کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی
329 subscribers
11.9K photos
1.67K videos
62 files
2.12K links
بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود

حافظ
Download Telegram
عزیزالدین نسفی: ای درویش! انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی گویند و دانال و بالغ و کامل و مکمّل گویند. و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند. #عزیزالدین_نسفی #انسان_کامل
دکتر محمدی: بسیاری از عرفای ما را به خاطر به کار بردن لفظ «مهدی» به دار آویختند از آن جهت که تصور میکردند منظور ایشان ادعای امامت است و خود را به جای مهدی موعود که امام دوازدهم شیعه است جا میزنند در حالیکه در اندیشه عرفا مهدویت از دو نوع است مهدویت شخصیه که تنها منحصر به چهاردهمین معصوم از آل محمد(ص) است و دیگری مهدویت نوعیه که منظور همین راهبرانی است که هدایت میکنند و راه مینمایند. #انسان_کامل #عزیزالدین_نسفی
عزیزالدّین نسفی: در عالم دانایان بسیار باشند اما آنکه دل عالم است یکی بیش نبود. دیگران در مراتب باشند، هریک در مرتبه یی. چون آن یگانه عالم ازین عالم درگذرد، یکی دیگر به مرتبه وی رسد و به جای وی نشیند تا عالم بی دل نباشد. #انسان_کامل
دکتر محمّدی: تمامی انسانها حکم یک قالب را دارند یک قالب جسمانی اما این قالب جسمانی محتاج روح و دل است و روح این قالب و مایه حیات این قالب «اولیای الهی» هستند. که آنان حقیقت و ماهیت و باطن اشیا را میبینند و حکمت اشیا و دلیل خلقت آنان را می شناسند. #انسان_کامل
مولانا به سان چشمه ی جوشانی است که از بالا و به مدد خداوند و وحی و مفاهیم باطنی و معنوی هر لحظه در حال غلیان و جوشیدن است و این جوشش چنان پایا و پویاست که هشت قرن از جوشش باز نایستاده و خورندگان و نوشندگان را سیر و سیراب ساخته و هرگز مائده ی تکراری از آن نوع که کهنه و غیر قابل خوردن باشد به کسی نـداده است. و این بزرگ ترین هنر این ولیِ خدا و عارف بزرگ و بی بدیل است. #فهم_زبان_مولانا
آن کسی که گرایش فلسفی داشته مولانا را به شکل فلسفی می فهمد. آن کسی که گرایش ادبی داشته مولانا را با ادبیات و شعر می فهمد. آن کسی که جنبه کلامی داشته مولانا را به عنوان یک متکلّم شناسایی می کند. و این بدین خاطر است که همه ی این مباحث در مثنوی و در دیوان کبیر وجود دارد و مولانا خوش بختانه در یک موقف و مرکزی قرار گرفته بود که هیچ کس گمان نمی کرد که وی خارج از این ها باشد. یعنی مولانا هم فقیه بود، هم اصولی بود، هم کلامی بود، هم منطقی بود، و هم فلسفی. امّا در عین حال هیچ کدام از این ها هم نبود. همه ی این ها را داشت و لذا می بینید که تمامی این ها را به عنوان پیرایه هایی تلقّی می کند که زمانی مجبور بود که با این عناوین سروکار داشته باشد و آن لحظه ای که به حقیقتِ خودش وقوف پیدا کرد و در حقیقت، دین را و باطن دین و آیات خداوند را به خوبی فهم و استنباط کرد، از یکایک این ها سعی کرد جدا و منفک بشود و نسبت به هیچ کدام از این ها انگی را قبول نکرد. #فهم_زبان_مولانا
نه نسبت به شعر و شاعری، که اصلاً خود را شاعر نمی داند و آن را باور ندارد و رسماً می گوید که من از شاعری و از این که به عنوان شاعر مطرح شوم ننگ دارم. نه نسبت به کلام، که آنان را نیز مضر به حال دین تلقّی می کرد و واقعاً هم با بیان مباحثی چالشی که خود در گرداب آن باقی ماندند و مخلصی نیافتند مردم را نیز از دین ساده و نرمی که داشتند بیرون کرده و آشوبی ژرف و بی سرانجام را برایشان باقی گذاشتند. نه نسبت به فقه، که آن را هم به دلایلی ناتمام دانسته و بخشی از دین قلمداد می نمود و نه تمامِ دین. و نه نسبت به فلسفه، که ایشان را خامان و گمراهان می دانسته و سرگردانشان تلقّی می کرده است. او پس از رسیدن به کنه فلسفه از همه ی این ها تبرّی جست کما این که درباره ی فقه می بینید که با صراحت تمام در غزلیات خود فقها را که نصیبی از عشق ندارند مخاطب ساخته و حلال و حرام ایشان را هر چند که از ناحیه ی وحی و خداوند بیان گردیده فقط در دنیای خاکی قابل پذیرش می داند. #فهم_زبان_مولانا
