عاشقان ایران
469 subscribers
4.39K photos
2.35K videos
163 files
887 links
ادمین @Lovers_of_IRAN_bot
عاشقان ایران
از باختر تا خاور پهنکوه ایران
از دریاچه کاسپی تاجنوب دریای پارس
#ایران بزرگترین دلیل کنارهم بودن ما با همه تفاوتهاست

دغدغه های ملی

راهنما👈 https://t.me/LoversofIRAN/2531

https://instagram.com/LoversofIRAN اینستا
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
🌾🌾🌾پیشینه ی رقص باباکرم🥀🥀🥀
@LoversofIRAN

💥استفاده از این نوشتار بدون گذاردن پیوند (لینک) آن مجاز نمیباشد.💥

◀️داستان باباکرم:

برای #بابا_کرم که نام یک #ترانه و نیز نوعی #رقص ویژه ی قدیم #تهران است داستانی به این ترتیب نقل میشود که:
باباکرم در واقع نام مرد عاشق پیشه و خوش اخلاقی در تهران (کرم کریمی) بوده که حرکات و اطوارهای خاصی را در رقص خود داشته و چون فرد مهربانی بوده اهالی به او نام باباکرم داده بودند. او که گویا عاشق بانوی منزلی که در آن کارمیکرده میشود پس از رفتن آن بانو به فرنگ (خارج از کشور)؛ از شدت عشق و دوری از معشوق، می میرد. حرکات خاصی که او هنگام رقص انجام میداد با نام خودش #رقص_بابا کرم در فرهنگ مردم تهران باقی ماند و نمادی از #عشق_مرد_ایرانی به معشوقه اش هست.


◀️ شیوه رقص باباکرم

در میان #رقص‌های_فولکلور_ایرانی، باباکرم ویژگیهای خاصی دارد مثلا اینکه در قدیم منحصراً توسط مردان اجرا می‌ شد و از حرکات و اطوارهایی مردانه تشکیل شده بود. در بابا کرم از رقص 《شانه و کمر》 استفاده می‌شود و رقاص لباس سیاه و سفید بر تن و کلاه سیاهی بر سر می‌کند و معمولاً لنگی بر گردن آویزان دارد که از آن در طول اجرای رقص استفاده می‌کند.
رقص بابا کرم بازمانده از دهه ۱۳۲۰ شمسی و از رقصهای به اصطلاح #کوچه_بازاری و #تخته_حوضی تهرانی است که گفته میشود با انسجامی که #جمیله؛ رقصنده ی معروف پیش از انقلاب به آن داد و حرکات مختلف آن را با دیدن رقصهای متفاوت در قهوه خانه ها و کافه های تهران گردآورد و در یک قالب گنجاند، به شکل امروزی که میشناسیم در آمده است.


◀️ #ترانه باباکرم برای اولین بار با صدای #حسین_همدانیان اجرا شد که از آهنگهای فولکلور ایرانی به حساب می‌آید.
متن 👇👇👇
هرچقدر ناز کنی
ناز کنی
باز تو دلدار منی
هرچقدر عشوه کنی
ادا بیای
باز تو غمخوار منی
با با کرم
دوستت دارم
ای دریغاکه ندانسته گرفتار شدم
اول عشق و خوشی نزد تو من خوار شدم
با با کرم
دوستت دارم.

منبع: ویکی پدیا
مصاحبه با رقصنده های معروف خارج از ایران

@loversofiran

در زیر اجرایی از رقص باباکرم مردانه را که گروه کویر سبزوار انجام داده اند میتوانید دانلود کنید 👇👇👇
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉

(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN

#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)

"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤

پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.


👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"

عشق #بخارا#سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است

تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)

و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)

👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.

مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."

با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!

دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!

بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.

با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!

حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)

یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉

(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN

#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)

"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤

پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.


👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"

عشق #بخارا#سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است

تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)

و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)

👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.

مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."

با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!

دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!

بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.

با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!

حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)

یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉

(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN

#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)

"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤

پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.


👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"

عشق #بخارا#سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است

تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)

و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)

👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.

مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."

با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!

دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!

بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.

با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!

حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)

یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
عاشقان ایران
برنامه ای که #روسیه/ #شوروی برای کمرنگ کردن جایگاه و پایگاه فرهنگ ایرانی و #زبان #فارسی در #آسیای_میانه/ #فرارودان انجام داده است استاد #شفیعی_کدکنی تضعیف پیوسته ایران از #قاجار تاکنون @LoversofIRAN
👈گواه استوار ریشه ایرانی کشور ترکمنستان

ترکمنستان تا پیش از #پیمان_آخال بین #روسیه و ایران #قاجار و جدایی سرزمین های شمال شرق ایران در۱۲۶۰ ( #ناصرالدین_شاه) وجودخارجی نداشت. اما امروز دولت مستقر آن، تمایلی به بیان ریشه ایرانی خود و برقراری پیوند با #فارسی_زبانان ندارد

⬅️ گزیده گزارش سال۱۳۹۵خبرگزاری ایرنا_ بجنورد سیدحسین قدسی

باستان شناسان آلمانی و ایرانی برای یافتن حلقه مفقوده بخشی از تاریخ باستان در شهر دفن شده #ریوی #خراسان_شمالی (۴۵کیلومتری غرب #بجنورد) در تلاش هستند؛ با نیم نگاهی به ارتباط این شهر تاریخی با شهر تاریخی #نسا در #ترکمنستان

مناطق شمال شرق ایران و جنوب غربی #عشق_آباد در ترکمنستان، زادگاه سلسله #پارت و خاستگاه اصلی #اشکانیان بوده است و مرکز تصمیم گیری شاهان این سلسله ها، امااکنون در دل زمین فرو رفته.

باستان شناسان آلمانی در شهر تاریخی ریوی شهرستان #مانه و #سملقان خراسان شمالی برای یافتن قدیمی ‌ترین حوزه مشترک تمدنی #ایران_کهن ( #ایران_زمین)کندوکاو کرده اند برای رمزگشایی حلقه های مفقوده تمدن ایرانی و فرهنگ سازان بشری.
اهمیت تپه تاریخی ریوی(شهر باستانی ریوی) چنان است که استاندار وقت خراسان شمالی، خواستار #ثبت_جهانی آن در #یونسکو شد.

مهناز مقدسی کارشناس ارشد رشته تاریخ در خراسان شمالی به خبرنگار ایرنا گفت: دوره‌ حکومت #اشکانی بین سال های 256 قبل از میلاد و 224 میلادی در منابع تاریخی قید می شود یعنی حدود ۴۸۰ سال. تحقیقات درباره دولت اشکانی به علت منابع تاریخی اندک، کاری سخت است و احتمال دارد شهرهای زیادی از این سلسله همچنان در زیرخاک پنهان باشند.

#دیاکونوف یکی از تاریخ نویسان مشهور در کتاب«اشکانیان» خود به معرفی شهرهای این‌ دوره ‌پرداخته است و می‌نویسد:"شهرهایی از نوع #پولیس در دوره‌ی‌ #سلوکیان بنا شدند و تعداد این شهرها در زمان #پارت_ها به مراتب افزون‌ گشت."
براساس نوشته این تاریخ نویس، شهر نسا در زمان اشکانیان‌ رشد بسیار کرد و دیگر شهرهای این سلسله از جنوب رشته های کوه های #کپه_داغ و دریای #کاسپین( #خزر) تا دریاچه #آرال گسترش یافت.

محمدجواد جعفری، سرپرست هیات کاوش های باستان شناسی تپه تاریخی ریوی شهرستان مانه و سملقان: یافته های باستان شناسی و انجام آزمایش کربن14 روی نمونه های ذغالی نشان داد محوطه تاریخی ریوی در بردارنده شواهد #باستان_شناختی از دوران آهن ۲ تا دوران اسلامی است. تحقیقات گسترده درباره زندگی شهرنشینی در سایت تاریخی ریوی در حال انجام است اما، هنوز ارتباط آن با شهر تاریخی نسا ترکمنستان که ۱۵۰ کیلومتر با آن فاصله دارد انجام نشده است. به دلیل فاصله کم تپه ریوی با نسا، به نظر می رسد این خطه هم از شهرهای پرجمعیت دوران اشکانی بوده زیرا در زمینه آثار یافت شده شباهت هایی دارند

متاسفانه کاوش های باستان شناسی در شمال شرق کشور کمتر انجام شده است از همین روی اکنون در این سایت که دوران تاریخی متعدد از #ماد_ها، #هخامنشیان، #اشکانی و #ساسانیان را در برمی گیرد با خلاء کاوشی روبرو هستیم. در شهر باستانی ریوی بناهایی کشف شده ازجمله دژ، بارو، گورستان، انبار ذخیره آذوقه، فضای صنعتی و غیرصنعتی که نشانه وجود تمدن شهرنشینی است

تاریخچه کاوش باستانی محوطه تاریخی ریوی:
در ۱۳۴۶ توسط دکتر #نگهبان شناسایی و معرفی شد. در ۱۳۵۶ به دست #فائق_توحیدی با شماره ۷۲۰ در فهرست آثار ملی به ثبت رسید. محوطه تاریخی ریوی بیش از ۱۱۰ هکتار وسعت دارد و مهم ترین بخش های باستان شناختی سطح آن تپه های سه گانه ریوی 'الف'، 'ب' و 'ث' هستند.
متاسفانه تخریب های زیادی در این تپه از سوی کوره های آجرپزی در سال های گذشته انجام شده اما اکنون محوطه این اثر تاریخی از دستبرد افراد محلی محافظت شده است.

