هو
شیخ ابوالحسن خرقانی فرمود: دو برادر بودند و مادری ، هر شب یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ، آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ، چنان کرد ، آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر مرا در کار او میکنید ؟ گفتند: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از آن بی نیاز نیست که برادرت خدمت کند.
تذکره الأولیاء
شیخ ابوالحسن خرقانی فرمود: دو برادر بودند و مادری ، هر شب یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ، آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ، چنان کرد ، آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر مرا در کار او میکنید ؟ گفتند: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از آن بی نیاز نیست که برادرت خدمت کند.
تذکره الأولیاء
من چنان آينه وار
در نظرگاه تو ايستاده ام
كه چو رفتى زِ بَرم
چيزى از ماحصل عشق تو
برجاى نماند
در خيال و نظرم
غير حزنى در دل
غير نامى به زبان
#شاملو
در نظرگاه تو ايستاده ام
كه چو رفتى زِ بَرم
چيزى از ماحصل عشق تو
برجاى نماند
در خيال و نظرم
غير حزنى در دل
غير نامى به زبان
#شاملو
رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست
مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست
مردم دیدهی صاحب نظران جای تو بود
اینک ای جان نگران باش که جای تو کجاست
چه پریشانم ازین فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای تو کجاست
هنر خویش به دنیا نفروشی زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست
چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست
گرچه مشاطهی حسنت به صد آیین آراست
صنما آینهی عیب نمای تو کجاست
زیر سرپنجه ی گرگیم و جگرها خون است
ای شبان دل ما نالهی نای تو کجاست
کوه ازین قصه ی پر غصه به فریاد آمد
آه و آه از دل سنگ تو ، صدای تو کجاست
دل ز غم های گلوگیر گره در گره است
سایه آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
#هوشنگ_ابتهاج
مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست
مردم دیدهی صاحب نظران جای تو بود
اینک ای جان نگران باش که جای تو کجاست
چه پریشانم ازین فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای تو کجاست
هنر خویش به دنیا نفروشی زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست
چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست
گرچه مشاطهی حسنت به صد آیین آراست
صنما آینهی عیب نمای تو کجاست
زیر سرپنجه ی گرگیم و جگرها خون است
ای شبان دل ما نالهی نای تو کجاست
کوه ازین قصه ی پر غصه به فریاد آمد
آه و آه از دل سنگ تو ، صدای تو کجاست
دل ز غم های گلوگیر گره در گره است
سایه آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
#هوشنگ_ابتهاج
بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت اتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و برآمد
هوشنگ_ابتهاج
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت اتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و برآمد
هوشنگ_ابتهاج
ای دوست مرا غمت چو موئی کرده است
صدگونه بلا از تو برون آورده است
گفتم که مگر غم تو من می خوردم
می در نگرم غمت مرا می خورده است
سیدحسن غزنوی
صدگونه بلا از تو برون آورده است
گفتم که مگر غم تو من می خوردم
می در نگرم غمت مرا می خورده است
سیدحسن غزنوی
از رنگ رخ تو لاله پرتاب شده است
نرگس ز پی چشم تو بی خواب شده است
از رشک خطت بنفشه در تاب شده است
وز آتش رخسار تو گل آب شده است
سیدحسن غزنوی
نرگس ز پی چشم تو بی خواب شده است
از رشک خطت بنفشه در تاب شده است
وز آتش رخسار تو گل آب شده است
سیدحسن غزنوی
گر عاشق دلسوخته بی تدبیر
پیغام دهد که از توام نیست گزیر
صفرا چه کنی رحم کن ای بدر منیر
پای تو گرفته است رهی دستش گیر
ابوالفرج رونی
پیغام دهد که از توام نیست گزیر
صفرا چه کنی رحم کن ای بدر منیر
پای تو گرفته است رهی دستش گیر
ابوالفرج رونی
در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد».
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
در ظلمت شبهای فراق ای دلبر
بینی که چگونه می برم عمر به سر
ضایع نشود ریختن خون جگر
کاخر به دمد صبح امید چاکر
ابوالفرج رونی
بینی که چگونه می برم عمر به سر
ضایع نشود ریختن خون جگر
کاخر به دمد صبح امید چاکر
ابوالفرج رونی
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری ؛ زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ؛ که شور هستی از توست
شراب ِ جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو ؛ غم از تو ؛ مستی از توست
بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم :
که او زهر است اما ... نوشداروست
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه ی درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
اگر مرگم به نامردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانی ست
وگر عمرم به ناکامی سر آید
تو را دارم که مرگم زندگانی ست
فریدون مشیری
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری ؛ زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ؛ که شور هستی از توست
شراب ِ جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو ؛ غم از تو ؛ مستی از توست
بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم :
که او زهر است اما ... نوشداروست
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه ی درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
اگر مرگم به نامردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانی ست
وگر عمرم به ناکامی سر آید
تو را دارم که مرگم زندگانی ست
فریدون مشیری
پدرم می گفت :
مردم دو دسته اند
بخشنده و گیرنده
گیرنده ها بهتر می خورند
اما بخشندگان بهتر می خوابند ...
#مارلو_توماس
مردم دو دسته اند
بخشنده و گیرنده
گیرنده ها بهتر می خورند
اما بخشندگان بهتر می خوابند ...
#مارلو_توماس
الهی
در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و بر زبان استغفار تو داریم
خواجه عبدالله انصاری
در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و بر زبان استغفار تو داریم
خواجه عبدالله انصاری
الهی
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
خواجه عبدالله انصاری
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
خواجه عبدالله انصاری
الهی
دلی ده که طاعت افزاید
طاعتی ده که بهشت رهنمون آید
علمی ده که در او آتش هوا نبود
عملی ده که در او آب ریا نبود
دیده یی ده که عزّربوبیت تو بیند
دلی ده که ذلّ عبودیت تو گزیند
نفسی ده که حلقه بندگی تو در گوش کند
جانی ده که زهر حکمت را به طبع نوش کند
خواجه عبدالله انصاری
دلی ده که طاعت افزاید
طاعتی ده که بهشت رهنمون آید
علمی ده که در او آتش هوا نبود
عملی ده که در او آب ریا نبود
دیده یی ده که عزّربوبیت تو بیند
دلی ده که ذلّ عبودیت تو گزیند
نفسی ده که حلقه بندگی تو در گوش کند
جانی ده که زهر حکمت را به طبع نوش کند
خواجه عبدالله انصاری
@shervamusiqiirani
تصنیف : چشم به راه - استاد شهرام ناظری
تو را من چشم در راهم ...
استادشهرام ناطری
استادشهرام ناطری
نقل است که سهل بن عبدالله مروزی همه روز به درس عبدالله می آمد. روزی بیرون آمد و گفت:«دیگر به درس تو نخواهم آمد که کنیزکانِ تو بر بام آمدند،ومرا به خود خواندند،و گفتند:سهل من! سهل من! چرا ایشان را ادب نکنی؟»عبدالله با اصحاب خود گفت که:«حاضر باشید تا نماز بر سهل بکنید».در حالْ سهل وفات کرد.بر وی نماز کردند،پس گفتند :«یا شیخ،تو را چون معلوم شد؟» گفت:«آن،حورانِ خلد بودند که او را می خواندند،و من کنیزک ندارم».
شیخ_فرید_الدین
عطار_نیشابوری
تذکره_الاولیاء
ذکر_عبدالله_مبارک
شیخ_فرید_الدین
عطار_نیشابوری
تذکره_الاولیاء
ذکر_عبدالله_مبارک