هزارپای‌ لنگ
667 subscribers
3 photos
1 video
45 files
1 link
گزیده کتاب‌های:

🔸سیستم‌های اقتصادی‌اجتماعی
🔸خطاکار بی‌گناه
🔸لات‌مهرگان
🔸رفتارهای انگل‌گون

نوشته‌ی‌ دکتر سیدمحمدباقر ملائک و سخنانی نانوشته از هزارپای‌لنگ!
Download Telegram
هزارپای‌ لنگ
اشراف اطلاعاتی.pdf
🔹اشراف اطلاعاتی یا منگلیزم

✍🏻سیدمحمدباقر ملائک
زمانی در ۱۳۹۷

🔻اشراف اطلاعاتی چیز بسیار خوبی‌ست؛ ولی خدایی‌اش، اصلا چی هست؟

با یک مثال شاید روشن شود؛ اگر روزی هوس کنید که مثلا داستان درگیری دو نفر را برای شخص سومی تعریف کنید و بعد از وی بپرسید: «فهمیدی چی شد و حق با که بود؟»، از دو حال خارج نیست؛ شخص مخاطب یا پاسخ می دهد:«فهمیدم» و یا این‌که «نفهمیدم». قسمت راحت قضیه در این است که بگوید: «نفهمیدم».

در چنین شرایطی، کار شما خیلی راحت است؛ زیرا متوجه خواهید شد که نتوانسته‌اید آن ماجرای درگیری را به صراحت و سادگی برای مخاطب خود بازگو کنید؛ و این‌که حتما نتوانسته‌اید نقش‌ها و بازیکنان موثر ماجرا را معرفی کنید. این مشکل از شماست؛ پس سعی کنید که دیگر داستان جدیدی را برای کسی تعریف نکنید.

🔻واقعیت این است که شما مشکل اشراف اطلاعاتی در ماجرایی را دارید که تعریف می‌کنید؛ ولی امان از روزی که طرف مخاطب، با اعتماد‌به‌نفس کافی پاسخ دهد:«بلی فهمیدم که حق با کیست». این عبارت، آغاز تمام بدبختی‌های سیستمی و شخص شماست. بدبختی‌ای که خیلی وقت است گریبان‌گیر من هم شده و راه‌حلی برایش نمی‌یابم. مشکل واقعی چیست؟

مشکل واقعی و مهم شما این است که از کجا می‌توانید مطمئن شوید که مخاطب واقعا فهمیده‌است؟ یعنی باز هم مشکلی به نام اشراف اطلاعاتی.

@limping_centipede
شاید زمانی برای شوخی با خدا .pdf
348.4 KB
🔹شاید زمانی برای شوخی با خدا
هزارپای‌ لنگ
شاید زمانی برای شوخی با خدا .pdf
🔹شاید زمانی برای شوخی با خدا

✍🏻سیدمحمدباقر ملائک
مهر ۱۳۹۷

🔻من سرم مثل همیشه پایین بود تا نگاهم در نگاه کسی نیفتد؛ نه این‌که تواضع دارم و یا از روی تواضع باشد. راستش به تواضع، اعتقادی ندارم. از نظر من، تواضع، احمقانه‌ترین صفت اخلاقی‌ای‌ست که اخلاق‌مداران کاسب، در مورد آن سخن‌ها گفته‌اند. از نظر من، تواضع، رذیلانه‌ترین دروغی‌ست که شیطان به بشر آموخته‌است. تواضع، خلاقانه‌ترین نوع از انواع «دروغ» است تا بی‌لیاقت‌ها به قدرت برسند؛ دروغی که با افتخار از آن می‌گویند تا به جایگاهی اجتماعی که لیاقتش را ندارند برسند؛ قدرت و جایگاهی که متواضعانه به‌دست‌ می آورند تا بدون هیچ شرم و عذاب‌وجدان، آن را تحفه الهی به نمایانند که به پاس تواضع‌شان به آن‌ها بخشیده‌ شده.

