صبح امروز، استاد دکتر #بدرالزمان_قریب، چهره ماندگار زبان و ادبیات سُغدی و استاد بازنشسته گروه فرهنگ و #زبانهای_باستانی دانشگاه تهران در ۹۱ سالگی درگذشت.
ایشان عضو پیوستۀ #فرهنگستان زبان و ادب فارسی و زبانشناس بود.
زندهیاد دکتر بدرالزمان قریب، زادۀ ۱۳۰۸ در تهران بود و مدرک دکتری زبانهای باستانی خود را از دانشگاه پنسیلوانیای امریکا دریافت کرده بود.
روان این بزرگ بانوی فرهیخته و دانشمند میهن پرست، شاد باد
عاشقان ایران❤️
@LoversofIRAN
ایشان عضو پیوستۀ #فرهنگستان زبان و ادب فارسی و زبانشناس بود.
زندهیاد دکتر بدرالزمان قریب، زادۀ ۱۳۰۸ در تهران بود و مدرک دکتری زبانهای باستانی خود را از دانشگاه پنسیلوانیای امریکا دریافت کرده بود.
روان این بزرگ بانوی فرهیخته و دانشمند میهن پرست، شاد باد
عاشقان ایران❤️
@LoversofIRAN
👈در ستایش بانوی دانشمند #بدرالزمان_قریب که از میان ما پرکشید.روانش شاد،نامش جاودان
✍ نوشته #حسن_قریبی
⬅️برای سلبریتی نجیب، دکتر بدرالزمان قریب
خانم دکتر قریب، تحصیلکردهٔ دانشگاههای پنسیلوانیا، میشیگان و هاروارد، عضو پیوستهٔ #فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پژوهشگر، استاد دانشگاه و حتی از اهالی شعر و شاعری است که البته در محافل علمی داخل و خارج، او را به عنوان "سُغدشناس" بزرگ معاصر میشناسند که سرآمد کارهایش فرهنگ_سُغدی است.
سالها پیش وقتی از او پرسیده شد که چرا ازدواج نکردید؟
جواب داد: «نشستم فرهنگ سغدی را بنویسم، سرم را بلند کردم دیدم هفتاد سالم شده»!
اگر بگویم عاشق ایران است حشو زائد است.
همین قدر بگویم با اینکه همیشه خندان است یک بار اخم نیمهاش را دیدم، و آن وقتی بود که برایش یک غزل خواندم که بیت آخرش این بود:
بیهوده فکر آتش و پرهای سیمرغید؛
کبریتهای رستم این ماجرا خیس است!
خندههای مخصوص خود را با اخم در آمیخت و گفت:
«قشنگ بود ولی با رستم_من شوخی نکن» ...
خانم دکتر ژاله آموزگار هم بود. برگشت و به او گفت:
«بد میگم خانوم دکتر؟ بهش میگم با رستمِ من شوخی نکن، رستم یعنی ایران!»
#سغد سرزمینی از تمدن بزرگ #ایران_باستان است و اکنون نام ولایتی در #تاجیکستان امروز که میراثدار فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی، با زبانی از شاخهٔ #زبانهای_ایران_شرقی است.
اوایل دههٔ نود به مناسبت شرکت در همایش استاد رودکی، با چند تن از مدعوین از جمله دکتر اصغر_دادبه، گذرمان به دانشگاه پنجکِت تاجیکستان افتاد، شهری در کنار خرابههای سغد باستان...
یک یک ما را به جمع معرفی کردند و همه صحبت کردیم. جلسهای دوستانه در جمع استادان و دانشجویان بود و در نوبت پرسش و پاسخ از من سراغ احوال خانم دکتر قریب را گرفتند.
جواب دادم من قریبی هستم و ایشان قریب، ما نسبتی با هم نداریم اما از حُسن اتفاق، من هم از فرهنگستان میآیم و از حال ایشان باخبرم شکر خدا حالشان خوب است.
اینکه او را میشناختند و حالش را میپرسیدند نشانهای از قدرشناسی و قدردانی آنها بود.
