This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیایش صبحگاهی
خدای خوبم !
به لطف تو صبحی دیگری از راه رسید، چشمانم را در انتظار تو گشودم، تا دلم را ، لبریز کنم از دیدن خورشید جانم تا ذوب کند، یخهای کسالت و اندوه را ....
معبود بی همتای من!
برای وصل به عشق تو، چه سفینه ای بهتر از دعا و نیایش؟!
روشنم کن از نور بی زوالت! می دانم ، دست خالی ام بر نمی گردانی.
بارالها ،
یاریم کن ، تا عشق الهی اطرافم را احاطه کند، تا با کلام مثبت خود ، دیگران را سرشار از عشق وانرژی کنم.
" آمیـن "🙏
خدایا ،،،،
دفتر امروزم را با
نام و یادت می گشایم
یاریم کن
تا دلی را شاد کنم
به پاس شکرانه بیداریم.
دستم را رها مکن
تا به امید تو
دست افتاده ای را بگیرم.
سلام دوشنبه تون پراز لطف خدا..🙏
خدای خوبم !
به لطف تو صبحی دیگری از راه رسید، چشمانم را در انتظار تو گشودم، تا دلم را ، لبریز کنم از دیدن خورشید جانم تا ذوب کند، یخهای کسالت و اندوه را ....
معبود بی همتای من!
برای وصل به عشق تو، چه سفینه ای بهتر از دعا و نیایش؟!
روشنم کن از نور بی زوالت! می دانم ، دست خالی ام بر نمی گردانی.
بارالها ،
یاریم کن ، تا عشق الهی اطرافم را احاطه کند، تا با کلام مثبت خود ، دیگران را سرشار از عشق وانرژی کنم.
" آمیـن "🙏
خدایا ،،،،
دفتر امروزم را با
نام و یادت می گشایم
یاریم کن
تا دلی را شاد کنم
به پاس شکرانه بیداریم.
دستم را رها مکن
تا به امید تو
دست افتاده ای را بگیرم.
سلام دوشنبه تون پراز لطف خدا..🙏
لطفا زندگی را زندگی کنید
جوانی ڪُنید ؛
جلویِ آینه با خودتان حرف بزنید ،
بلند بخندید و بِچَرخید...!
خودتان را بغل ڪنید!
به دَرَڪ ڪه چه فڪری راجع به تو میڪنند!
فڪرِ آنها تو را خوشبخت نمیڪند ؛
یڪ لحظه تصور ڪنید پیر و تنها و بیمارید، ڪه حتمأ این لحظه را خواهید داشت
آن لحظه تنها آرزویِتان یڪ روز از همین
روزهایِ جوانیِ شماست ڪه بیهوده
برایَش غُصه میخورید و بی هدف
شب را صبح و صبحتان را شب میڪنید.
این لحظه ها هیچ جوره بر نمیگردند،
خودت، به خودت خوشبختی را هدیه ڪن،
خودت هیچوقت خودت را تَرڪ نمیڪند...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد دوشنبه ت نیکو
🌺🌺🌺
الهی ازشادی آنقدرپربشی
که سرریزش همه مردم دنیارو سیراب کنه
الهی روزیت آنقدر زیاد بشه
که امیدی باشی
واسه رسوندن روزی خیلیا
الهی همیشه بهترینها رو داشته باشی
🌺🌺🌺
شاد باشی
جوانی ڪُنید ؛
جلویِ آینه با خودتان حرف بزنید ،
بلند بخندید و بِچَرخید...!
خودتان را بغل ڪنید!
به دَرَڪ ڪه چه فڪری راجع به تو میڪنند!
فڪرِ آنها تو را خوشبخت نمیڪند ؛
یڪ لحظه تصور ڪنید پیر و تنها و بیمارید، ڪه حتمأ این لحظه را خواهید داشت
آن لحظه تنها آرزویِتان یڪ روز از همین
روزهایِ جوانیِ شماست ڪه بیهوده
برایَش غُصه میخورید و بی هدف
شب را صبح و صبحتان را شب میڪنید.