🔻من سرم مثل همیشه پایین بود، چون دوست ندارم صحنه‌هایی را ببینم؛ صحنه‌هایی که مرا به فکر وا‌ می‌دارند. از این همه فکر و افکار پریشان که راه به جایی نمی‌برند، سرم داغ می‌کند. یاد سوپر‌کامپیوتر دانشگاه سابقم می‌افتم که می‌گفتند سیستم سرد‌کننده‌ای دارد که اگر برای چند لحظه از کار بیفتد، همه کامپیوتر ذوب می‌شود.

🔻خدایا، فکر کنم بالاخره فهمیدم چرا کاری کردی که مردم، از درصد بسیار کمی از قدرت سلول‌های مغزی خودشان استفاده می‌کنند؛ غلط نکنم هنوز مهندسی سیستم خلق نشده‌بود و تو این‌قدر سلول مغزی در سر این انسان تعبیه کردی که دیگر جایی برای نصب سیستم خنک‌کننده‌در جمجمه محدودش نماند؛ و لابد چون می‌دانستی برای سلامتی آدم خطرناک است اگر همه سلول‌ها با هم کار کنند و باهم به یکباره از کار بیفتند، تصمیم گرفتی به جای تعبیه یک سیستم خنک‌کننده در جای دیگری از بدن، و یا حتی به عنوان «اکسه‌سوری » که از جایی بخرد، کاری کنی که از سلول‌های مغزی‌اش کم‌تر استفاده کند؛ مثلا، سرش را پایین نگاه‌دارد تا کم‌تر ببیند. بالاخره قرار بود که به‌زودی همه آن‌ها را به خاطر پذیرش امانت‌ات، «ظلوما جهولا» بنامی.

@limping_centipede
هزارپای‌ لنگ
فساد سیستمی و فساد فردی .pdf
🔹آورده‌اند آن فساد که انسان‌ها می‌کنند، چیز بدی‌ست؛ ولی هر‌جا انسانی هست، نوعی از فساد هم دیده می‌شود و هم‌زمان، انسان‌ها همه بر این باورند که کسی فساد را دوست ندارد. تنها یکی از پدرخوانده‌های مافیای نیویورک بوده که گفته فساد چیز بسیار خوبی‌ست؛ به شرط آن‌که نتوانند آن را به شما بچسبانند.
🔹فساد سیستمی و فساد فردی

✍🏻سیدمحمدباقر ملائک
آبان ۱۳۹۷

🔻 وقتی با صاحبان قدرت و تصمیم‌گیران یک سیستم در این رابطه صحبت کنید، همیشه معتقدند سیستمی که اداره می‌کنند فاسد نیست؛ بلکه فساد، ناشی از تک‌و‌توک افرادی‌ست که «سودجو» و فرصت‌طلب هستند و از خلاء‌های قانونی سوء‌استفاده می‌کنند.که البته سخن بی ربطی ست. زیرا که اولا چیزی به‌نام افراد «ضررجو» نداریم و همه افراد ذاتا «سودجو» هستند؛

ثانیا، چیزی به نام «خلاء قانونی» هم وجود خارجی ندارد. حتی «خلاء غیر‌قانونی» هم نداریم. البته می‌توان حدس زد که منظور از «خلاء قانونی» همان «قانون بد» و یا قانونی است که چندین تبصره دارد که آن را سوراخ‌سوراخ کرده و هر سوراخ هم برای راه فرار و سوء‌استفاده عده‌ای خاص، برای دور‌زدن همان قانون تعبیه شده‌است.

🔻حال اگر بپرسید:«چرا نمی‌توانید یک قانون بدون‌تبصره تدوین کنید؟» و یا «چرا این خلاء‌های قانونی هیچ‌وقت تمامی ندارند؟»، به‌احتمال‌زیاد خواهید‌شنید که: «بی‌قانونی» خیلی بد‌تر از «قانون بد» است. در شرایطی حتی احتمال دارد شما را ضد‌قانون یا آنارشیست هم بنامند.
به‌هر‌جهت، شرایط روزگار چنین رقم‌زده که نمایندگان منتخب مردم هستند که این قوانین را تدوین می‌کنند و دوباره دچار این معضل می‌شویم که آیا راهی به‌جز انتخاب نماینده و وکالت‌دادن به آن‌ها برای تدوین قوانین وجود دارد یا خیر؟

@limping_centipede
هزارپای‌ لنگ
دروغ شناسی به زبان ساده .pdf
🔹دروغ‌شناسی به زبان ساده

✍🏻سیدمحمدباقر ملائک
آذر ۱۳۹۷

🔻قیافه ویلیام والاس خاطرتون هست؟ درست همان لحظه‌ای که فهمید حکمران اسکاتلند، که والاس بخاطر او علیه پادشاه انگلیس می‌جنگیده، خودش قبلا به طریقی با پادشاه انگلیس به توافق رسیده بوده؛ و در حقیقت جنگ با پادشاه فقط نقشه‌ای برای نابودی والاس بوده؛ که با شعارهای آزادی‌خواهانه، اسکاتلندی‌ها را علیه انگلیسی‌ها متحد کرد ولی اکنون دیگر مانعی بر سر اتحاد دو دشمن قدیمی برای سرکیسه کردن محرومین محسوب می‌شد. اینطور که مشخصه اتحادی که امروزه با نام UK می‌شناسید. البته من تاریخدان نیستم. ولی از روی فیلم می‌شود اینطور متوجه شد که حکمران اسکاتلند نگران ظلم انگلیسی ها به مردم اسکاتلند نبوده، بلکه نگران حفظ قدرت و افزایش زمین‌هایش بوده و دست بر تقدیر در این راه بطور موقتی نیاز به والاس پیدا کرده بود که فردی بود آزادی‌خواه و نگران آزادی مردمش، و علیه زور و ستم حکمرانان انگلیس دست به شمشیر برده بود. و این طور که بر می‌آید، حکمران اسکاتلند و والاس در ظاهر دشمن مشترکی داشتند بنام پادشاه انگلیس. و چه زمینه خوبی برای دوست شدن.

🔻البته نکته اینجاست که والاس نمی دانست که حاکم اسکاتلند زمین هایش را بیشتر از مردم اسکاتلند دوست دارد. به این ترتیب سناریویی تکراری از آن سخن عجیبی که می‌گویند: "دشمن دشمن تو، دوست توست و دوست دشمن تو، دشمن توست"، شکل می‌گیرد. یعنی تولد "یک دروغ". و دروغ نهایتا میوه‌ایی می‌پروراند بنام "حس خیانت". و چه لحظه عجیبی است، لحظه هم‌نشین شدن با چهره یک دروغ و مواجه شدن با هیبت ویران‌کننده یک خیانت و شعله‌های یک ذهن آتش گرفته از ترکیب خشم و احساس حماقت از اعتماد و تکیه‌کردن به چیزی که هیچ‌گاه نبوده.

@limping_centipede
هزارپای‌ لنگ
واس ماس .pdf
‌‌-الو!

- بله- بفرمایید.

- منزل خانواده علم آزاد دوست؟

- بله- بفرمایید.

- ببخشید شما فرزندانی دارید که در دانشگاه آزاد واحد علوم وتحقیقات درس می‌خوانند؟

- بله، چطور مگه؟

- امروز صبح بچه ها به دانشگاه رفتند؟

- بله چطور مگه؟ شما دارید منو نگران می‌کنید! میشه بگید چی شده؟

- نه اصلا جای نگرانی نیست. راستش من از طرف دانشگاه تماس می‌گیرم که بگم اجساد بچه هاتون حاضره. می‌تونید تشریف بیارید تحویل بگیرید. روز بخیر!
قورت-مرثیه مدرن.pdf
299.6 KB
🔻تفاوت‌های عطسه و سرفه خیلی ‌زیاد است. انسان‌ها نمی‌توانند به‌زور عطسه کنند ولی می‌توانند ادای سرفه‌کردن را دربیاورند، تا وقتی که چیزی به درون گلوی‌شان می‌پرد؛ آن‌وقت به‌طرز شگفت‌انگیزی متوجه می‌شوند که سرفه‌کردن با ادای سرفه‌کردن، تفاوت‌های بسیاری دارد. درست مثل دانشگاه‌داری و ادای دانشگاه‌داری.

ای‌کاش زودتر فهمیده بودند که با چهارتا مخلصیم و معذرت میخواهم گفتن، فقط دارند ادای دانشگاه‌داری را در می‌آورند ولی آن‌هایی که مرده بودند، ادای مردن را در نمی‌آوردند. آنها واقعا مرده بودند.

@limping_centipede
آن روز که عرش خدا لرزید .pdf
291.4 KB
🔻در روایتی آمده‌است که عرش خدا در قلب مومن است. در آن عرش، شیطان راهی ندارد. حرکتی نا‌به‌حق، آن عرش را می‌لرزاند و آن عمل نا‌به‌حق، بی‌عقوبت نخواهد‌ماند. عقوبتی سخت در انتظار اوست!
و من این روز‌ها عجیب نگرانم که شیطان بالاخره راهی برای بازگشت به عرشی که از آن رانده‌شد، یافته‌باشد، عرشی که با حضور شیطان دیگر نمی‌لرزد.

@limping_centipede
یک مصاحبه معمولی .pdf
146.2 KB
🔻یه کم وقت پیش یکی از افرادی که من تصور نمی‌کردم انسانی معمولی باشد، مصاحبه ای کرد، خیلی معمولی و همین مصاحبه معمولی مرا به فکر تمام آدم‌های معمولی انداخت که بطور معمولی برای بقیه آدم‌های غیر معمولی زحمت می‌کشند. و این هم مصاحبه من با یک موجود معمولی که از فضا آمده بود.

@limping_centipede
غانون.pdf
143.4 KB
🔻جملۀ عجیبی شده که هر از گاهی زیر لب تکرار می‌کنم:«چی فکر می‌کردیم، چی شد!»
البته منظورم این است که «چه تصوراتی داشتیم که نشد»؛ یعنی اگر اهل فکر و فکر‌کردن بودیم که آن‌طوری الکی تصور نمی‌فرمودیم و با فکر هم می‌توانستیم حدأقل جلوی گران‌شدن پیاز را بگیریم. برای من شخصاً، این هذیان‌های فکری زمانی اتفاق می‌افتد که یک مجموعه از برنامه‌ریزی‌ها را وضع می‌کنم که اتفاق خاصی شکل بگیرد ولی همه‌چیز اتفاق می‌افتد به‌جز همان موردی که برایش برنامه‌ریزی کرده‌بودم. البته شخصاً فکر نمی‌کنم که در این بهت و حیرت تنها باشم؛ بقیه هم حتماً هستند؛ خصوصاً دولت‌مردان.

@limping_centipede
نهی به معروف.pdf
241.6 KB
🔻از قدیمی‌تر‌ها شنیده‌بودم که می‌گفتند: «گفتن حقیقت سخت است و شنیدن آن تلخ»؛ چیزی شبیه ‌به روغن کرچک که آن را فقط برای دیگران تجویز می‌کنند. ولی داستان حقیقت، این‌بار چیز دیگری شده که می‌خواهم در‌مورد آن بنویسم. چیزی شبیه امر به منکر و نهی از معروف، و آن هم کار خطرناکی است؛ مشابه بیان یک تناقض؛ مثل آن که بگویید «من دروغگو هستم». ولی چرا سخن‌گفتن و نوشتن در‌مورد آن ضرورت دارد؟
خب، به‌خاطر همان رفتار‌های اجتماعی انسان و این‌که مطمئناً شما هیچ‌گاه با یک ربات تشکیل خانواده نخواهید‌داد؛ هرچه‌قدر هم سعی کنید که سطح اتوماسیون را افزایش داده و دولت خدمت‌گزار اصلاحات و تدبیر و امید و ظرفیت‌ساز را در حد یک قوطی کبریت الکترونیکی کوچک کنید، باز هم نمی‌شود با یک ربات مهربان و حرف‌گوش‌کن زندگی کرد.

