کتاب دانش
.... داستانهای کوتاه □○ مهمان ✍ آلبر کامو ترجمهٔ خانم مهوش قویمی بهطرف راه باریک سرازیری پیش میرفت، اول او ناپدید شد و اسبش بهدنبال او. صدای غلتیدن آرام سنگ بزرگی بهگوش رسید. دارّ بهطرف زندانی که حرکتی نمیکرد اما چشم از او برنمیداشت، برگشت.…
....
کاسه را زمین گذاشت، به کلاس
درس رفت و هفتتیر را در کشو
میز کارش جا داد.
وقتی به اتاق برگشت،
شب فرا میرسید. چراغ را روشن
کرد و غذای مرد عرب را کشید.
گفت: بخور.
مرد تکهای کلوچه برداشت، به
سرعت بهسمت دهان برد و از
حرکت بازایستاد. گفت:
- پس تو چی؟
- منهم بعد از تو میخورم.
لبهای کلفت کمی باز شدند.
عرب دو دل ماند، سپس مصممانه
به کلوچه گاز زد. غذا که تمام شد،
مردعرب به آموزگار نگاه کرد.
- قاضی تو هستی؟
- نه، من تا فردا نگهت میدارم.
- چرا بامن غذا میخوری؟
- چون گرسنهام.
مرد ساکت شد.
دارُ برخاست و بیرون رفت. از انبار
یک تختخواب سفری آورد، بین
میز و بخاری، عمود بر تخت خودش،
باز کرد. از چمدان بزرگی که در
گوشهٔ اتاق بهشکل ایستاده گذاشته
بود و بهعنوان قفسه استفاده میشد،
دو پتو بیرون کشید. سپس
بیحرکت ماند، احساس بیکاری کرد.
روی تختش نشست. دیگر کاری
برای انجام و چیزی برای تهیه
وجود نداشت. باید به آن مرد
نگاه میکرد.
بنابراین نگاهش کرد و کوشید تا
چهرهاش را در بحران خشم تصور
کند. موفق نشد.
فقط نگاه غمگین، برق چشمها و
دهان حیوانیاش را میدید.
با صدایی که لحن دشمنانهاش،
خودش را غافلگیر کرد، گفت:
- چرا او را کشتی؟
مرد عرب رویش را از دارُ برگرداند.
- فرار کرد، من دنبالش دویدم.
نگاهش را بهسوی دار بالا گرفت
و چشمها از نوعی استفهام
دردناک سرشار بود.
- حالا با من چکار میکنند؟
- میترسی؟
عرب خودش را جمع و جور کرد
و چشم از او برگرداند.
- پشیمان هستی؟
عرب با دهان باز به او نگاه میکرد.
معلوم بود که چیزی نمیفهمد.
خشم بر دارُ مستولی میشد و
در عین حال احساس میکرد که
با تن چاقش بین دو تختخواب،
ناشی و تصنعی بهنظر میرسد.
بیصبرانه گفت:
- اینجا بخواب. این تخت توست.
مردعرب تکان نمیخورد.
دار صدا زد:
- بگو ببینم!
آموزگار نگاهش کرد.
- ژاندارم فردا میآید؟
- تو با ما میآیی؟
- نمیدانم، چطور؟
زندانی بلند شد و روی تخت،
روی پتوها، پاها بهسمت پنجره،
دراز کشید.
نور چراغ مستقیمآ به چشمهایش
میافتاد.
چشمها را فورا بست.
داستانهای کوتاه
□○ مهمان
✍ آلبر کامو
ادامه دارد
" دیگر بس است.
زین پس حرفهای باطل را
باور نخواهیم کرد، همانطور که
دیگر از این بابت اطمينان خواهیم
داشت که آزادی هدیهای نیست که
از جانب حاکمیت یا رهبری خاص
انتظار دریافتش را داشته باشیم.
بلکه هر روزه با تلاش فردی و
وحدت و اتحاد جمعی این دارایی
را از آنِ خود کنيم.
/ آفرینش پرمخاطره
ص ۸۲ / طاقچه کامو "
📚🌟🖊
کاسه را زمین گذاشت، به کلاس
درس رفت و هفتتیر را در کشو
میز کارش جا داد.
وقتی به اتاق برگشت،
شب فرا میرسید. چراغ را روشن
کرد و غذای مرد عرب را کشید.
گفت: بخور.
مرد تکهای کلوچه برداشت، به
سرعت بهسمت دهان برد و از
حرکت بازایستاد. گفت:
- پس تو چی؟
- منهم بعد از تو میخورم.
لبهای کلفت کمی باز شدند.
عرب دو دل ماند، سپس مصممانه
به کلوچه گاز زد. غذا که تمام شد،
مردعرب به آموزگار نگاه کرد.
- قاضی تو هستی؟
- نه، من تا فردا نگهت میدارم.
- چرا بامن غذا میخوری؟
- چون گرسنهام.
مرد ساکت شد.
دارُ برخاست و بیرون رفت. از انبار
یک تختخواب سفری آورد، بین
میز و بخاری، عمود بر تخت خودش،
باز کرد. از چمدان بزرگی که در
گوشهٔ اتاق بهشکل ایستاده گذاشته
بود و بهعنوان قفسه استفاده میشد،
دو پتو بیرون کشید. سپس
بیحرکت ماند، احساس بیکاری کرد.
روی تختش نشست. دیگر کاری
برای انجام و چیزی برای تهیه
وجود نداشت. باید به آن مرد
نگاه میکرد.
بنابراین نگاهش کرد و کوشید تا
چهرهاش را در بحران خشم تصور
کند. موفق نشد.
فقط نگاه غمگین، برق چشمها و
دهان حیوانیاش را میدید.
با صدایی که لحن دشمنانهاش،
خودش را غافلگیر کرد، گفت:
- چرا او را کشتی؟
مرد عرب رویش را از دارُ برگرداند.
- فرار کرد، من دنبالش دویدم.
نگاهش را بهسوی دار بالا گرفت
و چشمها از نوعی استفهام
دردناک سرشار بود.
- حالا با من چکار میکنند؟
- میترسی؟
عرب خودش را جمع و جور کرد
و چشم از او برگرداند.
- پشیمان هستی؟
عرب با دهان باز به او نگاه میکرد.
معلوم بود که چیزی نمیفهمد.
خشم بر دارُ مستولی میشد و
در عین حال احساس میکرد که
با تن چاقش بین دو تختخواب،
ناشی و تصنعی بهنظر میرسد.
بیصبرانه گفت:
- اینجا بخواب. این تخت توست.
مردعرب تکان نمیخورد.
دار صدا زد:
- بگو ببینم!
آموزگار نگاهش کرد.
- ژاندارم فردا میآید؟
- تو با ما میآیی؟
- نمیدانم، چطور؟
زندانی بلند شد و روی تخت،
روی پتوها، پاها بهسمت پنجره،
دراز کشید.
نور چراغ مستقیمآ به چشمهایش
میافتاد.
چشمها را فورا بست.
داستانهای کوتاه
□○ مهمان
✍ آلبر کامو
ادامه دارد
" دیگر بس است.
زین پس حرفهای باطل را
باور نخواهیم کرد، همانطور که
دیگر از این بابت اطمينان خواهیم
داشت که آزادی هدیهای نیست که
از جانب حاکمیت یا رهبری خاص
انتظار دریافتش را داشته باشیم.
بلکه هر روزه با تلاش فردی و
وحدت و اتحاد جمعی این دارایی
را از آنِ خود کنيم.
/ آفرینش پرمخاطره
ص ۸۲ / طاقچه کامو "
📚🌟🖊
👍2❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بدانیم که
ماری سالومنا اسکوذو فسکا کوری
💠 فیزیکدان و شیمیدان
لهستانی با تا تابعیت فرانسوی
💠 از پیشگامان پژوهش در زمینهٔ
واپاشایی هستهای
تنها زن و اولین کسی بود که
دوبار جایزهٔ نوبل گرفت.
در دانشگاه فلایینگ ورشو تحصیل
کرد. خالصسازی ایزوتوپهای
پرتوزا و شناسایی دو عنصر
پلوتونیوم و رادیوم از جمله
دستاوردهای اوست. در طول
جنگ جهانی اول پرتونگاری قابل
حمل را توسعه داد تا به کمک آن
امکان تصویربرداری پرتو ایکس
در بیمارستانهای صحرایی فراهم
شود. او به کمخونی آپلاستیک
مبتلا شد. بدن او آلوده به
رادیواکتیو بود و بقایای او در
محفظه سربی قرار داده شد.
پس از گذشت ۶۰ سال از
مرگش جسد او به
پانتئون منتقل شد.
🆔 @ktabdansh📚📚
...📚
ماری سالومنا اسکوذو فسکا کوری
💠 فیزیکدان و شیمیدان
لهستانی با تا تابعیت فرانسوی
💠 از پیشگامان پژوهش در زمینهٔ
واپاشایی هستهای
تنها زن و اولین کسی بود که
دوبار جایزهٔ نوبل گرفت.
