کردستان نامه
5.93K subscribers
28 photos
2 videos
22 files
213 links
کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است.
ارتباط با ادمین:
@Esmail_shams

esmailshams54@gmail.com
Download Telegram
Şewatên li Zagrosê hê nehatine vemirandin û heta niha jî daristan, zevî, jîngehên kovî, bax û mêrgên xelkên bêwar ên Kurdistana Bakûr dikevin ber agir. Dîtina agirê bêserûber û nalîn û nalînên mirovan û qîrîna ajalan û çûkan di xefika agir de dilê her mirovî diêşîne û di heman demê de hin kesên di qadên sosîyal medîyayê de bi eşkereyî ji vê bûyerê dilşad in û li ser axê wê “erdê şewitî” şahî û bextewariyê belav dikin.
Ez ji dûr ve hevxemiya xwe bi van gelê mezlûm re radigihînim û hêvî dikim ku di nav hemû xemsariya axê de hêsirên ezmanan ji bo van hemû mirovan bibarin û vî agirê gurr vemirînin û vê dojeha dunyayê veguherînin ser "serkeftin û aştiyê"

Wergêr; #Mecîd_Rehwerd

https://t.me/kurdistanname
Forwarded from اتچ بات
🔴 کرد و کردستان در مجلات دوره پهلوی دوم

کمال صادقی،دانش‌آموخته رشته روزنامه‌نگاری دانشگاه علامه طباطبائی

  🔺در بیشتر مقالات و مطالب منتشر شده در نشریات فارسی زبان دوره پهلوی دوم پیرامون کرد و کردستان شاهد نگاه خیره، سوژه محور و مرکزگرایانه به آنها هستیم و همواره یک "دیگری بودگی" در تصویرسازی از کردها وجود دارد که برای نیل به این هدف کم وبیش در بیشتر مطالب و نوشته ها از تکنیکهایی مشابه و یکسان استفاده می‌شود. نکته دیگر آنکه بازنمایی هایی صورت گرفته از کردها تقریباً در یک جهت و هدف، قابل ارزیابی‌اند؛ اینکه همگی با نگاهی کارکردگرایانه و برای مخاطبی که شناختی حداقلی از کردها و سرزمین کردستان دارد، نوشته شده‌اند. در واقع هدف اصلی حتی این هم نیست که کردها را بشناسیم؛ بلکه هدف این است که شناخت ما از کردها می‌بایست مناسب و متناسب با مؤلفه های حاکم بر زیست جهان این مخاطب باشد و آنها از این دریچه به تصویر کشیده شوند؛ به عبارت دیگر این «خود» مخاطب فارسی زبان ایرانی با تمام مؤلفه های تعیین کننده در ساخت جهان ذهنی‌اش است که قرار است «دیگری» کرد را بشناسد و این رابطه «خود/دیگری» را می‌بایست با در نظر گرفتن همه مؤلفه‌های لازم، تا به انتها پیش برد.

🔺در بسیاری از مقالات یاد شده شاهد قطب بندیهای ساده انگارانه جهان ذهنی ایرانی به «خود/ دیگری»، «مرکز /حاشیه» و «سوژه/ ابژه» در ارتباط با کردها و سرزمین کردستان هستیم. در نگاه سوژه محورانه مقالات و در فرآیندهای کلیشه ساز آنها کردها ابژه‌ای بیجان و یکدست برای شناخت سوژه با نگاه مرکزگرای او هستند. در این نوشته ها، همواره هویتی ثابت و از پیش تعریف شده برای مردمان کُرد تعیین شده است. این تأکید بر مفهوم ثبات، تکنیک و بلکه تاکتیکی مهم و مؤثر در «ساخت ایدئولوژیک سوژه کرد» و «دیگری بودگی» اوست. مطالعه اخیر نشان می‌دهد که تصویر غالب و پررنگ از کردها در مجلات فارسی زبان دوره پهلوی دوم، تصویری است موزه ای از آنها؛ آدمهایی در اعماق تاریخ که نباید به آنها دست زد، مبادا که از بکر بودن بیفتند. سایه این ایده باکرگی بر ساحتهای مختلف هستی و کیستی «سوژه کرد» از زبان و لباس و پوشش او گرفته تا آداب و رسوم و آئین‌اش، گسترده شده است. اهمیت این سوژه به بودنش در تاریخ است و کمتر سخنی از شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی روز کردها در میان است. به نظر می‌رسد در پس این ایده، نوعی منقادسازی سوژه در جریان است؛ به این معنا که سوژه در دل تاریخ با پیوند دادن او به گذشته مشعشعش، مهار می‌شود.

🔺نکته مهم دیگر درباره تصویر کردها در این مجلات این است که نگاه به آنها اساساً از دید خدمتی است که به ایران انجام می‌دهند؛ هر چه خدمات بیشتر باشد، بازنمایی کردها هم پررنگ و رنگین‌تر است و البته بالعکس در واقع کُردها از دریچه یک نگاه پان ایرانیستی به تصویر کشیده می‌شوند. لذا ما هیچگاه جهان را از نگاه خود سوژه کرد نمی‌بینیم؛ او همیشه «تیره ای از دودمان ایرانی»، «میهن پرست»، «دلاور» ،«پایدار»، «وفادار به میهن»، «مقاوم در برابر تاخت و تاز اقوام مهاجم»، «سلحشور»، «چابک سوار»، «متهور»، «اصیل»، «حافظ اصالت»، «مهمان نواز»، «از خود گذشته» و... است. به جرئت می‌توان گفت که این نوع نگاه به کردها همچنان و در دوره فعلی هم در جامعه ساری و جاری است و هنوز هم در تصویرسازی از کردها، آنها با ترکیباتی از قبیل پاسداران مرزهای ایران، مردمانی از نژاد اصیل ایرانی، مهمان دوست  و مهمان نواز نامگذاری و نشانه گذاری می‌شوند. در این نگاه، کردها قبل از اینکه خود را اثبات کنند، ابتدا ضروری است برادری خود را نسبت به تمامی عناصر گفتمان مسلط ثابت کنند. آنچه در این مقالات در ارتباط با سوژه کردی برجسته است، کارکردی است که در خدمت به این گفتمان ایفا می‌کند، لذا ما هیچگاه تصویری از درون این سوژه نمی‌بینیم؛ بلکه آنچه رٶیت پذیر می‌شود، همه برون آن درون است. زندگی، مقاومت، فقر، سیاست و هر آنچه به شکل گیری سوژه کردی می‌انجامد تنها به مقداری و تا جایی بازنموده می‌شود که در خدمت کارکرد تعریف شده قبلی و هدف اصلی نوشته ها باشد.

🔺انتشار این مقاله در کردستان‌نامه به معنای همراهی با برخی دیدگاههای مندرج در آن نیست.

🔺برای مطالعه متن کامل مقاله به فایل پیوست مراجعه فرمایید.

🔺منبع: فصلنامه علمی جامعه فرهنگ و رسانه / سال دوازدهم، شماره ۴۹، زمستان ۱۴۰۲

https://t.me/kurdistanname
🔴 تبریز هزار سال پیش به روایت تاریخ ابن‌اثیر

اسماعیل شمس

🔷 آنچه در این یادداشت می‌آید ترجمه مطالب الکامل فی التاریخ ابن اثیر در ذیل وقایع سال ۳۳۰ق/۹۴۲م /۳۲۰ش است که صفحات عربی آن در فایل پیوست آمده است. آنچه سبب شد این مطالب در کردستان‌نامه بیاید،تحریف کامل تاریخ در روز روشن توسط عده‌ای نژادپرست و قوم‌گراست. اگر چنین تحریفاتی توسط این افراد و سکوت یا همراهی برخی دیگر با آنها به دلایلی که این روزها همه می‌دانیم چیست،نبود، نگارنده هم هرگز وارد این وادی نمی‌شد. به عنوان یک پژوهشگر تاریخ سوگند خورده‌ام که هرگز جز آنچه در منابع متقن تاریخی آمده است چیزی ننویسم و به خوانندگان مطالبم خیانت نکنم. همچنین تا جایی که امکان دارد با انتشار نص منابع تاریخی اجازه ندهم که موهومات و تخیلات عده‌ای نژادپرست جای واقعیت‌ را بگیرد.با هرگونه تلاشی برای به عقب‌برگرداندن تاریخ که منجر به فاشیسم و نسل‌کشی خواهد شد، مخالفم، اما باید در آنسوی دیگر، آنانی هم که امروز در سایه قدرت نیاکانشان دنیا را به کام خود می‌بینند، وضعیت کنونی را عطف به ماسبق نکنند و چنین نپندارند، خاکی که روی آن نشسته‌اند، از ازل مال آنان بوده است و هرکسی که زبانش چون آنان نیست، غریبه و مهاجر و مهاجم است و باید از حقوق طبیعی خود محروم شود. پذیرش واقعیت تاریخ و پرهیز از مهندسی آن سبب توجه به آینده به جای گذشته و مانع خدشه‌دار شدن همزیستی تاریخی و مسالمت‌آمیز مردم این سرزمین خواهد شد.

*بیان تسلط دیلمیان بر آذربایجان*

🔺فرمانروای آذربایجان پیش از تهاجم دیلمیان به آنجا دیسم بن ابراهیم کردی بود. دیسم از یاران یوسف بن ابی الساج، [فرمانروای منصوب خلافت عباسی در آذربایجان و اران] بود که او را خدمت نمود و مرتبت و مقام یافت تا آنکه پس از یوسف فرمانروای آذربایجان شد. او بر مذهب خوارج[به احتمال زیاد منظور از خوارج در این زمان آیین ایزدی است] بود. پدرش نیز همین عقیده را داشت و از اتباع هارون خارجی بود. چون هارون کشته شد، او گریخت و به آذربایجان پناه برد و با دختر یکی از بزرگان کرد آنجا ازدواج کرد. دیسم حاصل این ازدواج بود.او پس از درگذشت پدرش به ابوالساج پیوست و صاحب جاه و جلال شد و به امارت آذربایجان رسید. بیشتر سپاهیان او هم کردهای آذربایجان بودند و جماعتی نیز دیلمیانی بودند که وشمگیر زیاری به یاری او فرستاده و نزد او باقی مانده بودند. برخی بزرگان کرد سپاه او سعی داشتند دیسم مطابق میل آنان رفتار کند و او چون زیر بار نرفت، آنان شورش کردند و بر چند قلعه و منطقه تحت فرمانروایی‌اش مسلط شدند. دیسم برای مهار آنان به دیلمیان سپاهش به ریاست صعلوک بن محمد بن مسافر و علی بن فضل متوسل شد. او با کمک دیلمیان شورش فرماندهان کردش را مهار کرد و شماری از آنان را به زندان انداخت. دیسم در ادامه برخورد با ناراضیان سراغ وزیرش ابو القاسم على بن جعفر رفت که او هم از اهالی آذربایجان بود. ابوالقاسم ترسید و گریخت و به «طارم» نزد محمد بن مسافر، حاکم سلاریان پناه برد.

🔺چون به‌آنجا رسید، دید دو فرزند محمد، یعنی وهسودان» و «مرزبان» علیه پدر شورش کرده اند. آنان پدر خود محمد بن مسافر را مغلوب کردند و اموال و گنجهای او را ربودند و او تنها در یک قلعه محصور ماند. علی بن جعفر با مشاهده قدرت مرزبان خود را به او نزدیک کرد و به‌ حمله به آذربایجان وادارش نمود. مرزبان هم او را به عنوان وزیر خود برگزید و او هم برای تدارک حمله به آذربایجان به گردآوری پول و اموال همت گماشت.افزون بر آن او چون مذهب شیعه داشت و از مبلغان باطنیان(اسماعیلیان) بود، مرزبان را هم که شیعه بود، تحریک کرد تا بساط خوارج را که دیسم بر مذهب آنان بود و با علی بن ابی‌طالب دشمنی داشتند از آذربایجان برچیند. علی بن جعفر همچنین با دیلمیان سپاه دیسم که شیعه بودند، مکاتبه کرد و آنان را به آمدن مرزبان شیعه مذهب به آذربایجان و خلاصی از دیسم خارجی دلخوش نمود. آنان هم تحت تٲثیر تحریکات او قرار گرفتند و قول دادند که در هنگام حمله وزیر و مرزبان به آذربایجان از دیسم جدا شوند و به سپاه آنان بپیوندند.