@limping_centipede
شریف خیلی زیبای من.pdf
165.5 KB
🔻این ایدۀ «شریف زیبای من»، ماجرای جالبی شده! ولی من از تقلید خیلی بدم می‌آید؛ بنابراین، یک برنامۀ جدیدی را طراحی کرده‌ام به نام «شریف خیلی زیبای من»! که هیچ ربطی به برنامۀ «شریف زیبای من» ندارد.
هزارپای‌ لنگ
شریف خیلی زیبای من.pdf
در «شریف خیلی زیبای من»:

🔸 ما توییت نمی‌کنیم؛ یعنی، خیلی زشت است که اگر من و برادر ناتنی‌ام، با هم توی خانه جرّو‌بحثی داریم، برویم جلوی تئاتر شهر و شروع کنیم به تحریک مردم رهگذر؛ یعنی، خب چه کاری است؟ در خانۀ خودمان که راحت‌تر می‌شود بحث کرد!


🔸 ما الکی کاغذ A4 تکثیر نمی‌کنیم؛ و اصلاً آن‌ها را هم نمی‌دهیم به عده‌ای جوان پرشور تا با چسب اسکاچ به در اتاق عده‌ای بچسبانند. اتلاف چهارصد برگ کاغذ، هرچند که از جنسی تجزیه‌پذیر هم باشند، درست نیست. و قطعاً برای چسباندن آن‌ها از چسب نواری که از جنس پلاستیک است، استفاده نمی‌کنیم. تازه، خیلی خوب می‌دانیم کاغذی که مچاله شود، حجمی چند برابر پیدا می‌کند و حمل زباله هم بسیار پرهزینه است.


🔸 ما برتمام فضاهای سبز و عملیات مرتبط با آن‌ها، مثل هرس درختان، نظارت می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم که به‌جای سرشاخه‌های مزاحم، تنۀ درختان را قطع کنند؛ صرفاً به‌این‌دلیل‌که دسترسی به تنۀ درخت راحت‌تر بوده‌است.


🔸 ما کاری می‌کنیم که ورود و خروج به دانشگاه تسهیل شود و مردم علاقه‌مند بتوانند در روزهای خاصی در هفته، به‌عنوان یک محیط فرهنگی به دانشگاه بیایند و با طیف دانشجوها و اساتید موردعلاقه‌شان به گفتگو و تبادل‌نظر بپردازند؛ یعنی ورود به دانشگاه را سخت نمی‌کنیم تا مردم برای ورود به آن تحریک شوند و بعد پول‌شان را بی‌جهت به سازمان‌های انگل تست‌ساز بدهند تا بیایند به دانشگاه، بعد ببینند که هیچ خبری در آن نبوده‌است!


🔸 ما کاری نمی‌کنیم که دانشجوها به هر بهانه‌ای از دانشگاه بیرون بزنند؛ جکوزها را بیشتر می‌کنیم تا به تالارهای گفتگوی آزاد تبدیل شوند، نه محل تعریف فیلم‌های جنایی.


@limping_centipede
هزارپای‌ لنگ
شریف خیلی زیبای من.pdf
در «شریف خیلی زیبای من» :

🔸ما کاری می‌کنیم که موضوعاتی مثل سیگار و مواد مخدر و سایر مواردی که طرح آن در سطح جامعه غیرقابل‌تحمل تلقی می‌شود، در این تالارها به بحث گذاشته‌شود؛ یعنی الکی تابلوی «سیگار‌کشیدن ممنوع» نصب نمی‌کنیم تا زیر آن سیگار بکشند و آن‌دسته از شهروندان و خجالتی‌های به‌دنبال هیجان، برای سیگار‌کشیدن و سایر کارهای خلاف ‌عرف، سوراخ‌هایی را بیابند که به فکر موش‌های دانشگاه هم نرسیده‌باشد.

🔸ما کاری می‌کنیم که کتابخانه‌ها علاوه‌بر محیط‌هایی با نظم و دیسیپلین ، جاهایی برای کمی سروصدا و بحث هم داشته‌باشند تا تمام طیف‌های دانشجویی را جذب کنند.

