This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما #عاشق ایرانیم
هرکسی میخواهد
من وتو #ما نشویم
خانه اش ویران باد
هیچ چیز؛
جز #همبستگی #مردم_ایران،
نمیتواند #کشور_ایران را نجات دهد.
مردم ایران!
ما برای حفظ میهن، فقط #همدیگر را داریم
@loversofiran
هرکسی میخواهد
من وتو #ما نشویم
خانه اش ویران باد
هیچ چیز؛
جز #همبستگی #مردم_ایران،
نمیتواند #کشور_ایران را نجات دهد.
مردم ایران!
ما برای حفظ میهن، فقط #همدیگر را داریم
@loversofiran
Forwarded from اتچ بات
👈چه کسی میخواهد، #من_و_تو،
#ما نشویم؟👉
(برای استفاده از این نوشتار، گذاشتن لینک کانال @loversofiran ضروری ست)
👈در آخر نوشتار؛ فایل دیداری پیوست شده، ببینید
◀️این نوشتار با نمایش برشی سرنوشت ساز از #جنگ_تحمیلی ایران و عراق؛ یادآوری میکند که #جبهه_ایران، تنها با همبستگی #همه_ایرانیان توانست در برابر لشگریان اهریمنی همه ی ابرقدرتهای دنیا یعنی جبهه ی 👈 #اعراب؛ #اسراییل؛ #اروپا؛ #آمریکا و #روسیه که #عراق را تنها عروسکی برای به آتش کشیدن خاورمیانه کرده بودند، به پیروزی برسد.
#آری_به_اتفاق؛ #جهان_میتوان_گرفت
اگر #امروز میبینید #زمزمه_های_اهریمن با #ادبیاتی_غیرمیهن_پرستانه در اندک نقاط مرزی #غرب_کشور شنیده میشود؛ شک نکنید تنها برای سست کردن ریشه های درخت تنومند #اتحاد_ایرانیان است.
فریب این زمزمه های #شیطانی را نخورید و فریب خوردگان را آگاه کنید. آغوش مام میهن برای همه ی ما فراخ و گشاده است اگر قدردان نعمتهایش باشیم.
ایران را نه کردها، نه آذریها، و نه هیچ تبار ایرانی دیگری بتنهایی حفظ نکرد.
ایران را همه ی رزمندگان نیک سرشت؛ از #شرق و #غرب و #شمال و #جنوب و #مرکز_ایران، با ایمان به خدا، آزاد کردند.
راه سرافرازی ایران دیروز، امروز و فردا؛ همین #همبستگی (اتحاد) است و بس.
〰〰〰〰〰〰〰〰
◀️وقتی از#آزادی_خرمشهر سخن میگوییم؛ نخستین نامی که در ذهن ها نقش میبندد فرمانده #محمد_جهان_آرا ست. در روزهای نخست اشغال خرمشهر در مهر ۱۳۵۹، نخستین هسته ی پایداری در برابر دشمن سرتاسر مسلح، بشکل #نبرد_شهری_خرمشهر و نیروهایی خودجوش انجام شد. این نیروها؛ یک گردان از #تکاوران_دریایی_ارتش به فرماندهی ناخدا_صمدی و گردان #دژ_خرمشهر به فرماندهی سرهنگ_قمری و دانشجویان #دانشکده_افسری به فرماندهی حسین_حسنی_سعدی و در کنار آنها تعدادی از نیروهای #سپاه_خرمشهر به همراه #محمد_جهان_آرا بودند که در برابر چندین لشگر کاملا مسلح عراقی ایستادگی کردند و #۳۵_روز #بدون_کمترین_پشتیبانی_تسلیحاتی و نظامی از سوی دولت وقت؛ با جنگ خانه به خانه و مقاومت سرسختانه دشمن بعثی را پشت دروازههای خرمشهر نگهداشتند. اما در آخر پس از ۳۵ روز این پایداری شکست و شهر بدست ارتش بعث عراق افتاد.
◀️ #آزادسازی_خرمشهر یکی از مهمترین اهداف عملیات "الی بیتالمقدس" در جنگ نابرابر ایران و عراق بود که پس از #۵۷۸_روز_اشغال در روز #سوم_خرداد_۱۳۶۱ انجام شد.
این عملیات توسط #ارتش جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی #علی_صیاد_شیرازی و #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی #محسن_رضایی انجام گرفت.
آزادی_خرمشهر انعکاس جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر از نظر سیاسی تکیهگاهش را برای مذاکره از دست داد. این واقعه از لحاظ #نظامی #نقطه_عطفی در تاریخ جنگ ایران عراق شناخته می شود.به همین دلیل؛ این روز در #تقویم_ایران روز ایستادگی، فداکاری و پیروزی (مقاومت، ایثار، پیروزی) دربرابر دشمن نامگذاری شده است.
◀️ #پیروزی_پایانی
در عملیات «بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر سرداران شهید #احمد_کاظمی و شهید #حسین_خرازی آخرین مرحله آزادسازی خرمشهر را با دو لشگر از #استان_اصفهان؛ یعنی لشگر ۸ نجف اشرف و ۱۴ امام حسین(ع) به انجام رساندند.
آنها نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره؛ شهر را آزاد وخرمشهر را تصرف کردند. هر کدام از این لشگرها با پنج گردان یعنی #سه_هزار_نفر در مقابل #بیست_هزار_نفر_دشمن بودند.
◀️ #تلفات:
در جریان آزادسازی خرمشهر حدود #۱۶_هزار_نیروی_عراقی کشته و زخمی شدند و همچنین #۱۹_هزار_نفر_نیروی_عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. ایران در جریان عملیات #۲۶_روزه_بیتالمقدس که به آزادی خرمشهر انجامید #۶٬۰۰۰_شهید (۴٬۴۶۰ شهید سپاه و ۱٬۰۸۶ شهید ارتش) و #۲۴_هزار_مجروح داد.
