This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ربنای_شجریان بعنوان #میراث_ملی ثبت شد
رئیس سازمان میراثفرهنگی،صنايع دستي و گردشگري
#امروز سه شنبه لوح ثبت ملی دعای مشهور «ربنا» را به فرزند استادشجریان اهداکرد
Дуои #рабано_шақарион
@loversofiran
رئیس سازمان میراثفرهنگی،صنايع دستي و گردشگري
#امروز سه شنبه لوح ثبت ملی دعای مشهور «ربنا» را به فرزند استادشجریان اهداکرد
Дуои #рабано_шақарион
@loversofiran
Forwarded from اتچ بات
👈چه کسی میخواهد، #من_و_تو،
#ما نشویم؟👉
(برای استفاده از این نوشتار، گذاشتن لینک کانال @loversofiran ضروری ست)
👈در آخر نوشتار؛ فایل دیداری پیوست شده، ببینید
◀️این نوشتار با نمایش برشی سرنوشت ساز از #جنگ_تحمیلی ایران و عراق؛ یادآوری میکند که #جبهه_ایران، تنها با همبستگی #همه_ایرانیان توانست در برابر لشگریان اهریمنی همه ی ابرقدرتهای دنیا یعنی جبهه ی 👈 #اعراب؛ #اسراییل؛ #اروپا؛ #آمریکا و #روسیه که #عراق را تنها عروسکی برای به آتش کشیدن خاورمیانه کرده بودند، به پیروزی برسد.
#آری_به_اتفاق؛ #جهان_میتوان_گرفت
اگر #امروز میبینید #زمزمه_های_اهریمن با #ادبیاتی_غیرمیهن_پرستانه در اندک نقاط مرزی #غرب_کشور شنیده میشود؛ شک نکنید تنها برای سست کردن ریشه های درخت تنومند #اتحاد_ایرانیان است.
فریب این زمزمه های #شیطانی را نخورید و فریب خوردگان را آگاه کنید. آغوش مام میهن برای همه ی ما فراخ و گشاده است اگر قدردان نعمتهایش باشیم.
ایران را نه کردها، نه آذریها، و نه هیچ تبار ایرانی دیگری بتنهایی حفظ نکرد.
ایران را همه ی رزمندگان نیک سرشت؛ از #شرق و #غرب و #شمال و #جنوب و #مرکز_ایران، با ایمان به خدا، آزاد کردند.
راه سرافرازی ایران دیروز، امروز و فردا؛ همین #همبستگی (اتحاد) است و بس.
〰〰〰〰〰〰〰〰
◀️وقتی از#آزادی_خرمشهر سخن میگوییم؛ نخستین نامی که در ذهن ها نقش میبندد فرمانده #محمد_جهان_آرا ست. در روزهای نخست اشغال خرمشهر در مهر ۱۳۵۹، نخستین هسته ی پایداری در برابر دشمن سرتاسر مسلح، بشکل #نبرد_شهری_خرمشهر و نیروهایی خودجوش انجام شد. این نیروها؛ یک گردان از #تکاوران_دریایی_ارتش به فرماندهی ناخدا_صمدی و گردان #دژ_خرمشهر به فرماندهی سرهنگ_قمری و دانشجویان #دانشکده_افسری به فرماندهی حسین_حسنی_سعدی و در کنار آنها تعدادی از نیروهای #سپاه_خرمشهر به همراه #محمد_جهان_آرا بودند که در برابر چندین لشگر کاملا مسلح عراقی ایستادگی کردند و #۳۵_روز #بدون_کمترین_پشتیبانی_تسلیحاتی و نظامی از سوی دولت وقت؛ با جنگ خانه به خانه و مقاومت سرسختانه دشمن بعثی را پشت دروازههای خرمشهر نگهداشتند. اما در آخر پس از ۳۵ روز این پایداری شکست و شهر بدست ارتش بعث عراق افتاد.
◀️ #آزادسازی_خرمشهر یکی از مهمترین اهداف عملیات "الی بیتالمقدس" در جنگ نابرابر ایران و عراق بود که پس از #۵۷۸_روز_اشغال در روز #سوم_خرداد_۱۳۶۱ انجام شد.
این عملیات توسط #ارتش جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی #علی_صیاد_شیرازی و #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی #محسن_رضایی انجام گرفت.
آزادی_خرمشهر انعکاس جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر از نظر سیاسی تکیهگاهش را برای مذاکره از دست داد. این واقعه از لحاظ #نظامی #نقطه_عطفی در تاریخ جنگ ایران عراق شناخته می شود.به همین دلیل؛ این روز در #تقویم_ایران روز ایستادگی، فداکاری و پیروزی (مقاومت، ایثار، پیروزی) دربرابر دشمن نامگذاری شده است.
◀️ #پیروزی_پایانی
در عملیات «بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر سرداران شهید #احمد_کاظمی و شهید #حسین_خرازی آخرین مرحله آزادسازی خرمشهر را با دو لشگر از #استان_اصفهان؛ یعنی لشگر ۸ نجف اشرف و ۱۴ امام حسین(ع) به انجام رساندند.
آنها نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره؛ شهر را آزاد وخرمشهر را تصرف کردند. هر کدام از این لشگرها با پنج گردان یعنی #سه_هزار_نفر در مقابل #بیست_هزار_نفر_دشمن بودند.
◀️ #تلفات:
در جریان آزادسازی خرمشهر حدود #۱۶_هزار_نیروی_عراقی کشته و زخمی شدند و همچنین #۱۹_هزار_نفر_نیروی_عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. ایران در جریان عملیات #۲۶_روزه_بیتالمقدس که به آزادی خرمشهر انجامید #۶٬۰۰۰_شهید (۴٬۴۶۰ شهید سپاه و ۱٬۰۸۶ شهید ارتش) و #۲۴_هزار_مجروح داد.
نوحه معروف #ممد_نبودی_ببینی پس از آزادسازی خرمشهر اولین بار توسط #حسین_فخری همرزم او بر سر مزارش خوانده شد و یکسال بعد توسط #کویتی_پور همزمان با سالگرد آزادسازی خرمشهر خوانده شد.
@LoversofIRAN
〰〰〰〰〰〰〰〰
منابع:
ویکی پدیا
■نیروهای دشمن داخل منطقه خرمشهر
■فتح خرمشهر نقطه عطف تاریخ معاصر ایران
■آزادسازی خرمشهر نماد یک پیروزی بزرگ در سایه اتحاد ملی
■چرا بعد از فتح خرمشهر، جنگ تداوم یافت؟
■آشنایی با عملیات بیت المقدس
■روایت فتح خرمشهر از زبان فرماندهان سپاه
□کانال اصفهانی ها
□کانال آبادان
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@LoversofIRAN
در آغاز این فایل دیداری:
مکالمه بی سیم سردار شهید #احمد_کاظمی (با لهجه اصفهانی) با سردار #غلامعلی_رشید در قرارگاه پشتیبانی را میشنوید که درباره میزان پیشروی لشگرخودش و لشگر سردار #حسین_خرازی گزارش میدهد ولحظه تاریخی #آزادشدن_خرمشهر را مخابره میکند❤️
سپس تصاویری از خرمشهر با صدای #حسین_فخری و نوحه ی زیبای #ممد_نبودی 👇
#ما نشویم؟👉
(برای استفاده از این نوشتار، گذاشتن لینک کانال @loversofiran ضروری ست)
👈در آخر نوشتار؛ فایل دیداری پیوست شده، ببینید
◀️این نوشتار با نمایش برشی سرنوشت ساز از #جنگ_تحمیلی ایران و عراق؛ یادآوری میکند که #جبهه_ایران، تنها با همبستگی #همه_ایرانیان توانست در برابر لشگریان اهریمنی همه ی ابرقدرتهای دنیا یعنی جبهه ی 👈 #اعراب؛ #اسراییل؛ #اروپا؛ #آمریکا و #روسیه که #عراق را تنها عروسکی برای به آتش کشیدن خاورمیانه کرده بودند، به پیروزی برسد.
#آری_به_اتفاق؛ #جهان_میتوان_گرفت
اگر #امروز میبینید #زمزمه_های_اهریمن با #ادبیاتی_غیرمیهن_پرستانه در اندک نقاط مرزی #غرب_کشور شنیده میشود؛ شک نکنید تنها برای سست کردن ریشه های درخت تنومند #اتحاد_ایرانیان است.
فریب این زمزمه های #شیطانی را نخورید و فریب خوردگان را آگاه کنید. آغوش مام میهن برای همه ی ما فراخ و گشاده است اگر قدردان نعمتهایش باشیم.
ایران را نه کردها، نه آذریها، و نه هیچ تبار ایرانی دیگری بتنهایی حفظ نکرد.
ایران را همه ی رزمندگان نیک سرشت؛ از #شرق و #غرب و #شمال و #جنوب و #مرکز_ایران، با ایمان به خدا، آزاد کردند.
راه سرافرازی ایران دیروز، امروز و فردا؛ همین #همبستگی (اتحاد) است و بس.
〰〰〰〰〰〰〰〰
◀️وقتی از#آزادی_خرمشهر سخن میگوییم؛ نخستین نامی که در ذهن ها نقش میبندد فرمانده #محمد_جهان_آرا ست. در روزهای نخست اشغال خرمشهر در مهر ۱۳۵۹، نخستین هسته ی پایداری در برابر دشمن سرتاسر مسلح، بشکل #نبرد_شهری_خرمشهر و نیروهایی خودجوش انجام شد. این نیروها؛ یک گردان از #تکاوران_دریایی_ارتش به فرماندهی ناخدا_صمدی و گردان #دژ_خرمشهر به فرماندهی سرهنگ_قمری و دانشجویان #دانشکده_افسری به فرماندهی حسین_حسنی_سعدی و در کنار آنها تعدادی از نیروهای #سپاه_خرمشهر به همراه #محمد_جهان_آرا بودند که در برابر چندین لشگر کاملا مسلح عراقی ایستادگی کردند و #۳۵_روز #بدون_کمترین_پشتیبانی_تسلیحاتی و نظامی از سوی دولت وقت؛ با جنگ خانه به خانه و مقاومت سرسختانه دشمن بعثی را پشت دروازههای خرمشهر نگهداشتند. اما در آخر پس از ۳۵ روز این پایداری شکست و شهر بدست ارتش بعث عراق افتاد.
◀️ #آزادسازی_خرمشهر یکی از مهمترین اهداف عملیات "الی بیتالمقدس" در جنگ نابرابر ایران و عراق بود که پس از #۵۷۸_روز_اشغال در روز #سوم_خرداد_۱۳۶۱ انجام شد.
این عملیات توسط #ارتش جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی #علی_صیاد_شیرازی و #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی #محسن_رضایی انجام گرفت.
آزادی_خرمشهر انعکاس جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر از نظر سیاسی تکیهگاهش را برای مذاکره از دست داد. این واقعه از لحاظ #نظامی #نقطه_عطفی در تاریخ جنگ ایران عراق شناخته می شود.به همین دلیل؛ این روز در #تقویم_ایران روز ایستادگی، فداکاری و پیروزی (مقاومت، ایثار، پیروزی) دربرابر دشمن نامگذاری شده است.
◀️ #پیروزی_پایانی
در عملیات «بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر سرداران شهید #احمد_کاظمی و شهید #حسین_خرازی آخرین مرحله آزادسازی خرمشهر را با دو لشگر از #استان_اصفهان؛ یعنی لشگر ۸ نجف اشرف و ۱۴ امام حسین(ع) به انجام رساندند.
آنها نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره؛ شهر را آزاد وخرمشهر را تصرف کردند. هر کدام از این لشگرها با پنج گردان یعنی #سه_هزار_نفر در مقابل #بیست_هزار_نفر_دشمن بودند.
◀️ #تلفات:
در جریان آزادسازی خرمشهر حدود #۱۶_هزار_نیروی_عراقی کشته و زخمی شدند و همچنین #۱۹_هزار_نفر_نیروی_عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. ایران در جریان عملیات #۲۶_روزه_بیتالمقدس که به آزادی خرمشهر انجامید #۶٬۰۰۰_شهید (۴٬۴۶۰ شهید سپاه و ۱٬۰۸۶ شهید ارتش) و #۲۴_هزار_مجروح داد.
نوحه معروف #ممد_نبودی_ببینی پس از آزادسازی خرمشهر اولین بار توسط #حسین_فخری همرزم او بر سر مزارش خوانده شد و یکسال بعد توسط #کویتی_پور همزمان با سالگرد آزادسازی خرمشهر خوانده شد.
@LoversofIRAN
〰〰〰〰〰〰〰〰
منابع:
ویکی پدیا
■نیروهای دشمن داخل منطقه خرمشهر
■فتح خرمشهر نقطه عطف تاریخ معاصر ایران
■آزادسازی خرمشهر نماد یک پیروزی بزرگ در سایه اتحاد ملی
■چرا بعد از فتح خرمشهر، جنگ تداوم یافت؟
■آشنایی با عملیات بیت المقدس
■روایت فتح خرمشهر از زبان فرماندهان سپاه
□کانال اصفهانی ها
□کانال آبادان
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@LoversofIRAN
در آغاز این فایل دیداری:
مکالمه بی سیم سردار شهید #احمد_کاظمی (با لهجه اصفهانی) با سردار #غلامعلی_رشید در قرارگاه پشتیبانی را میشنوید که درباره میزان پیشروی لشگرخودش و لشگر سردار #حسین_خرازی گزارش میدهد ولحظه تاریخی #آزادشدن_خرمشهر را مخابره میکند❤️
سپس تصاویری از خرمشهر با صدای #حسین_فخری و نوحه ی زیبای #ممد_نبودی 👇
Telegram
attach 📎
#رهبر درباره حمله تهران:
#ملت_ایران به پیش میرود
اینها ترقه بازی بیش نبود
انشاءلله بزودی کلک اینها رامیکنیم
اگردر کانون این فتنه ها(سوریه و عراق) مقاومت نمیشد #امروز گرفتاری زیادداشتیم
@loversofiran
#ملت_ایران به پیش میرود
اینها ترقه بازی بیش نبود
انشاءلله بزودی کلک اینها رامیکنیم
اگردر کانون این فتنه ها(سوریه و عراق) مقاومت نمیشد #امروز گرفتاری زیادداشتیم
@loversofiran
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from عاشقان ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ربنای_شجریان بعنوان #میراث_ملی ثبت شد
رئیس سازمان میراثفرهنگی،صنايع دستي و گردشگري
#امروز سه شنبه لوح ثبت ملی دعای مشهور «ربنا» را به فرزند استادشجریان اهداکرد
Дуои #рабано_шақарион
@loversofiran
رئیس سازمان میراثفرهنگی،صنايع دستي و گردشگري
#امروز سه شنبه لوح ثبت ملی دعای مشهور «ربنا» را به فرزند استادشجریان اهداکرد
Дуои #рабано_шақарион
@loversofiran
#امروز هم
ارتشیان با نظم همیشگی خود
و به دور از جنجالهای خبری
پاسداران دلاور مرزهای ایرانند.
نگاره ای از نازنین #تکاوران_دریایی_بوشهر
که برای آزادی #خرمشهر جنگیدند
#ارتش_ایران
@LoversofIRAN
ارتشیان با نظم همیشگی خود
و به دور از جنجالهای خبری
پاسداران دلاور مرزهای ایرانند.
نگاره ای از نازنین #تکاوران_دریایی_بوشهر
که برای آزادی #خرمشهر جنگیدند
#ارتش_ایران
@LoversofIRAN
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت ۱۷ مرداد، روز #خبرنگار.
موشن گرافیک شماری از خبرنگارانی که از #قاجار تا #امروز، در تغییر روندهای اجتماعی و سیاسی ایران نقش داشته اند.
گاه نقش خوب و گاه نقش بد.
@LoversofIRAN
موشن گرافیک شماری از خبرنگارانی که از #قاجار تا #امروز، در تغییر روندهای اجتماعی و سیاسی ایران نقش داشته اند.
گاه نقش خوب و گاه نقش بد.
@LoversofIRAN
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from عاشقان ایران
#امروز هم
ارتشیان با نظم همیشگی خود
و به دور از جنجالهای خبری
پاسداران دلاور مرزهای ایرانند.
نگاره ای از نازنین #تکاوران_دریایی_بوشهر
که برای آزادی #خرمشهر جنگیدند
#ارتش_ایران
@LoversofIRAN
ارتشیان با نظم همیشگی خود
و به دور از جنجالهای خبری
پاسداران دلاور مرزهای ایرانند.
نگاره ای از نازنین #تکاوران_دریایی_بوشهر
که برای آزادی #خرمشهر جنگیدند
#ارتش_ایران
@LoversofIRAN