با توجه به اهمیت علمی تپه ریوی، برنامه "پروژه باستان‌شناسی ریوی" برای ۷سال در این منطقه پیگیری می شود که از ۱۳۹۱ با تعیین عرصه و حریم محوطه و لایه نگاری تپه ریوی 'الف' آغازشد و در ۱۳۹۳ در قالب فصل دوم تپه ریوی 'ب'، کاوش لایه نگاری انجام شد.
خرداد۱۳۹۵ فصل سوم کاوش ها با هدف بررسی ژئوفیزیک و بررسی روشمند سطح محوطه انجام گرفت.
مهم ترین اهداف کاوشها:
شناسایی و مطالعه مواد باستان شناسی در شمال خراسان و فراهم کردن بستر پیوسته مطالعاتی، تبدیل محوطه ریوی به یک سایت محوری در مطالعات "دوران آهن و تاریخی" شمال شرق ایران

شباهت های تاریخی_تمدنی شهر ریوی با نسا ترکمنستان طبیعی است زیرا #نسا پایتخت اشکانیان بود بنابراین تمدن شهرنشینی جنوب کوه های کپه داغ(خراسان) با شمال این کوه ها(ترکمنستان) همسانی بسیار دارد.
البته برای بررسی شباهت ها نیاز به زمان بیشتر و سفر به مراکز تاریخی ترکمنستان نظیر #مرو، #عشق_آباد و #داش_اوغوز است.

شهرقدیم #نیشابور (خراسان رضوی امروز)در دوره اسلامی،الگوی حکومتی،شهرنشینی،تمدنی شهرهای #ترکمنستان #ازبکستان #قزاقستان #تاجیکستان #افغانستان بود
عاشقان ایران
دو پهنه آبی شمال و جنوب ایران، موهبت ارزنده و کم نظیر خدادادی است برای کشور زیبای ما #ایران. بهره گیری دانشی و پایدار از بسترهای این دو مرز نیلگون ایران، مایه دستاوردهای بزرگ اقتصادی؛ سیاسی و حتی فرهنگی خواهد بود. یکی از آن بسترها، جذب #گردشگر و استفاده از…
پیوند ریلی شمال به جنوب و خاور به باختر ایران

"چشم انداز ایران" طبق بررسی مرکز مطالعات راهبردی و بین الملل CSIS :

پس از سالها انزوا (و فشار قدرت های فرامنطقه ای برای دور کردن ایران از درآمد محورهای ترانزیتی بی نظیر خود)، #ایران خودش را به عنوان پل میان شرق و غرب معرفی می کند. با وجود افزایش #تحریم ها ایران برنامه دارد خطوط ریلی خود را تا نزدیک به ۲۰۰۰ کیلومتر اضافه کند.

از طریق موقعیت مرکزی در راه حمل و نقل شمال- جنوب که از #مسکو به #بمبئی اجرا می شود، ایران تمایل دارد قطب ترانزیت (منطقه) شود. همچنین پیش بینی های جدید، نشان از ارتباطات شرق و غرب با همسایگان #عراق و #افغانستان دارد. ایران برای در دسترس و آسان شدن تجارت و حمل و نقل با #آسیای_میانه به توافقنامه #عشق_آباد پیوسته است.


/از مرکز مطالعات خلیج فارس/@persiangulfstudies

@LoversofIRAN
عاشقان ایران
استاد #رضا_بابایی، ایرانی شریف و اصیل را از دست دادیم، تحصیلکرده ای دیندار، #روشنفکر و #میهن_دوست. ویراستار، نویسنده و پژوهشگر دین، ادبیات وجامعه که سال‌ها با بیماری سرطان دست و پنجه نرم کرد و امروز در بخش ICU بیمارستان ولی‌عصر #قم به دیدار پروردگار شتافت…
📗 اگر عمری باشد ... درد زندگی

دو یادداشت از دکتر #رضا_بابایی، که امروز چشم از جهان فروبست، را در اینجا می گذارم. او پژوهشگری دیندار اما روشنفکر و وطن دوست بود که لحظه ای از رنج های میهن غافل نشد؛ خود با رنج بیماری سرطان سالها جنگید و بی هیاهو چشم از جهان فرو بست. روانش شادباد 🥀


نوشته شده در ۲۱ مرداد ۱۳۹۸

اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمی‌کنم که به تیغ #نظارت_استصوابی اخته شده است.

اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاست‌مداری وکالت بلاعزل نمی‌دهم.

اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را هم‌پایه مهربانی با آدمیزادگان نمی‌شمارم.