نوحه معروف #ممد_نبودی_ببینی پس از آزادسازی خرمشهر اولین بار توسط #حسین_فخری همرزم او بر سر مزارش خوانده شد و یکسال بعد توسط #کویتی_پور همزمان با سالگرد آزادسازی خرمشهر خوانده شد.
@LoversofIRAN
〰〰〰〰〰〰〰〰
منابع:
ویکی پدیا
■نیروهای دشمن داخل منطقه خرمشهر
■فتح خرمشهر نقطه عطف تاریخ معاصر ایران
■آزادسازی خرمشهر نماد یک پیروزی بزرگ در سایه اتحاد ملی
■چرا بعد از فتح خرمشهر، جنگ تداوم یافت؟
■آشنایی با عملیات بیت المقدس
■روایت فتح خرمشهر از زبان فرماندهان سپاه
□کانال اصفهانی ها
□کانال آبادان
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@LoversofIRAN
در آغاز این فایل دیداری:
مکالمه بی سیم سردار شهید #احمد_کاظمی (با لهجه اصفهانی) با سردار #غلامعلی_رشید در قرارگاه پشتیبانی را میشنوید که درباره میزان پیشروی لشگرخودش و لشگر سردار #حسین_خرازی گزارش میدهد ولحظه تاریخی #آزادشدن_خرمشهر را مخابره میکند❤️
سپس تصاویری از خرمشهر با صدای #حسین_فخری و نوحه ی زیبای #ممد_نبودی 👇
#ما نشویم؟👉
(برای استفاده از این نوشتار، گذاشتن لینک کانال @loversofiran ضروری ست)
👈در آخر نوشتار؛ فایل دیداری پیوست شده، ببینید
◀️این نوشتار با نمایش برشی سرنوشت ساز از #جنگ_تحمیلی ایران و عراق؛ یادآوری میکند که #جبهه_ایران، تنها با همبستگی #همه_ایرانیان توانست در برابر لشگریان اهریمنی همه ی ابرقدرتهای دنیا یعنی جبهه ی 👈 #اعراب؛ #اسراییل؛ #اروپا؛ #آمریکا و #روسیه که #عراق را تنها عروسکی برای به آتش کشیدن خاورمیانه کرده بودند، به پیروزی برسد.
#آری_به_اتفاق؛ #جهان_میتوان_گرفت
اگر #امروز میبینید #زمزمه_های_اهریمن با #ادبیاتی_غیرمیهن_پرستانه در اندک نقاط مرزی #غرب_کشور شنیده میشود؛ شک نکنید تنها برای سست کردن ریشه های درخت تنومند #اتحاد_ایرانیان است.
فریب این زمزمه های #شیطانی را نخورید و فریب خوردگان را آگاه کنید. آغوش مام میهن برای همه ی ما فراخ و گشاده است اگر قدردان نعمتهایش باشیم.
ایران را نه کردها، نه آذریها، و نه هیچ تبار ایرانی دیگری بتنهایی حفظ نکرد.
ایران را همه ی رزمندگان نیک سرشت؛ از #شرق و #غرب و #شمال و #جنوب و #مرکز_ایران، با ایمان به خدا، آزاد کردند.
راه سرافرازی ایران دیروز، امروز و فردا؛ همین #همبستگی (اتحاد) است و بس.
〰〰〰〰〰〰〰〰
◀️وقتی از#آزادی_خرمشهر سخن میگوییم؛ نخستین نامی که در ذهن ها نقش میبندد فرمانده #محمد_جهان_آرا ست. در روزهای نخست اشغال خرمشهر در مهر ۱۳۵۹، نخستین هسته ی پایداری در برابر دشمن سرتاسر مسلح، بشکل #نبرد_شهری_خرمشهر و نیروهایی خودجوش انجام شد. این نیروها؛ یک گردان از #تکاوران_دریایی_ارتش به فرماندهی ناخدا_صمدی و گردان #دژ_خرمشهر به فرماندهی سرهنگ_قمری و دانشجویان #دانشکده_افسری به فرماندهی حسین_حسنی_سعدی و در کنار آنها تعدادی از نیروهای #سپاه_خرمشهر به همراه #محمد_جهان_آرا بودند که در برابر چندین لشگر کاملا مسلح عراقی ایستادگی کردند و #۳۵_روز #بدون_کمترین_پشتیبانی_تسلیحاتی و نظامی از سوی دولت وقت؛ با جنگ خانه به خانه و مقاومت سرسختانه دشمن بعثی را پشت دروازههای خرمشهر نگهداشتند. اما در آخر پس از ۳۵ روز این پایداری شکست و شهر بدست ارتش بعث عراق افتاد.
◀️ #آزادسازی_خرمشهر یکی از مهمترین اهداف عملیات "الی بیتالمقدس" در جنگ نابرابر ایران و عراق بود که پس از #۵۷۸_روز_اشغال در روز #سوم_خرداد_۱۳۶۱ انجام شد.
این عملیات توسط #ارتش جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی #علی_صیاد_شیرازی و #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی #محسن_رضایی انجام گرفت.
آزادی_خرمشهر انعکاس جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر از نظر سیاسی تکیهگاهش را برای مذاکره از دست داد. این واقعه از لحاظ #نظامی #نقطه_عطفی در تاریخ جنگ ایران عراق شناخته می شود.به همین دلیل؛ این روز در #تقویم_ایران روز ایستادگی، فداکاری و پیروزی (مقاومت، ایثار، پیروزی) دربرابر دشمن نامگذاری شده است.
◀️ #پیروزی_پایانی
در عملیات «بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر سرداران شهید #احمد_کاظمی و شهید #حسین_خرازی آخرین مرحله آزادسازی خرمشهر را با دو لشگر از #استان_اصفهان؛ یعنی لشگر ۸ نجف اشرف و ۱۴ امام حسین(ع) به انجام رساندند.
آنها نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره؛ شهر را آزاد وخرمشهر را تصرف کردند. هر کدام از این لشگرها با پنج گردان یعنی #سه_هزار_نفر در مقابل #بیست_هزار_نفر_دشمن بودند.
