معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#یک حبه نور

وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا "

و هرگز جز درگاه او پناهی نخواهی یافت..."

کهف/آیه۲۷
کم کم صدای پای بهار شنیده میشود
صدای رویشی دوباره
جوانه زدن و به سمت خورشید رفتن

الهی دلهاتون سرشار باشه از حس خوب زندگی
کارگردان این دنیا خداست
مہم نیست نقش ما در این مجموعہ ثروتمند است یا تنگدست
سالم است یا بیمار
مہم این است کہ محبوب‌ترین کارگردان عالم، نقشے بہ ما داده کہ باید
بہ بہترین شکل آن را ایفا نماییم.
نباید از سخت بودن نقش گلہ‌مند بود،
چرا کہ سخت بودن نقش
نشانہ اعتماد کارگردان
بہ شایستگے بازیگرست.
امیدوارم در هر نقشے کہ هستے
خوش بدرخشے...
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ، ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ،
ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ،
ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﻬﺎﺭ ﻣﯽﺁﯾﺪ ...

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

طلایی ترین روزها
ارزانی نگاه مهربانت
و هزار گل یاس
پیشکش قلب با صفایت
امروزت به مهر

🌺🌺🌺

شاد باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎊امشب به بیت فاطمه
💜 رضوان گل افشانی کند

🎊روح القدس مدحت گری
💜حورا غزل خوانی کند

🎊گیتی به تن پیراهن از
💜انوار ربانی کند

🎊شادی و غم با دل صفا
💜پیدا و پنهانی کند

🌸میلاد امام حسین(ع) مبارک🌸
آن گل که اسیر تند بادی بود
از حافظه ی بهار ، یادی بود 
مُهری زده بر جبین تاریکی
با روشنی ستاره زادی بود
دل کنده ز خاک و رفته تا افلاک
در غربت دشت ، گرد بادی بود
از باروی سربلند بیداری
آن سوی غبارها ، سوادی بود
از غیرت و از اراده ، تمثیلی
وز مردی و مردمی ، نمادی بود
فرزند قلم ، برادر فریاد
عصیان نسب هنر نژادی بود
در پست و بلند محنت و راحت
خود کوه شکنجه را ، چکادی بود 
انگار نبود و بود اگر انگار
خاکی تن آسمان نهادی بود
برگردن ابلهی که ایّام است
آن گمشده ، « گوهر مرادی » بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*غزل، را در سوگ غلام حسین ساعدی « گوهر مراد » نویسنده ی دل آگاه درد دیده ی این دیار و این روزگار سروده ام . یادش سبز و روانش شاد باد این غزل را به صورتی مغشوش در سال 1372 و در یاد مرگ ساعدی ، مجلّه ی « کلک » چاپ کرد. بی آن که بدانم آن نسخه ی مغلوط را از کجا آورده است

#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۱۲۵
یک جوانه ی کوچک
در زیر خاک می خندید
در دل زمین رازی
مثل درد می پیچید

در دل زمین، غنچه
مثل راز، پنهان بود
رازهای سربسته
در دلش فراوان بود

باد، باد بازیگوش
مشت غنچه را وا کرد
راز خاک را در باغ
بوته بوته افشا کرد

کاشکی ورق می زد
باد، دفتر گل را
کاشکی کسی می خواند
راز چشم بلبل را

کاشکی کنار گل
چند لحظه می ماندیم
این کتاب زیبا را
صفحه صفحه می خواندیم

#قیصر_امین_پور
🔷🔸جملۀ تاریخی دکتر محمد مصدق در رابطه با تصمیمات خلاف منافع ملی مجلس :

"ای مردم شما مردم خیرخواه و وطن­ پرست که اینجا جمع شده­ اید مجلس است و آنجا که یک عده­ ای مخالف مصالح مملکت هستند مجلس نیست"

#محمد_مصدق
#سالمرگ
۱۴ اسفند سالروز درگذشت محمد مصدق

( زاده ۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ تهران -- درگذشته ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ تهران) نخست وزیر پیشین

مصدق تا قبل از تصویب قانون منع استفاده از القاب باعنوان مصدق‌السلطنه شناخته می‌شد.
او حقوقدان، سیاستمدار، نماینده چند دوره مجلس شورای‌ملی و دو دوره نخست‌وزیر ایران بود.
وی که نخستین دکتر حقوق ایران است، در زمان انتقال سلطنت از قاجار به‌پهلوی، اگر چه از حکومت قاجار هیچ رضایتی نداشت، اما با توجه به اینکه نسبت به‌رضاخان خوش‌بین نبود، با این کار مخالفت کرد و بعد از آن یکی از منتقدین رضاشاه بود و مدتی را در زندان و تبعید گذرانید.
او بعد از سقوط رضاشاه، از تبعید به‌عرصه سیاست بازگشت و در سال ۱۳۲۸ با چندین حزب وارد اتحاد شد و با همکاری افرادی مانند حسین فاطمی به‌تاسیس جبهه ملی ایران اقدام کرد. جبهه ملی و در راس آنها مصدق، به پیشنهاد فاطمی برای شروع استعمارستیزی از ایران، ملی شدن صنعت نفت را مطرح کردند. مصدق در سال ۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید و در نخستین قدم، نفت ایران را ملی کرد. به‌همین دلیل طرح سقوط دولت او توسط انگلستان، که تا قبل از ملی شدن نفت، صاحب عمده نفت ایران بود، ریخته شد و سرانجام در کودتای ۲۸ مرداد که توسط سازمان سیا "سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا" انجام شد، دولت مصدق به‌صورت غیرقانونی ساقط شد. یکی دیگر از دلایل سقوط دولت او، مخالفت‌های ابوالقاسم کاشانی با مصدق بود. کاشانی در حالی که قبلا از مصدق حمایت می‌کرد، به‌همراه جمع کثیری از روحانیون به‌مخالفت با مصدق برخاست. بعد از آن مصدق در دادگاه نظامی محاکمه شد و با وجود دفاعیه مستدلی که از خود ارایه داد، به سه سال حبس انفرادی محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به‌قلعه احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر در آنجا بود.
و سرانجام در ۸۴ سالگی در بیمارستان نجمیه تهران "بیمارستانی که موقوفه مادر دکتر مصدق، خانم نجم‌السلطنه، نوه عباس‌میرزای قاجار است" درگذشت و با وجود وصیتش مبنی بر دفن او در کنار مزار شهدای سی‌تیر در گورستان ابن‌بابویه، در احمدآباد به‌خاک سپرده شد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می‌سازد

لحظاتی در کنار هم با شعر و غزل
#مناجات_خواجه_عبدالله_انصاری

الهي!

تا بتو آشنا شدم از خلق جدا شدم و در هر جهان شيدا شدم نهان بودم و پيدا شدم.
علامت عارف آن بود که بیشتر خاطر او در تفکر بود و درعبرت،
و بیشتر سخن او ثنا بود و مدحت حق،
و بیشتر عمل او طاعت،
و بیشتر نظر او در لطایف صنع بود، و قدرت.

ابراهیم ادهم


"تذکـــــــرة ﺍﻷﻭﻟﯿﺎﺀ"
با قضا پنجه مزن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز

مرده باید بود پیش حکم حق
تا نیابد زخم از رب الفلق

مثنوی_مولانا


ای آنکه متهور و غضبناکی با قضا و قدر ستیزه مکن ، تا قضا نیز با تو عناد نورزد و خصومت نکند .

بنده در برابر حکم حق تعالی باید مانند مرده باشد ، تا از رب العزتی که مبدع کائنات و مظهر مخلوقات است زخمی بوی نرسد .
زیرا اعتماد به مجاهدهء مجرد و ترک توکل گفتن ، مثل معارضه کردن است در مقابل قضای حضرت حق و مقابله کردن و پنجه در افکندن با اوست .
بنابراین آنکه توکل به حضرت حق نمیکند و رضا به قضایش نمیدهد ، عاقبت الامر رسیدن زخم و قهر بروی و هلاک شدنش در اثر بلایی مسلم است .
ابولحسن خرقانی می‌گوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!

- اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد شد!

- دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده‌اى گل آلود می‌رفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت: من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.

هر"پرهیزکاری"گذشته‌ای دارد و
هر "گناه کاری"آینده ای!
چون بسی ابلیس آدم ْروی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست

مثنوی_مولانا

اشاره است به مضمون این روایت:

عن عبد الله بن عمرو ان رسول الله قال یوشک ان یظهر فیکم شیاطین کان سلیمان بن داود اوثقها فی البحر یصلون معکم فی مساجدکم و یقرءون معکم القرآن و یجادلونکم فی الدّین و انهم الشیاطین فی صور الانسان.

“از عبدالله بن عمرو نقل شده که پیامبر (ص) فرمود:
بزودی شیاطینی که حضرت سلیمان بن داود آنها را در دریا به بند کشیده بود در بین شما ظاهر می‌شوند، با شما در مسجدهایتان به نماز می‌ایستند و با شما قرآن می‌خوانند و در مباحث مربوط به دین با شما مجادله می‌کنند، آنها قطعاً شیاطینند هرچند به صورت انسان ظاهر می‌شوند.”
هو

مصطفی می‏‌فرماید: المؤمنون لا یموتن بل ینقلون، پس نقل دیگر بود و مرگ دیگر بود. پس این سخن همچون آینه روشن است، اگر تو را ذوقی هست که مشتاق مرگ باشی بارک‌الله فیک، مبارکت باد و ما را هم از دعا فراموش مکن و اگر چنین نوری و ذوقی نداری، پس تارک بکن و بجو، جهد کن که قرآن خبر می‏‌دهد که اگر بجویی چنین حالت بیایی پس بجوی: فَتمنّوا الموت ان کنتم صادقین.

شمس تبریزی
هو

چون کالبدم ز روح وا پردازند
در کنج یکی تیره‌مغاک اندازند

از یاد لب تو بر دهان آرد آب
هر کوزه که از خاک منش بر سازند

کمال‌الدّین اصفهانی
هو

حکایت می‌آورند که حق‌تعالی می‌فرماید که ای بندهٔ من حاجت ترا درحالت دعا و ناله زود برآوردمی، امّا آوازهٔ ناله تو مرا خوش می‌آید، در اجابت جهت آن تأخیر می‌افتد تا بسیار بنالی که آواز و نالهٔ تو مرا خوش می‌آید.
مثلاً دو گدا بر در شخصی آمدند یکی مطلوب و محبوب است و آن دیگر عظیم مبغوض (است). خداوندِ خانه گوید به غلام که زود بی‌تأخیر به آن مبغوض نان پاره‌ای بده تا از درِ ما زود آواره شود و آن دیگر را که محبوب است وعده دهد که هنوز نان نپخته‌اند صبر کن تا نان برسد و بیزد. دوستان را بیشتر خاطرم می‌خواهد که ببینم و دریشان سیر سیر نظر کنم و ایشان نیز در من.

فیه ما فیه
چون او را دار زدند. دنیا بر من تنگ آمد. برای دلداری خویش شب تا سحر زیر جنازه‌ی بر دار آویخته‌اش نماز کردم. چون سحر شد و هنگام نماز صبح، هاتفی از آسمان ندا داد. که ای بایزید از خود چه می‌پرسی؟ پاسخ دادم: چرا با او چنین کردی؟ باز ندا آمد: او را سِرّی از اسرار خود بازگو کردیم. تاب نیاورد و فاش ساخت. پس سزای کسی که اسرار ما فاش سازد چنین باشد...

(عطار نیشابوری)
رسم درویشان بر این است
که اگر به تشنه رسند، آب دهند؛
و سر به زیر دارند و نظاره میکنند.

پس ازین طایفه هر که خود را انگشت نمای خلق میکند بیقين بدان که نه ولى و نه عارف است، مالدوست و یا جاه دوست است، و به دنبال دنیاست ... درویش نه همچون اهل دنیا باشد، از آن جهت که اهل دنیا به ضرورت دنیا، دنیا را حاصل میکنند و درویش نه در دنیاست بلکه در عقباست....

(الانسان کامل عزیز الدین نسفی)
نقل است که بایزید را گفتند قومی می گویند که :
کلید بهشت کلمه لا اله الا الله است...!
فرمود :بلی کلید بی دندانه در نگشاید
و دندانه ی این کلید چهار چیز است:
زبانی از دروغ و غیبت دور
دلی از مکر و خیانت صافی
شکمی از حرام و شبهت خالی
و عملی از هوی و بدعت پاک...

(تذکرة الأولیاء)
در آدمی عشقی ودردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد این خلق بتفصیل در هر پیشهٔ و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غرذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند زیرا آنچ مقصودست بدست نیامده است آخر معشوق را دلارام میگویند یعنی که دل به وی آرام گیرد پس بغیر چون آرام و قرار گیرد
این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانیست و چون پایهای نردبان جای اقامت وباش نیست از بهرگذشتن است خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز برو کوته شود و درین پایهای نردبان عمر خود را ضایع نکند.

فیه ما فیه