🔺مرزبان پس از فراهم آمدن این مقدمات به سوی آذربایجان لشکر کشید. دیسم با سپاهیان خود که بیشتر آنان دیلمی بودند و بی‌خبر از خیانت آنان به مقابله مرزبان شتافت. در بحبوحه جنگ میان دو طرف در اطراف تبریز، سپاهیان دیلمی دیسم به مرزبان پیوستند. دیسم که غافلگیر شده بود، عقب نشست و به جاجیق بن دیرانی ارمنی، فرمانروای ارمینیه که از دوستانش بود، پناه برد. برخی از سپاهیان کرد او هم امان خواستند و به مرزبان پیوستند و به این صورت مرزبان تبریز را تصرف کرد. دیسم دوباره شروع به گرد آوردن سپاه کرد. یاران کردش او را نصیحت کردند که از خیانت دیلمیان درس بگیرد و آنان را از خود دور کند، زیرا آنها هم از حیث نژاد و مذهب مخالف او هستند، ولی او پند آنان را نشنید.

https://t.me/kurdistanname
Forwarded from عکس نگار
‌                          👆👆👆👆
🔺در همین زمان میان مرزبان و وزیرش علی بن جعفر اختلاف افتاد.سبب اختلاف این بود که علی با اتباع مرزبان بدرفتاری می‌کرد آنها هم به‌دشمنی او کمر بستند. در مقابل علی هم مرزبان را به گرفتن مال بسیار از مردم تبریز وادار کرد و از او خواست لشکری را همراه او کند که به تبریز بروند و از مردم شهر مالیات بگیرند. مرزبان هم پذیرفت و علی با سپاه دیلمی راهی تبریز شد. همزمان به بزرگان تبریز خبر داد که این لشکر برای گرفتن مالیات آمده اند و از آنان خواست هیچ کدام را زنده نگذارند و از دیسم بخواهند به تبریز برگردد. بزرگان تبریز هم پذیرفتند و دیسم را به شهر دعوت کردند. پس از بازگشت دیسم و سپاهش به تبریز اهالی شهر هم شوریدند و دیلمیان را کشتند. سپاهیان کرد همراه مرزبان چون متوجه بازگشت دیسم به تبریز و برقرار شدن مجدد حکومتش بر آذربایجان شدند، فرار کردند و نزد او آمدند.

🔺مرزبان که همه چیز را از دست رفته می‌دید و می‌دانست که بدون همراهی علی بن  جعفر یارای مقابله با دیسم و مردم تبریز را نخواهد داشت دوباره متوسل به نیرنگ شد. او نامه‌ای به  علی بن جعفر  نوشت و از آزار دادن او و این که چرا باید تفتین سخن چینان و دشمنان او را بشنود، ابراز پشیمانی نمود و سوگند یاد کرد و قول داد که هر چه او بخواهد در اختیارش بگذارد. وزیر هم اجابت کرد. پس از آن مرزبان با سپاهش به جنگ دیسم رفت و تبریز را محاصره  کرد. در بیرون شهر تبریز جنگ سختی میان مرزبان و دیسم رخ داد.در نتیجه جنگ، دیسم و کردان شکست خوردند و به داخل شهر تبریز عقب نشستند. مرزبان آنان را محاصره کرد. با شدت گیری محاصره شهر و آگاهی دیسم از خیانت علی بن جعفر او چاره ای جز ترک شهر ندید و به اردبیل رفت. مرزبان و علی بن جعفر با سپاه مشترک خود او را تعقیب و در اردبیل محاصره کردند. چون محاصره به طول انجامید، دیسم ناگزیر درخواست صلح نمود و به‌ مرزبان نامه نوشت. او هم اجابت کرد و مرزبان شهر اردبیل را گرفت و دیسم خود را تسلیم او کرد.

🔺 بنا بر روایتی دیگر مرزبان در اینجا هم به حیله متوسل شد و به ابوعبداللّه نعیمی، وزیر جدید دیسم که از بزرگان شهر اردبیل بود، نامه نوشت و به او وعده داد که در صورت خیانت به دیسم او را وزیر کند. نعمیمی هم پذیرفت و از دیسم خواست که به علت شدت محاصرۀ اردبیل و به سختی افتادن مردم، گروهی از بزرگان شهر را نزد مرزبان بفرستد تا از او خواستار صلح شوند. دیسم که متوجه توطئه نبود با درخواست او موافقت کرد و هیأتی را نزد مرزبان فرستاد. نعیمی مخفیانه به مرزبان توصیه کرد که آن افراد را زندانی کند و شرط آزادی آنان را تسلیم دیسم قرار دهد. دیسم که می‌دانست مردم اردبیل نمی‌خواهند شاهد دستگیری و قتل بزرگانشان باشند، به خاطر آنان تصمیم به ترک مقاومت گرفت و خود را تسلیم مرزبان کرد. ابوعبداللّه نعیمی نیز به پاداش این کار مقام وزارت مرزبان را به دست آورد. مرزبان دیسم را به همراه خانواده اش به طارم فرستاد و در قلعه‌ای زندانی کرد.

https://t.me/kurdistanname
Forwarded from عکس نگار
🔴 عەقڵیەتی یەکەم پیاوی دیموکرات و هەڵبژێردراو و ماف‌پەروەر و دەوڵەتداری تورکیە سەبارەت بە کورد چی بوو؟


🔺ئەمڕۆ ساڵیادی لە سێدارەدانی شێخ سەعیدی پیران شۆڕشگێری کورد بە دەست ئەتاتورکە. 100 ساڵ تەمەنی کۆماری تۆرکیا بۆ کورد واتە 100 ساڵ بێبەش بوون لە سەرەتاییتەرین مافەکانی مرۆڤ، 100 ساڵ بەرخۆدان بۆ گەڕانەوەی کەرامەتی ئینسانی و 100 ساڵ لە سێدارەدران و کۆژران و زیندان و ئاوارەبوون و لەناوچوونی زمان و کۆلتور و شۆناسی کوردی. هەر دەوڵەت و حزبێک لەم سەد ساڵە لە تورکیا حۆکمی بە دەست بووە لە بەرامبەر کورد هەمان سیاسەتی بووە. لە بەر ئەوە ئێمە جیاوازیێکی بەرچاو لە نێوان سیاسەتی دەوڵەتانی عەسکەری و دێمۆکرات نابینین. بۆ نمونە، موسا عەنتەر لە کتێبی بیرەوەریەکانم، لاپەڕە 241، لە بارەی ستراتیجی مامەڵەی حکوومەتەکەی عەدنان مەندەرس(1950-1960)،لەگەڵ کورد،نوسیویەتی: لە کۆبونەوەیەکی وەزیرانی حکومەتەکەی عەدنان مەندەرسدا،سەرۆکی بەڕێوەبەری بەشی کێشەی کورد لە ئاسایشی نەتەوەیی تورکیا، (ئەرگۆن گۆک)،ڕاپۆرتێک پێشکەشی حکومەت دەکا سەبارەت بە چۆنیەتی بەرەنگاربونەوەی هەستی نەتەوایەتی کورد،پوختەی ڕاپۆرتەکە:
[دەبێ 1000 ڕۆشنبیری کورد بکوژین،بۆ ئەوەی کورد 30 ساڵ بگێڕینەوە دواوە،بۆ ئەوەش کوشتنیان حەڵاڵ بکەین تۆمەتی کۆمۆنیست بوونیان دەدەینەپاڵ،لەبەرئەوەش زۆرینەی کورد مسوڵمانی نەخوێندەوارن،نەک هەر بەکوشتنیان توڕە نابن،بەڵکو دەستخۆشیمان لێدەکەن،چونکە بە کافریان دەزانن].

🔺عدنان مەندەرس ڕاپۆرتەکە قبوڵ دەکا بەڵام بە پێشنیارێکەوە:
[1000ڕۆشنبیرەکە بە یەک هەڵمەت مەگرن، لە چەند هەڵمەتێکی جیاجیادا،هەرجارە  50 کەسیان بگرن و لە سێدارەیان بدەن].
دواجار پێشنیارەکەی سەرۆک وەزیران پەسەند دەکرێت و جێبەجێ دەکرێت.
هەر بۆ ڕۆژی دواتر سەرۆکی دادگای سەربازی ئەنقەرە فەرمانی گرتنی بۆ 50 کەس دەرکرد،بە بێ ئەوەی ناوەکان دیاری کرابن،بۆ ئەوەی پۆلیس ئازاد بێ کێی بەردەست کەوت بیگرێ لە لیستی دیاریکراوی شوێنەکانی خۆیان. لە 1959/12/17 پەنجا کەسەکە دەستگیرکران،موسا عەنتەر و چەند هاوڕێیەکی لە گیراوەکان بوون.

🔺بە هۆی کودەتا سەربازیەکەی[ 27 می 1960]، دژی عەدنان مەندەرس تەنها فریای لە سێدارەدانی هاوڕێیەکمان کەوتن،49 کەسەکەی ترمان ئازاد کراین.
بەڵام بەهۆی کاریگەریەکانی ئەشکەنجەکانی زیندان و ئەو نەخۆشیانەی بەهۆی پیسی و خواردن و خواردنەوەی زیندانەوە توشمان بوبون،24 کەسیان هەر بەگەنجی مردن.

🔺تێبینی:
-عەدنان مەندەرس دەرچوی کۆلێژی ماف [ماف پەروەر]،دامەزرێنەر و سەرۆکی [پارتی دیموکرات]،یەکەم سەرۆکی حیزب بوو لە تورکیا بە هەڵبژاردنی ناوخۆی حیزب بوبوە سەرۆکی حیزب.
یەکەم سەرۆک وەزیرانیش بوو لە دوای کودەتای سەربازی لە سێدارە درا.
یەکەم سەرۆک وەزیرانیشە لەدوای سی ساڵ بە یاسایەکی پارلەمانی تورکیا ساڵی 1990 پۆزشی بۆ هێنراوەتەوە و شایستەیی بۆ گێڕدراوەتەوە.
سێیەم کەسیشە لە تورکیای نوێدا گۆڕێکی یادگاری بۆ دروستکراوە لە دوای ئەتاتورک و تورگوت ئۆزێل.

خوێندنی بیرەوەریەکانی موسا عەنتەر بۆ هەموو کوردێک زەروورە.

ئەم باسە بە تۆزێک گۆڕانکاری لە پەیجی کاک جوتیار ڕەشید وەرگیراوە.

https://t.me/kurdistanname
🔴 بە کاتی ونبوونی مێژوو

🔷یەکێک لە خوێنەرانی ئازیزی کاناڵی تێلێگرامی کوردستان‌نامە کە خۆیان بە لانەواز ناساندووە و بە داخەوە نایانناسم، چەند دێڕ لە نووسینەکانی فارسی منی بە کوردی وەرگێڕاوەتەوە و بۆی ناردووم کە   وێڕای سپاس و پێزانین بۆ دڵسۆزی و ماندووبوونیان هەر لەیرە بڵاویان دەکەم🔷.


🌟وەرگێڕ: #لانەواز

لە مامۆستا #ئیسماعیلی_شەمس، مێژوونووسی کوردیان پرسی: گەورەترین وانەیێک کە مێژوو پێی‌ داوی چی بووە؟
لە وەڵامدا وتی: گەورەترین وانەیێک کە پێی داوم ئەمەیە: مرۆڤ قەت لە مێژوو پەند و وانە وەرناگرێ. دانیشتووە و سەیری لایڤی(Live) مەرگی خۆی[مرۆڤایەتی] دەکات!

مرۆڤ لە مێژوو وانەی وەرگرتبا
چۆن دەبوو حاڵ و ڕۆژی وەهابا!

بە سەر زیندووە و، دڵ و ویژدانی
تەواو مردووە، گەر ورد بڕوانی!

