مرشد و مارگریتا♡قسمت اول
مرشد و مارگریتا♡قسمت اول
🍭 Download by RegaCastBox
🍭 Download by RegaCastBox
مرشد و مارگریتا♡قسمت دوم
مرشد و مارگریتا♡قسمت دوم
🍭 Download by RegaCastBox
🍭 Download by RegaCastBox
عشق توانایی این را دارد که اندوه را از بین ببرد، همچنان که اندوه هم توانایی از بین بردنِ عشق را دارد...
#جبران_خلیل_جبران
[ Gibran Khalil Gibran / لبنان-آمریکا، ۱۹۳۱ - ۱۸۸۳ ]
برگردان: احمد دریس
@konjedenjefaehang
#جبران_خلیل_جبران
[ Gibran Khalil Gibran / لبنان-آمریکا، ۱۹۳۱ - ۱۸۸۳ ]
برگردان: احمد دریس
@konjedenjefaehang
مرشد و مارگریتا♡قسمت سوم
مرشد و مارگریتا♡قسمت سوم
🍭 Download by RegaCastBox
🍭 Download by RegaCastBox
مرشد و مارگریتا♡قسمت چهارم
مرشد و مارگریتا♡قسمت چهارم
🍭 Download by RegaCastBox
🍭 Download by RegaCastBox
مرشد و مارگریتا♡قسمت پنجم
مرشد و مارگریتا♡قسمت پنجم
🍭 Download by RegaCastBox
🍭 Download by RegaCastBox
خداوند شب را از رویاها و آینهها آفرید
تا آدمی خویش را تنها
به هیئت نخوت و انعکاس باز شناسد
چنین است که آنها به هراسمان میافکنند
#بورخس
@konjedenjefaehang
تا آدمی خویش را تنها
به هیئت نخوت و انعکاس باز شناسد
چنین است که آنها به هراسمان میافکنند
#بورخس
@konjedenjefaehang
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
اجرای پریسا در مراسم دریافت جایزه بیتا - سال نود و هفت
https://youtu.be/ybU8OjLm5xQ?si=tgvNnApXTARFkYtr
https://www.instagram.com/reel/C438_8PSQMc/?igsh=MnFnNTJ0aXExNDdz
تار : دارا افراز (فرزند پریسا)
دف : روزبهان (؟)
شعر : مولانا
@koronmusic
انتشار با ذکر منبع بلامانع است.
https://t.me/Vortrags
https://t.me/LoveWorldMusic2020
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
اجرای پریسا در مراسم دریافت جایزه بیتا - سال نود و هفت
https://youtu.be/ybU8OjLm5xQ?si=tgvNnApXTARFkYtr
https://www.instagram.com/reel/C438_8PSQMc/?igsh=MnFnNTJ0aXExNDdz
تار : دارا افراز (فرزند پریسا)
دف : روزبهان (؟)
شعر : مولانا
@koronmusic
انتشار با ذکر منبع بلامانع است.
https://t.me/Vortrags
https://t.me/LoveWorldMusic2020
وطن
وطن مهربان من
حالا روي كدام انگشت خود حساب مي كني ؟
با كدام دست ؟
حرفهايم را مي شنوي ؟
با كدام گوش ؟ !
چه شد
لاله ي گوش هاي تو چه شد ؟
وچه شد كه جوانان تو از پياده روها به جوها افتادند
وافتادند كه ( افتادگي آموز اگر طالب فيضي ) !
و فيض مي برند لاله هاي تو
هر روز در اتومبيل هاي رنگارنگ خون بالا مي آورند
( از خون جوانان وطن لاله د ميده ) !
و سرودهاي تو همگي
در روزهاي مشخص ناله مي كنند !
كودكاني كه در كفش هايشان
از كوچه اي به كوچه ي ديگر گم مي شوند !
و گم مي شود آرزوي دوچرخه اي در خيابان ولي عصر !
كه نه ! قدم زدن در شلوار جيني
كه 60% تخفيف در پاچه دارد !
...
وطنم تابوت جوانان تو
اينگونه بر دوش پياده روها
غرق مي شود !
#بکتاش_آبتین
@konjedenjefaehang
وطن مهربان من
حالا روي كدام انگشت خود حساب مي كني ؟
با كدام دست ؟
حرفهايم را مي شنوي ؟
با كدام گوش ؟ !
چه شد
لاله ي گوش هاي تو چه شد ؟
وچه شد كه جوانان تو از پياده روها به جوها افتادند
وافتادند كه ( افتادگي آموز اگر طالب فيضي ) !
و فيض مي برند لاله هاي تو
هر روز در اتومبيل هاي رنگارنگ خون بالا مي آورند
( از خون جوانان وطن لاله د ميده ) !
و سرودهاي تو همگي
در روزهاي مشخص ناله مي كنند !
كودكاني كه در كفش هايشان
از كوچه اي به كوچه ي ديگر گم مي شوند !
و گم مي شود آرزوي دوچرخه اي در خيابان ولي عصر !
كه نه ! قدم زدن در شلوار جيني
كه 60% تخفيف در پاچه دارد !
...
وطنم تابوت جوانان تو
اينگونه بر دوش پياده روها
غرق مي شود !