◀️ #تلفات:
در جریان آزادسازی خرمشهر حدود #۱۶_هزار_نیروی_عراقی کشته و زخمی شدند و همچنین #۱۹_هزار_نفر_نیروی_عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. ایران در جریان عملیات #۲۶_روزه_بیتالمقدس که به آزادی خرمشهر انجامید #۶٬۰۰۰_شهید (۴٬۴۶۰ شهید سپاه و ۱٬۰۸۶ شهید ارتش) و #۲۴_هزار_مجروح داد.
نوحه معروف #ممد_نبودی_ببینی پس از آزادسازی خرمشهر اولین بار توسط #حسین_فخری همرزم او بر سر مزارش خوانده شد و یکسال بعد توسط #کویتی_پور همزمان با سالگرد آزادسازی خرمشهر خوانده شد.
@LoversofIRAN
〰〰〰〰〰〰〰〰
منابع:
ویکی پدیا
■نیروهای دشمن داخل منطقه خرمشهر
■فتح خرمشهر نقطه عطف تاریخ معاصر ایران
■آزادسازی خرمشهر نماد یک پیروزی بزرگ در سایه اتحاد ملی
■چرا بعد از فتح خرمشهر، جنگ تداوم یافت؟
■آشنایی با عملیات بیت المقدس
■روایت فتح خرمشهر از زبان فرماندهان سپاه
□کانال اصفهانی ها
□کانال آبادان
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@LoversofIRAN
در آغاز این فایل دیداری:
مکالمه بی سیم سردار شهید #احمد_کاظمی (با لهجه اصفهانی) با سردار #غلامعلی_رشید در قرارگاه پشتیبانی را میشنوید که درباره میزان پیشروی لشگرخودش و لشگر سردار #حسین_خرازی گزارش میدهد ولحظه تاریخی #آزادشدن_خرمشهر را مخابره میکند❤️
سپس تصاویری از خرمشهر با صدای #حسین_فخری و نوحه ی زیبای #ممد_نبودی 👇
Telegram
attach 📎
👈 #توضیح_لازم درباره پستهای کانال👉
◀️ما می اندیشیم:
در بحث #ملی_گرایی، هرکس در ایران زندگی میکند و بر ایران اثرگذار است، باید از او یادشود و نامش برده شود.
در ذهن ما پیشداوری های مرسوم درباره خودی و ناخودی کمرنگ است، چون باور داریم:
#ایران_گهواره_آرامبخش_همه_ماست
با همین دیدگاه، ما #بدون_جانبداری کورکورانه،
چه درباره شخصیتهای سیاسی،
چه درباره شخصیتهای اجتماعی و هنری،
در این کانال به فراخور حال، سخن میگوییم.
برای ما #دکتر_مصدق، #محمدرضاشاه، #آیت_الله_خمینی و....همگی بخشی از تاریخ زنده ی این کشورند که باید به آنها پرداخته شود.
از دید ما،
زنان و مردان ایرانی، چه با مجوز چه بی مجوز،
از استاد بزرگ #شجریان، شوالیه شهرام ناظری، شاهزاده همایون شجریان، سالارعقیلی، گوگوش محبوب و داریوش محبوب، .... تا #تتلو، همگی بخشهایی از هنر این کشور رنگارنگ و پرنقش و نگارند و اگر #صدایی را حذف کنیم، #بخشی_از_مردم_ایران را حذف کرده ایم، بنابراین هرکس برای ایران و بنام ایران بخواند حتا اگر تتلو باشد (با وجود رفتارها و گفتارهایی که گاه اصلا پسندیده نیست) ما او را در زیر #پرچم_ملی_گرایی جای میدهیم چراکه ما بیش از #مام_میهن، که همه این فرزندانش را در خود جای داده، محق به انتخاب نیستیم.
هرکس از ایران و برای ایران بگوید،
حتا اگر پیشتر خطاکار بوده باشد،
در کانال
عاشقان ایران = Lovers of IRAN
جای دارد.
امیدواریم که همه ۸۰ میلیون ایرانی، در زیر پرچم راستین #ملی_گرایی و #میهن_دوستی، که #تنها_عامل_پیوند_همه_ایرانیان میتواند باشد، جای گیرند و
همه برای میهن، یکصدا شوند. ❤️
ارتباط با ادمین: @Lovers_of_IRAN_bot
T.me/loversofiran
◀️ما می اندیشیم:
در بحث #ملی_گرایی، هرکس در ایران زندگی میکند و بر ایران اثرگذار است، باید از او یادشود و نامش برده شود.
در ذهن ما پیشداوری های مرسوم درباره خودی و ناخودی کمرنگ است، چون باور داریم:
#ایران_گهواره_آرامبخش_همه_ماست
با همین دیدگاه، ما #بدون_جانبداری کورکورانه،
چه درباره شخصیتهای سیاسی،
چه درباره شخصیتهای اجتماعی و هنری،
در این کانال به فراخور حال، سخن میگوییم.
برای ما #دکتر_مصدق، #محمدرضاشاه، #آیت_الله_خمینی و....همگی بخشی از تاریخ زنده ی این کشورند که باید به آنها پرداخته شود.
از دید ما،
زنان و مردان ایرانی، چه با مجوز چه بی مجوز،
از استاد بزرگ #شجریان، شوالیه شهرام ناظری، شاهزاده همایون شجریان، سالارعقیلی، گوگوش محبوب و داریوش محبوب، .... تا #تتلو، همگی بخشهایی از هنر این کشور رنگارنگ و پرنقش و نگارند و اگر #صدایی را حذف کنیم، #بخشی_از_مردم_ایران را حذف کرده ایم، بنابراین هرکس برای ایران و بنام ایران بخواند حتا اگر تتلو باشد (با وجود رفتارها و گفتارهایی که گاه اصلا پسندیده نیست) ما او را در زیر #پرچم_ملی_گرایی جای میدهیم چراکه ما بیش از #مام_میهن، که همه این فرزندانش را در خود جای داده، محق به انتخاب نیستیم.