در دانشگاه فلایینگ ورشو تحصیل
کرد. خالصسازی ایزوتوپهای
پرتوزا و شناسایی دو عنصر
پلوتونیوم و رادیوم از جمله
دستاوردهای اوست. در طول
جنگ جهانی اول پرتونگاری قابل
حمل را توسعه داد تا به کمک آن
امکان تصویربرداری پرتو ایکس
در بیمارستانهای صحرایی فراهم
شود. او به کمخونی آپلاستیک
مبتلا شد. بدن او آلوده به
رادیواکتیو بود و بقایای او در
محفظه سربی قرار داده شد.
پس از گذشت ۶۰ سال از
مرگش جسد او به
پانتئون منتقل شد.
🆔 @ktabdansh📚📚
...📚
👍2
دانایان سکوت میکنند
با استعدادها گفتگو میکنند
وَ
ابلهان مجادله میکنند ..!
.
با استعدادها گفتگو میکنند
وَ
ابلهان مجادله میکنند ..!
.
❤2👍1👏1👌1
کتاب دانش
.... انسان درحقیقت حیوانی وحشی و تنفرانگیز است که ما او را درحالت رام و مهارشده میشناسیم، این حالت را تمدن ناميدهاند. 📖 مطالعه قسمت ۶ ۱۰ - کسی را که به سؤالهایت جواب منفی میدهد گول بزن اگر دیدی طرفمقابل به سوالهایی که قراه…
....
سرنوشت ممکن است
تغییر کند. اما تغییر شخصیت
ممکن نیست.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📖 مطالعه
قسمت ۷
۱۳ - با رد دلیل نقض موافقت کن
برای اینکه طرف مقابل رو به یک
پیشنهاد وادار کنی ؛
لازمه که اون رو بین ضد خواسته
خودت هم قرار بدی. بهطوریکه
بین پیشنهادت و ضدپیشنهاد،
تضاد شدیدی باشه و قضیه رو
ساخته و پرداخته کنی که همان
پیشنهاد اولیه رو بپذیره.
مثال؛ ما باید در همهٔ امور از
والدین خود اطاعت کنیم یا
نکنیم؟
یا واژهٔ اغلب درکنار معدود قرار
میگیره یا زیاد؟
اون میگه زیاد. بنابراین تناقض
در گفتار اون رو وادار به انتخاب
شما خواهد کرد.
۱۴ - بهرغم شکست، مدعی
پیروزی باش.
این ترفند گستاخانه را اینطوری
اجرا کن: اگه پاسخهای طرفمقابل
به پرسشهای شما نتیجهٔ مطلوبت
نبود، نتیجهٔ دلخواهت رو طوری
بیان کن - که گویا به اثبات
رسیده و آن را با لحن پیروزمندانه
اعلام کن. اگه طرفمقابل خجالتی
یا ساده باشه و شما هم خوشبیان
و گستاخ باشید؛ این ترفند
جواب میده.
۱۵ - قضیههای ظاهرآ بیمعنی
بهکار ببر
اگر موضوعی را تناقضآمیز
بیان کردی ( یعنی موضوعی که
هم کیفی و هم کمی ) و در
اثبات آن با مشکل مواجه شدید؛
اول - موضوع صحیح را اعلام
کن و منتظر رد یا پذیرفتن آن
باش بعد بهگونهای عمل کن که
انگار قراره نتیجهٔ اثبات نهایی
را دریافت کنی. اگه اون شک
کرد که نیرنگی در کاره، نظر شما
رو رد میکنه پس - شما هم از
این فرصت استفاده کنید و
پاسخ اون رو رد کنید تا پیروز
شوید. اگر حرفهای شما را
قبول کرد، بهفکر نقشههای جدید
باشید. در این ترفند گستاخی
فراوان نیاز است که البته در
بسیاری موارد بهطور غریزی
انجام میشود.
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی زمانیکه
شکست خوردهاید
/ شوپنهاور
● ادامه دارد
...📚
سرنوشت ممکن است
تغییر کند. اما تغییر شخصیت
ممکن نیست.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📖 مطالعه
قسمت ۷
۱۳ - با رد دلیل نقض موافقت کن
برای اینکه طرف مقابل رو به یک
پیشنهاد وادار کنی ؛
لازمه که اون رو بین ضد خواسته
خودت هم قرار بدی. بهطوریکه
بین پیشنهادت و ضدپیشنهاد،
تضاد شدیدی باشه و قضیه رو
ساخته و پرداخته کنی که همان
پیشنهاد اولیه رو بپذیره.
مثال؛ ما باید در همهٔ امور از
والدین خود اطاعت کنیم یا
نکنیم؟
یا واژهٔ اغلب درکنار معدود قرار
میگیره یا زیاد؟
اون میگه زیاد. بنابراین تناقض
در گفتار اون رو وادار به انتخاب
شما خواهد کرد.
۱۴ - بهرغم شکست، مدعی
پیروزی باش.