ئەوانەی وانە ناگرن لە مێژوو
قەت لە داهاتوو نابن سەرکەوتوو

دەبن بە پەند و هەر دەڵێن: پەکوو
کە چی دەشچنەوە سەر ڕەوتی پێشوو

💢دوای بڵاوبوونەوەی ئەم شێعرە وەرگێڕی ئازیز ئەم پەیامەی بۆ ناردم💢 :

هەزاران سڵاو و ڕێز
ئەمن نێوم ئەسعەدی قانعی‌یە
خەڵکی گوندێکم بە نێوی چۆمەڵوو لە 45کیلۆمیتریی باکووری ڕۆژهەڵاتی سەقز.
هەروەها کەمەندامم[مرۆخەم بچڕاوە و لە سەر ویلچێڕدام]

https://t.me/kurdistanname
🔴زنبیل فروش

اسماعیل شمس

🔺زنبیل‌فروش(زمبیل‌فروش) افسانه‌ای عاشقانه به زبان کردی است که روایتهای متعددی از آن در نواحی مختلف کردستان سینه به سینه نقل شده است. این داستان به نام زنبیل‌دوز هم در ادبیات فارسی وجود دارد که به نسبت روایت کردی کوتاه و ناقص است.
زنبیل فروش شاهزاده‌ای جوان و زیباروی بود.شبی از شبها زن او با صدای گریه و زاری او از خواب پرید و از او سبب را پرسید.شاهزاده پاسخ داد که خواب دیده که در کاخی بهشتی بوده ؛ اما فرشتگان او را بیرون کشیده و آتش جهنم را به او نشان داده و به او گفته‌اند که اگر قصد پادشاهی بر فقرا را دارد، او را داخل این آتش خواهند انداخت. پس از این خواب ، شاهزاده آیین درویشی درپیش گرفت و حالش دگرگون شد. زنش ماجرا را به پدر او گفت. پادشاه به این امید که حال شاهزاده بهتر شود ،به او گفت که پادشاهی را ترک خواهد کرد و تاج شاهی را سر او خواهد گذاشت ؛به تدریج حال شاهزاده بهبود یافت. او روزی همراه درباریان برای تفریح و شکار به بیرون شهر رفت ؛ از قضا در نیمه راه مردم زیادی را دید که گرد جنازه ‌ای در گورستان جمع شده و در حال دفن اویند. شاهزاده که از صحنه خاک‌کردن متوفی ترسیده بود از ملای محل پرسید که «آیا من هم می‌میرم و اینگونه زیر خاک دفن می‌شوم»؟

🔺شاهزاده پس از شنیدن پاسخ آری از آن روحانی به منزل بازگشت. او پدر را به سبب گرفتن خراج از فقیران و ستم به آنان سرزنش کرد و تصمیم گرفت به سلک درویشان در آید. شاهزاده به رغم اصرار پدر و اطرافیان کوتاه نیامد  و به زنش گفت که از این لحظه زندگی شاهانه را ترک خواهد کرد و او هم صاحب اختیار است که در قصر بماند یا همراه او بیاید. زن خواسته شوهر را پذیرفت و سپس هر دو از شهر خارج شدند و راه کوه و بیابان را در پیش گرفتند.شاهزاده از چوپانی که مشغول گاوچرانی بود ،خواست که لباسهایش را با او عوض کند و چوپان پذیرفت. زن هم جامه‌هایش را با زنی کور و فقیر که در آن نواحی بود ، عوض کرد. آن دو در لباس فقرا به حرکت خود ادامه دادند تا به شهر رسیدند.شاهزاده در آنجا مشغول زنبیل‌دوزی شد. او هر روز به بیرون شهر می‌رفت و با استفاده از ساقه غله‌های درو شده ، زنبیل می‌ساخت و می‌فروخت. چندی بعد فهمید که این ساقه‌ها خوراک گاو و گوسفندان مردم بوده است. او از اینکه سبب گرسنه ماندن حیوانات شده ، گرفتار عذاب وجدان شد و این کار را هم رها کرد و به شهر دیگری رفت. درشهر تازه دریاچه‌ای دید که در میانه اش جزیره‌ای قرار داشت. او به جزیره رفت و بیشه‌ نیزاری دید که هیچ حیوانی از آن استفاده نمی‌کرد. زنبیل فروش از اینکه جای مناسبی برای زنبیل دوزی یافته است ، خوشحال بود ؛ اما مشکل او چگونگی رسیدن به جزیره از راه دریا بود. در هنگام خواب به او الهام شد که می‌تواند هر روز با پای پیاده و بی‌آنکه پایش خیس شود، از دریا بگذرد و به جزیره برود ؛ به این ترتیب او در آن بیشه  مشغول زنبیل دوزی شد و محصولاتش را برای فروش به شهر می‌برد و با پول آنها زندگی خود و خانواده اش را تأمین می‌کرد. از قضا روزی خاتون (زن امیر شهر )که از بالکن کاخش بیرون را تماشا می‌کرد ، زنبیل‌ فروش را دید و شیفته او شد. او کنیزش را دنبال زنبیل فروش فرستاد و از او خواست که زنبیل هایش را برای امیر به کاخ بیاورد. زنبیل‌ فروش جوان هم به کاخ رفت، اما وقتی متوجه نیت خاتون شد به بهانه‌ گرفتن وضو به پشت‌بام رفت و خودش را پایین انداخت.خداوند او را نجات داد و به خانه اش برگرداند. در روایتی دیگر زنبیل فروش از خدا خواست کمکش کند و خدا هم شکافی در زمین و به قولی چنار بزرگی که در آن نزدیکی بود، ایجاد و او را از چشم خاتون پنهان کرد. در برخی روایتهای عامیانه آمده است که برادر خاتون تصمیم به قتل زنبیل فروش گرفت، اما اطرافیان از او خواستند که چنین نکند و به جای آن زنبیل فروش را به جنگ اژدهای آدمخواری بفرستد که 12 سال در باغ خاتون جا خوش کرده بود. هنگامی که زنبیل فروش به جنگ اژدها رفت، اژدها ناگهان به شکل انسان درآمد و پس از شکرخدا به زنبیل فروش گفت که " این تو و این باغت " و رفت. شاه پس از اطلاع از این معجزه با مردم شهر پیش زنبیل فروش رفتند و او را به قصر آوردند و همگی به دست او مسلمان شدند. پادشاه به خواهرش اجازه داد با زنبیل فروش ازدواج کند ؛ اما او نپذیرفت و گفت به شرطی ازدواج خواهد کرد که زنبیل فروش اورا دوباره جوان و چهارده ساله بکند. او نیز چنین کرد و خاتون با او ازدواج نمود.

🔺این قصه زیبا که با اسطوره و کارهای خارق‌العاده عجین شده و نماد ذهنیت ابتدایی و ساده نیاکان ماست. آنچه در این یادداشت آمد چکیده‌ای از مقاله مفصل زنبیل فروش به قلم نگارنده است که در جلد ۵ دانشنامه فرهنگ مردم ایران توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است و خوانندگان عزیز می‌توانند در لینک زیر آن را مطالعه فرمایند.

B2n.ir/a59006

https://t.me/kurdistanname
Forwarded from اتچ بات
🔴ای دریغا هێرش ناکام ما

اسماعیل شمس

🔺خبر تلخ است: دکتر هێرش امینی هم از میان ما رفت و چه می‌توان گفت جز تکرار این شعر مولوی؛ ای‌دریغا ای‌دریغا ای‌دریغ/ که آنچنان ماهی نهان شد زیر میغ. داستان زندگی هێرش را می‌توانید از قول خودش در دو لینک زیر ببینید،
B2n.ir/d38840
http://B2n.ir/x75699

او در شهر سردشت در استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. سه ساله بود که در بمباران شیمیایی سردشت پدرش را از دست داد و زیر نظر پدربزرگش پرورش یافت. کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران و دکترای اپیدمیولوژی(همه‌گیرشناسی) را در سویس دریافت نمود و فوق دکتری را در همین رشته از دانشگاه هاروارد سپری کرد. پس از آن در دانشگاه کپنهاگ دانمارک تدریس کرد و از مدتی پیش برای تدریس به نیویورک برگشت که گرفتار بیماری سرطان گردید و در همین شهر درگذشت. او در سال ۱۳۹۹ به خاطر تحقیقات علمی‌اش برنده جایزه روزنبلت متعلق به انستیتوی عوامل سلامت (EHI) شد.

🔺از زندگی و دغدغه‌های دکتر هێرش تنها به دو مورد می‌پردازم که برای خودم بسیار اهمیت دارند. نخست اینکه او در ویدیوی اعلام ابتلایش به بیماری سرطان گفت که " به سرطان حمله می‌کنم". این جمله از آن جهت مهم است که تقریباً در نمونه‌های مشابه، بیماران از تعبیر مبارزه و مقابله با سرطان یا مقاومت در برابر آن و حتی کنارآمدن با آن سخن می‌گویند. برای کسی که نام خود را از حسن(در شناسنامه) به هێرش(به معنای حمله یا یورش) تغییر داده است،تعبیر هجوم کاملاً هدفمند و آگاهانه انتخاب شده است. این را به این سبب می‌گویم که انتخاب مفهوم یورش به جای مقاومت یا کنار آمدن توسط فردی که خاستگاهش فرهنگ و جامعه کردی است،امری استثنایی و عجیب است. کردها در طول تاریخ خود هرگز اهل هجوم به آب و خاک دیگران نبوده اند. هیچ کس در تاریخ سراغ ندارد که کردها مانند یونانیان و رومیان یا اعراب و ترکان و مغولان و ... به صورت دسته‌جمعی و قبیله‌ای از خاستگاه خود برخاسته و با طی‌کردن هزاران کیلومتر راه، قلمرو دیگران را اشغال کرده باشند. آنان کمابیش در سرزمین خود مشغول مقاومت در برابر اشغالگران مهاجم شرق و غرب بودند و نماد و شعارشان هم "مقاومت، زندگی است" بود. این شیوه عمل و این شعار هرچند از نظر اخلاقی والاست، اما کیست که نداند، وقتی اخلاق از در وارد می شود، سیاست از پنجره فرار می‌کند.تاریخ نشان داده است یکی از علل اصلی شکست کردان در برابر اعراب و ترکان و دیگر مهاجمان در طول تاریخ، پیروی از استراتژی دفاعی بوده است. من به عنوان پژوهشگر تاریخ وقتی نخستین بار اصطلاح یورش به جای مقاومت را از زبان هێرش شنیدم، بسیار امیدوار شدم که سرانجام حمله او به سرطان، بیرون راندن این موجود بیگانه و اشغالگر از بدنش است و حتی لحظه‌ای هم که خبر وفات او را شنیدم ،باورم نمی‌شد که عامل مرگ او سرطانش بوده است. شعار کاک هێرش ابتکاری استثنایی در جامعه ما بود، اما دریغ و درد که دیگر دیر شده بود.

🔺نکته دوم، تٲکید دکتر هێرش بر نقش گاز شیمیایی در ابتلای او به سرطان است. او در اینجا هم استثنایی بر قاعده بود. هێرش نگران خودش نبود، بلکه غم بیماران شیمیایی سردشت را داشت که به درمان دسترسی ندارند و از عهده هزینه‌های آن برنمی‌آیند. او وعده می‌دهد که صدای قربانیان بمباران شیمیایی سردشت در جهان خواهد شد و زمینه‌های پاسخگو کردن حامیان صدام را فراهم خواهد کرد. هێرش رفت و رٶیای انسانی‌اش را با خود برد، اما مرگ این دانشمند و نخبه برجسته کرد و سنی در روزهایی که برخی‌ها به اسم نخبگان و نمایندگان کرد و سنت در راهروهای قدرت مشغول تلاش برای کسب مقام وزارت، معاونت،استانداری و دیگر صندلیهای رنگین قدرت‌اند، نشان داد که نخبگان راستین این جامعه چقدر مظلوم و گمنام هستند و درد و دغدغه آنان چقدر با بقیه متفاوت است.

🔺و حرف آخر من خطاب به کسانی است که به عنوان نماینده و نخبه کرد و سنت، واگذاری چند صندلی وزارت و معاونت و ... را که احتمالاً خودشان هم بر آنان تکیه خواهند زد نشانه احقاق حقوق مردم کرد و سنی می‌دانند. از این عزیزان می‌خواهم به ندای کاک هێرش پاسخ دهند و اگر دلسوز خاک و خلق خود هستند به رئیس جمهور جدید بگویند که هیچ پست و مقامی نمی‌خواهند و در قبال آن از او تعهد بگیرند که بیمارستانهای شهرهای مرزی را به تجهیزات مدرن تشخیص بیماری مجهز کند و یک بیمه ویژه کاملاً رایگان برای درمان بیماران شیمیایی سردشت، نودشه، سرپل زهاب و دیگر بیماران نوار مرزی و قربانیان جنگ تعریف کند که دغدغه درمان نداشته باشند. از او بخواهند در نواحی مرزی با ایجاد کارخانجات و تولید مشاغل بومی ضریب اشتغال را چنان بالا ببرد که کسی کولبری و سوخت‌بری نکند.از او بخواهند که جاده‌های منطقه را به نوعی ایمن‌سازی کند که هر روز قربانی نگیرند.

@kurdistanname
‍ ‍ 🟧 تیمور آسوده بخواب که ما بیداریم.