هرکس از ایران و برای ایران بگوید،
حتا اگر پیشتر خطاکار بوده باشد،
در کانال
عاشقان ایران = Lovers of IRAN
جای دارد.
امیدواریم که همه ۸۰ میلیون ایرانی، در زیر پرچم راستین #ملی_گرایی و #میهن_دوستی، که #تنها_عامل_پیوند_همه_ایرانیان میتواند باشد، جای گیرند و
همه برای میهن، یکصدا شوند. ❤️
ارتباط با ادمین: @Lovers_of_IRAN_bot
T.me/loversofiran
Telegram
عاشقان ایران
ادمین @Lovers_of_IRAN_bot
عاشقان ایران
از باختر تا خاور پهنکوه ایران
از دریاچه کاسپی تاجنوب دریای پارس
#ایران بزرگترین دلیل کنارهم بودن ما با همه تفاوتهاست
دغدغه های ملی
راهنما👈 https://t.me/LoversofIRAN/2531
https://instagram.com/LoversofIRAN اینستا
عاشقان ایران
از باختر تا خاور پهنکوه ایران
از دریاچه کاسپی تاجنوب دریای پارس
#ایران بزرگترین دلیل کنارهم بودن ما با همه تفاوتهاست
دغدغه های ملی
راهنما👈 https://t.me/LoversofIRAN/2531
https://instagram.com/LoversofIRAN اینستا
Forwarded from اتچ بات
✳️️ بانویی توانمند از #اهواز
زنده کننده #شَعربافی در #کاشان ✳️
👈همه جای ایران، سرای من است👉
چه کسی میخواهد، من و تو #ما نشویم؟
@loversofiran
👈#فیلم_آخر نوشتار را ببینید
◀️#سادات_ابراهیم_زاده طراح لباسی است که با استفاده ازپارچه های #دستباف_ایرانی به تولید مانتو می پردازد و چندین بار مورد ستایش (تقدیر) مسوولان قرارگرفته است.
او می گوید:
《من در اولین هنرستان خارج از تهران تحصیل کردم سال۱۳۵۸ در رشته طراحی و دوخت هنرستان #اهواز فارغ التحصیل شدم. به دلیل علاقه زیاد به این رشته پس از هنرستان در کلاس های خصوصی استادانی که دوره طراحی لباس را در خارج از کشور گذرانده بودند آموزش دیدم و بسیار از آنها آموختم.
از جمله معلمانم همسر استاد صبا بود که #سوزن_دوزی های_تمام_اقوام را بلد بود و علاوه بر آن دوخت هایی از کشورهای خارجی مانند #بخارادوزی را می دانست که من همه دوخت ها را از او آموختم.
چون علاقه داشتم مستقل کارکنم پیگیر راه اندازی آموزشگاه شدم. آن زمان در اهواز فقط یک آموزشگاه خیاطی وجود داشت اما من با بلندپروازی درخواست تاسیس یک مجتمع آموزشی را دادم تا بتوانم رشته های مختلف را تدریس کنم. سرانجام پس از یک سال اجازه تاسیس موسسه هنری در سال۶۵ به من داده شد.
همسر من اهل #کاشان است و در رفت و آمدهایی که به آن شهر داشتم با #شعربافی آشنا شدم. از سال ۷۵ تصمیم گرفتم در این زمینه تحقیق کنم و در مطالعات خود متوجه شدم این پارچه که قبلا رونق زیادی داشته از زمان #قاجار به دلیل راه اندازی کارخانه های صنعتی #از_رونق_افتاده است و بافنده ها کارگاه های خود را تعطیل کرده اند.
کم کم به استفاده از این پارچه در طراحی لباس علاقه مند شدم.
در سال ۱۳۸۰ یک بافنده به من پیشنهاد داد کارگاهی راه اندازی کند تا من برای پارچه هایی که می بافد طراحی انجام دهم. بیشتر افراد من را مسخره کردند که قصد دارم این پارچه ها را تبدیل به مانتو کنم اما با توجه به اینکه در آن زمان تولید پارچه در کارگاه بسیار کم و در حد ۲_۳ مانتو بود، برای آنها طراحی انجام دادم.
هر مدلی با این پارچه هماهنگ نمی شود و طراحی لباس شعربافی مهارت خاصی می خواهد بخاطر نوارهای رنگی پارچه و جنس ظریف. در این سال ها خیلی از طراحان لباس از ما پارچه گرفتند اما نتوانستند طراحی مناسب انجام دهند. سال۱۳۸۹ از اهواز به کاشان رفتیم و آموزشگاه خود را به آنجا انتقال دادم. از آن زمان مقدار تولید پارچه را بالا بردیم و لباس هایی تولید کردیم که در کاشان (استان اصفهان) به #گردشگران_خارجی فروخته می شد. تولیدات ما محدود بود و به مشتری ایرانی نمی رسید، تا اینکه سال ۸۹ در اولین #جشنواره_مد_و_لباس_فجر چند نمونه کار ارائه دادم و مورد استقبال مسئولان قرار گرفت. این پارچه و نوع بافت آن برایشان ناشناخته بود و از من خواستند برای جشنواره سال ۹۰ تعداد ۱۰۰ دست لباس به آنها تحویل دهم.
#شَعر به معنی نخ باریک است و ما دو نوع پارچه تولید می کنیم که یک نوع آن از نخ #پنبه و نوع دیگر از #ابریشم بافته می شود که قیمت بالایی دارد. ابریشمی که از هندوچین وارد می شود خام است و دوام ندارد اما #ابریشم_کاشان تفاوت زیادی با آنها دارد.
قصد ما این بود که شعربافی را به همه مردم عرضه کنیم اما قیمت بالا مانع آن می شد. بنابراین به سفارش #پوشاک_آندیا پارچه را طراحی و برای بافت به کارخانه فرستادم. تمام سعی خود را کردم که ساختار بافت دستی در شیوه صنعتی هم رعایت شود و به آنها توضیح دادم چه کارهایی انجام دهند که پارچه شان کاملا مشابه کار دست باشد.
اختلاف قیمت پارچه دستباف و صنعتی بسیار زیاد بود و این صنعتی کردن تولید باعث شد مورد تقدیر قرار بگیریم. با وجود این هنوز تولید این پارچه کم و در اختیار یک مجموعه خاص است!!!
در کاشان پارچه هایی با عرض بالا بافته می شود اما در شهرهایی مانند یزد، گلستان دستگاه های کوچک خانگی پارچه هایی با عرض۱۰_۲۰ سانتیمتر تولید می کنند. عرض شعربافی های کاشان ۱۴۰سانتیمتر بود ولی از دو سال پیش دستگاه های بافندگی را باز و عرض آنها را تا ۱۷۰ سانتیمتر زیادکردیم. علاوه بر این در شهرهای دیگر فقط بافت ساده یعنی #دارایی_بافی وجود دارد اما در کاشان #بافت_کج_راه هم وجود دارد.
گسترش کار من باعث شد عده زیادی در کاشان شروع به بافت این پارچه کنند و استقبال زیاد از مانتوها باعث شد چند کارگاه و مغازه در کاشان راه اندازی شود و در تهران هم کارهای ما عرضه شد. با توجه به اینکه در همه رنگ های این پارچه نخ سیاه وجوددارد، پارچه شعربافی ساختار تیره دارد و بخش های رنگی آن تند و زننده نیست (و براحتی قابل استفاده عموم است). شعربافی قدیم معمولا سیاه و سفید بود و فقط توسط پادشاهان و اعیان استفاده می شد، ولی ما #رنگ را در کار وارد کردیم》
(از مد آنلاین)
@loversofiran
زنده کننده #شَعربافی در #کاشان ✳️
👈همه جای ایران، سرای من است👉
چه کسی میخواهد، من و تو #ما نشویم؟
@loversofiran
👈#فیلم_آخر نوشتار را ببینید
◀️#سادات_ابراهیم_زاده طراح لباسی است که با استفاده ازپارچه های #دستباف_ایرانی به تولید مانتو می پردازد و چندین بار مورد ستایش (تقدیر) مسوولان قرارگرفته است.
او می گوید:
《من در اولین هنرستان خارج از تهران تحصیل کردم سال۱۳۵۸ در رشته طراحی و دوخت هنرستان #اهواز فارغ التحصیل شدم. به دلیل علاقه زیاد به این رشته پس از هنرستان در کلاس های خصوصی استادانی که دوره طراحی لباس را در خارج از کشور گذرانده بودند آموزش دیدم و بسیار از آنها آموختم.
از جمله معلمانم همسر استاد صبا بود که #سوزن_دوزی های_تمام_اقوام را بلد بود و علاوه بر آن دوخت هایی از کشورهای خارجی مانند #بخارادوزی را می دانست که من همه دوخت ها را از او آموختم.
چون علاقه داشتم مستقل کارکنم پیگیر راه اندازی آموزشگاه شدم. آن زمان در اهواز فقط یک آموزشگاه خیاطی وجود داشت اما من با بلندپروازی درخواست تاسیس یک مجتمع آموزشی را دادم تا بتوانم رشته های مختلف را تدریس کنم. سرانجام پس از یک سال اجازه تاسیس موسسه هنری در سال۶۵ به من داده شد.
همسر من اهل #کاشان است و در رفت و آمدهایی که به آن شهر داشتم با #شعربافی آشنا شدم. از سال ۷۵ تصمیم گرفتم در این زمینه تحقیق کنم و در مطالعات خود متوجه شدم این پارچه که قبلا رونق زیادی داشته از زمان #قاجار به دلیل راه اندازی کارخانه های صنعتی #از_رونق_افتاده است و بافنده ها کارگاه های خود را تعطیل کرده اند.
کم کم به استفاده از این پارچه در طراحی لباس علاقه مند شدم.
در سال ۱۳۸۰ یک بافنده به من پیشنهاد داد کارگاهی راه اندازی کند تا من برای پارچه هایی که می بافد طراحی انجام دهم. بیشتر افراد من را مسخره کردند که قصد دارم این پارچه ها را تبدیل به مانتو کنم اما با توجه به اینکه در آن زمان تولید پارچه در کارگاه بسیار کم و در حد ۲_۳ مانتو بود، برای آنها طراحی انجام دادم.
هر مدلی با این پارچه هماهنگ نمی شود و طراحی لباس شعربافی مهارت خاصی می خواهد بخاطر نوارهای رنگی پارچه و جنس ظریف. در این سال ها خیلی از طراحان لباس از ما پارچه گرفتند اما نتوانستند طراحی مناسب انجام دهند. سال۱۳۸۹ از اهواز به کاشان رفتیم و آموزشگاه خود را به آنجا انتقال دادم. از آن زمان مقدار تولید پارچه را بالا بردیم و لباس هایی تولید کردیم که در کاشان (استان اصفهان) به #گردشگران_خارجی فروخته می شد. تولیدات ما محدود بود و به مشتری ایرانی نمی رسید، تا اینکه سال ۸۹ در اولین #جشنواره_مد_و_لباس_فجر چند نمونه کار ارائه دادم و مورد استقبال مسئولان قرار گرفت. این پارچه و نوع بافت آن برایشان ناشناخته بود و از من خواستند برای جشنواره سال ۹۰ تعداد ۱۰۰ دست لباس به آنها تحویل دهم.
#شَعر به معنی نخ باریک است و ما دو نوع پارچه تولید می کنیم که یک نوع آن از نخ #پنبه و نوع دیگر از #ابریشم بافته می شود که قیمت بالایی دارد. ابریشمی که از هندوچین وارد می شود خام است و دوام ندارد اما #ابریشم_کاشان تفاوت زیادی با آنها دارد.
