Forwarded from اتچ بات
@LoversofIRAN
👈《بزرگداشت #سعدی_شیرین_سخن در تاجیکستان》👉
《Бузургдошти #саъдӣ_ширин_сухани широзӣ дар тоҷиқистон》
♦️(در پایان این متن، ویدیویی پیوست شده درباره سعدی عزیز که پیشنهاد میکنم از انتهای متن دانلود کنید👇)
(Дар охири матн
Дар бораи Саъдии азиз, Видео замима шуда қе шумо метавонед донлуд қунид👇)
◀️به گزارش خبرگزاری مهر،
هر ساله به مناسبت اول اردیبهشت، دوستداران سخن ماندگار پارسی، در جایجای جهان به یاد عاشقانههای جاودان و شكوه اخلاقی خداوندگار سخن، #سعدی_شیرازی، گرد هم می آیند؛ از جمله در #تاجیکستان که بسیار سعدی دوست میباشند.
امسال نیز بزرگداشت سعدی در کتابخانه لاهوتی شهر دوشنبه پایتخت این کشور برگزار شد.
رایزنی فرهنگی #سفارت_جمهوری_اسلامی_ایران در تاجیکستان با همکاری #کتابخانه_لاهوتی و گروهی از دوستداران سعدی این مراسم را برگزارکردند.
◀️حجت الله فغانی،
#سفیر_ایران در تاجیكستان در سخنانی با عنوان « #اعتدال_گرایی، #پیام_محوری #شاعر_عصر_فاجعه» گفت:
مولانا عبدالرحمان جامی که خود از شاعران سرآمد قلمرو پهناور پارسی گویان عالم است، میفرماید:
در شعر سه کس پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
خود سعدی نیز بی آنکه گرفتار غرور شود، روانی و فخامت شعر خود را چنین تصویر کرده است:
زمین به تیغ بلاغت گرفتی ای سعدی
سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست
بدین صفت که در آفاق شعر تو رفت
نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
فغانی با شاره به اعتدال گرایی در پیام سعدی اظهار داشت:
بسیاری از سعدی پژوهان گفته اند که «اعتدال گرایی» پیام محوری در آثار سعدی است. شاید این به خاطر آن است که او شاعر « #عصر_فاجعه» بود. در عصر سعدی، ایران زمین از هر سو عرصه تاخت و تاز نیروهای ویرانگر بود.
در غرب #صلیبیان حکومت در حال زوال #سلجوقیان را زیر ضربات خود گرفته بودند؛
در شرق #مغولان از کشته پشته میساختند. در داخل نیز امیران و حاکمان محلی با باج و خراج
و عده ای نیز با تعصب و خشک مغزی فضای زندگی را بر مردم جهنم کرده بودند.
عصر سعدی به راستی #عصر_فاجعه بود و فاجعه؛ برآیند #افراط و #تفریط و #خشونت و #تعصب است.
روح لطیف سعدی که اینها را میدید، دنبال کلیدی بود که همه این قفلها را یکجا باز کند و آن کلید جز « #اعتدال» نبود.
البته همین اعتدال گرایی او را در #معرض_خشم_افراط_گرایان و نقد منتقدان متعصب قرار میدهد؛ عده ای ملامتش میکنند که وقتی ایران در برابر مغولان وحشی قرار داشت، او به جهانگردی و گشت و گذار پرداخت؛
یا در شرایط دشوار زندگی مردم، او به تغزل پرداخته و عاشقی میکرده است؛ اما سعدی نه این بود و نه آن.
همان بود که بنی آدم را اعضای یک پیکر معرفی میکرد و نشانه و شاخص آدمیت را «غم هم نوع خوردن» میدانست:
تو کز محنت دیگران بیغمی/
نشاید که نامت نهند آدمی/
اعتدال گرایی سعدی حتی در #شیوۀ_زبانی_او نیز هویداست؛
شیوه تعلیمی سعدی هماهنگی میان « #چه گفتن و #چگونه گفتن» است.
در عصر #وحشیگری، #ستم، #تعصب و #افراطگرایی؛ #مانند_عصر_کنونی؛
سعدی بیماری را خوب تشخیص داد و #بهترین_داروها را برای درمان آن تجویز نمود:
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
و همه تاکید وی سپردن #کارها_به_اهل آن است:
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
◀️ مدیر گروه نقد ادبی اتفاق نویسندگان تاجیكستان،#مبشر_اكبرزاد نیز سخنرانی ایراد کرد و در ادامه گزارشی از روند چاپ آثار سعدی در تاجیكستان به #خط_سیریلیك ارئه داد و چاپ #گزیده_غزلیات_سعدی در سال ۲۰۱۴م خود را یكی دیگر از تلاشهای تاجیكان در معرفی آثار سعدی به مردم تاجیكستان دانست.
نمایشگاهی نیز از آثار سعدی به سه زبان فارسی، روسی و تاجیكی در جنب تالار همایش برپا شده بود. با یكصد جلد كتاب چاپ شده در تاجیكستان و ایران درباره سعدی، كه در كتابخانه لاهوتی نگهداری میشود.
از نكات جالب دیگر این نشست، سعدی خوانی دانش آموزان تاجیك بود كه با استقبال مخاطبان حاضر مواجه شد.
@LoversofIRAN
👈《بزرگداشت #سعدی_شیرین_سخن در تاجیکستان》👉
《Бузургдошти #саъдӣ_ширин_сухани широзӣ дар тоҷиқистон》
♦️(در پایان این متن، ویدیویی پیوست شده درباره سعدی عزیز که پیشنهاد میکنم از انتهای متن دانلود کنید👇)
(Дар охири матн
Дар бораи Саъдии азиз, Видео замима шуда қе шумо метавонед донлуд қунид👇)
◀️به گزارش خبرگزاری مهر،
هر ساله به مناسبت اول اردیبهشت، دوستداران سخن ماندگار پارسی، در جایجای جهان به یاد عاشقانههای جاودان و شكوه اخلاقی خداوندگار سخن، #سعدی_شیرازی، گرد هم می آیند؛ از جمله در #تاجیکستان که بسیار سعدی دوست میباشند.
امسال نیز بزرگداشت سعدی در کتابخانه لاهوتی شهر دوشنبه پایتخت این کشور برگزار شد.
رایزنی فرهنگی #سفارت_جمهوری_اسلامی_ایران در تاجیکستان با همکاری #کتابخانه_لاهوتی و گروهی از دوستداران سعدی این مراسم را برگزارکردند.