اسماعیل شمس

🔸مدتهاست ارتش ترکیه به بهانه مبارزه با حزب کارگران کردستان اقدام به بمباران گسترده دشتها و کوهستانهای کردستان، آتش زدن جنگلها و نابودی طبیعت و حیات وحش و خشک کردن چشمه‌ها و منحرف کردن آب رودخانه‌ها می‌پردازند. این‌گونه کارها در حقوق بین الملل اکوساید(بوم‌کشی) نامیده می‌شود و یک جنایت مسلم است. مفهوم بوم‌کشی به عنوان یک جرم بین‌المللی، در دهه ۱۹۷۰ و پس از استفاده ایالات متحده آمریکا از عامل نارنجی در جنگ ویتنام و نابودی مردم و حیات وحش این کشور شکل گرفت. در صد سال گذشته نژادپرستان افراطی در ترکیه سیاهه‌ای از جنایتهای ضدبشری مانند نسل‌کشی، فرهنگ‌کشی، زبان کشی و مانند آن را در حق مردم بی‌تاوان کرد مرتکب شده‌اند، اما گویا هنوز به مقصود نرسیده‌اند و اکنون در صدد بوم‌کشی و نابودی زیست‌بوم کردستان برآمده‌اند. من وقتی این صحنه‌ها را می‌بینم یاد سیاست زمین‌سوخته جهانگشایان بی‌رحم تاریخ می‌افتم؛ سیاستی که همواره بخشی از نقشه راه پیروزی و توسعه‌طلبی آنان بوده است. در اینجا تنها به گوشه‌ای از بوم‌کشی تیمور در کردستان اشاره می‌کنم و افسوس می‌خورم که چرا باید در قرن ۲۱، عده‌ای به تبار مشترک با او و اجداد خونخوارش چون چنگیز و طغرل افتخار کنند و راه آنان را ادامه دهند. ای کاش همه انسان بودیم و به‌جز به انسانیت به‌چیز دیگری نمی‌اندیشیدیم.

🔸تیمور پس از کشتار مردم و درست کردن کله منار از سرهای آنان و سوزاندن شهرها و ویران کردن خانه ها و قلعه ها و به قول شامی "ز بس کشته که افکند بر کوه و دشت/ جهان گفت بس کن که از حد گذشت،" بساط شکار و جشن و پایکوبی می گذاشت. به نوشته حافظ ابرو، تیمور در اطراف ارزنجان « هرکس از یاغیان که پناه بدان جنگل برده بودند همه را غارتیده و گوشمال داده در آن موضع میل شکار کرد و گوزن و قوچ بسیار انداخته و در آن نواحی هر که سرکشی کرده بود و گریخته همه را پیدا ساخته غارت کردند و ایل و منقاد گردانیدند» ( 2/789- 793). او در ماردین ” لشکر را اجازت داد بر ولایت تاخت کرده بغارتند... لشکر بغارتیدند... و تاخت کردند و اسب و استر بسیار و گاو و گوسفند بیشمار گرفتند” .نظام الدین شامی نیز می گوید: تیمور و سپاهیانش در طول راه ماردین تا کنار دجله شروع به شکار کردند و “ شکاراندازان می رفتند و از بسیاری گورخر و گوزن و آهو رفاهیتی عظیم در لشکر پدید آمد و همه آسوده شدند” ( ٢٣٩). سمرقندی هم درباره غارت غازی عنتاب توسط تیمور می نویسد: « غنایم نامحصور به دست سپاه منصور افتاد، از جمله هشتصد هزار گوسفند بود به غیر از اسب و شتر و دیگر فتوحات.» سمرقندی در جای دیگری و پس از فتح دیگری می نویسد:« حضرت صاحبقران بعد از مجالس عیش نشاط شکار فرمود و بهادران تسلط شعار در آن صحاری شکاری بسیار و آهوی بیشمار انداختند و تمام آن عرصه را از وحوش و طیور خالی ساختند» ( 2/1، 898).تاریخنگار مداح تیمور سپس از بلوطهای کردستان می‌گوید:  کاروان تیمور و شاهزادگان در طول راه شهرزور به آذربایجان « از کردان گمراه که در آن راه به قطع طریق اقدام می نمودند بسیاری را گرفته سی نفر را به حلق از درختهای بلوط که بر سر راه بود، آویختند»(2/1، 889- 890).

🔸و سخن آخر تکرار آنچه است که همیشه گفته‌ام: گذشته، نگذشته است و تاریخ، زنده است و ادامه دارد. تداوم چهره زشت تاریخ حاوی یک پیام مهم برای نسل امروز است که تحلیل زیبایی شناسانه و برادرمنشانه از آن ره به جایی نمی‌برد و امید به تغییر مسیر ادامه‌دهندگان این تاریخ زشت و احیاگران تباهی خیالی خام است.
هرچند قیاس مع‌الفارق است، اما این حقیقت را سعدی که شاهد تهاجم و توحش مغولان بود ٨۰۰ سال پیش به نیکی به ما گوشزد کرده بود:

اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است
تربیت نا اهلان چون گردکان بر گنبد است

و مفصل‌تر از او فردوسی که سلطه غزنویان و نخستین موج جهانگشایی‌های ترکمانان سلجوقی در زمان حیاتش رخ داده بود، گفته است
سرِ ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امیدِ بهی داشتن
سرِ رشته ی خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است.
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ ِ بهشت
ور از جوی ِ خلدش به هنگام ِ آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ِ ناب
سرانجام گوهر به کار آوَرَد
همان میوه ی تلخ بار آوَرَد.
به عنبر فروشان اگر بگذری
شود جامه ی تو همه عنبری
وگر تو شوی نزد ِ انگشت گر
از او جز سیاهی نیابی دگر
ز بد گوهران بد نباشد عجب
نشاید ستردن سیاهی ز شب
ز ناپاک‌زاده مدارید امید
که زنگی به شستن نگردد سپید
ز بد اصل چشم ِ بهی داشتن
بُوَد خاک بر دیده انباشتن

🔸و دوست دارم لینک این کلیپ درباره پیوند بلوط و کرد را اینجا بگذارم که هم اندکی از تلخی نوشته‌ام بکاهد و هم این نوید را دهد که آنان را که ریشه در خاکِ کهن خود دارند از طوفان هراسی نیست.

B2n.ir/f01954

@kurdistanname
Forwarded from عکس نگار
#بەمزووانە چاپ و بڵاودەبێتەوە

نوێترین کاری ھاوبەش و زانستیمان بۆ مێژووی کوردستان و شاری ڕواندز

پێشەکی و ساغکردنەوە و پێداچوونەوە و پەڕاوێزنووسین

د. موحەممەد گەڵاڵەیی و پارێزەر طارق جامباز
ئەم دەستنووسە لە بارەی مێژووی حوكمدارانی قه‌زای ڕواندز و به ‌تایبه‌تی مێژووی میرانی میرنشینی سۆران نووسراوه‌، ئه‌م ده‌ستنووسه‌‌ (تاریخی حوكمدارانی قەزای رواندوز) وێنه‌ ئۆرجیناڵه‌كه‌ی‌ به‌ زمانی كوردی له‌ دووتوێی (92) لاپەڕە و به‌ زمانی فارسیش له‌‌ دووتوێی (21) لاپەڕە‌یه‌ و به‌ تێكڕایی هه‌ر دوو ده‌ستنووسه‌كه‌ له‌ (107) لاپەڕه‌ پێكهاتوون. كه‌ بە خامەی كوردێكی زانا و له‌ خۆبردووی نێو كۆمه‌ڵی كورده‌واری وه‌ك زانای پایه‌به‌رز (مه‌لا ئه‌سعه‌دی خه‌یلانی) له‌ ساڵی 1927 نووسراوە، كە بایەخ‌ و گرنگیێكیی زۆر و له‌ ڕاده‌به‌ده‌ری بۆ نووسینه‌وه‌ی مێژووی نوێی كورد له ماوه‌ی‌ چوار سه‌د ساڵی ڕابردووی كورد و كوردستان هەیە، زانیارییه‌كانی نێو ئه‌م ده‌ستنووسه‌ وه‌ك‌ سه‌رچاوه‌یه‌كی باوه‌ڕپێكراو بۆ لێكۆڵه‌ران، خوێنه‌ران، خوێندكاران و قوتابیانی مێژوو كه‌ تا ئێستا به‌ ته‌واویی له‌ به‌رده‌ستیان نه‌بووه‌ بۆ ئه‌وه‌ی له‌ توێژینه‌وه‌ زانستییه‌كانیاندا به‌كاریبهێنن و سوودی لێوەربگرن.
   نووسەری ئه‌م ده‌ستنووسه‌ (مەلا ئەسعەدی خەیلانی) پشت ئەستوور به هزری خۆی و‌ گێڕانه‌وه‌ی زاره‌كی و وه‌رگرتنی زانیاری مێژوویی له‌ كه‌سانی به‌ ته‌مه‌ن، باب و باپیرانی،  مێژووی حوكمدارانی قه‌زای ڕواندزی  تۆمار كردووه‌، هه‌ر بۆیەش زۆر لایەنی شاراوه‌ و نادیاری له‌ مێژووی میرنشینی سۆران و ڕواندز گێڕاوەتەوە ‌و تۆماریكردوون، شایانی باسه‌؛ ناوبراو ئه‌م دەستنووسەی به‌ زمانی كوردی نووسیووه‌ته‌وه و‌ هیچ كه‌لێنێكی به‌جێنه‌هێشتووه و كۆتایی پێهێناوه‌‌، بەڵام ئەو ده‌ستنووسه‌ی كه‌ بە زمانی فارسی نووسیوه‌ته‌وه‌ بە نیوەچڵی هێشتۆته‌وه‌ و ته‌واوی نه‌كردووه،‌‌ هه‌ر بۆیه‌ش‌ ئه‌م دەستنووسەی به‌رده‌ستتان كه‌ به‌ زمانی كوردی نووسراوه‌ كاری ساغكردنه‌وه‌ و پێداچوونه‌وه‌ و په‌ڕاوێزنووسینی بۆ كراوه و به‌راوردیش كراوه‌ته‌وه‌ له‌گه‌ڵ ده‌ستنووسه‌كانی تری نووسه‌ر‌، ئامانج له‌ بڵاوكردنه‌وه‌ی ئه‌م به‌رهه‌مه‌ مێژووییه‌‌ ئاشناكردنی توێژه‌ران، نووسه‌ران و خوێنه‌رانی كورده‌ به‌ ناوه‌ڕۆك و زانیارییه‌كانی نێو ئه‌م ده‌ستنووسه‌‌، به تایبه‌تییش له‌ هه‌ڵدانه‌وه‌ی كۆمه‌ڵێك لاپه‌ڕه‌ی پڕشه‌نگدار له‌ مێژووی گه‌لی كورد و پارێزگاریكردن له‌ ده‌ستنووسێكی مێژوویی كه‌ وه‌ك سامانێكی كولتووری نیشتمانی هه‌ژمار ده‌كرێت.

https://t.me/kurdistanname
Forwarded from اتچ بات
🔶 کردهای اورمیه نه عشایرند نه مهاجر؛ ساکنان بومی و دیرین آذربایجان‌اند.

اسماعیل شمس

🔻بارها در این کانال نوشته‌ام که وظیفه تاریخدان نبش قبر گذشته و تلاش برای احیای تاریخ و مهندسی دوباره جغرافیا و جامعه بر پایه آن نیست که این ره به ناکجاآبادی به نام فاشیسم می‌رسد و نتیجه‌اش جز سقوط جمعی نیست؛ اما چه باید کرد که برخی نژادپرستان بنابر مصالح و منافع شخصی و ایدئولوژیک، با ارائه روایتی وارونه از تاریخ، سبب ایجاد تفرقه و تنفر میان مردمی می‌شوند که مجال مراجعه به متون تاریخی و شناخت دقیق تاریخ خود را ندارند. یکی از اهداف کانال کردستان‌نامه بازخوانی تاریخ برای جلوگیری از رواج تنفر قومی و تفرقه‌اندازی میان مردمانی معمولی است که قرنها با ملاک قراردادن اکنون و آینده خود در کنار هم زندگی کرده‌اند و برایشان گذشته و تفاوت زبان و مذهب در اولویت نبوده است.این یادداشت پاسخ به کسانی است که شهر اورمیه را که نماد رنگین‌کمان فرهنگی و زبانی در طول تاریخ بوده است به شهر یک قوم خاص تقلیل داده‌اند که از قضا آخرین کسانی بوده‌اند که وارد آن شده‌اند. آنان با تقسیم ساکنان شهر به دو گروه اصلی و بومی(ترک) و مهاجر و عشایر(کرد و بقیه) بساط تنفر و تفرقه را میان مردم عادی کوچه و بازار راه انداخته‌اند و بیم آن می‌رود که با تکرار این مطالب، امنیت و وحدت مردم را به خطر اندازند.

