هفتم اسفند سالگرد درگذشت
#علامه_علی_اکبر_دهخدا
شاعر، نویسنده،
زبانشناس و فعال سیاسی
روحش شاد و یادش گرامی
#علامه_علی_اکبر_دهخدا
شاعر، نویسنده،
زبانشناس و فعال سیاسی
روحش شاد و یادش گرامی
اگر با زور و سرنیزه می شد حکومت را حفظ کرد، سلطان عبدالحمید ها، نیکلای ها، فاروقها و ... هنوز هم بر حکومت خود مستقر بودند ...
#علی_اکبر_دهخدا
#سالمرگ
#علی_اکبر_دهخدا
#سالمرگ
کشیده می شوم و می روم به جذبه ی دوست
که اصل رود به سودای وصل ، دریا جوست
فضای سینه بر آکندم از هوای سحر
که هر چه سوی من از دوست می رسد ، نیکوست
کدام تا بنماید روی ماهش را
مدام آینه و آب را ، بگو و مگوست
به هر طرف که کنم رو ، جز او نمی بینم
جهانش آینه گردان جلوه ، از همه روست
چه جای شکوه که یارای شکر نیز نماند
مرا که بغض عزیزش گرفته راه گلوست
شبی اثیر وی از خواب من گذشت و مرا
هوای بستر وبالین ، هنوز وسوسه بوست
نماز عشق که بی قبله می گذارندش
دو رکعت است و زخونش به جای آب وضوست
عجب چه می کنی از عشق دوست در دل من ؟
که گاه ناب ترین باده در شکسته سبوست
#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۱۳۰
که اصل رود به سودای وصل ، دریا جوست
فضای سینه بر آکندم از هوای سحر
که هر چه سوی من از دوست می رسد ، نیکوست
کدام تا بنماید روی ماهش را
مدام آینه و آب را ، بگو و مگوست
به هر طرف که کنم رو ، جز او نمی بینم
جهانش آینه گردان جلوه ، از همه روست
چه جای شکوه که یارای شکر نیز نماند
مرا که بغض عزیزش گرفته راه گلوست
شبی اثیر وی از خواب من گذشت و مرا
هوای بستر وبالین ، هنوز وسوسه بوست
نماز عشق که بی قبله می گذارندش
دو رکعت است و زخونش به جای آب وضوست
عجب چه می کنی از عشق دوست در دل من ؟
که گاه ناب ترین باده در شکسته سبوست
#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۱۳۰
همچو مجنون اند چون ناقه ش یقین
می کشد آن پیش و این واپس به کین
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان
#مثنوی_مولانا
شرح:
عقل ونفس مانند مجنون وشتر ماده اوست مجنون شتر را پیش می راند ور حالی که شتر با لجاجت وسرسختی به عقب باز می گشت ومیخواست بسوی کره اش برود؛مجنون مایل بود که نزد لیلی برود درحالی که شتر نیز میخواست به کره اش برسد.
توضیح اینکه تعارض عقل ونفس اینگونه است
عقل میخواهد آدمی را به سوی کمالات پیش ببرد اما نفس میخواهد اورا به مرتبه حیوانی تنزل دهد.
#نفس
می کشد آن پیش و این واپس به کین
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان
#مثنوی_مولانا
شرح:
عقل ونفس مانند مجنون وشتر ماده اوست مجنون شتر را پیش می راند ور حالی که شتر با لجاجت وسرسختی به عقب باز می گشت ومیخواست بسوی کره اش برود؛مجنون مایل بود که نزد لیلی برود درحالی که شتر نیز میخواست به کره اش برسد.
توضیح اینکه تعارض عقل ونفس اینگونه است
عقل میخواهد آدمی را به سوی کمالات پیش ببرد اما نفس میخواهد اورا به مرتبه حیوانی تنزل دهد.
#نفس
صبح و سحر و بلبل و گلزار یکیست
معشوقه و
عشق و
عاشق و
یار یکیست
هرچند درون خانه را می نگرم
خود دایره و نقطه پرگار یکیست...
#مولاناღ📚❌❌❌❌
جعلی
شاعر شاه نعمت الله
معشوقه و
عشق و
عاشق و
یار یکیست
هرچند درون خانه را می نگرم
خود دایره و نقطه پرگار یکیست...