◀️حجت الله فغانی،
#سفیر_ایران در تاجیكستان در سخنانی با عنوان « #اعتدال_گرایی، #پیام_محوری #شاعر_عصر_فاجعه» گفت:
مولانا عبدالرحمان جامی که خود از شاعران سرآمد قلمرو پهناور پارسی گویان عالم است، میفرماید:
در شعر سه کس پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
خود سعدی نیز بی آنکه گرفتار غرور شود، روانی و فخامت شعر خود را چنین تصویر کرده است:
زمین به تیغ بلاغت گرفتی ای سعدی
سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست
بدین صفت که در آفاق شعر تو رفت
نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
فغانی با شاره به اعتدال گرایی در پیام سعدی اظهار داشت:
بسیاری از سعدی پژوهان گفته اند که «اعتدال گرایی» پیام محوری در آثار سعدی است. شاید این به خاطر آن است که او شاعر « #عصر_فاجعه» بود. در عصر سعدی، ایران زمین از هر سو عرصه تاخت و تاز نیروهای ویرانگر بود.
در غرب #صلیبیان حکومت در حال زوال #سلجوقیان را زیر ضربات خود گرفته بودند؛
در شرق #مغولان از کشته پشته میساختند. در داخل نیز امیران و حاکمان محلی با باج و خراج
و عده ای نیز با تعصب و خشک مغزی فضای زندگی را بر مردم جهنم کرده بودند.
عصر سعدی به راستی #عصر_فاجعه بود و فاجعه؛ برآیند #افراط و #تفریط و #خشونت و #تعصب است.
روح لطیف سعدی که اینها را میدید، دنبال کلیدی بود که همه این قفلها را یکجا باز کند و آن کلید جز « #اعتدال» نبود.
البته همین اعتدال گرایی او را در #معرض_خشم_افراط_گرایان و نقد منتقدان متعصب قرار میدهد؛ عده ای ملامتش میکنند که وقتی ایران در برابر مغولان وحشی قرار داشت، او به جهانگردی و گشت و گذار پرداخت؛
یا در شرایط دشوار زندگی مردم، او به تغزل پرداخته و عاشقی میکرده است؛ اما سعدی نه این بود و نه آن.
همان بود که بنی آدم را اعضای یک پیکر معرفی میکرد و نشانه و شاخص آدمیت را «غم هم نوع خوردن» میدانست:
تو کز محنت دیگران بیغمی/
نشاید که نامت نهند آدمی/
اعتدال گرایی سعدی حتی در #شیوۀ_زبانی_او نیز هویداست؛
شیوه تعلیمی سعدی هماهنگی میان « #چه گفتن و #چگونه گفتن» است.
در عصر #وحشیگری، #ستم، #تعصب و #افراطگرایی؛ #مانند_عصر_کنونی؛
سعدی بیماری را خوب تشخیص داد و #بهترین_داروها را برای درمان آن تجویز نمود:
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
و همه تاکید وی سپردن #کارها_به_اهل آن است:
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
◀️ مدیر گروه نقد ادبی اتفاق نویسندگان تاجیكستان،#مبشر_اكبرزاد نیز سخنرانی ایراد کرد و در ادامه گزارشی از روند چاپ آثار سعدی در تاجیكستان به #خط_سیریلیك ارئه داد و چاپ #گزیده_غزلیات_سعدی در سال ۲۰۱۴م خود را یكی دیگر از تلاشهای تاجیكان در معرفی آثار سعدی به مردم تاجیكستان دانست.
نمایشگاهی نیز از آثار سعدی به سه زبان فارسی، روسی و تاجیكی در جنب تالار همایش برپا شده بود. با یكصد جلد كتاب چاپ شده در تاجیكستان و ایران درباره سعدی، كه در كتابخانه لاهوتی نگهداری میشود.
از نكات جالب دیگر این نشست، سعدی خوانی دانش آموزان تاجیك بود كه با استقبال مخاطبان حاضر مواجه شد.
@LoversofIRAN
درود بر هم میهنان جوان میهندوست✌️
کتابدارِ کتابخانه روستای #سردوش_مریوان_کردستان
#عروسی خود را در #کتابخانه روستا برگزارکرد وهزینه مراسم را به موسسه ای #خیریه اهداکرد
از آنها #بیاموزیم
@loversofiran
کتابدارِ کتابخانه روستای #سردوش_مریوان_کردستان
#عروسی خود را در #کتابخانه روستا برگزارکرد وهزینه مراسم را به موسسه ای #خیریه اهداکرد
از آنها #بیاموزیم
@loversofiran
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
بازدید غلامرضا امیرخانی، معاون #کتابخانه_ملی ایران، از مراکز مهم کتابداری #ازبکستان👇
http://yon.ir/n0CCX
ازبکستان که بخشی از ایران بوده نسخه های خطی مهم #فارسی دارد اما امروز زبان رسمی اش فارسی نیست
http://yon.ir/n0CCX
ازبکستان که بخشی از ایران بوده نسخه های خطی مهم #فارسی دارد اما امروز زبان رسمی اش فارسی نیست
👈پاسخ استوار #وحید_بهمن به تحریف درباره هویت مولانا و "ترک نامیدن" او
⬅️ پاسخ به موج جدید جعل و تحریف هویت #مولانا، شاعر پارسی گوی #ایران_زمین
یک: در هیچ تذکره و منبع تاریخی سخنی از ترکتبار بودن مولانا نیامده
دو: مولانا در دیوان شمس به روشنی می گوید که #ترکی نمیداند و #ترک نیست:
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
تصویر این بیت از روی نسخه خطی دیوان شمس #کتابخانه #ملی ایران👇
https://goo.gl/g8Uy1f
همچنین #سلطان_ولد، پسر مولانا در کتاب "ابتدانامه" بدین نکته اشاره دارد که #زبان_ترکی نمیداند:
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی/
گوی از پارسی و از تازی
که در این هردو خوش همیتازی/
سه: زبان مادری و پدری مولانا #پارسی بود از این رو تقریبا همه آثار نظم و نثر مولانا به زبان پارسی است. همچنین در زمان حیات مولانا #زبان #فارسی در #قونیه و #آناتولی_مرکزی رواج داشت و دارای گویشوران زیادی بود، از این رو مولانا در دیوان شمس این بیتها را سرود:
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی، شکر خوردن به تنهایی/
یا:
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی/
سلطان ولد، پسر مولانا نیز در همین زمینه این بیت را سرود:
فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلاند و در خوابند
چهار: زبان آثار نظم و نثر مولانا به طور تقریبا کامل، #پارسی است و حدود هفتاد هزار بیت پارسی در قالب های مختلف شعری دارد. همچنین از آثار منثور او که به پارسی است میتوان موارد زیر را برشمرد:
■ "مکاتیب مولانا"؛ مجموعه نامههای مولانا به معاصرین خود که همگی به پارسی است و دو نسخهی آن در کتابخانهی دارالفنون #استانبول موجود است.
■ "مجالس سبعه"؛ مجموعهای پارسی از بیانات و اندرزهای مولانا بر منبر که توسط مریدان و شاگردان او ثبت شد.
■ "فیه ما فیه"؛ مقالات مولانا: کتابی به نثر فارسی اثر مولانا با موضوع نقد و تفسیر عرفانی و شامل یادداشت هایی که در "سی سال" از سخنان مولانا در مجالس گردآوری شد.
■در کنار آثار اصلی مولانا، که همگی به پارسی است "کمتر از هزار بیت" به #عربی و نیز حدود "یکصد بیت"، ترکی/ یونانی نیز دیده میشوند که غالبا به شکل #ملمع هستند [مصرعها و یا بیتهای ترکی و یونانی در قالب شعر پارسی] و نه اشعار مستقل و تماما غیرپارسی. (ملمع صنعتی پرکاربرد در شعر فارسی پس از اسلام است. شاعران بزرگی چون حافظ، مولانا و سعدی از این صنعت شعری استفاده کردند و گاه میان بیت های فارسی خود، از جملات، مثل ها و آیات عربی سود بردند). همچنین باید اصالت و عدم الحاقی بودن این ابیات #ترکی و #یونانی از سوی خبرگان، مورد بررسی قرارگیرد چرا که در نسخههای کهنتر، مشابه آنها موجود نیست و احتمال دارد پس از مرگ مولوی، توسط برخی کاتبان به شکل جعل و تحریف وارد نوشته های وی شده باشد.
پنج: هر سه منبع و اثر اصلی درباره زندگی مولانا، اندیشههای وی، و خاندان ومریدانش به زبان پارسی است. این سه اثر به ترتیب قدمت:
«ابتدانامه» به قلم "سلطان ولد" پسر مولانا
«رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار» به قلم فریدون بن احمد سپهسالار
«مناقب العارفین» به قلم شمسالدین احمد افلاکی
شش: دیدگاه مولانا در مورد #ترکان/
مولانا نیز مانند دیگر شاعران ایرانی دربارهی ترکان، در مفهوم #قومی و تباری نظر مثبتی نداشت(ترکان، قوم مهاجم #غیر_ایرانی بودند ومنظور از ترکان همان #مغول هااست که متفاوت از ترک زبان های ایران هستند. ترک زبان های ایران، از دید علمی، نژادشان ایرانی و غیرترک، اما زبان محلی شان به دلیل استیلای ترکان در دوره ای از تاریخ، شکلی از گویش ترکی شد) و این نکته را به روشنی به زبان آورد:
■مثنوی معنوی، دفترچهارم، بخش۱۴؛
آن ابوجهل از پیمبر معجزی
خواست همچون کینهور تُرک غُزی
■مثنوی معنوی، دفتردوم، بخش۸۶؛
آن غُزان تُرک خونریز آمدند
بهر یغما بر دهی ناگه زدند
■ دیوان شمس، بخش غزلیات
آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
تُرکی مکن به کشتنم ای تُرک تُرک خو
■ #شمسالدین_احمد_افلاکی در کتاب «مناقب العارفین»، شرح زندگی مولانا، مینویسد:
حکایت مشهور است که روزی حضرت شیخ صلاحالدین[فریدون زرکوب، شاگرد و دوست مولانا] جهت عمارت باغ خود مَشّاقان[زحمتکشان] ترکی را به مزدوری گرفته بود. حضرت مولانا فرمود که، افندی در وقت عمارتی که باشد، مَشّاقان رومی بایدگرفتن و در وقت خراب کردن چیزی، مزدوران ترک؛ چه عمارت عالم مخصوص است به رومیان و خرابی جهان مقصور است به ترکان؛ و حق تعالی چون ایجاد عالم ملک فرمود... گروه ترکان آفرید تا بی محابا و شفقت هر عمارتی دیدند خراب کنند...و هنوز میکنند و همچنان[روز به روز] تا قیامت خراب خواهندکرد وخرابی #قونیه هم در دست ظلمه ترکان بیرحم خواهدبود.
این بخش از #مناقب_العارفین👇
https://goo.gl/6R8vkm
@Ir_Bahman
@LoversofIRAN
⬅️ پاسخ به موج جدید جعل و تحریف هویت #مولانا، شاعر پارسی گوی #ایران_زمین
یک: در هیچ تذکره و منبع تاریخی سخنی از ترکتبار بودن مولانا نیامده
دو: مولانا در دیوان شمس به روشنی می گوید که #ترکی نمیداند و #ترک نیست:
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
تصویر این بیت از روی نسخه خطی دیوان شمس #کتابخانه #ملی ایران👇
https://goo.gl/g8Uy1f
همچنین #سلطان_ولد، پسر مولانا در کتاب "ابتدانامه" بدین نکته اشاره دارد که #زبان_ترکی نمیداند:
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی/
گوی از پارسی و از تازی
که در این هردو خوش همیتازی/
سه: زبان مادری و پدری مولانا #پارسی بود از این رو تقریبا همه آثار نظم و نثر مولانا به زبان پارسی است. همچنین در زمان حیات مولانا #زبان #فارسی در #قونیه و #آناتولی_مرکزی رواج داشت و دارای گویشوران زیادی بود، از این رو مولانا در دیوان شمس این بیتها را سرود:
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی، شکر خوردن به تنهایی/
یا:
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی/
سلطان ولد، پسر مولانا نیز در همین زمینه این بیت را سرود:
فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلاند و در خوابند
چهار: زبان آثار نظم و نثر مولانا به طور تقریبا کامل، #پارسی است و حدود هفتاد هزار بیت پارسی در قالب های مختلف شعری دارد. همچنین از آثار منثور او که به پارسی است میتوان موارد زیر را برشمرد:
■ "مکاتیب مولانا"؛ مجموعه نامههای مولانا به معاصرین خود که همگی به پارسی است و دو نسخهی آن در کتابخانهی دارالفنون #استانبول موجود است.
■ "مجالس سبعه"؛ مجموعهای پارسی از بیانات و اندرزهای مولانا بر منبر که توسط مریدان و شاگردان او ثبت شد.
■ "فیه ما فیه"؛ مقالات مولانا: کتابی به نثر فارسی اثر مولانا با موضوع نقد و تفسیر عرفانی و شامل یادداشت هایی که در "سی سال" از سخنان مولانا در مجالس گردآوری شد.
■در کنار آثار اصلی مولانا، که همگی به پارسی است "کمتر از هزار بیت" به #عربی و نیز حدود "یکصد بیت"، ترکی/ یونانی نیز دیده میشوند که غالبا به شکل #ملمع هستند [مصرعها و یا بیتهای ترکی و یونانی در قالب شعر پارسی] و نه اشعار مستقل و تماما غیرپارسی. (ملمع صنعتی پرکاربرد در شعر فارسی پس از اسلام است. شاعران بزرگی چون حافظ، مولانا و سعدی از این صنعت شعری استفاده کردند و گاه میان بیت های فارسی خود، از جملات، مثل ها و آیات عربی سود بردند). همچنین باید اصالت و عدم الحاقی بودن این ابیات #ترکی و #یونانی از سوی خبرگان، مورد بررسی قرارگیرد چرا که در نسخههای کهنتر، مشابه آنها موجود نیست و احتمال دارد پس از مرگ مولوی، توسط برخی کاتبان به شکل جعل و تحریف وارد نوشته های وی شده باشد.
پنج: هر سه منبع و اثر اصلی درباره زندگی مولانا، اندیشههای وی، و خاندان ومریدانش به زبان پارسی است. این سه اثر به ترتیب قدمت:
«ابتدانامه» به قلم "سلطان ولد" پسر مولانا
«رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار» به قلم فریدون بن احمد سپهسالار
«مناقب العارفین» به قلم شمسالدین احمد افلاکی
شش: دیدگاه مولانا در مورد #ترکان/
مولانا نیز مانند دیگر شاعران ایرانی دربارهی ترکان، در مفهوم #قومی و تباری نظر مثبتی نداشت(ترکان، قوم مهاجم #غیر_ایرانی بودند ومنظور از ترکان همان #مغول هااست که متفاوت از ترک زبان های ایران هستند. ترک زبان های ایران، از دید علمی، نژادشان ایرانی و غیرترک، اما زبان محلی شان به دلیل استیلای ترکان در دوره ای از تاریخ، شکلی از گویش ترکی شد) و این نکته را به روشنی به زبان آورد:
■مثنوی معنوی، دفترچهارم، بخش۱۴؛
آن ابوجهل از پیمبر معجزی
خواست همچون کینهور تُرک غُزی
■مثنوی معنوی، دفتردوم، بخش۸۶؛
آن غُزان تُرک خونریز آمدند
بهر یغما بر دهی ناگه زدند
■ دیوان شمس، بخش غزلیات
آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
تُرکی مکن به کشتنم ای تُرک تُرک خو
■ #شمسالدین_احمد_افلاکی در کتاب «مناقب العارفین»، شرح زندگی مولانا، مینویسد:
حکایت مشهور است که روزی حضرت شیخ صلاحالدین[فریدون زرکوب، شاگرد و دوست مولانا] جهت عمارت باغ خود مَشّاقان[زحمتکشان] ترکی را به مزدوری گرفته بود. حضرت مولانا فرمود که، افندی در وقت عمارتی که باشد، مَشّاقان رومی بایدگرفتن و در وقت خراب کردن چیزی، مزدوران ترک؛ چه عمارت عالم مخصوص است به رومیان و خرابی جهان مقصور است به ترکان؛ و حق تعالی چون ایجاد عالم ملک فرمود... گروه ترکان آفرید تا بی محابا و شفقت هر عمارتی دیدند خراب کنند...و هنوز میکنند و همچنان[روز به روز] تا قیامت خراب خواهندکرد وخرابی #قونیه هم در دست ظلمه ترکان بیرحم خواهدبود.
این بخش از #مناقب_العارفین👇
https://goo.gl/6R8vkm
@Ir_Bahman
@LoversofIRAN
👈دربارهی روانشاد، ایرج افشار، از زبان استاد محمدرضا شفیعیکدکنی، برای ۱۶ مهر، زادروز ایرج افشار، #پدر_کتابشناسی ایران
@LoversofIRAN
⬅️نیم قرن با او زندگی کردم
به بهانهء زادروزش
قصد ندارم كه به میدانهای فراخ و پهناور كارهای او، حتی كوچكترین اشارهای داشته باشم؛ ولی از یادآوریِ این نكته ناگزیرم كه بگویم: در میانِ پژوهشگران قرن بیستم #ایران، میراث كمتر كسی به پهناوری و باروَری و تنوّع و سودمندی میراثِ اوست. این میراث مجموعه بیشمار و گستردهای از سندها، متنها، یادداشتها، خاطرهها، سفرنامهها و «فكت»هاست و كوچكترین ضمیمهای از انشانویسی و عبارتپردازیهای رایج در میان معاصران ما را ندارد و از هرگونه مبالغه مستعار بركنار است. او از «محققانی» نبود كه «متن» دیگران را بَدل به «حاشیه» كند و حاشیة دیگران را بَدَل به متن و با ارجاعاتِ دكوراتیو اینترنتی آن را در چشم مردمان بیاراید. اكنونیان و آیندگان به سطرْ سطرِ نوشتهها و یادداشتهای او نیاز دارند و این نیاز، روز به روز، رویْ در افزونی خواهد داشت، چه در جهانِ ایرانی و چه در میانِ اَنیران.
حدود نیمقرن با او زندگی كردم، در كوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یك جملهی سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.
یك بار كه بعضی دوستان به ضرورتی میخواستند، در ساعاتی كه مهمان او بودند، برنامهای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامهی موردنظر خویش را تماشا كنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دستهای نبود ولی یك سیاست بزرگ را همواره پیش چشم داشت و با آن زندگی میكرد و آن سیاست، مصلحتْاندیشی دربارهی سرنوشت جهانِ ایرانی بود.
به همین دلیل، هم موردِ احترام دكتر محمد #مصدق، و #اللهیار_صالح بود و هم مستشار مؤتمن #سیدحسن_تقی_زاده.
در مراكز علمی جهان و در حوزههای #ایرانشناسی دانشگاههای كره زمین، هیچكس از معاصران ما، اعتبار و حرمت #ایرج_افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، #احسان_یارشاطر را هم به یاد میآورم.
در غربالی كه ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم #ایران، در عرصهی فرهنگ كرده است، ایرج افشار یكی از دانههای دُرشتی است كه در كنار #علامه_قزوینی، #سیدحسن_تقیزاده، #محمدعلی_فروغی، #علیاصغر_حکمت، #ابراهیم_پورداود، #علّامه_شیخ_آقابزرگ_تهرانی، #بدیعالزمان_فروزانفر، سیداحمد #كسروی، #اقبال_آشتیانی، #پرویز_ناتل_خانلری، #غلامحسین_مصاحب، علیاكبر #دهخدا، #صادق_هدایت، #ملک_الشعراء_بهار و #نیما_یوشیج قرار میگیرد؛ بیآنكه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچکدام ایشان داشته باشد و یا تكرار یكی از آنها بشمار آید.
او ایرج افشار است و بس...
رها از هر عنوان و لقبی.
پژوهشگرانِ عرصهی #ایرانشناسی در جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، كتابشناسی و كتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود.
بزرگا مردا كه او بود و دریغا و بسیار بار دریغا كه به پنجاه چهرهی ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر كرد.
https://t.me/sereshk1318/31
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
مجله بخارا، شماره ۸۱
فرزانه فروتن ایران مدار ما
#ايرج_افشار
@LoversofIRAN
⬅️ گزیده ای از زندگی نامه ایرج_افشار
زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران
درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران
او پژوهشگر فرهنگ و تاریخ و ادبیات فارسی، #ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه بود
افشار سابقه تدریس در دانشگاههای داخل و خارج کشور از جمله: دانشگاه #برن (سویس)، دانشگاه #ساپورو (ژاپن)، و #دانشگاه_تهران را داشت.
وی پایهگذار #کتابخانه_مرکزی_دانشگاه_تهران و معروف به پدر کتابشناسی ایران است. محمود افشار یزدی پدر اوست.
ایرج افشار طی قریب به ۶۵ سال کوششهای پژوهشی بیش از ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله در زمینههای کتابشناسی و کتابداری، تاریخ، جغرافیا،جغرافیای تاریخی، فرهنگ مردم و موضوعهای دیگر تألیف و تصنیف و تصحیح کرده است. کتابخانه بزرگ و گرانبهای ایرج افشار در مرکز "دائرةالمعارف بزرگ اسلامی" محفوظ است.
از کانال دکتر شفیعی کدکنی @shafiei_kadkani
@LoversofIRAN
@LoversofIRAN
⬅️نیم قرن با او زندگی کردم
به بهانهء زادروزش
قصد ندارم كه به میدانهای فراخ و پهناور كارهای او، حتی كوچكترین اشارهای داشته باشم؛ ولی از یادآوریِ این نكته ناگزیرم كه بگویم: در میانِ پژوهشگران قرن بیستم #ایران، میراث كمتر كسی به پهناوری و باروَری و تنوّع و سودمندی میراثِ اوست. این میراث مجموعه بیشمار و گستردهای از سندها، متنها، یادداشتها، خاطرهها، سفرنامهها و «فكت»هاست و كوچكترین ضمیمهای از انشانویسی و عبارتپردازیهای رایج در میان معاصران ما را ندارد و از هرگونه مبالغه مستعار بركنار است. او از «محققانی» نبود كه «متن» دیگران را بَدل به «حاشیه» كند و حاشیة دیگران را بَدَل به متن و با ارجاعاتِ دكوراتیو اینترنتی آن را در چشم مردمان بیاراید. اكنونیان و آیندگان به سطرْ سطرِ نوشتهها و یادداشتهای او نیاز دارند و این نیاز، روز به روز، رویْ در افزونی خواهد داشت، چه در جهانِ ایرانی و چه در میانِ اَنیران.
حدود نیمقرن با او زندگی كردم، در كوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یك جملهی سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.
یك بار كه بعضی دوستان به ضرورتی میخواستند، در ساعاتی كه مهمان او بودند، برنامهای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامهی موردنظر خویش را تماشا كنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دستهای نبود ولی یك سیاست بزرگ را همواره پیش چشم داشت و با آن زندگی میكرد و آن سیاست، مصلحتْاندیشی دربارهی سرنوشت جهانِ ایرانی بود.
به همین دلیل، هم موردِ احترام دكتر محمد #مصدق، و #اللهیار_صالح بود و هم مستشار مؤتمن #سیدحسن_تقی_زاده.
در مراكز علمی جهان و در حوزههای #ایرانشناسی دانشگاههای كره زمین، هیچكس از معاصران ما، اعتبار و حرمت #ایرج_افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، #احسان_یارشاطر را هم به یاد میآورم.
در غربالی كه ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم #ایران، در عرصهی فرهنگ كرده است، ایرج افشار یكی از دانههای دُرشتی است كه در كنار #علامه_قزوینی، #سیدحسن_تقیزاده، #محمدعلی_فروغی، #علیاصغر_حکمت، #ابراهیم_پورداود، #علّامه_شیخ_آقابزرگ_تهرانی، #بدیعالزمان_فروزانفر، سیداحمد #كسروی، #اقبال_آشتیانی، #پرویز_ناتل_خانلری، #غلامحسین_مصاحب، علیاكبر #دهخدا، #صادق_هدایت، #ملک_الشعراء_بهار و #نیما_یوشیج قرار میگیرد؛ بیآنكه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچکدام ایشان داشته باشد و یا تكرار یكی از آنها بشمار آید.
او ایرج افشار است و بس...
رها از هر عنوان و لقبی.
پژوهشگرانِ عرصهی #ایرانشناسی در جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، كتابشناسی و كتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود.
بزرگا مردا كه او بود و دریغا و بسیار بار دریغا كه به پنجاه چهرهی ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر كرد.
https://t.me/sereshk1318/31
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
مجله بخارا، شماره ۸۱
فرزانه فروتن ایران مدار ما
#ايرج_افشار
@LoversofIRAN
⬅️ گزیده ای از زندگی نامه ایرج_افشار
زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران
درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران
او پژوهشگر فرهنگ و تاریخ و ادبیات فارسی، #ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه بود
افشار سابقه تدریس در دانشگاههای داخل و خارج کشور از جمله: دانشگاه #برن (سویس)، دانشگاه #ساپورو (ژاپن)، و #دانشگاه_تهران را داشت.
وی پایهگذار #کتابخانه_مرکزی_دانشگاه_تهران و معروف به پدر کتابشناسی ایران است. محمود افشار یزدی پدر اوست.
ایرج افشار طی قریب به ۶۵ سال کوششهای پژوهشی بیش از ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله در زمینههای کتابشناسی و کتابداری، تاریخ، جغرافیا،جغرافیای تاریخی، فرهنگ مردم و موضوعهای دیگر تألیف و تصنیف و تصحیح کرده است. کتابخانه بزرگ و گرانبهای ایرج افشار در مرکز "دائرةالمعارف بزرگ اسلامی" محفوظ است.
از کانال دکتر شفیعی کدکنی @shafiei_kadkani
@LoversofIRAN
Telegram
محمدرضا شفیعیکدکنی
16 مهر زادروز استاد ایرج افشار، پدر کتابشناسی ایران، گرامی باد
@sereshk1318
@sereshk1318
Forwarded from عاشقان ایران
👈دربارهی روانشاد، ایرج افشار، از زبان استاد محمدرضا شفیعیکدکنی، برای ۱۶ مهر، زادروز ایرج افشار، #پدر_کتابشناسی ایران
@LoversofIRAN
⬅️نیم قرن با او زندگی کردم
به بهانهء زادروزش
قصد ندارم كه به میدانهای فراخ و پهناور كارهای او، حتی كوچكترین اشارهای داشته باشم؛ ولی از یادآوریِ این نكته ناگزیرم كه بگویم: در میانِ پژوهشگران قرن بیستم #ایران، میراث كمتر كسی به پهناوری و باروَری و تنوّع و سودمندی میراثِ اوست. این میراث مجموعه بیشمار و گستردهای از سندها، متنها، یادداشتها، خاطرهها، سفرنامهها و «فكت»هاست و كوچكترین ضمیمهای از انشانویسی و عبارتپردازیهای رایج در میان معاصران ما را ندارد و از هرگونه مبالغه مستعار بركنار است. او از «محققانی» نبود كه «متن» دیگران را بَدل به «حاشیه» كند و حاشیة دیگران را بَدَل به متن و با ارجاعاتِ دكوراتیو اینترنتی آن را در چشم مردمان بیاراید. اكنونیان و آیندگان به سطرْ سطرِ نوشتهها و یادداشتهای او نیاز دارند و این نیاز، روز به روز، رویْ در افزونی خواهد داشت، چه در جهانِ ایرانی و چه در میانِ اَنیران.
حدود نیمقرن با او زندگی كردم، در كوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یك جملهی سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.
یك بار كه بعضی دوستان به ضرورتی میخواستند، در ساعاتی كه مهمان او بودند، برنامهای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامهی موردنظر خویش را تماشا كنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دستهای نبود ولی یك سیاست بزرگ را همواره پیش چشم داشت و با آن زندگی میكرد و آن سیاست، مصلحتْاندیشی دربارهی سرنوشت جهانِ ایرانی بود.
به همین دلیل، هم موردِ احترام دكتر محمد #مصدق، و #اللهیار_صالح بود و هم مستشار مؤتمن #سیدحسن_تقی_زاده.
در مراكز علمی جهان و در حوزههای #ایرانشناسی دانشگاههای كره زمین، هیچكس از معاصران ما، اعتبار و حرمت #ایرج_افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، #احسان_یارشاطر را هم به یاد میآورم.
در غربالی كه ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم #ایران، در عرصهی فرهنگ كرده است، ایرج افشار یكی از دانههای دُرشتی است كه در كنار #علامه_قزوینی، #سیدحسن_تقیزاده، #محمدعلی_فروغی، #علیاصغر_حکمت، #ابراهیم_پورداود، #علّامه_شیخ_آقابزرگ_تهرانی، #بدیعالزمان_فروزانفر، سیداحمد #كسروی، #اقبال_آشتیانی، #پرویز_ناتل_خانلری، #غلامحسین_مصاحب، علیاكبر #دهخدا، #صادق_هدایت، #ملک_الشعراء_بهار و #نیما_یوشیج قرار میگیرد؛ بیآنكه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچکدام ایشان داشته باشد و یا تكرار یكی از آنها بشمار آید.
او ایرج افشار است و بس...
رها از هر عنوان و لقبی.
پژوهشگرانِ عرصهی #ایرانشناسی در جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، كتابشناسی و كتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود.
بزرگا مردا كه او بود و دریغا و بسیار بار دریغا كه به پنجاه چهرهی ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر كرد.
https://t.me/sereshk1318/31
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
مجله بخارا، شماره ۸۱
فرزانه فروتن ایران مدار ما
#ايرج_افشار
@LoversofIRAN
⬅️ گزیده ای از زندگی نامه ایرج_افشار
زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران
درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران
او پژوهشگر فرهنگ و تاریخ و ادبیات فارسی، #ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه بود
افشار سابقه تدریس در دانشگاههای داخل و خارج کشور از جمله: دانشگاه #برن (سویس)، دانشگاه #ساپورو (ژاپن)، و #دانشگاه_تهران را داشت.
وی پایهگذار #کتابخانه_مرکزی_دانشگاه_تهران و معروف به پدر کتابشناسی ایران است. محمود افشار یزدی پدر اوست.
ایرج افشار طی قریب به ۶۵ سال کوششهای پژوهشی بیش از ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله در زمینههای کتابشناسی و کتابداری، تاریخ، جغرافیا،جغرافیای تاریخی، فرهنگ مردم و موضوعهای دیگر تألیف و تصنیف و تصحیح کرده است. کتابخانه بزرگ و گرانبهای ایرج افشار در مرکز "دائرةالمعارف بزرگ اسلامی" محفوظ است.
از کانال دکتر شفیعی کدکنی @shafiei_kadkani
@LoversofIRAN
@LoversofIRAN
⬅️نیم قرن با او زندگی کردم
به بهانهء زادروزش
قصد ندارم كه به میدانهای فراخ و پهناور كارهای او، حتی كوچكترین اشارهای داشته باشم؛ ولی از یادآوریِ این نكته ناگزیرم كه بگویم: در میانِ پژوهشگران قرن بیستم #ایران، میراث كمتر كسی به پهناوری و باروَری و تنوّع و سودمندی میراثِ اوست. این میراث مجموعه بیشمار و گستردهای از سندها، متنها، یادداشتها، خاطرهها، سفرنامهها و «فكت»هاست و كوچكترین ضمیمهای از انشانویسی و عبارتپردازیهای رایج در میان معاصران ما را ندارد و از هرگونه مبالغه مستعار بركنار است. او از «محققانی» نبود كه «متن» دیگران را بَدل به «حاشیه» كند و حاشیة دیگران را بَدَل به متن و با ارجاعاتِ دكوراتیو اینترنتی آن را در چشم مردمان بیاراید. اكنونیان و آیندگان به سطرْ سطرِ نوشتهها و یادداشتهای او نیاز دارند و این نیاز، روز به روز، رویْ در افزونی خواهد داشت، چه در جهانِ ایرانی و چه در میانِ اَنیران.
حدود نیمقرن با او زندگی كردم، در كوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یك جملهی سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.
یك بار كه بعضی دوستان به ضرورتی میخواستند، در ساعاتی كه مهمان او بودند، برنامهای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامهی موردنظر خویش را تماشا كنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دستهای نبود ولی یك سیاست بزرگ را همواره پیش چشم داشت و با آن زندگی میكرد و آن سیاست، مصلحتْاندیشی دربارهی سرنوشت جهانِ ایرانی بود.
به همین دلیل، هم موردِ احترام دكتر محمد #مصدق، و #اللهیار_صالح بود و هم مستشار مؤتمن #سیدحسن_تقی_زاده.