🔻در اینجا خطاب به تفرقه افکنان و مبلغان نفرت‌پراکنی قومی که در روز روشن کردهای آذربایجان را "عشایر" [بخوانید غیربومی و مهاجر] می‌نامند، می‌گویم،یک بار مطالب منابع عربی و فارسی [و نه کردی] را بخوانید تا بدانید که کردها دست‌کم از هزار سال پیش ساکن اورمیه بوده‌اند و به قول شما مهاجم و عشایر و مهاجر نیستند. نیاکان بسیاری از مردم ترک این شهر هم به لحاظ نژادی ترک نیستند و در گذشته دیلمی و آذری و تات و ... بوده‌اندکه در دوران حاکمیت سلجوقیان و دیگر حکومت‌های ترک بر آذربایجان زبانشان ترکی شده است. لطفاً نگاهی به نوشته سنگ قبر ابن یزدانیار کردی ارموی(وفات: ٣٢٣ق) بیندازید و یکی از تٱلیفات شیخ بن صوفی الیاس کردی ارموی را بخوانید و این همه جعل و دروغ تاریخی را در میان مردم بی‌خبر از منابع تخصصی تاریخ نگسترانید.مقاله روادیان آذربایجان نگارنده را در فایل پیوست بخوانید و اگر ذره‌ای به واقعیات تاریخی باور دارید، بیش از این میان مردم تفرقه میفکنید. دست‌کم چند صفحه از تاریخ ابن‌اثیر را در ادامه این یادداشت بخوانید تا بدانید در هزار سال پیش چه کسانی از اورمیه دفاع می‌کردند و دیگر خود را صاحبخانه و آنان را مهمان ننامید.

 🔻در سال 429ق/1038م غزها به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان هجوم بردند و ابتدا به مراغه حمله کردند؛ مسجد جامع آنجا را سوزاندند و شمار زیادی از مردم و کردهای هذبانی را کشتند و ساکنان شهر را دچار رعب و وحشت کردند. وهسودان بن محمد روادی کردی حاکم آذربایجان و خواهرزاده‌اش، ابوالهیجا بن ربیب الدوله هذبانی کردی، فرمانروای اورمیه به جنگ غزها رفتند و آنان را از آذربایجان بیرون کردند.به دنبال آن بوقا به ری و منصور و کوکتاش به همدان برگشتند.بقیه غزها هم به ارمینیه هجوم بردند و پس از قتل و غارت مردم آنجا، دوباره به اورمیه و مناطق اطراف آن آمدند و باز هم غارت کردند و جمعیت زیادی از کردها را کشتند. وهسودان در سال 432ق/1041م شماری از رٶسای غز را غافلگیر کرد و در یک مهمانی کشت.ابوالهیجا بن ربیب‌الدوله نیز غزها را تعقیب کرد و از آذربایجان بیرون راند.آنان به سمت هکاری و وان فرار کردند و در آنجا نیز بساط کشتار و غارت به‌راه انداختند. غزها در فاصله سالهای 433 تا 435ق/1042 تا 1044م دیاربکر، موصل و سایر شهرهای جزیره را غارت کردند و هزاران نفر را کشتند. قرواش عقیلی، فرمانروای عرب موصل با مروانیان و عنازیان کرد و سایر قدرتهای منطقه‌ای علیه غزها متحد شد و آنان را شکست داد و به روایتی سه هزار نفر از آنها را کشت و بقیه به دیاربکر و از آنجا به آذربایجان بازگشتند. پس از آن قرواش در نامه‌ای به ابوالهیجا شکست غزها را به اطلاع او رساند. ابوالهیجا به پیکی که نامه را آورده بود، گفت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها به سرزمین من (اورمیه) رسیدند،روی پلی ایستادم که از کنار آن می‌گذشتند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر ۳۰ هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، به ۵ هزار نفر نمی‌رسیدند و لابد این ۲۵ هزار نفر همان کسانی هستند که توسط قرواش کشته شده و یا در راه مرده اند».همین روایت کافی است تا آنان که دنبال حقیقت‌اند، بدانند که کردهای اورمیه مانند دیگر ساکنان ترک‌زبان و نه "ترک‌نژاد" مهاجم و مهاجر نیستند و ساکنان بومی شهر می‌باشند.

https://t.me/kurdistanname
🟧 از دردی گریسته‌ام که از آن من نیست/به بهانه سالروز انعقاد عهدنامه لوزان

اسماعیل شمس

🔸برای تاریخنگاران گذر روزهای سال تفاوت مهمی با بقیه مردم دارد. آنان هر روزی را که می‌گذرد با یک واقعه و گاه چند واقعه به یاد می‌آورندکه شاید دیگران از آنها خبر ندارند. اگر درگذشته منجمان ایام سال را به روزهای سعد و نحس تقسیم می‌کردند، در دنیای مدرن هم این تاریخنگاران هستند که هر روز خدا برای آنان سعد یا نحس است و صدافسوس که برخی روزهای سعد برای برخی تاریخنگاران نزد گروهی دیگر از آنان نحس است. اگر تاریخنگاران برخی نقاط این کره خاکی و البته برخی دولت‌ها و ملتهای جهان با ورق زدن تقویم خود شاد می‌شوند، تاریخنگاران دیگری هم هستند که برعکس آنان با دیدن همان صفحه‌ها غم و اندوه بر وجودشان چیره می‌گردد. به باور من در تقویم صدساله اخیر، مورخان هیچ نقطه ای از جهان مانند خاورمیانه غمگین نیستند و از خاورمیانه‌ای‌ها هم هیچ کس همچون کردان گرفتار روزهای دردناک و تلخ تاریخ خویش نمی‌باشد.آنچه تلخی این روزها را افزون کرده این است که آنها را نه خود خاورمیانه‌ایها و در اینجا مردم کرد، بلکه دیگرانی رقم زده‌اند که هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر در آرامی و آسودگی نشسته‌اند.

🔸به ۵ روز زیر دقت کنید تا بدانید که تاریخ صد ساله اخیر خاورمیانه چگونه شکل گرفت و چه کسانی سرنوشت این مردم را رقم زدند. کدام دولتها زندگی عادی مردم را در کنار یکدیگر به هم زدند و سبب شدند که تاریخ یک قرن گذشته خاورمیانه با خون نوشته شود و رنج و درد آن در چند نسل بعدی و تا امروز ادامه یابد؟

۲۸ ژوئیهٔ ۱۹۱۴ /٥مرداد ١٢٩٣ روزی که رقابت میان آلمان با روسیه و انگلستان جنگ جهانی اول را آغاز کرد و خواه ناخواه حاکمان قاجار و عثمانی را هم درگیر خود نمود.عثمانی به نفع آلمان وارد جنگ شد، اما دولت ایران به طور رسمی اعلام بی‌طرفی کرد تا از پیامدهای حقوقی پایان جنگ، در صورت برد هر طرف مصون باشد، اما به شکل عینی هر بخشی از آن به نفع یکی از دوطرف وارد فعالیت شدند.

١٦ مه ١٩١٦/ ٢٦اردیبهشت ١٢٩٥ روزی که در قرارداد سایکس پیکو انگلیس و فرانسە با دو ماژیک رنگی خاورمیانه را بر اساس منافع خود و بی‌توجه به واقعیت زبانی و تاریخی آن عین گوشت قربانی میان خود تقسیم کردند. فرانسه حاکم لبنان و سوریه شد و سایر نواحی عثمانی در اختیار انگلیس قرار گرفت.

۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی/ ۱۹ آبان ۱۲۹۷ روزی که با پیروزی انگلستان و فرانسه جنگ جهانی اول پایان یافت و این دو کشور، عثمانی را اشغال کردند و مٲموران خویش را به حکومت مردمان آن گماشتند. از آنجا که ایران بیطرف بود، طبق قانون از تقسیم مصون ماند و تا اینجای کار سرنوشت کردستان داخل ایران از کردستان در عثمانی جدا شد. 

١٠ اوت ١٩٢٠/ ١٩ مرداد ١٢٩٩ روزی که میان عثمانی و طرفهای پیروز جنگ معاهده‌ای بسته شد که برپایه آن مناطق عربی از عثمانی جدا شدند. پادشاهی حجاز مستقل شد و زمینه شکل گیری دولت ارمنستان هم فراهم گردید. به کردهای عثمانی هم وعده خودمختاری تنها در بخش کوچکی از سرزمین خود در آینده داده شد.

٢٤ژوئیه ١٩٢٣/ ١مرداد ١٣٠٢ روزی چون امروز که در شهر لوزان سوئیس عهدنامه سور باطل و عهدنامه‌ای جدید میان آتاتورک، رهبر ترکیه در حال تٲسیس و طرفهای پیروز منعقد شد و بخش اصلی کردستان عثمانی ضمیمه ترکیه شد. بخش دیگر آن هم پیشتر ضمیمه عراق و سوریه عربی شده بود.

🔸به این ترتیب استعمارگران به‌رغم تمام قوانین انسانی و اخلاقی کردهای عثمانی را برخلاف ترکها و عربها و ارمنیهای آن نه تنها از حق داشتن یک دولت خاص خود محروم کردند، بلکه ناجوانمردانه و بیرحمانه آنان را میان سه کشور تازه تٲسیس ترکیه و عراق و سوریه تقسیم کردند. هرکس امروز به ناحیه ساحلی رود دجله در مرز مشترک این سه کشور برود، می‌بینید که اعضای یک خانواده و فامیل کرد با یک سیم خاردار میان سه کشور تقسیم شده‌اند و یکی ملیت ترکی و دیگری ملیت عراقی و آن یکی ملیت سوریه‌ای دارد؛ ملیتهایی که پیش از آن ۵ روز در روی نقشه جغرافیا نبودند.

🔸از صد سال پیش تا اکنون که این یادداشت را می‌نویسم این سه کشور در زمین بازی‌ای که استعمارگران برایشان طراحی کرده‌اند در حال تبدیل روزانه کردها به ترک و عرب یا کشتن آنان هستند و کردها هم برای ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود یعنی زندگی در قالب هویتی که خداوند آنان را با آن خلق کرده و حرف زدن به زبانی که او برایشان وضع کرده است، می‌جگند و نتیجه هم ریخته‌شدن خون میلیونها انسان و چند برابر آن زخمی و آواره و به ضدخود تبدیل شده است.

🔸و گویا این شعر شاملو حکایت حال این مردمان در صدسال پیش است: از رنجی خسته‌ام که از آن من نیست/ بر خاکی نشسته‌ام که از آن من نیست/ با نامی زیسته‌ام که از آن من نیست/ از دردی گریسته‌ام که از آن من نیست /از لذتی جان گرفته‌ام که از آن من نیست/به مرگی جان می‌سپارم که از آن من نیست.

@kurdistanname
🟧 مای کرد و میراث فلسفی سهروردی

اسماعیل شمس

🔸امروز ٨ مرداد برابر با ۲۹ ژوئیه مصادف با ٨۳۳مین سال درگذشت تراژیک شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق یا شیخ شهید است. به همین مناسبت در تهران مراسم بزرگداشتی برای او برگزار شد. از آنجا که به سبب قرارگرفتن سهرورد در استان زنجان، در تقویم رسمی کشور این روز را روز زنجان هم نامیده‌اند در آنجا هم یاد سهروردی گرامی داشته شد. تا جایی که نگارنده پی‌گیر اخبار بوده‌ام در هیچ جای کردستان یادی از سهروردی نشد و او مانند همیشه در میان هم‌تبارانش غریب ماند.امروز دیگر کسی در اینکه سهروردی کرد بوده و در شهر سهرورد که در آن زمان کردنشین بوده، به دنیا آمده است، شکی ندارد. به نوشته استخری جغرافیدان سده ۴ق سهرورد شهر کوچکی است که در اختیار کردها قرار دارد. ابن‌حوقل نیز سهرورد را شهری آباد و ساکنان آن را کرد می‌داند.شمس الدین ذهبی از شیخ ابونجیب، عموی شیخ اشراق که او را در دوران کودکی تربیت کرد به نام" عبدالقاهر السهروردی الکردی" یاد می‌کند(ذهبی، ۳۹/١٦٧).

