ما نيازمند روزي باشيم كه قطره از شراب محبت بر دل ماريزي تا كه ما را بر آب و آتش بر هم آميزي
گر به صورت می‌روی کوهی به شکل
در بزرگی هست صد چندان که لعل



اگر به صورت توجّه کنی، در آن صورت کوه در ضخامت و بزرگی صدها بار از لعل بزرگتر است.

هم به صورت دست و پا و پشم تو
هست صد چندان که نقش چشم تو


همچنین از نظر ظاهر، دست و پا و ریش تو، صد برابر چشمِ تو است.

لیک پوشیده نباشد بر تو این
کز همه اعضا دو چشم آمد گزین


ولی این نکته بر تو پوشیده نیست که از همه اعضای بدن، فقط دو چشم، برگزیده و ممتاز شده است.

از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون


از یک اندیشه که در ضمیر آدمی پیدا می شود، در یک آن، صد جهان ویران می شود. پس صورت فرع بر معناست.


جسم سلطان گر به صورت یک بود
صد هزاران لشکرش در پی دود



به عنوان مثال، جسم شاه اگر چه در ظاهر یکی بیش نیست، ولی صدها هزار لشکر به دنبال او روان می شود.چون مردم از تصوّر و اندیشه ای که از آن شاه دارند مطیع او می شوند.

شرح مثنوی شریف