این لحظه ها هیچ جوره بر نمیگردند،
خودت، به خودت خوشبختی را هدیه ڪن،
خودت هیچوقت خودت را تَرڪ نمیڪند...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد دوشنبه ت نیکو
🌺🌺🌺
الهی ازشادی آنقدرپربشی
که سرریزش همه مردم دنیارو سیراب کنه
الهی روزیت آنقدر زیاد بشه
که امیدی باشی
واسه رسوندن روزی خیلیا
الهی همیشه بهترینها رو داشته باشی
🌺🌺🌺
شاد باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در مدینه نور عباس علی کرده حلول
تهنیت گوید ملک بر شیعه آل رسول
قرص ماه هاشم است و افتخار عالمین
می زند بوسه به روی هر دو دست او بتول
میلاد با سعادت علمدار کربلا
حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز
جانباز گرامی باد 🍃🌺
تهنیت گوید ملک بر شیعه آل رسول
قرص ماه هاشم است و افتخار عالمین
می زند بوسه به روی هر دو دست او بتول
میلاد با سعادت علمدار کربلا
حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز
جانباز گرامی باد 🍃🌺
.
شب فراق، چو زلفت اگرچه تاریک است
امیدوارم از آن رو که صبح نزدیک است
ز کفر زلف تو، دل ره نمیبرد بیرون
که راه پرخموپیچ و محله تاریک است
#سلمان_ساوجی غزل ۵۰
شب فراق، چو زلفت اگرچه تاریک است
امیدوارم از آن رو که صبح نزدیک است
ز کفر زلف تو، دل ره نمیبرد بیرون
که راه پرخموپیچ و محله تاریک است
#سلمان_ساوجی غزل ۵۰
.
اَندر سر ما همت کاری دگر است
معشوقه خوب ما نگاری دگر است
وَالله که بـعشق نیز قانع نشویم
ما را پس از این خزان بهاری دگر است...
#مولانا رباعی ۱۷۳
اَندر سر ما همت کاری دگر است
معشوقه خوب ما نگاری دگر است
وَالله که بـعشق نیز قانع نشویم
ما را پس از این خزان بهاری دگر است...
#مولانا رباعی ۱۷۳
گفتند: محبت را نشان چیست؟
گفت: آنکه به نکویی زیادت نشد
و به جفا نقصان نگیرد.
#ذكر_یحیی_معاذ_رازی
#تذکرة_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
گفت: آنکه به نکویی زیادت نشد
و به جفا نقصان نگیرد.
#ذكر_یحیی_معاذ_رازی
#تذکرة_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
من که امروز، در باغ گیتی
چون درختی همه برگ و بارم
رنج های گران پدر را،
با کدامین زبان پاس دارم؟
سر به پای پدر می گذارم
جان به راه پدر می سپارم
#فريدون_مشيرى
من که امروز، در باغ گیتی
چون درختی همه برگ و بارم
رنج های گران پدر را،
با کدامین زبان پاس دارم؟
سر به پای پدر می گذارم
جان به راه پدر می سپارم
#فريدون_مشيرى
#امام علی (علیه السلام
کسی که از گذشتگان عبرت بگیرد بصیرت پیدا می کندو کسی که بصیرت پیدا نمود دانا می شود و آنکه دانا شد عمل می نماید.
کسی که از گذشتگان عبرت بگیرد بصیرت پیدا می کندو کسی که بصیرت پیدا نمود دانا می شود و آنکه دانا شد عمل می نماید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مقصـود عاشقان دو عالم ، لقای توست
مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست
هرجا که شهریاری و سلطان و سروریست
محکوم حکم و حلقه بهگوش گدای توست
گر میکشی به لطف گر میکشی به قهر
ما راضیایم هرچه بود رای، رای توست
امید هر کسی به نیازی و حاجتی است
امّیـــــد ما به رحمت بیمنتهای توست
#حضرت_سعدی
مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست
هرجا که شهریاری و سلطان و سروریست
محکوم حکم و حلقه بهگوش گدای توست
گر میکشی به لطف گر میکشی به قهر
ما راضیایم هرچه بود رای، رای توست
امید هر کسی به نیازی و حاجتی است
امّیـــــد ما به رحمت بیمنتهای توست
#حضرت_سعدی
چونکه با حق متصل گردید جان
ذکر آن اینست و ذکر اینست آن
خالی از خود بود و پر از عشق دوست
پس ز کوزه آن تلابد که دروست
#مولانا
ذکر آن اینست و ذکر اینست آن
خالی از خود بود و پر از عشق دوست
پس ز کوزه آن تلابد که دروست
#مولانا
گرفتم این که ستردم غبار تازه ز رویم
چگونه جان خود از این غبار کهنه بشویم ؟