#بکتاش_آبتین
@konjedenjefaehang
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬
برای #بکتاش_آبتین، که یادش با ماست
بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و نویسنده عضو کانون نویسندگان بود که در زندان جمهوری اسلامی به کرونا مبتلا شد و اجازه درمان به او داده نشد تا اینکه در ۱۸ دی ماه ۱۴۰۰ جان سپرد.
..
شهاب سنگی در شبی ظلمانی
برای ما کافی نیست
ما در جستجوی ماه پشت ابریم
روشن است چه می گویم؟
در تاریکی
نوبت به نوبت
می افتیم و بر می خیزیم
شبیه پتک بی عدالت بی دادگاه
وقتی می افتد و بر می خیزد
#بکتاش_آبتین
#تنهایی_دسته_جمعی
🎬 #مستند ."موریانهای با دندانهای شیری".
@konjedenjefaehang
برای #بکتاش_آبتین، که یادش با ماست
بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و نویسنده عضو کانون نویسندگان بود که در زندان جمهوری اسلامی به کرونا مبتلا شد و اجازه درمان به او داده نشد تا اینکه در ۱۸ دی ماه ۱۴۰۰ جان سپرد.
..
شهاب سنگی در شبی ظلمانی
برای ما کافی نیست
ما در جستجوی ماه پشت ابریم
روشن است چه می گویم؟
در تاریکی
نوبت به نوبت
می افتیم و بر می خیزیم
شبیه پتک بی عدالت بی دادگاه
وقتی می افتد و بر می خیزد
#بکتاش_آبتین
#تنهایی_دسته_جمعی
🎬 #مستند ."موریانهای با دندانهای شیری".
@konjedenjefaehang
Audio
ادوارد سعید درباره شرق شناسی
کتاب شرقشناسی ادوارد سعید از زمان انتشارش در سال ۱۹۷۸ عمیقاً در طیف متنوعی از رشتهها تأثیرگذار بوده است. او در این مصاحبه جذاب در مورد زمینهای که کتاب در آن شکل گرفته، مضامین اصلی آن و چگونگی درک معاصر از "شرق" می پردازد.
کتاب شرقشناسی ادوارد سعید از زمان انتشارش در سال ۱۹۷۸ عمیقاً در طیف متنوعی از رشتهها تأثیرگذار بوده است. او در این مصاحبه جذاب در مورد زمینهای که کتاب در آن شکل گرفته، مضامین اصلی آن و چگونگی درک معاصر از "شرق" می پردازد.
Audio
گفتگو با ادوارد سعید
رویدادهای جشنواره کودکان نیمه شب
دانشگاه کلمبیا
پنجم مارس ۲۰۰۳
مسیر نگارش سلمان رشدی
تأثیر «بچه های نیمه شب» بر نویسندگان خاورمیانه چه بود؟
آیا «بچه های نیمه شب» به درستی میراث حکومت استعماری در هند را نشان می دهد؟
آیا واقعاً با آمدن استقلال، امیدهای مردم استعمار زده سابق جبران شد؟
کتاب رشدی "شرم" بر فساد عظیم در میان رهبران در زمینه استعمار شدن تأکید می کند؟
اهمیت درک واقعی تاریخ در آثار سلمان رشدی
پیش بینی و تداخل بین "آیات شیطانی" و "بچه های نیمه شب"
...
رویدادهای جشنواره کودکان نیمه شب
دانشگاه کلمبیا
پنجم مارس ۲۰۰۳
مسیر نگارش سلمان رشدی
تأثیر «بچه های نیمه شب» بر نویسندگان خاورمیانه چه بود؟
آیا «بچه های نیمه شب» به درستی میراث حکومت استعماری در هند را نشان می دهد؟
آیا واقعاً با آمدن استقلال، امیدهای مردم استعمار زده سابق جبران شد؟
کتاب رشدی "شرم" بر فساد عظیم در میان رهبران در زمینه استعمار شدن تأکید می کند؟
اهمیت درک واقعی تاریخ در آثار سلمان رشدی
پیش بینی و تداخل بین "آیات شیطانی" و "بچه های نیمه شب"
...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💃#رقص_ایرانی_کلاسیک
▪️برنامه رقصهای ایرانی - تلویزیون ملی ایران
اجرا از هنرمندان سازمان ملی فولکلور ایران در تالار رودکی، کاخ گلستان
رقصندگان: فرزانه کابلی، شعله گنجینه، غلامرضا سخایی، نادر رجب پور
کارگردان: فرخ پورخمامی
پایان سخنان مجری: 02:27
آغاز برنامه: 03:13
اجرای اول: ضرب و زنگوله
ریتم: محمد اسماعیلی: 03:20
اجرای دوم: چهل ستون
موسیقی: مجتبی میرزاده: 08:04
اجرای سوم: جشن شوشتری
موسیقی: محمد حیدری: 17:19
اجرای چهارم: قسمتی از هفت پیکر
موسیقی: فرامرز پایور: 22:17
@konjedenjefaehang
▪️برنامه رقصهای ایرانی - تلویزیون ملی ایران
اجرا از هنرمندان سازمان ملی فولکلور ایران در تالار رودکی، کاخ گلستان
رقصندگان: فرزانه کابلی، شعله گنجینه، غلامرضا سخایی، نادر رجب پور
کارگردان: فرخ پورخمامی
پایان سخنان مجری: 02:27
آغاز برنامه: 03:13
اجرای اول: ضرب و زنگوله
ریتم: محمد اسماعیلی: 03:20
اجرای دوم: چهل ستون
موسیقی: مجتبی میرزاده: 08:04
اجرای سوم: جشن شوشتری
موسیقی: محمد حیدری: 17:19
اجرای چهارم: قسمتی از هفت پیکر
موسیقی: فرامرز پایور: 22:17
@konjedenjefaehang
https://youtu.be/6xa8z_gKdUQ
🔴 رمان مرشد و مارگریتا رمانی است چند لایهای و پیچیده که توسط میخائیل بولگاکف پزشک، نمایشنامهنویس، رماننویس و نقدنویس اوکراینی نوشته شد و اولین بار در سال ۱۹۶۵ یعنی ۲۵ سال بعد از مرگ بولگاکف در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد.