#مولاناღ📚❌❌❌❌
جعلی
شاعر شاه نعمت الله
کانال تلگرامی smsu43@
بانو پریسا- مطرب عشق سلام و نوایی دارد
بانو پریسا
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
حافظ
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
حافظ
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا افتخاری - عشق گمشده
#عشق_گمشده
خواننده : #علیرضا_افتخاری
آهنگساز : استاد #جواد_لشگری
اشعار : #معینی_کرمانشاهی
تو مرا بخدا بشناسی چون خار
مغیلان در چشم تو خارم
چه کنم چه کنم ز فراغت کو پای گریزم کو راه فرارم
بروم بروم به مکانی کز چشم تو دیگر پوشیده بمانم
بروم بروم که از این پس جور تو نبینم خار تو ندانم
تو چه دانی یار آیینه وفا در دنیا چگونه شد افسانه
خواننده : #علیرضا_افتخاری
آهنگساز : استاد #جواد_لشگری
اشعار : #معینی_کرمانشاهی
تو مرا بخدا بشناسی چون خار
مغیلان در چشم تو خارم
چه کنم چه کنم ز فراغت کو پای گریزم کو راه فرارم
بروم بروم به مکانی کز چشم تو دیگر پوشیده بمانم
بروم بروم که از این پس جور تو نبینم خار تو ندانم
تو چه دانی یار آیینه وفا در دنیا چگونه شد افسانه
یارب! ای پروردگار! ای پرورنده! ما را بدان نوری پرور که بندگان مقبل خود را پروری از بهر وصال دوست، بدین علف شهوت مپرور ما را که دشمنان را بدان می پروری بر مثال گاو و گوسفندان آخُری و پروری که پرورند از جهت گوشت و پوست مرغان حواس ما را به چینۀ علم و حکمت پرور، جهت بر آسمان پریدن، نه به دانۀ شهوت جهت گلوبریدن.
فلک بازیگر، همچون شب بازان از پس این چادر خیالات استارگان و لعبتان سیارات، بازیها بیرون می آرد و ما چون هنگامه برگرد این بازی مستغرق شده ایم و شب عمر به پایان می بریم. صبح مرگ برسد و این هنگامۀ شب باز فلک سرد شود و ما شب عمر به باد داده.
یا رب! پیش تر از آنکه صبح مرگ بدمد، این بازی را بر دل ما سرد گردان تا بهنگام، از این هنگامه بیرون آییم و از شبروان باز نمانیم. چون صبح بدمد، ما را به کوی قبول تو یابد.
یارب! آوازۀ حیات تو به گوش جانها رسید. جانها همه روان شدند. در بیابان دراز، تشنۀ آب حیات، این جهان پیش آمد همه درافتادند در وی. هر چند که قلاوزان و آب شناسان بانگ می زنند که اگرچه به آب حیات ماند، اما آب حیات نیست. آب حیات در پیش است، ازین گذرید.
آب حیات، آن باشد که هرکه خورد از آن، هرگز نمیرد و هر شاخ درخت که از آن سبز شد، هرگز زرد و پوسیده نشود وهر گل که از آن آب حیات خندان شد، هرگز آن گل نریزد، اما این آب حیات نیست، آب ممات است. هرکه از این آب حیات فانی بیش خورد، از همه زودتر میرد. نمی بینی که ملوک و پادشاهان از بندگان کم عمرترند؟ و هر شاخ درخت که از این آب بیش کشید، او زودتر زرد شود. اینک گل را نگر که از این آب سیراب تر و خندان تر شد، از همۀ عروسان باغ لاجرم او زودتر ریزد.
نادر کسی بود که این بانگ و نصیحت درگوش او رفت و کم کسی بود که کسی کرد و این سیاه آبه را به ناکسان بگذاشت.
خداوندا! و پادشاها! ما را از آن نادر کسان گردان و از این سیاه آبۀ شورابه خلاص ده تا همچون دیگران شکم و رو آماسیده، برسر این چشمه نمیریم و از طلب آب حیات محروم نمانیم.
مجالس سبعه(مولوی)
#حضـرتمـــولانا
فلک بازیگر، همچون شب بازان از پس این چادر خیالات استارگان و لعبتان سیارات، بازیها بیرون می آرد و ما چون هنگامه برگرد این بازی مستغرق شده ایم و شب عمر به پایان می بریم. صبح مرگ برسد و این هنگامۀ شب باز فلک سرد شود و ما شب عمر به باد داده.
یا رب! پیش تر از آنکه صبح مرگ بدمد، این بازی را بر دل ما سرد گردان تا بهنگام، از این هنگامه بیرون آییم و از شبروان باز نمانیم. چون صبح بدمد، ما را به کوی قبول تو یابد.
یارب! آوازۀ حیات تو به گوش جانها رسید. جانها همه روان شدند. در بیابان دراز، تشنۀ آب حیات، این جهان پیش آمد همه درافتادند در وی. هر چند که قلاوزان و آب شناسان بانگ می زنند که اگرچه به آب حیات ماند، اما آب حیات نیست. آب حیات در پیش است، ازین گذرید.
آب حیات، آن باشد که هرکه خورد از آن، هرگز نمیرد و هر شاخ درخت که از آن سبز شد، هرگز زرد و پوسیده نشود وهر گل که از آن آب حیات خندان شد، هرگز آن گل نریزد، اما این آب حیات نیست، آب ممات است. هرکه از این آب حیات فانی بیش خورد، از همه زودتر میرد. نمی بینی که ملوک و پادشاهان از بندگان کم عمرترند؟ و هر شاخ درخت که از این آب بیش کشید، او زودتر زرد شود. اینک گل را نگر که از این آب سیراب تر و خندان تر شد، از همۀ عروسان باغ لاجرم او زودتر ریزد.
نادر کسی بود که این بانگ و نصیحت درگوش او رفت و کم کسی بود که کسی کرد و این سیاه آبه را به ناکسان بگذاشت.
خداوندا! و پادشاها! ما را از آن نادر کسان گردان و از این سیاه آبۀ شورابه خلاص ده تا همچون دیگران شکم و رو آماسیده، برسر این چشمه نمیریم و از طلب آب حیات محروم نمانیم.
مجالس سبعه(مولوی)
#حضـرتمـــولانا
#معارف_بهاء_ولد
اکنون هر جزوی از اجزای من می گوید که اَعوذ بالله یعنی همه راحت از الله می خواهم و همه گشاد از روی دید الله می خواهم و همه امید من و خوشیهای من بالله است. چون مرا از یاد الله یاد آید، می دانم که الله مرا به خود می کشد و به دوستی و اکرام مرا به خود می خواند. در آن دم روح خود را می بینم که سجده کنان و خاضع وار به حضرت الله می آید و همه کسوتهای غفلت و صور را بر خود می دراند و ضرب می کند، عاشق وار و همه کارها و جدّها و جهدها و تعظیم و طاعت و رحم و شفقت خلقان می ورزد.
#بهاء_ولد
اکنون هر جزوی از اجزای من می گوید که اَعوذ بالله یعنی همه راحت از الله می خواهم و همه گشاد از روی دید الله می خواهم و همه امید من و خوشیهای من بالله است. چون مرا از یاد الله یاد آید، می دانم که الله مرا به خود می کشد و به دوستی و اکرام مرا به خود می خواند. در آن دم روح خود را می بینم که سجده کنان و خاضع وار به حضرت الله می آید و همه کسوتهای غفلت و صور را بر خود می دراند و ضرب می کند، عاشق وار و همه کارها و جدّها و جهدها و تعظیم و طاعت و رحم و شفقت خلقان می ورزد.