این ترفند گستاخانه را اینطوری
اجرا کن: اگه پاسخهای طرفمقابل
به پرسشهای شما نتیجهٔ مطلوبت
نبود، نتیجهٔ دلخواهت رو طوری
بیان کن - که گویا به اثبات
رسیده و آن را با لحن پیروزمندانه
اعلام کن. اگه طرفمقابل خجالتی
یا ساده باشه و شما هم خوشبیان
و گستاخ باشید؛ این ترفند
جواب میده.
۱۵ - قضیههای ظاهرآ بیمعنی
بهکار ببر
اگر موضوعی را تناقضآمیز
بیان کردی ( یعنی موضوعی که
هم کیفی و هم کمی ) و در
اثبات آن با مشکل مواجه شدید؛
اول - موضوع صحیح را اعلام
کن و منتظر رد یا پذیرفتن آن
باش بعد بهگونهای عمل کن که
انگار قراره نتیجهٔ اثبات نهایی
را دریافت کنی. اگه اون شک
کرد که نیرنگی در کاره، نظر شما
رو رد میکنه پس - شما هم از
این فرصت استفاده کنید و
پاسخ اون رو رد کنید تا پیروز
شوید. اگر حرفهای شما را
قبول کرد، بهفکر نقشههای جدید
باشید. در این ترفند گستاخی
فراوان نیاز است که البته در
بسیاری موارد بهطور غریزی
انجام میشود.
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی زمانیکه
شکست خوردهاید
/ شوپنهاور
● ادامه دارد
...📚
👍2❤1
❇️ آشنایی با #مشاهیر
زندهیاد علیاکبر سعیدیسیرجانی
ادیب، پژوهشگر، نویسنده و
منتقد فعال سیاسی
۲۰ آذر ۱۳۱۰ - ۶ آذر ۱۳۷۳
از کرمان به دانشگاه تهران رفت
و رشتهٔ فلسفه خواند و با
محمد معین برای لغتنامهٔ دهخدا
همکاری کرد. با مقالههای خود
دربارهٔ حکومت مورد انتقاد
قرار گرفت. پس از چندی بازداشت
شد و اتهاماتی ازجمله؛ اقدام علیه
امنیت ملی، جاسوسی و... بر او
وارد آمد. گروه نویسندگان ایران
با بیش از ۶۰ امضا معترض به
دستگیری وی شدند.
حسین شریعتمداری و سعید امامی
نیز در سایر اتفاقات دخیل بودهاند.
از آثار او میتوان به؛
- بیچاره اسفندیار
- ضحاک ماردوش
- آشوب یادها
- ته بساط
- زیر خاکستر و همچنین گردآوری
و انتشار کتاب بیداری ایرانیان
به قلم ناظمالاسلام کرمانی
اشاره کرد. وی در زمینهٔ
ادبیات فارسی، عرفان و
تاریخ ایران، فردی خبره و
کارشناس بود. پرهیز از ریا و
تزویر ، لحن و نوع بیان گرم و
طنز، خشم، شادی و اندوه در
شیوهٔ نگارش او به مذاق اهل
ادب خوش مینشیند.
📚#کتاب_دانش
.
زندهیاد علیاکبر سعیدیسیرجانی
ادیب، پژوهشگر، نویسنده و
منتقد فعال سیاسی
۲۰ آذر ۱۳۱۰ - ۶ آذر ۱۳۷۳
از کرمان به دانشگاه تهران رفت
و رشتهٔ فلسفه خواند و با
محمد معین برای لغتنامهٔ دهخدا
همکاری کرد. با مقالههای خود
دربارهٔ حکومت مورد انتقاد
قرار گرفت. پس از چندی بازداشت
شد و اتهاماتی ازجمله؛ اقدام علیه
امنیت ملی، جاسوسی و... بر او
وارد آمد. گروه نویسندگان ایران
با بیش از ۶۰ امضا معترض به
دستگیری وی شدند.
حسین شریعتمداری و سعید امامی
نیز در سایر اتفاقات دخیل بودهاند.
از آثار او میتوان به؛
- بیچاره اسفندیار
- ضحاک ماردوش
- آشوب یادها
- ته بساط
- زیر خاکستر و همچنین گردآوری
و انتشار کتاب بیداری ایرانیان
به قلم ناظمالاسلام کرمانی
اشاره کرد. وی در زمینهٔ
ادبیات فارسی، عرفان و
تاریخ ایران، فردی خبره و
کارشناس بود. پرهیز از ریا و
تزویر ، لحن و نوع بیان گرم و
طنز، خشم، شادی و اندوه در
شیوهٔ نگارش او به مذاق اهل
ادب خوش مینشیند.
📚#کتاب_دانش
.
👍3