اولین اقتباس سینمایی از این رمان در سال ۱۹۷۲ ساخته شد و دومین اقتباس توسط مایکل لاکشین در سال ۲۰۲۳.
در نشست آنلاین دهم آبان ۱۴۰۳ دکتر یارمحمدی، دکتر محمودی و دکتر سرگلزایی به تحلیل این رمان و فیلم پرداختند.
دکتر محسن یارمحمدی دکترای ادبیات ساختار روایی رمان و سیستم سانسور استالینی را مورد بحث قرار دادند. دکتر حسین محمودی دکترای فلسفه با رویکرد بینامتنی به مقایسهی این رمان با انجیل و فاست گوته پرداختند و دکتر سرگلزایی روانپزشک، مرشد و مارگریتا را با خوانش یونگی مورد بحث قرار داد. دکتر سرگلزایی ابتدا راجع به خوانش یونگ از مسیحیت (بر اساس اورفئیسم وگنوستیسیسم) صحبت کرد و رد پای این تفکر را در رمان مرشد و مارگریتا و در بر برخی آثار نیکوس کازانتزاکیس، اینیاتسیو سیلونه، هرمان هسه، پائولو کوئیلو و بختیار علی و برخی آثار سینمایی از جمله "داوینچی کد" مرور کرد.
لینک ویدیو:
https://youtu.be/6xa8z_gKdUQ
#تحلیل_فیلم #مرشد_و_مارگاریتا
@drsargolzaei
🔴 رمان مرشد و مارگریتا رمانی است چند لایهای و پیچیده که توسط میخائیل بولگاکف پزشک، نمایشنامهنویس، رماننویس و نقدنویس اوکراینی نوشته شد و اولین بار در سال ۱۹۶۵ یعنی ۲۵ سال بعد از مرگ بولگاکف در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد.
اولین اقتباس سینمایی از این رمان در سال ۱۹۷۲ ساخته شد و دومین اقتباس توسط مایکل لاکشین در سال ۲۰۲۳.
در نشست آنلاین دهم آبان ۱۴۰۳ دکتر یارمحمدی، دکتر محمودی و دکتر سرگلزایی به تحلیل این رمان و فیلم پرداختند.
دکتر محسن یارمحمدی دکترای ادبیات ساختار روایی رمان و سیستم سانسور استالینی را مورد بحث قرار دادند. دکتر حسین محمودی دکترای فلسفه با رویکرد بینامتنی به مقایسهی این رمان با انجیل و فاست گوته پرداختند و دکتر سرگلزایی روانپزشک، مرشد و مارگریتا را با خوانش یونگی مورد بحث قرار داد. دکتر سرگلزایی ابتدا راجع به خوانش یونگ از مسیحیت (بر اساس اورفئیسم وگنوستیسیسم) صحبت کرد و رد پای این تفکر را در رمان مرشد و مارگریتا و در بر برخی آثار نیکوس کازانتزاکیس، اینیاتسیو سیلونه، هرمان هسه، پائولو کوئیلو و بختیار علی و برخی آثار سینمایی از جمله "داوینچی کد" مرور کرد.
لینک ویدیو:
https://youtu.be/6xa8z_gKdUQ
#تحلیل_فیلم #مرشد_و_مارگاریتا
@drsargolzaei
YouTube
تحلیل فیلم مرشد و مارگاریتا
رمان مرشد و مارگاریتا رمانی است چند لایهای و پیچیده که توسط میخائیل بولگاکف پزشک، نمایشنامهنویس، رماننویس و نقدنویس اوکراینی نوشته شد و اولین بار در سال ۱۹۶۵ یعنی ۲۵ سال بعد از مرگ بولگاکف در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد.
اولین اقتباس سینمایی از این رمان…
اولین اقتباس سینمایی از این رمان…
"فلسفه چیست ؟فیلسوف کیست ؟کاربرد فلسفه حقیقی چیست ؟"
"فلسفه" به بیان ساده؛ عشق به دانستن است.
دانستن "حقیقت"
دانستن "واقعیت"
دانستن "ماهیت"
اما عشق به دانستن بدون دانستن عشق، لنگ می زند.
دانستن عشق نیز بدون دانستن "خود"غیر ممکن است.