🔸در شریف خیلی زیبای من، مطمئن هستیم که اگر نخبگانی هستند که به بازی‌های کامپیوتری یا چیزهای دیگری علاقه دارند تا انرژی‌های‌شان را تخلیه کنند، خب هستند! حالا چرا باید بروند خیابان بغلی؟! شاید با کمی تدبیر کاری کنیم که همان بازی‌ها را در شریف خیلی زیبای من انجام دهند. راستش در شریف خیلی زیبای من، اصل به شناخت و تبادل افکار به‌صورت علمی و نظارت‌شده است و خارج دانشگاه اصلاً نباید بتواند با داخل دانشگاه رقابت کند.

🔸در شریف خیلی زیبای من، نخبگان را نمی‌ترسانیم؛ بر آن‌ها نظارت می‌کنیم و با جمع‌آوری اطلاعات صحیح از رفتار آن‌ها، آینده‌ای را برای‌شان پیش‌بینی و برنامه‌ریزی کرده و هر سال این ارزیابی را به آن‌ها ارائه می‌دهیم تا تصمیم صحیح را برای تغییر رشته و یا اصلاح مسیر خود اتخاذ کنند؛ ولی قطعاً نمی‌گذاریم در هتلی خودکشی کنند! این‌یکی را اجازه نمی‌دهیم!

🔸در شریف خیلی زیبای من، ما با نخبگان سخن می‌گوییم و گستاخی احتمالی‌شان را به‌عنوان یک ویژگی می‌پذیریم و مطمئن هستیم زور اداری و یا حرکات نمادین، کاربردی مقطعی دارند. شیوۀ مدیریت ما، تبیین روش (آلترناتیو) ها و مشخص‌کردن عواقب هر یک از آن‌هاست؛ حق انتخاب را نه کلی، بلکه برای هر مورد به بحث می‌گذاریم؛ زیرا می‌دانیم اگر نخبگان مملکت اساساً تمایل به خلاف داشته‌باشند، خودمان باید زودتر از همسایه‌ها آن را بدانیم و برای آن راه‌حلی پیدا کنیم.


@limping_centipede
مذاکره.pdf
206.8 KB
🔻با این‌همه سابقۀ تاریخی، منطقاً نمی‌توان پذیرفت که مذاکره چیز بد یا خطرناکی باشد. عمدۀ عواملی که یک مذاکره را مسموم ویاخطرناک می‌کنند، مذاکره پشت درهای بسته است، با نمایندگانی که باور ندارند که نمایندۀ مردمانی هستند که آن بیرون در حال تماشا هستند.
خوب که فکر کنید می‌بینید چقدر باید هیجان‌انگیز باشد اگر بتوانیم روزی با کسی مانند معاویه مذاکره کنیم؛ ولی نه در پشت درهای بستۀ فلان هتل در سوئیس. بلکه در بالکن همان هتل با ده‌ها دوربین تلویزیونی که به‌صورت زنده، منطق دو طرف را آشکارا پخش می‌کنند.

@limping_centipede
مدت اعتبار.pdf
137.4 KB
🔻مشخصه‌ای برای درک ناکارآمدی بدنۀ قانون‌گذاری

این یک واقعیت است که فرموده‌اند: ملاک شرایط، حال افراد است؛ یعنی اگر واردکنندۀ کارت‌های پلاستیکی تغییر‌شغل دهد و یا پیمان‌کاران صدور کارت‌های هوشمند هم تغییر کنند و ملاک وضع درآمد واردکننده و صادرکننده جدید باشد، نیاز داریم دوباره از مردم برای صدور کارت‌های جدید پول‌هایی را بگیریم. ولی بیایید صادق باشیم؛ چیز‌هایی که روی کارت حتی هوشمند نوشته‌شده‌است، فقط چند عدد است و یک اسم که با گذر‌زمان تغییر نمی‌کند و لذا اصلاً عقلانی نیست که اصرار کنیم که اعتبارش تمام می‌شود. این‌ها شاخصه‌های ثابت یک شهروند است که اصلاً شباهتی‌به شیر گاو ندارد؛ یعنی با گذر زمان تغییر نمی‌کنند. پس چرا باید این‌همه زجر را برای تعویض آن تحمل کرد و این‌همه خسارت به محیط‌زیست وارد کرد؟

@limping_centipede