در مراكز علمی جهان و در حوزههای #ایرانشناسی دانشگاههای كره زمین، هیچكس از معاصران ما، اعتبار و حرمت #ایرج_افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، #احسان_یارشاطر را هم به یاد میآورم.
در غربالی كه ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم #ایران، در عرصهی فرهنگ كرده است، ایرج افشار یكی از دانههای دُرشتی است كه در كنار #علامه_قزوینی، #سیدحسن_تقیزاده، #محمدعلی_فروغی، #علیاصغر_حکمت، #ابراهیم_پورداود، #علّامه_شیخ_آقابزرگ_تهرانی، #بدیعالزمان_فروزانفر، سیداحمد #كسروی، #اقبال_آشتیانی، #پرویز_ناتل_خانلری، #غلامحسین_مصاحب، علیاكبر #دهخدا، #صادق_هدایت، #ملک_الشعراء_بهار و #نیما_یوشیج قرار میگیرد؛ بیآنكه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچکدام ایشان داشته باشد و یا تكرار یكی از آنها بشمار آید.
او ایرج افشار است و بس...
رها از هر عنوان و لقبی.
پژوهشگرانِ عرصهی #ایرانشناسی در جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، كتابشناسی و كتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود.
بزرگا مردا كه او بود و دریغا و بسیار بار دریغا كه به پنجاه چهرهی ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر كرد.
https://t.me/sereshk1318/31
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
مجله بخارا، شماره ۸۱
فرزانه فروتن ایران مدار ما
#ايرج_افشار
@LoversofIRAN
⬅️ گزیده ای از زندگی نامه ایرج_افشار
زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران
درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران
او پژوهشگر فرهنگ و تاریخ و ادبیات فارسی، #ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه بود
افشار سابقه تدریس در دانشگاههای داخل و خارج کشور از جمله: دانشگاه #برن (سویس)، دانشگاه #ساپورو (ژاپن)، و #دانشگاه_تهران را داشت.
وی پایهگذار #کتابخانه_مرکزی_دانشگاه_تهران و معروف به پدر کتابشناسی ایران است. محمود افشار یزدی پدر اوست.
ایرج افشار طی قریب به ۶۵ سال کوششهای پژوهشی بیش از ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله در زمینههای کتابشناسی و کتابداری، تاریخ، جغرافیا،جغرافیای تاریخی، فرهنگ مردم و موضوعهای دیگر تألیف و تصنیف و تصحیح کرده است. کتابخانه بزرگ و گرانبهای ایرج افشار در مرکز "دائرةالمعارف بزرگ اسلامی" محفوظ است.
از کانال دکتر شفیعی کدکنی @shafiei_kadkani
@LoversofIRAN
Telegram
محمدرضا شفیعیکدکنی
16 مهر زادروز استاد ایرج افشار، پدر کتابشناسی ایران، گرامی باد
@sereshk1318
@sereshk1318
Forwarded from اتچ بات
@LoversofIRAN
👈《بزرگداشت #سعدی_شیرین_سخن در تاجیکستان》👉
《Бузургдошти #саъдӣ_ширин_сухани широзӣ дар тоҷиқистон》
♦️(در پایان این متن، ویدیویی پیوست شده درباره سعدی عزیز که پیشنهاد میکنم از انتهای متن دانلود کنید👇)
(Дар охири матн
Дар бораи Саъдии азиз, Видео замима шуда қе шумо метавонед донлуд қунид👇)
◀️به گزارش خبرگزاری مهر،
هر ساله به مناسبت اول اردیبهشت، دوستداران سخن ماندگار پارسی، در جایجای جهان به یاد عاشقانههای جاودان و شكوه اخلاقی خداوندگار سخن، #سعدی_شیرازی، گرد هم می آیند؛ از جمله در #تاجیکستان که بسیار سعدی دوست میباشند.
امسال نیز بزرگداشت سعدی در کتابخانه لاهوتی شهر دوشنبه پایتخت این کشور برگزار شد.
رایزنی فرهنگی #سفارت_جمهوری_اسلامی_ایران در تاجیکستان با همکاری #کتابخانه_لاهوتی و گروهی از دوستداران سعدی این مراسم را برگزارکردند.
◀️حجت الله فغانی،
#سفیر_ایران در تاجیكستان در سخنانی با عنوان « #اعتدال_گرایی، #پیام_محوری #شاعر_عصر_فاجعه» گفت:
مولانا عبدالرحمان جامی که خود از شاعران سرآمد قلمرو پهناور پارسی گویان عالم است، میفرماید:
در شعر سه کس پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
خود سعدی نیز بی آنکه گرفتار غرور شود، روانی و فخامت شعر خود را چنین تصویر کرده است:
زمین به تیغ بلاغت گرفتی ای سعدی
سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست
بدین صفت که در آفاق شعر تو رفت
نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
فغانی با شاره به اعتدال گرایی در پیام سعدی اظهار داشت:
بسیاری از سعدی پژوهان گفته اند که «اعتدال گرایی» پیام محوری در آثار سعدی است. شاید این به خاطر آن است که او شاعر « #عصر_فاجعه» بود. در عصر سعدی، ایران زمین از هر سو عرصه تاخت و تاز نیروهای ویرانگر بود.
در غرب #صلیبیان حکومت در حال زوال #سلجوقیان را زیر ضربات خود گرفته بودند؛
در شرق #مغولان از کشته پشته میساختند. در داخل نیز امیران و حاکمان محلی با باج و خراج
و عده ای نیز با تعصب و خشک مغزی فضای زندگی را بر مردم جهنم کرده بودند.
عصر سعدی به راستی #عصر_فاجعه بود و فاجعه؛ برآیند #افراط و #تفریط و #خشونت و #تعصب است.
روح لطیف سعدی که اینها را میدید، دنبال کلیدی بود که همه این قفلها را یکجا باز کند و آن کلید جز « #اعتدال» نبود.
البته همین اعتدال گرایی او را در #معرض_خشم_افراط_گرایان و نقد منتقدان متعصب قرار میدهد؛ عده ای ملامتش میکنند که وقتی ایران در برابر مغولان وحشی قرار داشت، او به جهانگردی و گشت و گذار پرداخت؛
یا در شرایط دشوار زندگی مردم، او به تغزل پرداخته و عاشقی میکرده است؛ اما سعدی نه این بود و نه آن.
همان بود که بنی آدم را اعضای یک پیکر معرفی میکرد و نشانه و شاخص آدمیت را «غم هم نوع خوردن» میدانست:
تو کز محنت دیگران بیغمی/
نشاید که نامت نهند آدمی/
اعتدال گرایی سعدی حتی در #شیوۀ_زبانی_او نیز هویداست؛
شیوه تعلیمی سعدی هماهنگی میان « #چه گفتن و #چگونه گفتن» است.
