موومان
3.5K subscribers
686 photos
14 videos
38 links
- فصل بیست و دوم کتاب سفر به دور اتاقم -
.
https://t.me/BluChtBot?start=67a6aa04bddfab8e8b40
Download Telegram
+من زیاد با حرف زدن درباره اتفاقای روزمرم راحت نیستم.
-ولی ما زیاد درباره اتفاقای روزمرمون حرف میزنیم!!
+You are the only exception
+من زیاد از بیرون رفتن خوشم‌ نمیاد و سختمه
- ولی تو چند بار پیشنهاد دادی و باهم بیرون رفتیم و بهمون خیلی خوش گذشته
+You are the only exception
+من ویس گرفتن و عکس دادن رو دوس ندارم
-پس اون ویدیو کالا و تلفن هایی که باهم داشتیم چی بودن؟؟
+You are the only exception
من آدم شنیدنم ۲۴ساعته هندزفری توی گوشمه و دارم به آهنگ های مختلف و پادکست های جورواجور و حتی بعضی وقتا اخبار گوش میدم ممکنه حتی با همون هندزفری خوابم ببره و تا صبح صدای آهنگ توی گوشم باشه و برعکس اکثریت آدما که خوششون نمیاد وسط آهنگشون کسی بهشون ویس بده اتفاقا من دوس دارم جای نوشتن که لحن مشخص نیست بهم ویس بدن و من با لحن خودشون متوجه منظورشون بشم.
حالا چرا یهو این حرفارو زدم
چون این چند وقت پادکست رُخ رو که شادی معرفی کرده بود رو گوش میدادم و واقعا اپیزوداش قشنگن.
Forwarded from Shadi's Moving Castle (اَبر)
پادکست پنجم: رُخ

داستان زندگی کسانی که قسمتی از تاریخ ایران و جهان را رقم زده‌اند.
من بچه که بودم کتاب دایره المعارف زیاد میخونم و تمام پول تو جیبی هامو جمع میکردم تا از اون کتاب فروشی بزرگ دم خونمون یکی از دایره المعارفاشو بخرم و یکی از دایره المعارف مورد علاقم نام آوران بود که طبق حروف الفبا افراد معروف رو معرفی میکرد پادکست رُخ یه جوریایی منو یاداون انداخت چون هر اپیزود میاد زندگینامه یه شخصیت معروف کامل تعریف میکنه.
آسمون امروز شبیه آسمون انیمه های استودیو جیبلیه.
دیدین بعضی وقتا وسط حجم زیادی کار یهو وارد یه اتاق میشین و یادتون نمیاد چیکار داشتین که وارد این اتاق شدین؟ یا دیدین وسط انجام یه کاری یهو نمیدونین دقیقا داشتین چیکار میکردین و انگار ری استارت شدین؟
من توی بعضی قسمتای زندگیم دقیقا همینجوریم، انگار وسط یه اتاقم و نمیدونم باید چیکار کنم و برای چی توی این محیط قرار گرفتم‌.
(Maybe)Unpopular opinion:
دستایی که انگشت های کشیده دارن و رگهای پشت دستشون پیداست>>>
+دیدم هوا گرم شده سریع پریدم بالا نیم ساعته کولر رو سرویس کردم بقیه توی گرما نباشن
-واقعا؟ مگه بلدی کولر رو سرویس کنی؟
+معلومه که بلدم
( نیم ساعت تموم چراغ قوه را برای پدرش گرفته تا بهتر کولر را درست کند )
تابستون هنوز شروع نشده ولی این گرما از الان باعث ایجاد summertime sadness شده.
عمیقا به اونایی که مورنینگ پرسن هستن، حسودیم میشه.
مغزِ هسته زردآلو >>> خود زردآلو
این حجم اصرار پشه و مگسهارو برای رفتن توی گوشم درک نمیکنم داداش حرفی داری نمیخواد بری داخل گوشم پیام بده :))))
داشتیم با کیمیا درباره احساس تنهایی کردن حرف میزدیم و بهم یادآوری کرد که توی دنیای فانتزی نیستیم و این احساس هم بخشی از زندگیه و این واقعیت که نمیتونم توی دنیای فانتزی باشم برای بار هزارم کوبیده شد توی صورتم.
از بچه اول بودن بدم میاد بخوایم از تمام حرفایی که دیگه کلیشه ای شده مثل این که بچه های اول موش آزمایشی هستن و پدر مادر همش روشون آزمون و خطا میکنن بگذریم
باز از بچه اول بودن متنفرم چون تو ذره ذره فرسوده و خمیده شدن پدر مادرتو میبینی، تو میبینی اون کسی که تورو بغل میکرد و تایم طولانیی توی بغلش بودی و راه میرفت الان سر آوردن چنتا کیسه تا خونه چند مدت فقط دستاشو ماساژ میده چون دست درد داره، کسی که برات وسایلتو درست میکرد الان میگه بیا من عینک ندارم تو این تیکه رو درست کن، کسی که وقتی وسیله ای میشکونی میگفت وایستا همه رو چک کنم خورده شیشه نره توی پات الان بهت میگه بیا ببین خورده شیشه هارو ممکنه من نبینم و بمونه و تو ذره ذره سفید شدن هر تار مو و زیاد شدن قرصهای مختلفی که طول روز باید بخورن و کوچک ترین چین و خط های صورتشون رو میبینی و میتونی ساعت ها ناراحت باشی.
چمیدونم بابا مثلا بیا الکی بگو اینجا چنل موردعلاقته