اگر عمری باشد، کمتر می‌گویم و می‌نویسم و بیشتر می‌شنوم و می‌خوانم.

اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان می‌شمارم نه طلبکار.

اگر عمری باشد، دیگر هیچ #عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگ‌تر قربانی نمی‌کنم.

اگر عمری باشد، دیگر با دو گروه بحث و گفت‌وگو نمی‌کنم:
آنان که از عقیده خویش منفعت می‌برند؛ و آنان که از اندیشه خویش، پیشه ساخته‌اند.

اگر عمری باشد،
عدالت را فدای عقیده،
و آرزو را فدای مصلحت،
و عمر را پای خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها قربان نمی‌کنم.

اگر عمری باشد، چندان در خطا و کوتاهی‌های دیگران نمی‌نگرم که روسیاهی خود را نبینم.

اگر عمری باشد، از دین‌ها تنها #مذهب انصاف را برمی‌گزینم و از فلسفه‌ها آن را که سربه‌هوا نیست و چشم به راه‌های زمینی دارد.

اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سخت‌تر از تحقیر دیگران نمی‌شمارم.

اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمی‌دوم. در خانه می‌نشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.

اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش می‌گیرم، هر گلی را می‌بویم، و هر کوهی را بازیگاه می‌بینم و تنها یک تردید را در دل نگه می‌دارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.

اگر عمری باشد، #سیاست‌مداران را از دو حال بیرون نمی‌دانم: آنان که دروغ را به راست می‌آرایند و آنان که راست را به دروغ می‌آلایند.

اگر عمری باشد، همچنان برای #آزادی و آبادی کشورم ( #ایران) می‌کوشم.

اگر عمری باشد، رازگشایی از معمای هستی را به کودکان کهنسال می‌سپارم.

اگر عمری باشد، از هر عقیده‌ای می‌گریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب.

اگر عمری باشد، در جنگل‌های بیشتری گم می‌شوم؛ کوه‌های بیشتری را می‌نوردم؛ ساعت‌های بیشتری به امواج‌ #دریا خیره می‌شوم؛ دانه‌های بیشتری در زمین می‌کارم و #زباله‌های بیشتری از روی زمین برمی‌دارم.

اگر عمری باشد، کمتر غم نان می‌خورم و بیشتر غم جان می‌پرورم.

اگر عمری باشد، دیگر هیچ گنجی را باور نمی‌کنم، جز گنج گهربار کوشش و زحمت.

اگر عمری باشد، برای خشنودی، منتظر اتفاقات خوشایند نمی‌نشینم.

اگر عمری باشد، خدایی را می‌پرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.

اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر می‌دانم.
_____________________________

درد زندگی

رضا بابایی؛ ۸ آبان ۱۳۹۸

در ماه‌های گذشته، روزها و شب‌هایی بر من گذشت که #درد تا مغز استخوانم را به آتش می‌کشید؛ اما در اوج درد، چهرۀ خندان زندگی هیچ‌گاه از پیش چشمان من نرفت.

یادآوری لحظه‌ای که در آن زندگی دوباره به روی من می‌خندد، به من آرامش و تحمل می‌داد. اینکه می‌دانستم تا چند ساعت یا چند روز یا حتی چند ماه دیگر، دوباره لختی آرام می‌گیرم و اندکی طعم زندگی را می‌چشم، بهترین مسکن و آرام‌بخش بود.

می‌نالیدم و زمزمه می‌کردم:
درد و غم را حق پی آن آفرید
تا از آن دو خوشدلی آید پدید

عشق به زندگی، تحمل هر رنجی را آسان می‌کند. #عشق به زندگی، روح اخلاق و فضیلت‌مداری است، و هر دردی جز درد زندگی، عین بی‌دردی و کمال بیهوده‌گردی است.

در جهان، از گرگ گرسنه و مار زخمی آنقدر نباید ترسید که از کسانی که زندگی را نمی‌فهمند و قدم زدن در پارک را و رفیق‌بازی را و دوستی با حیوانات را و عشق‌ورزی با طبیعت را و خندیدن و #رقصیدن را و -موسیقی را و نشستن بر روی صندلی‌های سینما و تئاتر را.

آنان که جز به نفوذ و اقتدار بیشتر نمی‌اندیشند و جز صدای طبل #جنگ، قلب و روحشان را نمی‌نوازد، هراس‌انگیزترین جنبندگان روی زمین‌اند، حتی اگر پشت مقدس‌ترین آرمان‌های انسانی سنگر بگیرند.

اگر ملتی گرفتار چنین پشیمنه‌پوشان عبوسی شد، جز این راهی ندارد که #زندگی و #شادی را پر و بال دهد تا فضا را بر آنان تنگ کند.
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقۀ دردی‌کشان خوش‌خویم



عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN