«تو داری دقیقا به همون شکلی که دلم میخواد دیده بشم، من رو میبینی. هیچ هدیهای با ارزشتر از این وجود نداره.»
❤5👍1
نمیدانم چه بنویسم. شاید اگر تو اینجا بودی اشکهایی را که حالا توی چشمهایم با زحمت نگه میدارم، روی دستهایت میریختم. حرکات از کلمات گویاتر هستند.
نامهی فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
نامهی فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
💔4👍1
پرسید زخمها لحظهها رو به خاطرات تبدیل میکنن، یا خاطرات لحظهها رو به زخم؟
💔5
دستی به موهایش میکشم و با لبخند میگویم: «بوی تو رو دوست دارم.»
با خنده میگوید: «چه بویی میدم؟»
+بوی پتریکور.
-پتریکور دیگه چیه؟
+بوی بارون تازه بعد از یه روز گرم. برای این بو از کلمه پتریکور استفاده میکنن.
-عجب! نمیدونستم برای اون بو یه کلمه وجود داره.
+برای هر چیزی یه کلمهای هست.
-برای کار من چی؟
+کدوم کار؟
-عاشق زنی شدن که نباید.
قلبم فرو میریزد...
📚اگر حقیقت این باشد، کالین هوور
با خنده میگوید: «چه بویی میدم؟»
+بوی پتریکور.
-پتریکور دیگه چیه؟
+بوی بارون تازه بعد از یه روز گرم. برای این بو از کلمه پتریکور استفاده میکنن.
-عجب! نمیدونستم برای اون بو یه کلمه وجود داره.
+برای هر چیزی یه کلمهای هست.
-برای کار من چی؟
+کدوم کار؟
-عاشق زنی شدن که نباید.
قلبم فرو میریزد...
📚اگر حقیقت این باشد، کالین هوور
❤5
آدم باشى از خداحافظى با چارچوب در هم دلت ميگيره، از هر خداحافظى دلت ميگيره، با هر خداحافظى دلت ميگيره، قبل هر خداحافظى دلت ميگيره، بعد هر خداحافظى دلت ميگيره، اونقدر دردت اومده كه از هرچيزى هم كه شبيه خداحافظى باشه دلت ميگيره، از دستى كه محكم تر هميشه دستت رو فشار ميده يا از نگاهى كه آهسته تر هميشه وراندازت ميكنه، خودمون بلد بوديم حافظ هم باشيم، اما خدا دخالت كرد.
💔5❤2👍1
يک نفر بهانه میتراشد
كه برود و دور باشد،
و ديگری خيال و وهم میسازد
تا بماند...
جبران خلیل جبران
كه برود و دور باشد،
و ديگری خيال و وهم میسازد
تا بماند...
جبران خلیل جبران
💔6
«آن روز خواهد آمد
اما میترسم خسته باشم
قبل از آنکه با دو دستم تو را به آغوش کشم»
اما میترسم خسته باشم
قبل از آنکه با دو دستم تو را به آغوش کشم»
👍5❤2
در سال ۱۸۰۹ بتینا برای گوته نوشت: تمایل شدیدی دارم که شما را برای همیشه دوست بدارم.
این جمله ی به ظاهر پیش پا افتاده را به دقت بخوانید. از کلمهی عشق مهم تر، کلمههای "همیشه" و "تمایل" است.
من دیگر شما را در انتظار نمی گذارم، آنچه بین آن دو جریان داشت عشق نبود. جاودانگی بود...!!!
"جاودانگی"
میلان کوندرا
این جمله ی به ظاهر پیش پا افتاده را به دقت بخوانید. از کلمهی عشق مهم تر، کلمههای "همیشه" و "تمایل" است.
من دیگر شما را در انتظار نمی گذارم، آنچه بین آن دو جریان داشت عشق نبود. جاودانگی بود...!!!
"جاودانگی"
میلان کوندرا
❤5👍1
بعضی موقعا دلت برا آدما تنگ نمیشه
برای حسی که باهاشون تجربه کردی تنگ میشه
برای حسی که باهاشون تجربه کردی تنگ میشه
👍2💔2
وقتی قرار میشود کسی را که دوست داریم، دیگر دوست نداشته باشیم، این کنده شدن از او نیست که ما را اذیت میکند. بیشترین چیزی که باعث میشود آزرده شویم؛ سوالی است که مدام در ذهنمان تکرار میشود:
"چقدر دیگر طول میکشد تا دوباره کسی را این چنین بیتابانه بخواهم و دوست داشته باشم؟!"
"چقدر دیگر طول میکشد تا دوباره کسی را این چنین بیتابانه بخواهم و دوست داشته باشم؟!"
👍7💔3
«چیزی برایم بنویس، مثلاً بنویس که من هنوز در قلبت وجود دارم و عقلت نتوانسته است وظیفهٔ خودش را به درستی انجام دهد.»
❤8
عموم همیشه میگفت هیچوقت درمورد چیزی که دوست داری با آدمها حرف نزن، چون بدون شک اون رو ازت میگیرن. اما من فهمیدم که با خدا هم نمیشه درمورد چیزی که دوست داری حرف بزنی. اصلا به دنیا اومدیم تا چیزهایی که دوست داریم رو از دست بدیم.
روزبه معین
روزبه معین
💔10