معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان #پدر

حیف از آن عمر که ای بی سر و پا
در پی تربیتت کردم سر

دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر

عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار #پدر

#پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای #پدر

گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر

پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در

«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان #پدر»

#جامی
ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی #پدر شوی

#حافظ
از صدهزار سنگ ملامت نمی‌رمد
مرغی که بر نهالِ وفا آشیان گرفت

#ملا_وفایی
انیسِ خاطرت بودم چو شادی
چو غم از خاطرم کردی فراموش

#ملا_وفایی
بی رخ خوب تو عاشق در لباس زندگی
همچو کِرمِ پیله جسمی در کفن می‌پرورد

#ملا_وفایی
تذڪــرة الأولیـاء:

‍ نقل است که حسن بصری را پرسیدند: "چگونه‌ای؟". گفت :"چگونه باشد حالِ قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یکی بر تخته‌ای بمانند؟". گفتند: "صعب باشد". گفت :" حالِ من هم چنین است"

«تذکـــــــرة ﺍﻷﻭﻟﯿﺎﺀ عطار»
در آن عالم چنانچه در حدیث تحوّل
مذکور است که:
حضرت حقّ یک تجلّی در صور متصوّرات
هر کس کند، و همه مقرّ شوند که
این بود که ما پرستیدیم
و به خدایی فراگرفتیم،
و به یک تجلّی دیگر که فرماید
همه منکر شوند که
ما این را نپرستیدیم الاّ اهل کشف،
که هم درین و هم در آن دانند
که متجلّی کیست،

و مجلی جز مظهری نیست.



شرح_فصوص_الحکم_ابن_عربی
بی رخ خوب تو عاشق در لباس زندگی
همچو کِرمِ پیله جسمی در کفن می‌پرورد

#ملا_وفایی
خاموشی از حیا و سراپا حکایتی
لب بسته‌ایّ و تکیه بر اعجاز کرده‌ای

#میر_وفا
جذبِ عشقم می‌بَرَد سویش، نه من خود می‌روم
آفت پروانه از سوز دل است، از بال نیست

#میر_وفا
رخ و زلفت ای پری‌رخ ،سمن است و مشک چینی
به دهان و لب بگویم که نبات و انگبینی

تو اگر در آب، روزی نظری کنی بر آن رخ
هوست کجا گذارد که کسی دگر ببینی

چو ز چهره برگشایی تو نقاب، عقل گوید:
قلم است و نرگس و گل، نه دهان و چشم و بینی

ز دلم خیال رویت نرود به هیچ‌وجهی
که دلم نگین مِهر است و تو مُهر آن نگینی

#اوحدی_مراغه‌ای
ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار
یا به یاران می‌توان مشغول بودن یا به یار

یاری یاران مرا از یار دور افکنده است
کافرم گر بعد ازین یاری کنم الا به یار

چند فرمایندم استغنا و گویندم مزن
حرف جز با غیر و روی غیرتی بنما به یار

یار تا باشد چرا باید زدن با غیر حرف
غیر تا باشد چرا باید زد استغنا به یار

ذره‌ای از یاری این یاران فرو نگذاشتند
یار را با ما گذارید این زمان ما را به یار

ما گدایان قدر این نعمت نمی‌دانسته‌ایم
پادشاهی بوده صحبت داشتن تنها به یار

گر به دست‌م فرصتی افتد بگویم محتشم
از نزاع انگیزی یاران حکایتها به یار

#محتشم_کاشانی
از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است

ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است

#حافظ
جذبِ عشقم می‌بَرَد سویش، نه من خود می‌روم
آفت پروانه از سوز دل است، از بال نیست

#میر_وفا
تصرّف بین که ناآورده در دام
مرا سر داد و سرگردانِ خود ساخت

#میر_وفا
هزار رخنه به دل کرده‌ام که شخصِ خیالت
ز هر دریچه که خواهد چو آفتاب درآید

#وقاری
بر درگهت چگونه نهد رویْ آشنا
کز نقشِ پایِ مردم بیگانه پر شده‌ست؟!

#وقاری
آن زمان کین جان حیوانی نماند
جان باقی بایدت بر جا نشاند

وقتی که این روح حیوانی از تو جُدا شد، باید به جای آن، جانی ابدی قرار بدهی.

شرط من جا بالحسن نه کردنست
این حسن را سوی حضرت بردنست


شرط به جا آوردن کار نیک، تنها انجام آن نیست، بلکه باید این کار نیک را به بارگاه حضرت حق رسانید. مصرع اول اشاره به آیه ۱۶۰ سوره انعام است.

جوهری داری ز انسان یا خری
این عرضها که فنا شد چون بری


آیا جوهر انسانی داری یا جوهر خر بودن؟ وقتی این عَرَض ها فانی شد، چگونه آن ها را به بارگاه الهی می رسانی؟( تاثیر عمل در روح و شخصیت آدمی است. او می گوید اعمال نیک نظیر طاعات و عبادات، جنبه عَرَضی دارند و نمی یابند، امّا چون در صفای روح نقش دارند قابل توجه هستند.)


این عرضهای نماز و روزه را
چونک لایبقی زمانین انتفی


این عَرَض های نماز و روزه و سایرعبادات، چون در دو زمان باقی نمی مانند پس، از میان می روند و منتفی می شوند. مولانا اصالت را به معنا و روح عبادات میدهد ولی لزوم صورت را نیز متذکر می شود "عَرَض در دو زمان باقی نمی ماند."

مثنوی شریف
دریغا هفتاد و دو مَذهب که اصحاب با یکدیگر خصومت می‌کنند و هر یکی خود را ضدّی می‌داند، و یکدیگر را می‌کشند،

اگر همه جمع آمدندی، و این کلمات را از این بیچاره بشنیدندی ایشان را مُصوَّر شدی که همه بر یک دین و یک ملّت‌اند.

تشبیه و غلط، خلق را از حقیقت دور کرده است.

عین_القضات_همدانی
ای محبوب....

چه بسيار که تو را خواندم و تو آواي من نشنيدي
چه بسيار که جمال خود را بر تو نمودم
و تو رؤيت نکردي
چه بسيار خود راچون رايحه اي خوش در عالم پخش کردم
و مشام تو آن را احساس نکرد
پس خود را چون طعامي در خوان هستي نهادم
و تو از آن تناول نکردي و نچشيدي
چرا نمي تواني در لمس اشيا مرا احساس کني
و در شامۀ گل سرخ مرا ببويي
چرا مرا نمي بيني
چرا مرا نمي شنوي
چرا ، آخر چرا؟
من از هر لذتي براي تو برترم
من از هر آرزويي مطلوب ترم
و از هر جمال زيباترم
زيبا منم ، مليح و جذاب منم
مرا دوست بدار
و غير مرا دوست مدار
به من بينديش و در سوداي من باش
در سوداي ديگري مباش
مرا در آغوش گير
مرا ببوس
که وصالي چون وصال من نخواهي يافت
ديگران همه تو رابه خاطر خود دوست دارند
و من تو را به خاطر خودت دوست دارم
و تو از من مي گريزي...


محی الدین ابن عربی
و اما چشم زخم چیست؟

وقتی ما از درون حالمون خراب و از بیرون می خوایم نشون بدیم حالمون خوبه، نتیجه چیزی میشه به نام چشم زخم!

👀وقتی از درون حالتون بد باشه و از بیرون بخواید نشون بدید که حالتون خوبه،

👁چشم های ما منفی ترین انرژی های ممکن رو از خودشون ساطع می کنن.