قصد ما این بود که شعربافی را به همه مردم عرضه کنیم اما قیمت بالا مانع آن می شد. بنابراین به سفارش #پوشاک_آندیا پارچه را طراحی و برای بافت به کارخانه فرستادم. تمام سعی خود را کردم که ساختار بافت دستی در شیوه صنعتی هم رعایت شود و به آنها توضیح دادم چه کارهایی انجام دهند که پارچه شان کاملا مشابه کار دست باشد.
اختلاف قیمت پارچه دستباف و صنعتی بسیار زیاد بود و این صنعتی کردن تولید باعث شد مورد تقدیر قرار بگیریم. با وجود این هنوز تولید این پارچه کم و در اختیار یک مجموعه خاص است!!!
در کاشان پارچه هایی با عرض بالا بافته می شود اما در شهرهایی مانند یزد، گلستان دستگاه های کوچک خانگی پارچه هایی با عرض۱۰_۲۰ سانتیمتر تولید می کنند. عرض شعربافی های کاشان ۱۴۰سانتیمتر بود ولی از دو سال پیش دستگاه های بافندگی را باز و عرض آنها را تا ۱۷۰ سانتیمتر زیادکردیم. علاوه بر این در شهرهای دیگر فقط بافت ساده یعنی #دارایی_بافی وجود دارد اما در کاشان #بافت_کج_راه هم وجود دارد.
گسترش کار من باعث شد عده زیادی در کاشان شروع به بافت این پارچه کنند و استقبال زیاد از مانتوها باعث شد چند کارگاه و مغازه در کاشان راه اندازی شود و در تهران هم کارهای ما عرضه شد. با توجه به اینکه در همه رنگ های این پارچه نخ سیاه وجوددارد، پارچه شعربافی ساختار تیره دارد و بخش های رنگی آن تند و زننده نیست (و براحتی قابل استفاده عموم است). شعربافی قدیم معمولا سیاه و سفید بود و فقط توسط پادشاهان و اعیان استفاده می شد، ولی ما #رنگ را در کار وارد کردیم》
(از مد آنلاین)
@loversofiran
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✳️️ بانویی توانمند از #اهواز
زنده کننده #شَعربافی در #کاشان ✳️
👈همه جای ایران، سرای من است👉
چه کسی میخواهد، من و تو #ما نشویم؟
@loversofiran
👈#فیلم_آخر نوشتار را ببینید
◀️#سادات_ابراهیم_زاده طراح لباسی است که با استفاده ازپارچه های #دستباف_ایرانی به تولید مانتو می پردازد و چندین بار مورد ستایش (تقدیر) مسوولان قرارگرفته است.
او می گوید:
《من در اولین هنرستان خارج از تهران تحصیل کردم سال۱۳۵۸ در رشته طراحی و دوخت هنرستان #اهواز فارغ التحصیل شدم. به دلیل علاقه زیاد به این رشته پس از هنرستان در کلاس های خصوصی استادانی که دوره طراحی لباس را در خارج از کشور گذرانده بودند آموزش دیدم و بسیار از آنها آموختم.
از جمله معلمانم همسر استاد صبا بود که #سوزن_دوزی های_تمام_اقوام را بلد بود و علاوه بر آن دوخت هایی از کشورهای خارجی مانند #بخارادوزی را می دانست که من همه دوخت ها را از او آموختم.
چون علاقه داشتم مستقل کارکنم پیگیر راه اندازی آموزشگاه شدم. آن زمان در اهواز فقط یک آموزشگاه خیاطی وجود داشت اما من با بلندپروازی درخواست تاسیس یک مجتمع آموزشی را دادم تا بتوانم رشته های مختلف را تدریس کنم. سرانجام پس از یک سال اجازه تاسیس موسسه هنری در سال۶۵ به من داده شد.
همسر من اهل #کاشان است و در رفت و آمدهایی که به آن شهر داشتم با #شعربافی آشنا شدم. از سال ۷۵ تصمیم گرفتم در این زمینه تحقیق کنم و در مطالعات خود متوجه شدم این پارچه که قبلا رونق زیادی داشته از زمان #قاجار به دلیل راه اندازی کارخانه های صنعتی #از_رونق_افتاده است و بافنده ها کارگاه های خود را تعطیل کرده اند.
کم کم به استفاده از این پارچه در طراحی لباس علاقه مند شدم.
در سال ۱۳۸۰ یک بافنده به من پیشنهاد داد کارگاهی راه اندازی کند تا من برای پارچه هایی که می بافد طراحی انجام دهم. بیشتر افراد من را مسخره کردند که قصد دارم این پارچه ها را تبدیل به مانتو کنم اما با توجه به اینکه در آن زمان تولید پارچه در کارگاه بسیار کم و در حد ۲_۳ مانتو بود، برای آنها طراحی انجام دادم.
هر مدلی با این پارچه هماهنگ نمی شود و طراحی لباس شعربافی مهارت خاصی می خواهد بخاطر نوارهای رنگی پارچه و جنس ظریف. در این سال ها خیلی از طراحان لباس از ما پارچه گرفتند اما نتوانستند طراحی مناسب انجام دهند. سال۱۳۸۹ از اهواز به کاشان رفتیم و آموزشگاه خود را به آنجا انتقال دادم. از آن زمان مقدار تولید پارچه را بالا بردیم و لباس هایی تولید کردیم که در کاشان (استان اصفهان) به #گردشگران_خارجی فروخته می شد. تولیدات ما محدود بود و به مشتری ایرانی نمی رسید، تا اینکه سال ۸۹ در اولین #جشنواره_مد_و_لباس_فجر چند نمونه کار ارائه دادم و مورد استقبال مسئولان قرار گرفت. این پارچه و نوع بافت آن برایشان ناشناخته بود و از من خواستند برای جشنواره سال ۹۰ تعداد ۱۰۰ دست لباس به آنها تحویل دهم.