فلسفه ایکه به حقیقت می اندیشد نمی تواند کامل باشد زیرا دانستن همه چیز مستلزم رفتن به همه جاست .
پس در قبال فلسفه ای که به حقیقت می اندیشد متافیزیک شکل میگیرد .
فلسفه ایکه به واقعیت می اندیشد به دنبال رسیدن به ریشه هاست.
در واقع تمامی شاخه های دنیوی فلسفی که به چرایی مسائل می اندیشند در نهایت با سوالات مختلف که خواستگاه فلسفه هست به یک اجماع در تعریف و تفسیر یک موضوع می رسند که عموما با توجه تایید خرد جمع پذیرفته می شوند.
فلسفه در ماهیت به انسان می اندیشد.
سوالاتی که از خود می پرسیم ؛
چه می کنی و چرا ؟
چه می گویی و چرا ؟
این سوالات در نهایت به یک خودشناسی نسبی ختم می گردد.
فیلسوف کیست ؟
روشنفکر ژرف اندیشی که تاب تحمل حقیقت را دارد و از ظرفیت تردید ویژه ای برخوردار است.
جستجوگری در برهوت حقیقت که از سراب دانستن گذر کرده است.
عشق به دانستن او را درپی هزاران سوال روانه ساخته و بالاجبار با کمان روشن بینی و تیر عقلانیت ایمان و تعصب را به هم دوخته است.
به دنیا و مسائل آن تک بعدی نمی نگرد وبه شناختی نسبی از خود رسیده است.
وبر حسب این شناخت
معترف به این موضوع است که؛
جهان را "شعور و عشق و قوانین "اداره می کنند.
چنانچه در سه بعد حقیقی ،واقعی ،ماهوی فردی دارای شرایط ذیل باشد میتوان با توجه به توضیحات فوق او را فیلسوف خطاب کرد؛
در "حقیقت" ،خود را شناخته است.
نظر باینکه حقیقت انچیزیست که باید باشد لذاآنکه خود را نشناخته نمیتوان فیلسوف حقیقی اش خواند .
ثمره خودشناسی از "خود"رستن است .
وچگونه آنکه درگیر "خود"است میتواند با اندیشه اش دیگری را ناجی باشد؟
در "واقعیت"،آشنا با گفتار و اندیشهی بزرگانی باشد که اینک در کنار ما نیستند .
بعد واقعیت از الزامات است اما به تنهایی نمیتوان آنکس را که دارای افکار ظریف و عمیق است و با اندیشه ی های بزرگان آشناست را فیلسوف خطاب کرد حتی آنکه یک مکتب فکری را پایه ریزی کند !
اما اگر مشخصات فوق را دارا باشدو به حل مسائل و مشکلات زندگی به شکلی عملی نائل آمده باشد میتوان اورا فیلسوف واقعی نامید.
در "ماهیت"،صاحب نیکوترین خصال و کم نقص ترین بایدها و نبایدها وبهترین جهان بینی ها شده باشد.
"ولتر"به نقل از ویل دورانت در تاریخ فلسفه ص۲۰۴ درپاسخ بیل که پرسیده بود ؛
ایا شهری که مردم آن همه منکر خدا باشند میتواند به حیات خود ادامه دهد ؟
پاسخ میدهد؛بلی اگر این اشخاص همه فیلسوف باشند!
و در این پاسخ با ولتر هم رای ام .
البته فیلسوف سه بعدی !
اما کاربرد حقیقی فلسفه ؛
خیلی ها بدون " روح " وارد جهان می شوند و مملو از عادات بد خواهند شد.
انسان سه بعدی دارای "حقیقت"،"واقعیت"،"ماهیت"است ؛روح ،جسم ،فطرت!
حقیقی ترین کاربرد فلسفه درمان روح است.
و فلسفه ایکه ازین مهم غافل باشد در سطح باقی خواهد ماند.
ونهایت به یک رشته دانشگاهی ،نوعی فعالیت نظری یا جلوه ای از روشنفکری تقلیل خواهد یافت.
بدیهی است رهروان این مسیر نهایت بدل به پروفسورهای فلسفه گردند.
اما انسان از بدو تولد با دو مقوله ی زندگی و مرگ روبروست .
در واقع فیلسوف حقیقی در پی درست زندگی کردن و درست مردن است.
آیا کاربرد فلسفه به غیر از این دو مهم است ؟؟!!
#ذبیح_الله_سلیمانی
تاملات
@konjedenjefaehang
"فلسفه" به بیان ساده؛ عشق به دانستن است.
دانستن "حقیقت"
دانستن "واقعیت"
دانستن "ماهیت"
اما عشق به دانستن بدون دانستن عشق، لنگ می زند.
دانستن عشق نیز بدون دانستن "خود"غیر ممکن است.
فلسفه ایکه به حقیقت می اندیشد نمی تواند کامل باشد زیرا دانستن همه چیز مستلزم رفتن به همه جاست .
پس در قبال فلسفه ای که به حقیقت می اندیشد متافیزیک شکل میگیرد .
فلسفه ایکه به واقعیت می اندیشد به دنبال رسیدن به ریشه هاست.