🔸پرسش اصلی این یادداشت نسبت ما کردها با میراث فلسفی سهروردی است. آنچه که سهروردی را برای اهل قلم کرد برجسته می‌کند، تنها تولد او در خانواده‌ای کرد و ناحیه‌ای کردنشین نیست، بلکه نظام فکری و فلسفی اوست که نتیجه امتزاج فلسفه یونانی و اسلامی باحکمت خسروانی و برخی باورهای کهن بومی، مهری و زردشتی است. با دقت در مفاهیم کلیدی فلسفه سهروردی می‌توان ردپای آنها را بیش از هرجای دیگری در فرهنگ جامعه کردی و به ویژه در آیین ایزدی(یزیدی) و یارسان(اهل‌حق) پیدا نمود؛ موضوعی که متٱسفانه تاکنون کمتر مورد توجه سهروردی‌پژوهان قرار گرفته است. به راستی چرا جامعه کردی تا این اندازه از سهروردی دور شده است؟ در کتابی که به کوشش نگارنده و با همراهی ده پژوهشگر برجسته درباره نسبت سهروردی و شارح آثار او شمس الدین شهرزوری با تاریخ و فرهنگ کرد نوشته شده است و در آینده‌ای‌نزدیک چاپ خواهد شد به این پرسش هم پاسخ داده شده است، اما عجالتاً باید مشکل را در ایدئولوژی‌زدگی دید. متٲسفانه طیف‌های فکری مختلف جامعه کردی چنان در ایدئولوژیهای رنگارنگ غوطه‌ور شده‌اندکه مجالی برای شناخت تاریخ و فرهنگ خود ندارند. اگر از من پرسیده شود که مهم‌ترین بحران روشنفکری کردی به شکل خاص و جامعه فکری کردستان به صورت عام چیست پاسخم یک کلمه است: فقر تاریخی‌نگری. منظور از تاریخی‌نگری یا تاریخی‌اندیشی تنها مطالعه و نگارش چند کتاب تاریخی یا گرفتن تخصص و مدرک دکترا در رشته تاریخ نیست، بلکه عدم تعریف نسبت امروز و فردای خود با تاریخ است.

🔸امیدوارم دوستان و همدلان طیفهای مختلف فکری جامعه کردی به سبب این نقد صریح از من نرنجند و اجازه دهند از آنان بپرسم که به راستی میراث سهروردی و دیگر بزرگان کرد در حوزه فلسفه، فقه، عرفان، علم و...  چه جایگاهی در تفکر کنونی آنان دارد؟ در برنامه فکری و فرهنگی کدام طیف و حزب سکولار و چپ توجهی به میراث فرهنگی کرد در سده‌های میانه شده است؟ آیا جز این است که صدها شخصیت برجسته کرد مانند سهروردی‌ها و شهرزوری‌ها و دینوری‌ها و آمدی‌ها و اشنوی‌ها و گورانی‌ها و مانند آنان تنها به این سبب که به مقتضای زمانه آثارشان را به زبانهای فارسی و عربی نوشته‌اند مورد بی‌مهری قرار گرفته و آثارشان چاپ و تصحیح نشده است؟ اگر مصححان فارسی‌زبان و عربی‌زبان نبودندآیا امروز حتی یک اثر از سهروردی در میان ما وجود داشت؟

🔸بی‌مهری به دانشمندان عربی‌نویس و فارسی‌نویس کرد تنها به طیف چپ و سکولار محدود نمی‌شود، بلکه طیف سلفی و سیاسی اسلامگرایان کرد را هم دربرمی‌گیرد. در تاریخ پیشامدرن کرد که هنوز ایدئولوژی اسلام سلفی و سیاسی سنی بر حجره‌ها و مدرسه‌های دینی کردستان حاکم نشده بود، بسیاری از آثار عالمان کرد تدریس می‌شد و بر آنها حاشیه نوشته می‌شد، اما متٲسفانه در یکصد سال اخیر تمام توجه و تمرکز نویسندگان اسلامگرا بر ترجمه و چاپ آثار نویسندگان معاصر عرب و ترک است و کمتر کسی از دانشمندان کرد تاریخ میانه خبر دارد. پرسش این است که در کدام حجره کردی حکمة الاشراق سهروردی و اصول علم حدیث شهرزوری و کلام آمدی و فقه دینوری و عرفان گورانی آموزش داده می‌شود؟ چند نسخه از آثار عربی و فارسی صدها دانشمند کرد سده‌های میانه توسط اسلامگرایان تصحیح و چاپ شده‌اند؟

🔸امروز در ترکیه مجسمه ابوعلی سینا را در دانشکده پزشکی استانبول به نام پزشک ترک نصب می‌کنند و زندگی او را در قالب یک فیلم سینمایی به نام فیلسوف ترک پخش می‌کنند؛ در حالی که نه ترک است و نه جمله‌ای به زبان ترکی نوشته است. کشورهای عرب آثار عربی علمای کرد را چاپ می‌کنند و آنان را به نام دانشمندان عرب به مردم خود می‌شناسانند، در حالی که در کردستان کسی آنان را نمی‌شناسد. و در آخر امیدوارم که هرچه زودتر به غربت تاریخ فرهنگی در زیست فکری جامعه کردی پایان داده شود.

@kurdistanname
🔳 ئێمەی کورد و میراتی فەلسەفیی سوورەبەردی

د.#ئیسماعیل_شەمس

🔃وەرگێڕان #پەرانتێز
[1/2]

ئەمڕۆ 8ی گەلاوێژ بەرانبەر بە 29ی ژوولای هاوکاتە لەگەڵ 833ی ساڵەی مەرگی تراژیکی "شەهابەدین سوورەبەردی" ناسراو بە شێخی ئەشراق، یا شێخی شەهیدە. بەمبۆنەوە کۆڕی یادکردنەوە بۆ ئەو لە تاران بەڕێوەچوو. چون "سوورەبەرد" کەوتوەتە پارێزگای زەنجانەوە لە ڕۆژمێری فەرمی ئێران ئەم ڕۆژەیان بە ڕۆژی زەنجانیش ناوناوە، لەوێش یادی سوورەبەردیان بەرز ڕاگرت. تا ئەو شوێنەی نووسەر شوێنی هەواڵەکانی گرتووە لە هیچ شوێنێکی کوردستان یادێک لە سوورەبەردی نەکرایەوە، ئەو وەک هەمیشە لەناو هاونەژادەکانی نەناسراو مایەوە. ئێستە ئیتر لەوەی سوورەبەردی کورد بووە و لە شاری سوورەبەرد کە لەو سەردەمە کوردنشین بووە و لە دایک بووە گومانێک نییه. بە پێی نووسینی ئێستەخری جوغرافی زانی سەدەی چواری مانگی، سوورەبەرد شارێکی چکۆلەیە کە لەژێر کۆنتڕۆڵی کوردانە. ئێبنی حەقولیش سوورەبەرد بە شارێکی ئاوەدان و دانیشتوانەکەی بە کورد دەزانێت. شەمسەدین زەهەبی لە شێخ ئەبونەجیب، مامۆی شێخ ئەشراق کە ئەوی لە سەردەمی مناڵییەوە پەروەردە کرد بە ناوی عەبدولقادر ئەلسوورەبەردی ئەلکوردی یادی دەکاتەوە. ( ذهبی،39/167).

پرسیاری سەرەکیی ئەم نووسینە پەیوەندی ئێمەی کوردە لەگەڵ میراتی فەلسەفی سوورەبەردی. گرنگی سوورەبەردی بۆ نووسەرانی کورد تەنیا بە هۆی لە دایکبوونی ئەو لە بنەماڵەیەکی کورد و لە ناوچەیەکی کوردنشین نییە، بەڵکوو لەبەر سیستمی فکری فەلسەفی ئەوە کە ئاکامی ئاویتەکردنی فەلسەفەی یونانی و ئیسلامی لەگەڵ فەلسەفەی "خوسرەوانی" و لەگەڵ بڕێک لە باوەڕە کۆنە ناوچەیەکان، میترایی و زەردەشتییە.
بە وردبوونەوە لە چەمکە سەرەکییەکانی فەلسەفەی سوورەبەردی دەکرێ جێ پێی ئەوانە زیاتر لە هەر شوێنێکی تر لە فەرهەنگ و کۆمەڵگای کوردی بەتایبەت لە ئایینی ئیزدی و یارسان (ئەهلی هەق) بدۆزینەوە؛ بابەتێک بەداخەوە هەتا ئێستە کەمتر جێگای سرنجی توێژینەوانانی سووربەردی بووە. بەڕاستی بۆچی کۆمەڵگای کوردیی تا ئەم ڕادە لە سوورەبەردی نامۆیە؟ لە کتێبێکدا کە بە هەوڵی نووسەر به هاوڕێیەتی دە لێکۆڵەری دیار لەبارەی ڕەچەڵەکی سوورەبەردی و شیکەرەوەی بەرهەمەکانی ــ شەمسەدین شارەزووری ــ لەگەڵ مێژوو و فەرهەنگی کورد نووسراوە و لە داهاتوویەکی نزیکدا چاپ دەکرێت، [لەوێ[ بەم پرسیارەش وڵام دەدرێتەوە. بەڵام جارێکانێ دەبێ کێشەکە لە ئیدیۆلۆژیی‌بردەییدا ببینین. بەداخەوە توێژ و لایەنە فکریە جۆراوجۆرەکانی کۆمەڵگای کوردی وەها لە ئیدیۆلۆژییە ڕەنگاوڕەنگەکاندا نغرۆن دەرفەتێکیان بۆ ناسینی مێژوو و فەرهەنگی خۆیان نییە. ئەگەر لە من بپرسن گرنگترین قەیرانی ڕۆشنبیریی کوردیی بە شێوازی تایبەت و کۆمەڵگای کوردستان بە شێوازی گشتی چییە؟ وڵامی من تەنیا یەک وشەیە: لاواز بیرکردنەوەی مێژوویانەیە. مەبەست لە مێژوویی بیرکردنەوە یان مێژوویی بینین تەنیا خوێندنەوە و نووسینی چەند کتێبی مێژوویی یان وەرگرتنی پسپۆڕیی و بڕوانامەی دکتۆرا لە بەشی مێژوو نییە، بەڵکوو پێناسه نەکردنی پەیوەندی ئەمڕۆ و دواڕۆژی خۆمانە لەگەڵ مێژوو.

هیوادارم دۆستان و هاوڕێیانی لایەنە جۆراوجۆر فکریەکانی کۆمەڵگای کوردیی بە هۆی ئەم ڕەخنە ڕاشکاوە لە من دڵگیر نەبن و ئێزن بدەن پرسیاریان لێ بکەم بە ڕاستی میراتی سوورەبەردی و ئەویتر گەورەکانی کورد لە بوارەکانی فەلسەفە، فقە، عێرفان، زانست و.. کام شوێنیان لە بیرکردنەوەی ئەواندا هەیە؟ لە پڕۆگرامی فکری فەرهەنگی کام لایەن و حزبی سکۆلار و چەپدا سرنج دراوە بە میراتی فەرهەنگی کورد لە سەدەکانی ناوەڕاست؟ ئایا جگە لەمەیە سەدان کەسایەتی ناوازەی کورد وەک سوورەبەردیەکان و شارەزووریەکان و دینەوەریەکان و ئامێدیەکان و ئەشنەویەکان و گۆرانییەکان و وەک ئەوان تەنیا لەبەر ئەوەی بەپێی کات بەرهەمەکانیان بە زوانەکانی فارسی و عەرەبی نووسیوە لەبیر کراون و بەرهەمەکانیان لە چاپ نەدراون و ساق نەکراونەتەوە؟ ئەگەر ساقکەرەوە فارسزوان و عەربزوانەکان نەبوایەن ئایا ئەمڕۆ تەنانەت بەرهەمێکی سوورەبەردی لە بەردەستی ئێمەدا هەبوو؟
🆔 @kurdistanname

🆔
@parantez_net
🔳 ئێمەی کورد و میراتی فەلسەفیی سوورەبەردی

د.#ئیسماعیل_شەمس

🔃وەرگێڕان #پەرانتێز
[2/2]

بێوەفایی لەگەڵ بیرەمەندە عەربنووس و فارسنووسە کوردەکان تەنیا بۆ لایەنە چەپ و سکۆلارەکان بەرتەسک ناکرێتەوە، بەڵکوو لایەنی سەلەفی و سیاسییە ئیسلامخوازانی کوردیش دەگرێتەوە. لە مێژووی پێش مودێرنی کورد کە هێشتا ئیدیۆلۆژی ئیسلامی سەلەفی و سیاسیی سوننی لە حوجرەکان و مەکتەبە دیینیەکانی کوردستان سەقامگیر نەبووبوو، بەرهەمێکی زۆری زانایانی کورد دەوترایەوە و لەسەریان پەراوێز دەنووسرا، بەڵام بەداخەوە لەم سەد ساڵەی دوایی هەموو نیگاکان و سرنجی نووسەرانی ئیسلامخواز لەسەر وەرگێڕان و بڵاوکردنەوەی بەرهەمی نووسەرانی هاوچەرخی عەرەب و تورکە و کەمتر کەسێک لە زانایانی کورد لە مێژووی ناوەڕاست ئاگادارە. پرسیار ئەمەیە لە کام حوجرەی کوردی حێکمەتولئەشراقی سوورەبەردی و "ئوسولی عیلم"ی شارەزووری و کەلامی ئامیدی و فقهی دینەوەری و عێرفانی گۆرانی فێر دەکرد؟ چەند بەرگ لە بەرهەمە فارسی و عەرەبیەکانی سەدان زانای کوردی سەدەکانی ناوین لەلایان ئیسلامخوازەکان ڕاستکراونەتەوە و لە چاپ دراون.

ئێستە لە تورکیە پەیکەرەی بووعەلی سینا لە کۆلیژی پزیشکی ئێستامبۆڵ وەک پزیشکی تورک هەڵدەواسن و ژیانی وەک فیلسووفێکی تورک دەکەنە فیلم و بڵاوی دەکەنەوە؛ لە کاتێکدا نە تورکە و نە ڕستەیەکیشی بە تورکی نووسیوە. وڵاتە عەرەبیەکان بەرهەمی زانایانی کورد چاپ دەکەن و ئەوان بەناوی زانای عەرەب بەخەڵکی خۆیان دەناسێنن. کەچی له کوردستان کەسێک ئەوان ناناسێت. لە کۆتاییدا هیوادارم بە زوودترین کات بێنازی مێژووی فەرهەنگی لە ژیانی فکری کۆمەڵگەی کوردی کۆتایی پێ بهێنرێت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ئاماژە: لەسەر ئێزنی نووسەری خۆشەویست ئێمە بێژی "سۆهرەوەردی"مان بە سوورەبەردی نووسی، لەبەری ئەوەی بڕێک پێیان وایە ئەو ناچەیە ئەم فیلسووفە هێژایەی لێی ژیاوە ناوە کوردیەکەی سوورەبەردە و ناکەی ئەمیش هەر لەوێوە سەرچاوەی وەرگرتووە.

🆔 @kurdistanname

🆔
@parantez_net
Forwarded from اتچ بات
🔳خشت اول گر نهد معمار کج/ به بهانه سالگرد امضای فرمان مشروطیت

اسماعیل شمس

🔸در فایل پیوست، مصاحبه اینجانب با آقای محسن آزموده که امروز در روزنامه اعتماد چاپ شده آمده است. آنجا در پاسخ به پرسشهای ایشان نکات ناگفته‌ای از مشروطیت را مطرح کرده‌ام و نمی‌خواهم اینجا تکرارشان کنم. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می‌پردازم غلط‌خوانی تاریخ مشروطه است. چرا ما تاریخ خود را غلط و اشتباه می‌خوانیم؟ این غلط‌خوانی تنها محدود به مشروطه نیست و در بسیاری از دوره‌های دیگر وجود دارد و مع‌الاسف آسیبهایی به ما زده است که تا سالها ادامه خواهد داشت. غلط‌خوانی تاریخ بسیار خطرناک‌تر از نخواندن تاریخ است و این، از قضا در جوامعی بیشتر است که بیش از همه مدعی تاریخدانی هستند. یقین دارم در هیچ جای جهان به اندازه دیار ما مدعیان تاریخدانی وجود ندارند. شاید در هیچ محفل دوستانه یا فضای عمومی کسی از فیزیک حرف نزند، اما تاریخ ورد زبان همه است و هرکس در هر مقام و موقعیتی تحلیل تاریخی می‌کند و بر متخصصان تاریخ می‌تازد؛ نتیجه آن شده است که تاریخ، غلط و غیرعلمی خوانده شود و پیداست که‌غلط خوانده شدن تاریخ هم جامعه را به بیراهه می‌برد.

🔸هرسال که سالروز مشروطه فرا می‌رسد، اکثریتی عظیم به مدح و ستایش آن می‌پردازند. یکی این روز را درخشان‌ترین روز تاریخ ایران و فرمان امضاشده در آن را سند رهایی ایران می‌نامد و یکی دیگر از قانون مترقی و بی‌نظیر مشروطه می‌گوید و آن سخنگو و نماد و نماینده پهلوی در خارج هم راه نجات ایران را در بازگشت به مشروطه می‌جوید. من نمی‌دانم که آیا آن افراد متن فرمان مشروطه یا نص قانون اساسی مشروطه را خوانده‌اند یا نه، اما به فرض آن که خوانده باشند چگونه چنین نتیجه‌گیریهای غیرواقعی و نادرستی را از آن ارائه می‌دهند؟

🔸در فرمان مظفرالدین شاه که نام فرمان مشروطه بر آن نهاده‌اند، نه تنها کلمه مشروطه نیامده که کلمات قانون و آزادی و دموکراسی و برابری هم به هیچ وجه به کار نرفته‌اند.هدف مجلسی هم که قرار بود تشکیل شود، نه قانونگذاری توسط نمایندگان منتخب مردم، بلکه «مشاوره و مداقه لازمه» در« مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه » توسط نمایندگان پنج صنف شاهزادگان و اشراف و اعیان و اصناف و  علما و تجار تهران(نه همه کشور) و ارائه نتایج مشورتی خود به «هیئت وزرای دولتخواه» پادشاه بود. مجلس مورد نظر شاه در واقع یک مجلس مشورتی بود که هدف آن چیزی جز اصلاح رویه جاری مملکت مطابق منویات شاه نبود.

🔸از فرمان مشروطه بگذریم و به قانون اساسی مشروطه که با اصرار برخی مشروطه‌خواهان و تخطی از فرمان شاه تصویب شد، بپردازیم. درست است که قانون اساسی یک نظام مبتنی بر قانون را ولو ناقص، جایگزین نظام مستبد و مبتنی بر نظر شخصی پادشاه کرد، اما آیا به قول برخی روشنفکران و ملی‌گرایان آنقدر مترقی است که راه سعادت ایرانیان در بازگشت به آن نهفته باشد؟ کاری به کاسبان بازار مکاره سیاست ندارم، اما تردید دارم مدعیان صادق بازگشت به پادشاهی مشروطه حتی یک بار قانون اساسی را خوانده باشند، زیرا در این صورت محال بود، چنین بگویند. در متن مصاحبه به برخی نقایص و تناقضهای این قانون پرداخته و نشان داده‌ام که نه در مقام مقایسه با امروز بلکه با معیارهای جهانی آن روز هم باز یک قانون مترقی نیست و بسیاری از مشکلات یک قرن گذشته ایران هم ریشه در آن دارند. برای نمونه، مخاطب و موضوع قانون اساسی مشروطه، مردان مسلمان شیعه ایرانی باسواد و فارسی‌دان هستند و بس؛ و دیگر مردمان ایران هیچ جایگاهی در این قانون ندارند و از هیچ حقوقی برخوردار نیستند و نهایت حقی که مشروطیت برای آنان قائل شده این است که در برابر "قانون دولتی" متساوی‌الحقوقند؛ در حالی که روشن نیست که قانون دولتی چیست.اگر از حق وتوی مصوبات مجلس توسط ۵ نفر از مجتهدین که البته عملی نشد، بگذریم، مسٲله اصلی، قدرت بسیار زیاد پادشاه در این قانون است که گاه حتی از دوره استبداد بیشتر است و مهم‌تر از همه اینها قدرت تبصره ها و استثناهایی است که اصل قانون را به غل و زنجیر کشیده و آن را مشروط و بی‌خاصیت کرده‌اند.

🔸به راستی آیا می‌توان قانونی را که بیشتر از نصف جامعه را کالمعدوم می‌داند و به هیچ وجه آنان را نمی‌بیند، مترقی خواند؟ جالب آن است که مشروطه‌خواهانی چون سلطان العلما و صوراسرافیل که جانشان را فدای مشروطیت به معنای دولت قانون و نه پادشاهی مشروطه کردند، نخستین منتقدان قانون اساسی مشروطه بودند و آن نظام را خیانت به آرمان جنبش مشروطه و فریبی بزرگ برای ممانعت از تحقق خواسته‌های اصلی مردم می‌دانستند، اما امروز پس از ۱۱٨ سال جماعتی همچنان سودای بازگشت به آن را دارند.

🔸گفتگوی نگارنده با روزنامه اعتماد را در لینک زیر مطالعه بفرمایید:

https://B2n.ir/s81353

@kurdistanname
🟧 مرگ کسب و کار من است/به بهانه درگذشت دلشاد ابوبکرزاده

اسماعیل شمس

دهکده‌ها را به آتش می‌کشیدیم، مزرعه‌ها را غارت می‌کردیم، درخت‌ها را می‌انداختیم، میان نظامی و غیرنظامی، میان زن و مرد، میان صغیر و کبیر فرق نمی‌گذاشتیم: هر که لتونیایی بود محکوم به مرگ بود. وقتی مزرعه‌یی را می‌گرفتیم و سکنه‌اش را قتل عام می‌کردیم جنازه‌ها را توی چاهی می‌ریختیم و چندتا نارنجک هم می‌انداختیم روشان. بعد، شب همه‌ی اسباب و اثاث خانه را می‌آوردیم وسط محوطه و «آتش شادی» روشن می‌کردیم و شعله بلند و روشن از روی برف سر به آسمان می‌کشید.

🔸این جملات بخشی از رمان "مرگ کسب و کار من است" نوشته روبر مرل، نویسنده فرانسوی با ترجمه احمد شاملو است. برخی این رمان را برداشتی آزاد از زندگی‌نامه رودلف فرانتس هوس، فرمانده اردوگاه آشویتس می‌دانند. او مجری پروژه هیتلر بود که حل نهایی مسئله یهود را "انهدام تمامی یهودیان اروپا» و پاکسازی جهان از شر آنان می‌دانست. فرانتس هوس که مسئول مرگ بیش از دو و نیم میلیون نفر شناخته می‌شد با جان و دل به این کار افتخار می‌کرد و از انجام آن پشیمان نبود. او دین، اخلاق، شرافت و همه چیزش را "آلمان" می‌دانست و راه سعادت و خیر و صلاح آلمان را وفاداری به پیشوایش هیتلر و پیروی از دستورات او می‌پنداشت؛ حتی اگر انجام کارهایی از جنس پاراگراف نخست این نوشتار باشد.

🔸شاید آنان که با تاریخ چندان آشنایی ندارند، اقدامات رودلف فرانتس هوس را استثنایی در تاریخ بدانند، اما واقعیت آن است که ماشین غارت و تخریب و کشتار قاعده تاریخ بشر بوده و کمتر پادشاه جهانگشایی بوده که برای پیشبرد اهداف شخصی یا ایدئولوژیک خود چنین نکرده باشد؛ تفاوتی اگر هست، تنها و تنها در حجم و گستره قتل و ویرانی و نابودی است و بس. به راستی جنایات امروز نتانیاهو در غزه، جز در ابعاد و زمان و مکان آن چه تفاوتی با جنایات فرانتس هوس در ٨۰ سال پیش دارد که در نخستین پاراگراف این یادداشت و دیگر صفحات کتاب آمده است؟ برای پادشاهان جبار تاریخ و مریدان وفادار آنان خون‌آشامی و قتل آدمیان یک قاعده و به قول روبر مرل یک کسب و کار بوده است و از انجام آن لذت برده‌اند.