به لمحه ای نشود پاک ، لکه ای که نهاده است
به عمری از قِـبَـل ِ طنز و کین زمانه ، به رویم
حدیث تازه ندارم ولی برای تو بنشین
که باز قصه ی نامردی زمانه بگویم
چنین که دست به کشتار خویشتن زده ام من
روایتی دگر از داستان سنگ و سبویم
گمان نمی برم این بار جان به در برم از « خود »
چنین که خنجر بی خویشی آخته است به سویم
تو را چگونه بنامم ، که لَخت لَخت تو ای عشق
شده است لخته ی خونی و بسته راه گلویم
در انتهای خزانم ، چسان امید ببندم
که باز با گلی از ابتدای عشق برویم ؟
#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۱۳۶
چگونه جان خود از این غبار کهنه بشویم ؟
به لمحه ای نشود پاک ، لکه ای که نهاده است
به عمری از قِـبَـل ِ طنز و کین زمانه ، به رویم
حدیث تازه ندارم ولی برای تو بنشین
که باز قصه ی نامردی زمانه بگویم
چنین که دست به کشتار خویشتن زده ام من
روایتی دگر از داستان سنگ و سبویم
گمان نمی برم این بار جان به در برم از « خود »
چنین که خنجر بی خویشی آخته است به سویم
تو را چگونه بنامم ، که لَخت لَخت تو ای عشق
شده است لخته ی خونی و بسته راه گلویم
در انتهای خزانم ، چسان امید ببندم
که باز با گلی از ابتدای عشق برویم ؟
#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۱۳۶
امروز بیا که سخت آراستهای
گوئی ز میان حسن برخاستهای
بر چرخ برآی ماه را گوش بمال
در باغ درآ که سرو پیراستهای
#مولانا
گوئی ز میان حسن برخاستهای
بر چرخ برآی ماه را گوش بمال
در باغ درآ که سرو پیراستهای
#مولانا
.
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
#خیام رباعی ۲۳
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
#خیام رباعی ۲۳
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش
غلام کیست آن لعبت که ما را
غلام خویش کرد و حلقه در گوش
#شیخ اجل سعدی غزل ۳۳۴
شراب سلسبیل از چشمه نوش
غلام کیست آن لعبت که ما را
غلام خویش کرد و حلقه در گوش
#شیخ اجل سعدی غزل ۳۳۴
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
راست گویی به تن مرده روان بازآمد
بخت پیروز که با ما به خصومت میبود
بامداد از در من صلح کنان بازآمد
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
عشق روی تو حرامست مگر سعدی را
که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید
کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد
#سعدی
راست گویی به تن مرده روان بازآمد
بخت پیروز که با ما به خصومت میبود
بامداد از در من صلح کنان بازآمد
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
عشق روی تو حرامست مگر سعدی را
که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید
کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد
#سعدی
و گفت: علامت خوش خویی رنج خود از خلق برداشتن است. و رنج خلق کشیدن.
ذکر شاه شجاع کرمانی
« تذکـــــــرة ﺍﻷﻭﻟﯿﺎﺀ»
ذکر شاه شجاع کرمانی
« تذکـــــــرة ﺍﻷﻭﻟﯿﺎﺀ»
از برایِ لطف عالَم را بساخت
ذرهها را آفتابِ او نواخت
فُرقت از قهرش اگر آبستن است
بهرِ قدرِ وصلِ او دانستن است
تا دهد جان را فِراقش گوشمال
جان بداند قدرِ ایّام وِصال
مثنوی_مولوی
دفتر_دوم
به مهر و لطف جهان آفرید،
و همه ذرات آفرینش را از تابش آفتاب ذات اقدسش بهره مند ساخت؛
و اگر آدم و ابلیس را از قرب خود راند نه به قهر و کین؛
بل برای گوشمالی ابلیس و ادب آدم بود،
تا قدر و ارزش روزهای وصل و طرب بدانند.
ذرهها را آفتابِ او نواخت
فُرقت از قهرش اگر آبستن است
بهرِ قدرِ وصلِ او دانستن است
تا دهد جان را فِراقش گوشمال
جان بداند قدرِ ایّام وِصال
مثنوی_مولوی
دفتر_دوم
به مهر و لطف جهان آفرید،
و همه ذرات آفرینش را از تابش آفتاب ذات اقدسش بهره مند ساخت؛
و اگر آدم و ابلیس را از قرب خود راند نه به قهر و کین؛
بل برای گوشمالی ابلیس و ادب آدم بود،
تا قدر و ارزش روزهای وصل و طرب بدانند.