در واقع تمامی شاخه های دنیوی فلسفی که به چرایی مسائل می اندیشند در نهایت با سوالات مختلف که خواستگاه فلسفه هست به یک اجماع در تعریف و تفسیر یک موضوع می رسند که عموما با توجه تایید خرد جمع پذیرفته می شوند.
فلسفه در ماهیت به انسان می اندیشد.
سوالاتی که از خود می پرسیم ؛
چه می کنی و چرا ؟
چه می گویی و چرا ؟
این سوالات در نهایت به یک خودشناسی نسبی ختم می گردد.
فیلسوف کیست ؟
روشنفکر ژرف اندیشی که تاب تحمل حقیقت را دارد و از ظرفیت تردید ویژه ای برخوردار است.
جستجوگری در برهوت حقیقت که از سراب دانستن گذر کرده است.
عشق به دانستن او را درپی هزاران سوال روانه ساخته و بالاجبار با کمان روشن بینی و تیر عقلانیت ایمان و تعصب را به هم دوخته است.
به دنیا و مسائل آن تک بعدی نمی نگرد وبه شناختی نسبی از خود رسیده است.
وبر حسب این شناخت
معترف به این موضوع است که؛
جهان را "شعور و عشق و قوانین "اداره می کنند.
چنانچه در سه بعد حقیقی ،واقعی ،ماهوی فردی دارای شرایط ذیل باشد میتوان با توجه به توضیحات فوق او را فیلسوف خطاب کرد؛
در "حقیقت" ،خود را شناخته است.
نظر باینکه حقیقت انچیزیست که باید باشد لذاآنکه خود را نشناخته نمیتوان فیلسوف حقیقی اش خواند .
ثمره خودشناسی از "خود"رستن است .
وچگونه آنکه درگیر "خود"است میتواند با اندیشه اش دیگری را ناجی باشد؟
در "واقعیت"،آشنا با گفتار و اندیشهی بزرگانی باشد که اینک در کنار ما نیستند .
بعد واقعیت از الزامات است اما به تنهایی نمیتوان آنکس را که دارای افکار ظریف و عمیق است و با اندیشه ی های بزرگان آشناست را فیلسوف خطاب کرد حتی آنکه یک مکتب فکری را پایه ریزی کند !
اما اگر مشخصات فوق را دارا باشدو به حل مسائل و مشکلات زندگی به شکلی عملی نائل آمده باشد میتوان اورا فیلسوف واقعی نامید.
در "ماهیت"،صاحب نیکوترین خصال و کم نقص ترین بایدها و نبایدها وبهترین جهان بینی ها شده باشد.
"ولتر"به نقل از ویل دورانت در تاریخ فلسفه ص۲۰۴ درپاسخ بیل که پرسیده بود ؛
ایا شهری که مردم آن همه منکر خدا باشند میتواند به حیات خود ادامه دهد ؟
پاسخ میدهد؛بلی اگر این اشخاص همه فیلسوف باشند!
و در این پاسخ با ولتر هم رای ام .
البته فیلسوف سه بعدی !
اما کاربرد حقیقی فلسفه ؛
خیلی ها بدون " روح " وارد جهان می شوند و مملو از عادات بد خواهند شد.
انسان سه بعدی دارای "حقیقت"،"واقعیت"،"ماهیت"است ؛روح ،جسم ،فطرت!
حقیقی ترین کاربرد فلسفه درمان روح است.
و فلسفه ایکه ازین مهم غافل باشد در سطح باقی خواهد ماند.
ونهایت به یک رشته دانشگاهی ،نوعی فعالیت نظری یا جلوه ای از روشنفکری تقلیل خواهد یافت.
بدیهی است رهروان این مسیر نهایت بدل به پروفسورهای فلسفه گردند.
اما انسان از بدو تولد با دو مقوله ی زندگی و مرگ روبروست .
در واقع فیلسوف حقیقی در پی درست زندگی کردن و درست مردن است.
آیا کاربرد فلسفه به غیر از این دو مهم است ؟؟!!
#ذبیح_الله_سلیمانی
تاملات
@konjedenjefaehang
طرحی از ما/ مکان
حسین رسول زاده
مکان چیست؟
میان اندیشه و مکان چه رابطه ای ست؟
آیا مکان می تواند سرنوشت نوشتن را به دست بگیرد؟
وقتی از مکان سخن می گویم نه از " جایی " سخن می گویم که اِشغال می شود چنانکه ابزاری در جایی. و نه از جایی در جایی، چنانکه پارکی در خیابانی. حتا از " مکانیت " سخن نمی گویم و یا از به گفته هایدگر " در- بودن "
مکان در این جُستار، واقع شدگی در ناگهانگی ست. هایدگر می گوید " نه مکان در سوژه است نه جهان در مکان. بر عکس، مکان است که در جهان است... نه مکان را در سوژه می توان یافت نه سوژه به جهان می نگرد که گویی در مکان است. "
مکان جغرافیا نیست. جایی نیست. و اگر چه آنجاست اما آن جا نیست. و هر چند " در - سوژه " نیست لیکن گویی " در - جهان " نیز نیست. بر عکس، این جهان است که به ناگاه در مکان می درخشد، و در آن حال به آن نشانی می دهد که فاقد آدرس است.