آن چه بایسته و شایسته برای همه است دانستن و فهمیدن محو و عشق است که در حکم صحیح و درست شنا کردن در دریای پر از امواج سهمناک است. آشنا بودن با عشق و دانا بودن به محو سبب نجات و رستگاری آدمی است. پس باید دانش و علمی را آموخت که اگر آدمی در اقیانوس قرار بگیرد بداند که چه باید بکند. در مقابل طغیان ها و پیچش هایی که هردم و به راحتی می تواند هر ناآشنایی را در خود فرو کشد و به تمامی ببلعد و نابود بکند این علمِ محو و عشق است که دادرس و مددکار سالک خواهد بود نه نحو و فقه و کلام و فلسفه. #فهم_زبان_مولانا
دیریست تو را
به دست خود پروردم
بر جایگه و خلوت دل
آوردم
بیهوده به هر خرابه‌ای
پا مگذار
بنشین نکو
که نک تو هستی
وَردم
#دکتر_کاظم_محمدی
@maktoobaat
با آن که غریب است
رفاقت مکنید
تا صدق نبینید
صداقت مکنید
تا یار نکو هست
چرا نزد غریب؟
با گفتن راز خود
حماقت مکنید
#دکتر_کاظم_محمدی
@maktoobaat
این آدمیان
سُخره ی دیوند همه
در کار جهان
بسته ی ریوند همه
از دست هوای نفسِ اماره ی خود
بیچاره و در حالِ
غریوند همه
#دکتر_کاظم_محمدی
@maktoobaat
توحید سخن گفتنِ
از اوست،
فقط
الفاظ
ولی ضعیف و بی روست
فقط
از هرچه
نه او
بکل برون باید رفت
خویش
فنا باید و
در دوست
فقط
#دکتر_کاظم_محمدی
@maktoobaat
شب تا به سحر خوابی و گویی
گویی که منم
عاشق!
این عشق چه سان باشد...؟!
#دکتر_کاظم_محمدی
@maktoobaat
آثار و نوشته های سهروردی زیاد است با آن که عمری کوتاه داشته یکی از عجایب کارهای او که همه را به شگفتی درمی آورد همین کثرت و فزونیِ آثار اوست، ضمن این که بیش ترِ عمر او در سفر گذشته و در کم تر جایی ساکن و برقرار بوده است، با این همه هم آثار او از لحاظ تعداد زیاد است و هم دارای انسجام خوبی از لحاظ انتقال مطلب است. #رساله_الطیر
بخشی از آثار فارسی شیخ اشراق که عموماً کوتاه هم هست گذشته از زیبائی نثر و پختگیِ مفهوم در قالب تمثیل و رمز قرار گرفته، که فهم آن به سهولت میسّر نمی شود. به هر صورت در این زمینه آثاری چون: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصّة الغربة الغربیّه، لغت موران، رسالة فی حالة الطّفولیّه، روزی با جماعت صوفیان، صفیر سیمرغ،رساله الطیر، رسالة فی المعراج، و پرتو نامه را می توان بر شمرد، که عموم این رساله های رمزی، از انسان، راه، طبیعت، ماوراء طبیعت، سلوک الی الله، کمال و نقصان، آزادی و اسارت، علم و جهل، استاد و مرشد و شاگرد و مرید، کیفیّت ارتباط با خدا و ارتقاء به مقامات بالا بحث می کند و از همین دید است که در همه ی ادوار تأثیرگذار بوده و برخی از رساله های او را می توان ده ها بار خواند بی آن که خستگی و ملال آورد. #رساله_الطیر
بدانید ای برادران حقیقت، که جماعتی صیّادان به صحرا آمدند و دام ها بگستردند و دانه ها بپاشیدند و داهول ها و مترس ها به پای کردند و در خاشاک پنهان شدند. و من میان گلّه ی مرغان می آمدم، چون ما را بدیدند صفیر خوش می زدند چنان که ما را به گمان افکندند. بنگریستم جای نزه و خوشی دیديم، هیچ شک در راه نیامد و هیچ تهمت ما را از صحرا بازنداشت. روی بدان دامگاه نهادیم و در میان دام افتادیم، چون نگاه کردیم حلقه های دام در حلق های ما بود و بندهای تله ها در پای ما بود. همه قصد حرکت کردیم تا مگر از آن بلا نجات یابیم، هرچند بیش جنبیدیم بندها سخت تر شد، پس هلاک را تن بنهادیم و بدان رنج تن دردادیم و هریکی به رنج خویش مشغول شدیم که پروای یک دیگر نداشتیم، روی به جستن حیله آوردیم تا به چه حیلت خویش را برهانیم. یک چند هم چنان بودیم تا بر آن خو کردیم و قاعده ی اوّل خویش را فراموش کردیم و با این بندها بیآرامیدیم و با تنگی قفس تن دردادیم. #رساله_الطیر