این قبیل خاطرات زیاد است اما ارتباط خدمات بانوی سُغدشناس به مشترکات ایران بزرگ فرهنگی، از ابتدای این یادداشت مرا به یاد این بیت معروف از ابویعقوب خریمی، شاعر ایرانینژاد قرن سوم انداخته است که با زبان بیگانه(عربی) خود را اینچنین معرفی میکند:
«اِنّی اِمرءٌ من سُراةِ الصُغدِ البَسَنی
عِرق الاعاجمِ جـلداً، طیّبَ الخبر»
(من مردی از بزرگان سُغد هستم
و رگ و پوستم از نژاد پاک ایرانی ست)
عاشقان ایران❤️
@LoversofIRAN
✍ نوشته #حسن_قریبی
⬅️برای سلبریتی نجیب، دکتر بدرالزمان قریب
خانم دکتر قریب، تحصیلکردهٔ دانشگاههای پنسیلوانیا، میشیگان و هاروارد، عضو پیوستهٔ #فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پژوهشگر، استاد دانشگاه و حتی از اهالی شعر و شاعری است که البته در محافل علمی داخل و خارج، او را به عنوان "سُغدشناس" بزرگ معاصر میشناسند که سرآمد کارهایش فرهنگ_سُغدی است.
سالها پیش وقتی از او پرسیده شد که چرا ازدواج نکردید؟
جواب داد: «نشستم فرهنگ سغدی را بنویسم، سرم را بلند کردم دیدم هفتاد سالم شده»!
اگر بگویم عاشق ایران است حشو زائد است.
همین قدر بگویم با اینکه همیشه خندان است یک بار اخم نیمهاش را دیدم، و آن وقتی بود که برایش یک غزل خواندم که بیت آخرش این بود:
بیهوده فکر آتش و پرهای سیمرغید؛
کبریتهای رستم این ماجرا خیس است!
خندههای مخصوص خود را با اخم در آمیخت و گفت:
«قشنگ بود ولی با رستم_من شوخی نکن» ...
خانم دکتر ژاله آموزگار هم بود. برگشت و به او گفت:
«بد میگم خانوم دکتر؟ بهش میگم با رستمِ من شوخی نکن، رستم یعنی ایران!»
#سغد سرزمینی از تمدن بزرگ #ایران_باستان است و اکنون نام ولایتی در #تاجیکستان امروز که میراثدار فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی، با زبانی از شاخهٔ #زبانهای_ایران_شرقی است.
اوایل دههٔ نود به مناسبت شرکت در همایش استاد رودکی، با چند تن از مدعوین از جمله دکتر اصغر_دادبه، گذرمان به دانشگاه پنجکِت تاجیکستان افتاد، شهری در کنار خرابههای سغد باستان...
یک یک ما را به جمع معرفی کردند و همه صحبت کردیم. جلسهای دوستانه در جمع استادان و دانشجویان بود و در نوبت پرسش و پاسخ از من سراغ احوال خانم دکتر قریب را گرفتند.
جواب دادم من قریبی هستم و ایشان قریب، ما نسبتی با هم نداریم اما از حُسن اتفاق، من هم از فرهنگستان میآیم و از حال ایشان باخبرم شکر خدا حالشان خوب است.
اینکه او را میشناختند و حالش را میپرسیدند نشانهای از قدرشناسی و قدردانی آنها بود.
این قبیل خاطرات زیاد است اما ارتباط خدمات بانوی سُغدشناس به مشترکات ایران بزرگ فرهنگی، از ابتدای این یادداشت مرا به یاد این بیت معروف از ابویعقوب خریمی، شاعر ایرانینژاد قرن سوم انداخته است که با زبان بیگانه(عربی) خود را اینچنین معرفی میکند:
«اِنّی اِمرءٌ من سُراةِ الصُغدِ البَسَنی
عِرق الاعاجمِ جـلداً، طیّبَ الخبر»
(من مردی از بزرگان سُغد هستم
و رگ و پوستم از نژاد پاک ایرانی ست)
عاشقان ایران❤️
@LoversofIRAN