نیچه می تواند همه روزه در ارتفاعات سانتاماریا پیاده رود و " آن جا " را در نوردد، بدانجا برود و خویشتن را از هوای پاک کوهستان لبریز سازد بی آنکه هنوز در مکان باشد. باید او در واقع شدگی پای گذارد، مکان بر او رخ بنماید تا زرتشت فرود آید.
مکان همان گامی ست که در فراسوی تجربه هر روزه به او در آنچه در اوست ناگهانگی می بخشد.
مکان ها سرشتی ناگهانی دارند، ثبات خود را در زمان می دمند.
در آن هنگام که " صد سال تنهایی " به ناگاه بر گابریل گارسیا مارکز آشکار شد ندایی از مکانی را که در آن بوده شده بود، شنیده بود. او این آشکارگیِ ناگهانی را در پژواک مکان دریافته بود.
آیا می توان به چگونگی پژواک، دست یافت؟
متن کامل مقاله در مجله تجربه، شماره ۲۶ سال ۱۴۰۲
حسین رسول زاده
مکان چیست؟
میان اندیشه و مکان چه رابطه ای ست؟
آیا مکان می تواند سرنوشت نوشتن را به دست بگیرد؟
وقتی از مکان سخن می گویم نه از " جایی " سخن می گویم که اِشغال می شود چنانکه ابزاری در جایی. و نه از جایی در جایی، چنانکه پارکی در خیابانی. حتا از " مکانیت " سخن نمی گویم و یا از به گفته هایدگر " در- بودن "
مکان در این جُستار، واقع شدگی در ناگهانگی ست. هایدگر می گوید " نه مکان در سوژه است نه جهان در مکان. بر عکس، مکان است که در جهان است... نه مکان را در سوژه می توان یافت نه سوژه به جهان می نگرد که گویی در مکان است. "
مکان جغرافیا نیست. جایی نیست. و اگر چه آنجاست اما آن جا نیست. و هر چند " در - سوژه " نیست لیکن گویی " در - جهان " نیز نیست. بر عکس، این جهان است که به ناگاه در مکان می درخشد، و در آن حال به آن نشانی می دهد که فاقد آدرس است.
نیچه می تواند همه روزه در ارتفاعات سانتاماریا پیاده رود و " آن جا " را در نوردد، بدانجا برود و خویشتن را از هوای پاک کوهستان لبریز سازد بی آنکه هنوز در مکان باشد. باید او در واقع شدگی پای گذارد، مکان بر او رخ بنماید تا زرتشت فرود آید.
مکان همان گامی ست که در فراسوی تجربه هر روزه به او در آنچه در اوست ناگهانگی می بخشد.
مکان ها سرشتی ناگهانی دارند، ثبات خود را در زمان می دمند.
در آن هنگام که " صد سال تنهایی " به ناگاه بر گابریل گارسیا مارکز آشکار شد ندایی از مکانی را که در آن بوده شده بود، شنیده بود. او این آشکارگیِ ناگهانی را در پژواک مکان دریافته بود.
آیا می توان به چگونگی پژواک، دست یافت؟
متن کامل مقاله در مجله تجربه، شماره ۲۶ سال ۱۴۰۲
کنشِ سرکشانه، در برابر سرکوبی تنانه!
عریانشدن دانشجوی دختر دانشگاه علوم تحقیقات در یک خوانش دوگانه، مورد نکوهش و ستایش قرار گرفته؛ برخی آن را نماد اعتراض و برخی نمود انحراف دانستهاند، و برخی آن را نشان شجاعت و برخی مایه شرم.
فارغ از این داوریها، اما آنچه که در یک تحلیل جامعه شناختی-روانکاوانه مهم است، نه پیام سیاسی و پیامد اخلاقی این رخداد، که «دلایل رخ دادن آن» است. درستی یا نادرستی این رفتار، واکنش به آن است، اما در پس آن، نباید «چرایی کنش» را از یاد برد. فهم این کنشمندی از هر خوانش قضاوتگرانهای مهمتر است.
بهگمانم این کنشِ سرکشانه، در برابر سرکوبی تنانه صورت گرفته، تن بهمثابه سویهای مهم از سوبژکتیو انسانی. هویت آدمی ابتدا به میانجی تن او برساخته شده و به او تشخص میبخشد، که بنیان بنیآدم همین تن است.
این ایدئولوژیها بودند که در طول تاریخ برای فیزیولوژی آدمی لباس معنا دوختند و صورتی زیبایی شناختی بخشیدند. اگر آدمی به جان است، جان در کالبد تن جاری میشود و در تنانگیاش تجلی میکند.
تحقیر و تخریب و سرکوب تن بیش از هر چیزی توهین به خالقی است که از خلق همین تن به خود تبریک گفت و خود را احسنالخالقین نامید. همین تن عریان که نخستین تصویر از انسان بود!
سخن از ستایش عریانی نیست، سخن از اعتبار تنانگیست که نقطۀ پرچ تمام تجلیات عاطفی و معنوی انسان است.