🔸اینها را نوشتم تا به گروه دیگری از آدمیان در این دنیا بپردازم که همانند آدمیان گروه نخست، مرگ کسب و کار آنان است، اما به شیوه‌ای معکوس؛ آنان آگاهانه و آزادانه و عاشقانه مرگ خود را برمی‌گزینند تا به بقیه زندگی ببخشند. هرکس در اطراف خود در گوشه‌ای از این سرزمین شماری از این انسانهای عاشق و جان برکف را می‌بیند؛انسانهایی که در مکتب عشق رشد کرده‌اند؛اما نه عشق به خاک و خون و پیشوا و کشور و قدرت و ثروت و ایدئولوژی و عصبیت، بلکه عشق به انسانیت و شرافت و وفاداری؛ و وظیفه خود را زنده نگه‌داشتن انسانیت دیده‌اند.بی‌هیچ تردیدی باید گفت اگر با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض و  قساوت و غارت و آدمکشی، جهان ما هنوز هم باقی است، تنها مرهون نفس چنین آدمهای عاشقی است. آنان با جان و دل، رنج و تلاش و تلخی و گاه مرگ را برمی‌گزینند تا جهان بماند و بقیه زندگی کنند.

🔸در کردستان ما هم از این آدمیان کم نداشته‌ایم. از قضا یکی از نقاط روشن تاریخ کرد و کردستان این است که هرگز دیکتاتوران بیرحم و آدمکش مانند هیتلر و استالین و صدام و پادشاهان جهانگشای خون‌آشامی مانند چنگیز و اسکندر و طغرل و ... نداشته است و کمابیش جغرافیا و جامعه و جمعیتش قربانی چنین پادشاهان و دیکتاتورهایی بوده‌اند. با وجود این، همیشه و همه‌جا، جوان و پیر این جامعه صحنه‌هایی درخشان در انتخاب مرگ برای بخشیدن زندگی به دیگری آفریده‌اند که مایه افتخار انسانیت بوده‌ است. آخرین نمونه این کارها دل‌سپردن دلشاد ابوبکرزاده، معلم جوان سردشتی به امواج رودخانه زاب(زێ) و نجات دانش‌آموز خردسالش بود که به قیمت مرگ خودش تمام شد.
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه/بشکست عهدِ صحبتِ اهلِ طریق را/گفتم میانِ عالم و عابد چه فرق بود/تا اختیار کردی از آن این فریق را؟/گفت: آن گلیمِ خویش به در می‌برد ز موج/وین جهد می‌کند که بگیرد غَریق را
 
🔸در زمانه‌ای که اختاپوس مرگ بر همه‌جای این سرزمین چنبره زده است و همه ما هر روز به شیوه‌ای عزادار عزیزانمان هستیم، مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد، اما باید نام او و امثال او را با صدای بلند تا ابد فریاد زد تا همگان بدانند، جغرافیا و ملت و مردم و تاریخی سزاوار افتخار است که چنین آدمیانی از میان آن برخاسته‌اند و جان می‌دهند تا جانی دگر بماند نه آنان که به‌ناحق جانها می‌ستانند تا خود لختی بیشتر بیاسایند. باید نام دلشادها را با دلی شاد در جریده تاریخ جار زد تا آنانی که این روزها در پی پست و مقامی بی‌ارزش یا چند رقم حساب بانکی بیشتر سرگردان سرسراهای قدرتند، بدانند که خدمت به خلق چیست و انسانیت از چه جنسی است.

🔸روح دلشاد شاد و تسلیت به بازماندگان و یاران و همشهریانش

@kurdistanname
🟧 ئەی کورد بەسیەتی

فایق بێکەس (1905-1948)


🔸زۆر جار منی خوێندکاری مێژوو هەوڵئەدەم شرۆڤەیێکی مێژوویی بۆ بڕێک لە ڕووداوەکانی ڕۆژ بنووسم، بەڵام هیچم بۆ نانووسرێت. هەرچی زۆرتر هەوڵ ئەدەم زۆرتر بەم ئەنجامە دەگەم کە شتێکم پێنیە بۆ نووسین؛ مێشکم قۆفڵە و بە هیچ شێوازێک باز نابێت و دەستم شتێکی پێنانووسرێت. لەم کاتەیە کە تەنیا ڕێگام پەنابردنە بە شیعر کە بە بڕوای من مێژووی کورد و تەنانەت جیهانی بیری کوردی باشتر لە هەر مێژوونووسێک لە لایان بڕێک شاعیری دڵسۆزی ئێمە نووسراوەتۆ. فەرموون ئێوە و ئەم شیعرەی ٨۰ ساڵ پێشی فایق بێکەس، بە تایبەت بۆ کەسانێک کە لەم ڕۆژانە خەریکی کەساسی و پاڕانەوەن. ئەم شیعرەی بێکەس زۆر نزیکە لەو شێعرە فارسیەی یەغمای جەندەقییە کە دەڵێت:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالەمن
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

🔸
ئەی کورد بەسیەتی تاکەی ئەم شیوەن و فوغانە
بێ سوودە ئۆف و ئامان لەم عەسرە بێ ئەمانە
پاڕانەوە و کەساسی بێ کەڵکە پارە ناکا
عەزم و سەبات و غیرەت پێویستە لەم زەمانە
***
حوڕییەت و عەدالەت درۆیە بێ ئەساسە
بۆ دەس بڕینە گشتی ئەم هەموو دەنگ و باسە
گەر تەفرە خۆی بەمانە خوێنت ئەکرێتە کاسە
ژیانی کامەرانی بە هەوڵ و ڕەنجی شانە
***
ئەم خاکە پاکە عەینی بەهەشتە حەیفە وا بێ
وێران و سووک و بێکەس، ئەسیر و بێ نەوا بێ
ئەم حاڵە تاڵە بەسیە تاکەی ئیتر ڕەوا بێ
شەوگاری شووم بەسەرچوو، گەرد و گوڵی بەیانە
***
ئەگەر بەشێنەیی بێ ڕەنجت هەموو بەبایە
چونکە ئەم ڕۆژە ڕۆژی سیرعەت و کەهرەبایە
ئیش کەن بەدەست و بردی، فرسەتە، وەرنە کایە
گەلی چالاک و خێرا سەربەرز و شادمانە
***
ئەم کوردە گوردە ئێستا کە بێ کەس و هەژارە
ملی بۆ شیری دوژمن خوار و کەچە و لەبارە
قەومێکی هێندە نەبەردە یەکی بەشی هەزارە
خوا گەورەکانی بگرێ بێ کەڵک و هیچ نەزانە


@kurdistanname
Forwarded from عکس نگار
🟧 وقتی تازیانه تبعیض جسم و جان را می‌آزارد.

اسماعیل شمس

🔸عکس پیوست صفحه آخر سواد(بازنویسی) کتاب"الفتاوی‌الفقهیةالکبری" نوشته ابن حجر هیتمی(وفات: ۹۷۴ق/١٥٦٧م) به قلم [شیخ]قسیم فرزند حسین، از عالمان سده ۱۲ شمسی و جد اعلای نگارنده است. او این کتاب مفصل ابن حجر را تنها در ظرف دو ماه کتابت کرده است. همچنین صواعق المحرقه او را هم یک سال پیش از فتاوی در ۱۲۳۱ق/ ١١٩۴ش استنساخ کرده بود که پیشتر در همین کانال درباره آن صحبت شده است(اینجا).

🔸جد ما در صفحه پایانی کتاب الفتاوی حاشیه‌های متعددی نوشته است که هرکدام از آنها از زوایای تاریخی و فرهنگی قابل اهمیت هستند.یک‌جا با صراحت، کتاب را وقف دانشمندترینِ فرزندانش می‌کند که نسل به نسل باید متولی آن باشند. او فرزندان جاهل، عامی و بیسواد خود را از تولیت کتاب محروم  کرده و هشدار داده است که هیچ‌کس حق فروش، بخشش و به ارث گذاشتن آن را ندارد و اگر چنین کند، مشمول لعنت ابدی خداوند گردد. معنای وصیت او این است که کتاب، نه به شیوه وراثتی از پدر به پسر، بلکه با معیار دانایی و از داناترین فرد خانواده به داناترین فرد بعدی(چه فرزند، چه برادرزاده و ...) منتقل گردد. در گوشه‌ای دیگر از این صفحه از تولد دو پسر خانه‌بیگ خبر داده است که نسبت او با آنها روشن نیست. شیخ قسیم در یک بیت شعر فارسی از خداوند خواسته است که هرکسی را که از کاتب(او) یاد کند، غریق رحمت خود نماید و در شعری دیگر به زبان کردی/هورامی خطاب به کاتب‌الحروف(خدا) گفته است که گناهان زیادش را ببخشد و توبه‌اش را بپذیرد. با وجود این نوشته‌ها دو بخش آنها از همه برای من مهم‌ترند؛ یکی جایی که به زبان فارسی می‌نویسد:"آه از دست روزگار غدار، آه، آه، آه" و دیگری شعری عربی منسوب به حضرت علی که می‌گوید: "لیت ٱمی لم تلدنی ٱو تلد میت صبیا/لیتنی کنت حشیشا ٱکلتنی بهمنیا". هرچند د. هادی مرادی ضبط درست شعر را اینگونه پیشنهاد داده است: "ليت أُمي لم تَلِدنی، ليتنی متُّ صَبِـــيّا/ليتني كنتُ حشیشا،أَكَلَتنی البُهمُ نِيّـــــا"؛ اما در ترجمه فارسی معنا چندان تغییر نمی‌کند: ای‌کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود یا کودکی مرده به دنیا آورده بود.ای‌کاش علف هرزی بودم که حیوانات مرا می‌خوردند.

 🔸امروز که ۲۰٨ سال شمسی(۲۱۴ سال قمری) از نگارش این جملات می‌گذرد، پرسش اصلی من این است که جد اعلایم چرا با نقد مفهوم قضا و قدر آرزو می‌کرد مادرش او را به دنیا نمی‌آورد و برخلاف رسم فقها از روزگار غدار می‌نالید؟ آیا او با آن جهان‌بینی عمیق و دانش گسترده‌ از سکونت در محیطی کوچک و آزار و اذیت احتمالی به سبب عدم درک افکارش از سوی اطرافیان دلخور بود؟ آیا از فضای سیاسی زمانه شکوه داشت؟ آیا از این ناراحت بود که چرا شرایط زمان و مکان به او اجازه کار علمی بیشتر نداده است؟ به راستی شیخ قسیم به چه چیزی می‌اندیشید و دغدغه‌اش چه بود؟ در اینجا البته قصد من پاسخ به این پرسشها نیست، بلکه تٱکید بر پرسش دیگری است که چرا پس از گذشت دو قرن، نگارنده یعنی ندیده‌ی او احساس می‌نماید که نه‌تنها باید آه و فغان جدش را به گوش همگان برساند، بلکه حتی با آهنگی بلندتر از او تکرارش کند؟ مشکل کار کجاست؟ به راستی آیا از روزگار شیخ تا روزگار ما پدیده "رنج مدام " بر کردستان و مردمان دیار شیخ حاکم بوده و ادامه یافته است؟ آیا اگر امروز شیخ ما زنده می‌شد و حال و روز کنونیمان را می‌دید باز هم از روزگار خودش می‌نالید؟ من نمی‌دانم واکنش او چه بود، اما به عنوان نواده ندیده او با همه وجود آرزو داشتم که ای کاش در روزگار جدم به دنیا می‌آمدم.ای کاش مدرنیته وارد این سرزمین نمی‌شد؛ انقلاب مشروطه رخ نمی‌داد و رضاشاهی نمی‌آمد که سنگ بنای دولت به اصطلاح متجدد را بگذارد و به نام آن گروهی را ارباب و بخشی دیگر را برده کند.می‌دانم برخی خوانندگان به من خرده می‌گیرند که اگر مشروطه و پهلوی نبودند، حالا تو در شهر و دانشگاه نبودی و از امکانات مدرنیته بهره‌ نمی‌بردی و دهها مزیت دیگر این دوره را برایم ردیف خواهند کرد. من هم البته مخالفتی ندارم، ولی حرفم این است که ای‌کاش هیچ کدام از این امکانات نبودند، اما همچنان مثل گذشته، انسان بودم و به نام مدرنیته و قانون و امثالهم بدیهی‌ترین حقوق انسانی‌ام سلب نمی‌شدند. به راستی وقتی انسان از مقام سوژگی خلع و به یک ابژه و ابزار و عدد بدل شود، آسایش عالم چه سودی برایش دارد؟ وقتی منفعت و مصلحت و دروغ جای حقیقت و انسانیت و اخلاق را در تعامل با او بگیرند، جهان مدرن کدام حس ناآرامش را آرام می‌کند؟ وقتی جسم و جان انسان در زیر تازیانه تبعیض خرد شود، دموکراسی و استبداد چه فرقی برایش دارد؟ وقتی کار هر قرنه آدمی آه و فغانی باشد که هیچ گوشی آن را نشنود آه و باز هم آه نیز چه سودی برایش دارد؟

@kurdistanname