در عصر #وحشیگری، #ستم، #تعصب و #افراطگرایی؛ #مانند_عصر_کنونی؛
سعدی بیماری را خوب تشخیص داد و #بهترین_داروها را برای درمان آن تجویز نمود:
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
و همه تاکید وی سپردن #کارها_به_اهل آن است:
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
◀️ مدیر گروه نقد ادبی اتفاق نویسندگان تاجیكستان،#مبشر_اكبرزاد نیز سخنرانی ایراد کرد و در ادامه گزارشی از روند چاپ آثار سعدی در تاجیكستان به #خط_سیریلیك ارئه داد و چاپ #گزیده_غزلیات_سعدی در سال ۲۰۱۴م خود را یكی دیگر از تلاشهای تاجیكان در معرفی آثار سعدی به مردم تاجیكستان دانست.
نمایشگاهی نیز از آثار سعدی به سه زبان فارسی، روسی و تاجیكی در جنب تالار همایش برپا شده بود. با یكصد جلد كتاب چاپ شده در تاجیكستان و ایران درباره سعدی، كه در كتابخانه لاهوتی نگهداری میشود.
از نكات جالب دیگر این نشست، سعدی خوانی دانش آموزان تاجیك بود كه با استقبال مخاطبان حاضر مواجه شد.
@LoversofIRAN
👈《بزرگداشت #سعدی_شیرین_سخن در تاجیکستان》👉
《Бузургдошти #саъдӣ_ширин_сухани широзӣ дар тоҷиқистон》
♦️(در پایان این متن، ویدیویی پیوست شده درباره سعدی عزیز که پیشنهاد میکنم از انتهای متن دانلود کنید👇)
(Дар охири матн
Дар бораи Саъдии азиз, Видео замима шуда қе шумо метавонед донлуд қунид👇)
◀️به گزارش خبرگزاری مهر،
هر ساله به مناسبت اول اردیبهشت، دوستداران سخن ماندگار پارسی، در جایجای جهان به یاد عاشقانههای جاودان و شكوه اخلاقی خداوندگار سخن، #سعدی_شیرازی، گرد هم می آیند؛ از جمله در #تاجیکستان که بسیار سعدی دوست میباشند.
امسال نیز بزرگداشت سعدی در کتابخانه لاهوتی شهر دوشنبه پایتخت این کشور برگزار شد.
رایزنی فرهنگی #سفارت_جمهوری_اسلامی_ایران در تاجیکستان با همکاری #کتابخانه_لاهوتی و گروهی از دوستداران سعدی این مراسم را برگزارکردند.
◀️حجت الله فغانی،
#سفیر_ایران در تاجیكستان در سخنانی با عنوان « #اعتدال_گرایی، #پیام_محوری #شاعر_عصر_فاجعه» گفت:
مولانا عبدالرحمان جامی که خود از شاعران سرآمد قلمرو پهناور پارسی گویان عالم است، میفرماید:
در شعر سه کس پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
خود سعدی نیز بی آنکه گرفتار غرور شود، روانی و فخامت شعر خود را چنین تصویر کرده است:
زمین به تیغ بلاغت گرفتی ای سعدی
سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست
بدین صفت که در آفاق شعر تو رفت
نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
فغانی با شاره به اعتدال گرایی در پیام سعدی اظهار داشت:
بسیاری از سعدی پژوهان گفته اند که «اعتدال گرایی» پیام محوری در آثار سعدی است. شاید این به خاطر آن است که او شاعر « #عصر_فاجعه» بود. در عصر سعدی، ایران زمین از هر سو عرصه تاخت و تاز نیروهای ویرانگر بود.
در غرب #صلیبیان حکومت در حال زوال #سلجوقیان را زیر ضربات خود گرفته بودند؛
در شرق #مغولان از کشته پشته میساختند. در داخل نیز امیران و حاکمان محلی با باج و خراج
و عده ای نیز با تعصب و خشک مغزی فضای زندگی را بر مردم جهنم کرده بودند.
عصر سعدی به راستی #عصر_فاجعه بود و فاجعه؛ برآیند #افراط و #تفریط و #خشونت و #تعصب است.
روح لطیف سعدی که اینها را میدید، دنبال کلیدی بود که همه این قفلها را یکجا باز کند و آن کلید جز « #اعتدال» نبود.
البته همین اعتدال گرایی او را در #معرض_خشم_افراط_گرایان و نقد منتقدان متعصب قرار میدهد؛ عده ای ملامتش میکنند که وقتی ایران در برابر مغولان وحشی قرار داشت، او به جهانگردی و گشت و گذار پرداخت؛
یا در شرایط دشوار زندگی مردم، او به تغزل پرداخته و عاشقی میکرده است؛ اما سعدی نه این بود و نه آن.
همان بود که بنی آدم را اعضای یک پیکر معرفی میکرد و نشانه و شاخص آدمیت را «غم هم نوع خوردن» میدانست:
تو کز محنت دیگران بیغمی/
نشاید که نامت نهند آدمی/
اعتدال گرایی سعدی حتی در #شیوۀ_زبانی_او نیز هویداست؛
شیوه تعلیمی سعدی هماهنگی میان « #چه گفتن و #چگونه گفتن» است.
در عصر #وحشیگری، #ستم، #تعصب و #افراطگرایی؛ #مانند_عصر_کنونی؛
سعدی بیماری را خوب تشخیص داد و #بهترین_داروها را برای درمان آن تجویز نمود:
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
و همه تاکید وی سپردن #کارها_به_اهل آن است:
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
◀️ مدیر گروه نقد ادبی اتفاق نویسندگان تاجیكستان،#مبشر_اكبرزاد نیز سخنرانی ایراد کرد و در ادامه گزارشی از روند چاپ آثار سعدی در تاجیكستان به #خط_سیریلیك ارئه داد و چاپ #گزیده_غزلیات_سعدی در سال ۲۰۱۴م خود را یكی دیگر از تلاشهای تاجیكان در معرفی آثار سعدی به مردم تاجیكستان دانست.
نمایشگاهی نیز از آثار سعدی به سه زبان فارسی، روسی و تاجیكی در جنب تالار همایش برپا شده بود. با یكصد جلد كتاب چاپ شده در تاجیكستان و ایران درباره سعدی، كه در كتابخانه لاهوتی نگهداری میشود.
از نكات جالب دیگر این نشست، سعدی خوانی دانش آموزان تاجیك بود كه با استقبال مخاطبان حاضر مواجه شد.
@LoversofIRAN