اساسا زندگی و آدمی بدنمند است. بدنی که محتاج احترام است تا اندیشههای بلند و فضیلتهای ارجمند از پس آن به احتراز درآید. وقتی تنانگی جز در شمایلی رسمی، به شماتت گرفته شده و سرکوب و سرزنش میشود، بدن دیگر یک تن جسمانی نیست، به تجسم هویت و حریت آدمی بدل میشود، به سوژه مقاومت در برابر ابژۀ قدرت تا هژمونی آن را بشکند.
تن طغیانگر حاصل انسدادیست که گفتمان غالب از بدن سیاسی صورت بندی میکند تا آن را در قالب مطلوب خود برسازد. وقتی تن آدمی مدام در خوانشهای رسمی احضار شده و پشت مرزبندیهای آن تعریف میشود، گفتمان متعارض خود را هم برمیسازد.
این ضد گفتمان، میل به طغیان و ساختارشکنی دارد، نه از سر لجاجت و لجامگسیختگی که به خاطر صیانت و دفاع از تنانگی.
وقتی تن آدمی یا با چوب و سنگ یا به زخم زبان و متلک، هتک حرمت شود، طغیان میکند. آنگاه عریانشدگی، نه عورتنمایی و بیشرمی، که شکلی از شرافتخواهی بدن و بدنمدیست. این بدننمایی، نه از سر بیحیایی که در پی احیای حرمت تن خویش است، که گاهی تن آدمی شریف است به تن آدمیت؛ تنی که میخواهد محترم بماند.
#رضا_صائمی
@konjedenjefaehang
عریانشدن دانشجوی دختر دانشگاه علوم تحقیقات در یک خوانش دوگانه، مورد نکوهش و ستایش قرار گرفته؛ برخی آن را نماد اعتراض و برخی نمود انحراف دانستهاند، و برخی آن را نشان شجاعت و برخی مایه شرم.
فارغ از این داوریها، اما آنچه که در یک تحلیل جامعه شناختی-روانکاوانه مهم است، نه پیام سیاسی و پیامد اخلاقی این رخداد، که «دلایل رخ دادن آن» است. درستی یا نادرستی این رفتار، واکنش به آن است، اما در پس آن، نباید «چرایی کنش» را از یاد برد. فهم این کنشمندی از هر خوانش قضاوتگرانهای مهمتر است.
بهگمانم این کنشِ سرکشانه، در برابر سرکوبی تنانه صورت گرفته، تن بهمثابه سویهای مهم از سوبژکتیو انسانی. هویت آدمی ابتدا به میانجی تن او برساخته شده و به او تشخص میبخشد، که بنیان بنیآدم همین تن است.
این ایدئولوژیها بودند که در طول تاریخ برای فیزیولوژی آدمی لباس معنا دوختند و صورتی زیبایی شناختی بخشیدند. اگر آدمی به جان است، جان در کالبد تن جاری میشود و در تنانگیاش تجلی میکند.
تحقیر و تخریب و سرکوب تن بیش از هر چیزی توهین به خالقی است که از خلق همین تن به خود تبریک گفت و خود را احسنالخالقین نامید. همین تن عریان که نخستین تصویر از انسان بود!
سخن از ستایش عریانی نیست، سخن از اعتبار تنانگیست که نقطۀ پرچ تمام تجلیات عاطفی و معنوی انسان است.
اساسا زندگی و آدمی بدنمند است. بدنی که محتاج احترام است تا اندیشههای بلند و فضیلتهای ارجمند از پس آن به احتراز درآید. وقتی تنانگی جز در شمایلی رسمی، به شماتت گرفته شده و سرکوب و سرزنش میشود، بدن دیگر یک تن جسمانی نیست، به تجسم هویت و حریت آدمی بدل میشود، به سوژه مقاومت در برابر ابژۀ قدرت تا هژمونی آن را بشکند.
تن طغیانگر حاصل انسدادیست که گفتمان غالب از بدن سیاسی صورت بندی میکند تا آن را در قالب مطلوب خود برسازد. وقتی تن آدمی مدام در خوانشهای رسمی احضار شده و پشت مرزبندیهای آن تعریف میشود، گفتمان متعارض خود را هم برمیسازد.
این ضد گفتمان، میل به طغیان و ساختارشکنی دارد، نه از سر لجاجت و لجامگسیختگی که به خاطر صیانت و دفاع از تنانگی.
وقتی تن آدمی یا با چوب و سنگ یا به زخم زبان و متلک، هتک حرمت شود، طغیان میکند. آنگاه عریانشدگی، نه عورتنمایی و بیشرمی، که شکلی از شرافتخواهی بدن و بدنمدیست. این بدننمایی، نه از سر بیحیایی که در پی احیای حرمت تن خویش است، که گاهی تن آدمی شریف است به تن آدمیت؛ تنی که میخواهد محترم بماند.
#رضا_صائمی
@konjedenjefaehang
عریان میشود زن در فردوسِ
حافظهاش
به بیخبری از تقدیرِ ناگزیرِ
رؤیاهای خود
ترسش از این است نکند بلد نباشد
نامنهادن را بر چیزی که نیست ...
#آلخاندرا_پیثارنیک
@konjedenjefaehang
حافظهاش
به بیخبری از تقدیرِ ناگزیرِ
رؤیاهای خود
ترسش از این است نکند بلد نباشد
نامنهادن را بر چیزی که نیست ...
#آلخاندرا_پیثارنیک
@konjedenjefaehang
🔹شهود جهان مدرن با چشم سپهری و کیارستمی
✍سینا جهاندیده
صبح است
گنجشکِ مَحض میخوانَد.
پاییز، روی وحدتِ دیوار
اوراق میشود.
رفتار آفتابِ مُفرّح، حجمِ فساد را
از خواب میپرانَد.
یک سیب،
در فرصتِ مُشَبّکِ زنبیل میپوسد.
حسّی شبیهِ غربتِ اشیا،
از روی پلک میگذرد.
بین درخت و ثانیهی سبز،
تکرارِ لاجورد با حسرتِ کلام میآمیزد.
اما ای حرمتِ سپیدی کاغذ!
نبضِ حروفِ ما
در غیبتِ مُرکّبِ مَشّاق میزند.
در ذهنِ حال، جاذبهی شکل از دست میرود.
باید کتاب رابست.
باید بلندشد،
درامتدادِ وقت، قدم زد.
گُل را نگاه کرد.
ابهام را شنید!
باید دوید تا تهِ بودن.
باید به بوی خاکِ فنا رفت.
باید به مُلتَقای درخت و خدا رسید.
باید نشست،
نزدیکِ انبساط، جایی میان بیخودی و کشف
محض، وحدت، اوراق، مفرح، حجم، فساد، فرصت، غربت، آشنا، تکرار، حسرت، حرمت، غیبت، حال، جاذبه، امتداد، وقت، ابهام، فنا، خدا، انبساط، کشف.
سپهری در این شعر با این مفاهیم به سراغ طبیعت و اشیای جهان رفته است. در حافظهی این مفاهیم تنها فهم زمان هستیشناختی پنهان نیست بلکه این مفاهیم از شهودی و تجربهای میگویند که انسان پیشامدرن با آن زمان و جهان را شهود کرده است. سپهری با این مفاهیم جملاتی ساخته است که در روساخت معاصر و در ژرفساخت سنت است.
اکنون فیلم طعم گیلاس و خانهی دوست کجاست کیارستمی را به یاد آورید. کیارستمی چگونه زمان شهودی را تعریف میکند؟
شهودی که سهراب سپهری در طبیعت و اشیای جهان میجست، شهود سنت در جهان مدرن بود. اما شهود کیارستمی در طبیعت و اشیای جهان، شهود جهان مدرن از خود بود. به همین دلیل شعر سهراب پر از مفاهیمی است که از دل تجربههای عرفانی گذشته آمده است و کیارستمی بدون این مفاهیم در جستجوی شهودی تازه بود. کدام یک معاصرتر بودند؟
@konjedenjefaehang
✍سینا جهاندیده
صبح است
گنجشکِ مَحض میخوانَد.
پاییز، روی وحدتِ دیوار
اوراق میشود.
رفتار آفتابِ مُفرّح، حجمِ فساد را
از خواب میپرانَد.
یک سیب،
در فرصتِ مُشَبّکِ زنبیل میپوسد.
حسّی شبیهِ غربتِ اشیا،
از روی پلک میگذرد.
بین درخت و ثانیهی سبز،
تکرارِ لاجورد با حسرتِ کلام میآمیزد.
اما ای حرمتِ سپیدی کاغذ!
نبضِ حروفِ ما
در غیبتِ مُرکّبِ مَشّاق میزند.
در ذهنِ حال، جاذبهی شکل از دست میرود.
باید کتاب رابست.
باید بلندشد،
درامتدادِ وقت، قدم زد.
گُل را نگاه کرد.
ابهام را شنید!
باید دوید تا تهِ بودن.
باید به بوی خاکِ فنا رفت.
باید به مُلتَقای درخت و خدا رسید.
باید نشست،
نزدیکِ انبساط، جایی میان بیخودی و کشف
محض، وحدت، اوراق، مفرح، حجم، فساد، فرصت، غربت، آشنا، تکرار، حسرت، حرمت، غیبت، حال، جاذبه، امتداد، وقت، ابهام، فنا، خدا، انبساط، کشف.
سپهری در این شعر با این مفاهیم به سراغ طبیعت و اشیای جهان رفته است. در حافظهی این مفاهیم تنها فهم زمان هستیشناختی پنهان نیست بلکه این مفاهیم از شهودی و تجربهای میگویند که انسان پیشامدرن با آن زمان و جهان را شهود کرده است. سپهری با این مفاهیم جملاتی ساخته است که در روساخت معاصر و در ژرفساخت سنت است.
اکنون فیلم طعم گیلاس و خانهی دوست کجاست کیارستمی را به یاد آورید. کیارستمی چگونه زمان شهودی را تعریف میکند؟
شهودی که سهراب سپهری در طبیعت و اشیای جهان میجست، شهود سنت در جهان مدرن بود. اما شهود کیارستمی در طبیعت و اشیای جهان، شهود جهان مدرن از خود بود. به همین دلیل شعر سهراب پر از مفاهیمی است که از دل تجربههای عرفانی گذشته آمده است و کیارستمی بدون این مفاهیم در جستجوی شهودی تازه بود. کدام یک معاصرتر بودند؟
@konjedenjefaehang