چرا بمیرم؟
وقتی هنوز تموم خیابونای شهر رو باهم متر نکردیم، باهم توی شب چای آلبالو های میدون شهرداری رشت رو امتحان نکردیم، به صدای خواننده های روی پل سی و سه پل اصفهان گوش ندادیم، توی پیست دوچرخه سواری کیش کنار دریا دوچرخه سواری نکردیم، بافت خونه های یزد رو ندیدیم، هنوز باهم نرفتیم کاشان گلاب گیری، هنوز فصل بهار مخصوصا اردیبهشت از هوا و بوی درختای نارنج شیراز سرکیف نیومدیم و شب های قشنگ کویر ستاره هارو باهم نشمردیم تا خوابمون ببره.
وقتی هنوز تموم خیابونای شهر رو باهم متر نکردیم، باهم توی شب چای آلبالو های میدون شهرداری رشت رو امتحان نکردیم، به صدای خواننده های روی پل سی و سه پل اصفهان گوش ندادیم، توی پیست دوچرخه سواری کیش کنار دریا دوچرخه سواری نکردیم، بافت خونه های یزد رو ندیدیم، هنوز باهم نرفتیم کاشان گلاب گیری، هنوز فصل بهار مخصوصا اردیبهشت از هوا و بوی درختای نارنج شیراز سرکیف نیومدیم و شب های قشنگ کویر ستاره هارو باهم نشمردیم تا خوابمون ببره.
من دو ساعت اولی که پا میشم ساکت یه جا باید خیره باشم که چرا انقدر زود پاشدم میصرفه برم سرکار یا نه حالا هی تو از من سوال بپرس و برو رومخم!!
از زمانی که یادمه جز آدمای دقیقه ۹۰یی محسوب میشدم و از این قضیه ناراضی بودم و هستم.
میشه هرچی توی ذهنت میگذره چه بااهمیت چه بی اهمیت بهم بگی؟ شاید منم بخوام همون حرف رو بزنم همون نظر رو بگم ولی فکر کردن به واکنشت باعث میشه روزه سکوت بگیرم.
Forwarded from کافه نبش شکسپیر و شرکا (فائز)
بگذریم، امروز با غزل فقط کتاب کتاب کتاب
عاشق راه رفتن توی خیابونیم که پر از مغازه های مختلفه چون بنظرم مغازه ها دنیای مختلف خودشونو دارن حتی بعضیا بوی مخصوص خودشونم دارن مثلا نون فانتزی فروشی از هزار فرسخی بوی زندگی میده یا خشکشویی بوی تمیزیش بامزس یا عطاری ها چون تمام ادویه ها باهم ترکیب شدن بوی بازارهای شلوغ میدن و اونایی هم که بوی خاصی ندارن دنیای خاصی داخلشون جریان داره یکی صاحبش از بیکاری بیرونه یکی با مشتری درگیره یکی درحال زیر و رو کردن جنس ها و خوشگل کردن فضای مغازشه، این که هر کدوم از مغازه ها داستان خاص خودشونو دارن واقعا دوست داشتنیه.
امروز استادم وسط حرفش یهو رو به من گفت " سعی کن از لاک خودت بیای بیرون دنیای بیرون هم قشنگه برای این که تجربه جدیدی داشته باشی و حتی اگر هم شکست بخوری باز تجربه کسب کردی پس از لاک امنت بیا بیرون و یکم زندگی کن. "
تنها قابلیت فیلترشکنم اینه که گوشی رو میزنم به شارژ کامل شارژ میشه بعد تا از شارژ درمیارم و یه مدت کوتاهی با فیلترشکنِ روشن با گوشی کار میکنم شارژم دوباره میشه ۱۰درصد لامصب عکس و فیلم رو که باز نمیکنه فقط نت میخوره.
من واقعا حرف زدن درباره کتاب یا نشون دادن بخش های موردعلاقه و دیالوگهای قشنگ کتاب رو دوس دارم.
امروز روزِ نجومه،
الان باید تلسکوپ رو میذاشتیم پشت کمپر و میزدیم به دل دشت و دمن که شب یه جا کمپ کنیم و تا صب ستاره بشمریم.
الان باید تلسکوپ رو میذاشتیم پشت کمپر و میزدیم به دل دشت و دمن که شب یه جا کمپ کنیم و تا صب ستاره بشمریم.
- •••• • -- --- --- -• •• ••• -••• • •- ••- - •• -• ••- •-•• •• ••• -• --- - •• - ?
از کد ها و رمز ها خوشم میاد نه فقط کد های معروف مثل مورس یادمه دبیرستان که بودیم یکی از استادامون یه دفتر داشت همیشه همراهش بود و توش شکلهای عجیب کنار هم میکشید که هم شبیه الفبا بود هم نمیشد الفبا درنظرشون گرفت، ازش پرسیدم این شکلها چیه؟ نقاشی میکشیدن؟ گفت برای خودم با حروفی که خودم درست کردم مینویسم حتی دفترچه خاطراتمو روزانه با این خط مینویسم که اگه روزی کسی هم خواست بخونه نفهمه چی نوشتم از کارش خیلی خوشم اومد و بعدش شروع کردم شبیهش کلمات رو به شکل متفاوتی نوشتم و کلا به کد ها و خط ها و الفبای مختلف بیشتر علاقمند شدم چون اینجور چیزها که فقط آدمای محدودی ازش سر دربیارن حس اختصاصی تر بودن میده و این حالت رو دوس دارم.
من هیچ وقت کسایی که به خودشون اجازه میدن و با لحن دستوری با بقیه حرف میزنن رو نمیفهمم وقتی همه توی یه جایگاهیم و هیچ برتریی نسبت به هم نداریم چجوری به خودتون حق میدین دستوری حرف بزنین؟