#بهاء_ولد
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
ُ#حزین_لاهیجی
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
ُ#حزین_لاهیجی
۷ اسفند سالروز درگذشت علامه "علیاكبر دهخدا"
( زاده ۵ اسفند ۱۲۵۷ تهران -- درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران ) شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و فرهنگنویس بزرگ
دهخدا، علوم ابتدایی و سطوح عالی را در ايران گذراند. سپس برای تكميل علوم جديد به اروپا سفر کرد و مدت پنج سال به تحقيق و تفحّص پرداخت. بازگشت او به ايران مصادف با نخستين طليعه افكار آزاديخواهانه و شروع مبارزات جنبش مشروطيت در ايران بود. وی كه با استبداد و مظالم آن زمان شديداً مخالف بود، به صف مبارزان پيوست و به نگارش مقالات تند و طنزآميز پرداخت. او كه از همكاران روزنامه صوراسرافيل بود، پس از توقيف و تعطيلی آن روزنامه به اروپا تبعيد شد. دهخدا پس از استقرار مشروطيت به ايران بازگشت و در روزنامههای مختلف نويسندگی كرد. او در دوران جنگ جهانی اول و مهاجرت آزاديخواهان، در يكی از ايلات بختياری منزوی شد و در آنجا مقدمات تدوين لغتنامه بزرگ خود را پیريزی کرد. اين اثر مهم علمی و ادبی دهخدا، آنچنان گسترده، دقيق و غنی است كه میتوان آن را يكی از شاهكارهای بزرگ زبان فارسی در قرن اخير دانست. كارهای ادبی و انتقادی دهخدا از نظر سبك و سليقه كمنظير است و نوآوری او در طنزنويسی، مكتبی نوين در زبان و ادبيات فارسی بهوجود آورده است. در زمينه شعر نيز، آثاری برجسته دارد كه با بيانی ساده و دلنشين سروده شده است. دهخدا همچنين با گردآوری كتاب امثال و حكم كه مجموعهای از بيست و چهارهزار ضربالمثل فارسی است، نخستين فرهنگنامه عرفی و عاميانه را در زبان فارسی تدوين كرد.
علیاکبر دهخدا، سرانجام در ۷۶ سالگی درگذشت و در گورستان ابنبابويه بهخاک سپرده شد.
( زاده ۵ اسفند ۱۲۵۷ تهران -- درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران ) شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و فرهنگنویس بزرگ
دهخدا، علوم ابتدایی و سطوح عالی را در ايران گذراند. سپس برای تكميل علوم جديد به اروپا سفر کرد و مدت پنج سال به تحقيق و تفحّص پرداخت. بازگشت او به ايران مصادف با نخستين طليعه افكار آزاديخواهانه و شروع مبارزات جنبش مشروطيت در ايران بود. وی كه با استبداد و مظالم آن زمان شديداً مخالف بود، به صف مبارزان پيوست و به نگارش مقالات تند و طنزآميز پرداخت. او كه از همكاران روزنامه صوراسرافيل بود، پس از توقيف و تعطيلی آن روزنامه به اروپا تبعيد شد. دهخدا پس از استقرار مشروطيت به ايران بازگشت و در روزنامههای مختلف نويسندگی كرد. او در دوران جنگ جهانی اول و مهاجرت آزاديخواهان، در يكی از ايلات بختياری منزوی شد و در آنجا مقدمات تدوين لغتنامه بزرگ خود را پیريزی کرد. اين اثر مهم علمی و ادبی دهخدا، آنچنان گسترده، دقيق و غنی است كه میتوان آن را يكی از شاهكارهای بزرگ زبان فارسی در قرن اخير دانست. كارهای ادبی و انتقادی دهخدا از نظر سبك و سليقه كمنظير است و نوآوری او در طنزنويسی، مكتبی نوين در زبان و ادبيات فارسی بهوجود آورده است. در زمينه شعر نيز، آثاری برجسته دارد كه با بيانی ساده و دلنشين سروده شده است. دهخدا همچنين با گردآوری كتاب امثال و حكم كه مجموعهای از بيست و چهارهزار ضربالمثل فارسی است، نخستين فرهنگنامه عرفی و عاميانه را در زبان فارسی تدوين كرد.
علیاکبر دهخدا، سرانجام در ۷۶ سالگی درگذشت و در گورستان ابنبابويه بهخاک سپرده شد.
۷ اسفند زادروز روشن رامی
(زاده ۷ اسفند ۱۳۱۵ اهواز -- درگذشته فروردین ۱۳۸۵ اصفهان) شاعر
رامی پس از دوران دبستان و دبیرستان در شهرهای اندیمشک و اهواز، برای دانشگاه رفتن به تهران سفر کرد. او از سال ۱۳۴۰ در اصفهان ساکن شد و شغل معلمی را برگزید.
وی که در ابتدای جوانی، شعر را با سرودن دوبیتی آغاز کرده بود، در اصفهان، با «انجمن کمال» آشنا شد و این آشنایی بعدها به حضور او در انجمن صائب انجامید که پس از جدایی هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی، جلیل دوستخواه و دیگران از جمع «کهنهسرایان» تشکیل شده بود. اعضای انجمن صائب، در سال ۱۳۴۴ اولین شماره جنگ اصفهان را منتشر کردند.
رامی در سالهای تدریس، دستگیر و زندانی شد و این به گفته خودش «آغاز درگیری با آموزش و پرورش» بود که حتی پس از سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ هم ادامه یافت و به اخراج او از آموزش و پرورش انجامید.
پس از این، وی تا پایان عمر با وجود تنهایی و فقر به سرودن شعر پرداخت و حاصل آن سالها، چاپ چند دفتر شعر بود.
آثار:
اُبَییَ، اصفهان: کتابفروشی بابک، بیتا ۱۳۷۵.
آوازهای از یاد رفته، اصفهان: نشر فردا ۱۳۷۷.
ایستگاههای اندوه، اصفهان؛ نشر فردا ۱۳۷۸.
طعم آفتاب: سرگذشت یک شعر، اصفهان: نقش خورشید ۱۳۸۲.
(زاده ۷ اسفند ۱۳۱۵ اهواز -- درگذشته فروردین ۱۳۸۵ اصفهان) شاعر
رامی پس از دوران دبستان و دبیرستان در شهرهای اندیمشک و اهواز، برای دانشگاه رفتن به تهران سفر کرد. او از سال ۱۳۴۰ در اصفهان ساکن شد و شغل معلمی را برگزید.
وی که در ابتدای جوانی، شعر را با سرودن دوبیتی آغاز کرده بود، در اصفهان، با «انجمن کمال» آشنا شد و این آشنایی بعدها به حضور او در انجمن صائب انجامید که پس از جدایی هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی، جلیل دوستخواه و دیگران از جمع «کهنهسرایان» تشکیل شده بود. اعضای انجمن صائب، در سال ۱۳۴۴ اولین شماره جنگ اصفهان را منتشر کردند.
رامی در سالهای تدریس، دستگیر و زندانی شد و این به گفته خودش «آغاز درگیری با آموزش و پرورش» بود که حتی پس از سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ هم ادامه یافت و به اخراج او از آموزش و پرورش انجامید.
پس از این، وی تا پایان عمر با وجود تنهایی و فقر به سرودن شعر پرداخت و حاصل آن سالها، چاپ چند دفتر شعر بود.
آثار:
اُبَییَ، اصفهان: کتابفروشی بابک، بیتا ۱۳۷۵.
آوازهای از یاد رفته، اصفهان: نشر فردا ۱۳۷۷.
ایستگاههای اندوه، اصفهان؛ نشر فردا ۱۳۷۸.
طعم آفتاب: سرگذشت یک شعر، اصفهان: نقش خورشید ۱۳۸۲.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از پیرمردی پرسیدند
انسانیـت چیسـت
گفت:
تواضع در وقت رفعت!
عفو هـنگام قدرت!
سخاوت
هنگام تنگدستی!
و بخشـش بدون منت...!
انسانیـت چیسـت
گفت:
تواضع در وقت رفعت!
عفو هـنگام قدرت!
سخاوت
هنگام تنگدستی!
و بخشـش بدون منت...!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا،، خودا،، خود آ،، خود آی،، به خود آی
تو خود اویی؛
به خود آی...
تو خود اویی؛
به خود آی...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دو چیز را همیشه از خدا طلب کن
زندگی توام با ایمان
عاقبت بخیری
چرا که بسیاری از افراد زندگی با آسایش دارند ولی از نعمت ایمان محروم اند
و چه بسا افراد با ایمانی که عاقبت بخیر نمیشوند
خدایا زندگی با ایمان و عاقبت بخیری
را نصیب تمام بندگانت بگردان
#آمین
زندگی توام با ایمان
عاقبت بخیری
چرا که بسیاری از افراد زندگی با آسایش دارند ولی از نعمت ایمان محروم اند
و چه بسا افراد با ایمانی که عاقبت بخیر نمیشوند
خدایا زندگی با ایمان و عاقبت بخیری
را نصیب تمام بندگانت بگردان
#آمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدایت میزنم
خدایا..
ھیچ کسی را در ساحل طوفانی زندگیش..
تنھا مگذار
بگذار لبخندت
حال تمام روزهای مرا خوب کند
خدایا..
ھیچ کسی را در ساحل طوفانی زندگیش..
تنھا مگذار
بگذار لبخندت
حال تمام روزهای مرا خوب کند