#شَعر به معنی نخ باریک است و ما دو نوع پارچه تولید می کنیم که یک نوع آن از نخ #پنبه و نوع دیگر از #ابریشم بافته می شود که قیمت بالایی دارد. ابریشمی که از هندوچین وارد می شود خام است و دوام ندارد اما #ابریشم_کاشان تفاوت زیادی با آنها دارد.
قصد ما این بود که شعربافی را به همه مردم عرضه کنیم اما قیمت بالا مانع آن می شد. بنابراین به سفارش #پوشاک_آندیا پارچه را طراحی و برای بافت به کارخانه فرستادم. تمام سعی خود را کردم که ساختار بافت دستی در شیوه صنعتی هم رعایت شود و به آنها توضیح دادم چه کارهایی انجام دهند که پارچه شان کاملا مشابه کار دست باشد.
اختلاف قیمت پارچه دستباف و صنعتی بسیار زیاد بود و این صنعتی کردن تولید باعث شد مورد تقدیر قرار بگیریم. با وجود این هنوز تولید این پارچه کم و در اختیار یک مجموعه خاص است!!!
در کاشان پارچه هایی با عرض بالا بافته می شود اما در شهرهایی مانند یزد، گلستان دستگاه های کوچک خانگی پارچه هایی با عرض۱۰_۲۰ سانتیمتر تولید می کنند. عرض شعربافی های کاشان ۱۴۰سانتیمتر بود ولی از دو سال پیش دستگاه های بافندگی را باز و عرض آنها را تا ۱۷۰ سانتیمتر زیادکردیم. علاوه بر این در شهرهای دیگر فقط بافت ساده یعنی #دارایی_بافی وجود دارد اما در کاشان #بافت_کج_راه هم وجود دارد.
گسترش کار من باعث شد عده زیادی در کاشان شروع به بافت این پارچه کنند و استقبال زیاد از مانتوها باعث شد چند کارگاه و مغازه در کاشان راه اندازی شود و در تهران هم کارهای ما عرضه شد. با توجه به اینکه در همه رنگ های این پارچه نخ سیاه وجوددارد، پارچه شعربافی ساختار تیره دارد و بخش های رنگی آن تند و زننده نیست (و براحتی قابل استفاده عموم است). شعربافی قدیم معمولا سیاه و سفید بود و فقط توسط پادشاهان و اعیان استفاده می شد، ولی ما #رنگ را در کار وارد کردیم》
(از مد آنلاین)
@loversofiran
زنده کننده #شَعربافی در #کاشان ✳️
👈همه جای ایران، سرای من است👉
چه کسی میخواهد، من و تو #ما نشویم؟
@loversofiran
👈#فیلم_آخر نوشتار را ببینید
◀️#سادات_ابراهیم_زاده طراح لباسی است که با استفاده ازپارچه های #دستباف_ایرانی به تولید مانتو می پردازد و چندین بار مورد ستایش (تقدیر) مسوولان قرارگرفته است.
او می گوید:
《من در اولین هنرستان خارج از تهران تحصیل کردم سال۱۳۵۸ در رشته طراحی و دوخت هنرستان #اهواز فارغ التحصیل شدم. به دلیل علاقه زیاد به این رشته پس از هنرستان در کلاس های خصوصی استادانی که دوره طراحی لباس را در خارج از کشور گذرانده بودند آموزش دیدم و بسیار از آنها آموختم.
از جمله معلمانم همسر استاد صبا بود که #سوزن_دوزی های_تمام_اقوام را بلد بود و علاوه بر آن دوخت هایی از کشورهای خارجی مانند #بخارادوزی را می دانست که من همه دوخت ها را از او آموختم.
چون علاقه داشتم مستقل کارکنم پیگیر راه اندازی آموزشگاه شدم. آن زمان در اهواز فقط یک آموزشگاه خیاطی وجود داشت اما من با بلندپروازی درخواست تاسیس یک مجتمع آموزشی را دادم تا بتوانم رشته های مختلف را تدریس کنم. سرانجام پس از یک سال اجازه تاسیس موسسه هنری در سال۶۵ به من داده شد.
همسر من اهل #کاشان است و در رفت و آمدهایی که به آن شهر داشتم با #شعربافی آشنا شدم. از سال ۷۵ تصمیم گرفتم در این زمینه تحقیق کنم و در مطالعات خود متوجه شدم این پارچه که قبلا رونق زیادی داشته از زمان #قاجار به دلیل راه اندازی کارخانه های صنعتی #از_رونق_افتاده است و بافنده ها کارگاه های خود را تعطیل کرده اند.
کم کم به استفاده از این پارچه در طراحی لباس علاقه مند شدم.
در سال ۱۳۸۰ یک بافنده به من پیشنهاد داد کارگاهی راه اندازی کند تا من برای پارچه هایی که می بافد طراحی انجام دهم. بیشتر افراد من را مسخره کردند که قصد دارم این پارچه ها را تبدیل به مانتو کنم اما با توجه به اینکه در آن زمان تولید پارچه در کارگاه بسیار کم و در حد ۲_۳ مانتو بود، برای آنها طراحی انجام دادم.
هر مدلی با این پارچه هماهنگ نمی شود و طراحی لباس شعربافی مهارت خاصی می خواهد بخاطر نوارهای رنگی پارچه و جنس ظریف. در این سال ها خیلی از طراحان لباس از ما پارچه گرفتند اما نتوانستند طراحی مناسب انجام دهند. سال۱۳۸۹ از اهواز به کاشان رفتیم و آموزشگاه خود را به آنجا انتقال دادم. از آن زمان مقدار تولید پارچه را بالا بردیم و لباس هایی تولید کردیم که در کاشان (استان اصفهان) به #گردشگران_خارجی فروخته می شد. تولیدات ما محدود بود و به مشتری ایرانی نمی رسید، تا اینکه سال ۸۹ در اولین #جشنواره_مد_و_لباس_فجر چند نمونه کار ارائه دادم و مورد استقبال مسئولان قرار گرفت. این پارچه و نوع بافت آن برایشان ناشناخته بود و از من خواستند برای جشنواره سال ۹۰ تعداد ۱۰۰ دست لباس به آنها تحویل دهم.
#شَعر به معنی نخ باریک است و ما دو نوع پارچه تولید می کنیم که یک نوع آن از نخ #پنبه و نوع دیگر از #ابریشم بافته می شود که قیمت بالایی دارد. ابریشمی که از هندوچین وارد می شود خام است و دوام ندارد اما #ابریشم_کاشان تفاوت زیادی با آنها دارد.
قصد ما این بود که شعربافی را به همه مردم عرضه کنیم اما قیمت بالا مانع آن می شد. بنابراین به سفارش #پوشاک_آندیا پارچه را طراحی و برای بافت به کارخانه فرستادم. تمام سعی خود را کردم که ساختار بافت دستی در شیوه صنعتی هم رعایت شود و به آنها توضیح دادم چه کارهایی انجام دهند که پارچه شان کاملا مشابه کار دست باشد.
اختلاف قیمت پارچه دستباف و صنعتی بسیار زیاد بود و این صنعتی کردن تولید باعث شد مورد تقدیر قرار بگیریم. با وجود این هنوز تولید این پارچه کم و در اختیار یک مجموعه خاص است!!!
در کاشان پارچه هایی با عرض بالا بافته می شود اما در شهرهایی مانند یزد، گلستان دستگاه های کوچک خانگی پارچه هایی با عرض۱۰_۲۰ سانتیمتر تولید می کنند. عرض شعربافی های کاشان ۱۴۰سانتیمتر بود ولی از دو سال پیش دستگاه های بافندگی را باز و عرض آنها را تا ۱۷۰ سانتیمتر زیادکردیم. علاوه بر این در شهرهای دیگر فقط بافت ساده یعنی #دارایی_بافی وجود دارد اما در کاشان #بافت_کج_راه هم وجود دارد.
گسترش کار من باعث شد عده زیادی در کاشان شروع به بافت این پارچه کنند و استقبال زیاد از مانتوها باعث شد چند کارگاه و مغازه در کاشان راه اندازی شود و در تهران هم کارهای ما عرضه شد. با توجه به اینکه در همه رنگ های این پارچه نخ سیاه وجوددارد، پارچه شعربافی ساختار تیره دارد و بخش های رنگی آن تند و زننده نیست (و براحتی قابل استفاده عموم است). شعربافی قدیم معمولا سیاه و سفید بود و فقط توسط پادشاهان و اعیان استفاده می شد، ولی ما #رنگ را در کار وارد کردیم》
(از مد آنلاین)
@loversofiran
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from پویش فردوسی
#پویش_سراسری_بزرگداشت_فردوسی
#پویش_فردوسی
پیشنهاد دگرگونی نمایه ( تصویر پروفایل ) در شبکه های اجتماعی به مناسبت بزرگداشت #فردوسی
#ما_همه_فردوسی_هستیم
@pooyesh_ferdowsi
#پویش_فردوسی
پیشنهاد دگرگونی نمایه ( تصویر پروفایل ) در شبکه های اجتماعی به مناسبت بزرگداشت #فردوسی
#ما_همه_فردوسی_هستیم
@pooyesh_ferdowsi
عاشقان ایران
👈افشاگری کنید، چنانکه هیچ جای ایران برای زورگویان و ستمگران، امن نباشد تا تباه نشود خون بیگناه ریخته ی کودکان محروم ازامکانات در این سرزمین ثروتمند روان دخترکان سوخته زاهدانی شادباد🥀 جان ایران می سوزد در این آتش بیداد 🖤 #افشاگری #شفافیت #شفاف_سازی هر ایرانی،…
با برخورد قاطع مسئولان ذیربط، کارمند گمرک از کار تعلیق و فرد #کاپشن_مشکی و فیلمبردار رویداد تلخ هفته گذشته در گمرک سیستان بلوچستان بازداشت شدند❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️
#محمدباسط_دارزهی، نماینده خاطی #سراوان هم آزاد و شاد و خرامان است!
وااای بر این #مجلس که بجای خانه ملت، شده لانه زیاده خواهان و زورگویان!
این پایان یک رویا است؟
پایان رویای یک #ملت برای رسیدن به دموکراسی وحکومت #قانون (جمهوری)؟
با همین سازوکارهای کنونی هم مجلس می توانست به جای برخورد با کارمند گمرک و فیلمبردار و مرد کاپشن مشکی، با #نماینده بی ادب و فحاش برخورد کند و درسی از قانون و اخلاق و ادب را به نمایندگان دیگر و به کل جامعه بدهد.
در این چندروز مردم در فضای مجازی برای حمایت از آن مردی که در فیلم گمرک، کاپشن مشکی طرح چرم پوشیده و پس از فحاشی درازهی، او را از در اداره گمرک بیرون کرد، هشتگ #ما_همه_کاپشن_مشکی_هستیم را داغ کرده اند
@LoversofIRAN
#محمدباسط_دارزهی، نماینده خاطی #سراوان هم آزاد و شاد و خرامان است!
وااای بر این #مجلس که بجای خانه ملت، شده لانه زیاده خواهان و زورگویان!
این پایان یک رویا است؟
پایان رویای یک #ملت برای رسیدن به دموکراسی وحکومت #قانون (جمهوری)؟
با همین سازوکارهای کنونی هم مجلس می توانست به جای برخورد با کارمند گمرک و فیلمبردار و مرد کاپشن مشکی، با #نماینده بی ادب و فحاش برخورد کند و درسی از قانون و اخلاق و ادب را به نمایندگان دیگر و به کل جامعه بدهد.
در این چندروز مردم در فضای مجازی برای حمایت از آن مردی که در فیلم گمرک، کاپشن مشکی طرح چرم پوشیده و پس از فحاشی درازهی، او را از در اداره گمرک بیرون کرد، هشتگ #ما_همه_کاپشن_مشکی_هستیم را داغ کرده اند
@LoversofIRAN