طبق روایات خداوند آدمی را به دست خود خلقت فرمود و به او زیباترین شکل و صورت را ارزانی داشت. و در موزونی و زیبائیِ صورت و اجزای خلقت او گفتهاند که حتّی پاشنهی پای آدم از قرص خورشید زیباتر و جذابتر بود. البته که باید چنین هم می بود، چرا که آن کس که به عنوان اولین است و در حکم الگو، نمونه، و از همه مهم تر به عنوان خلیفه ی حضرت حق معیّن می گردد باید که از موزونی و وجاهت خاصی هم برخوردار باشد. این آدمی با توصیفی که حضرت حق در باره ی او روا داشته است البته که لایق و شایستهی حسن و عشق است، عقل نیز در او ریشهای خاص یافته است و ترکیب اینهمه از او خلیفهای کامل و بینقص ساخته است. و رمز سجدهی ملائک بر این آدم خاکی وجود این ترکیبات عجیب و غریب است که فقط به لطف حق در این موجود خاکی میتوانسته به آشتیِ کامل برسد. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Narges Golparvarirad )
از دیگر مسائل قابل پژوهش در آثار سهروردي بررسيِ مسئله ي چالش عقل و عشق است. او در اين باره در برخي از نوشته هاي خود به خوبي از اين بابت سخن گفته است. نگارش کتاب عرفانی ـ فلسفی ِمونس العشاق یا رساله فی حقیقه العشق نظریّات شیخ اشراق را به دقّت تمام دربارهی عشق عرفانی و عقل بیان کرده است.
آغاز این رسالهی کوتاه با روایت عقل شروع شده است او میگوید: « بدان که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که «اوّل ما خلق الله تعالی العقل» و این گوهر را سه صفت بخشید:
1- شناخت حق.
2- شناخت خود.
3- شناخت آن که نبود، پس ببود.
از آن صفت که به شناخث حق تعالی تعلّق داشت «حسن» پدید آمد که آن را نیکوئی خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت «عشق» پدید آمد که آن را «مهر» خوانند. و از آن صفت که نبود و پس به بود تعلّق داشت «حزن» پدید آمد که آن را اندوه خوانند. و این هرسه که از یک چشمهسار پدید آمدهاند برادران یکدیگرند. حُسن که برادر مهین است در خود نگریست و خود را عظیم خوب دید، بشاشتی در وی پیدا شد، تبسّمی بکرد، چندین هزار ملک مقرّب از آن تبسّم پدید آمدند. عشق که برادر میانی است با حُسن اُنسی داشت. نظر از او بر نمیتوانست گرفت. ملازم خدمتش میبود. چون تبسّم حسن پدید آمد شوری در وی افتاد. مضطرب شد، خواست که حرکتی کند، حُزن که برادر کهین است در وی آویخت. از این آویزش آسمان و زمین پیدا شد. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
آغاز این رسالهی کوتاه با روایت عقل شروع شده است او میگوید: « بدان که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که «اوّل ما خلق الله تعالی العقل» و این گوهر را سه صفت بخشید:
1- شناخت حق.
2- شناخت خود.
3- شناخت آن که نبود، پس ببود.
از آن صفت که به شناخث حق تعالی تعلّق داشت «حسن» پدید آمد که آن را نیکوئی خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت «عشق» پدید آمد که آن را «مهر» خوانند. و از آن صفت که نبود و پس به بود تعلّق داشت «حزن» پدید آمد که آن را اندوه خوانند. و این هرسه که از یک چشمهسار پدید آمدهاند برادران یکدیگرند. حُسن که برادر مهین است در خود نگریست و خود را عظیم خوب دید، بشاشتی در وی پیدا شد، تبسّمی بکرد، چندین هزار ملک مقرّب از آن تبسّم پدید آمدند. عشق که برادر میانی است با حُسن اُنسی داشت. نظر از او بر نمیتوانست گرفت. ملازم خدمتش میبود. چون تبسّم حسن پدید آمد شوری در وی افتاد. مضطرب شد، خواست که حرکتی کند، حُزن که برادر کهین است در وی آویخت. از این آویزش آسمان و زمین پیدا شد. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Narges Golparvarirad )
سهروردی: چون آدم خاکی را علیه الصلوة و السّلام بیافریدند، آوازه در ملاء اعلی افتاد که از چهار مخالف خلیفهای را ترتیب دادند. ناگاه نگارگر تقدیر پرگار تدبیر بر تختهی خاک نهاد، صورتی زیبا پیدا شد، این چهار طبع را که دشمن یکدیگرند به دست این هفت رونده که سرهنگان خاصّند باز دادند تا در زندان شش جهتشان محبوس کردند. چندان که جمشید خورشید چهل بار پیرامن مرکز برآمد، چون «اربعین صباحاً» تمام شد، کسوت انسانیّت در گردنشان افکندند تا چهارگانه، یگانه شد. چون خبر آدم صلوات الله و سلامه علیه در ملکوت شایع گشت، اهل ملکوت را آرزوی دیدار خاست، این حال بر حُسن عرض کردند. حُسن که پادشاه بود گفت: که اوّل من یک سواره پیش بروم، اگر مرا خوش آید روزی چند آنجا مقام کنم، شما نیز بر پی من بیائید. پس سلطان حُسن بر مرکب کبریا سوار شد و روی به شهرستان وجود آدم نهاد، جائی خوش و نزهتگاهی دلکش یافت، فرود آمد، همگی آدم را بگرفت چنان که هیچ چیز آدم نگذاشت. عشق چون از رفتن حسن خبر یافت، دست در گردن حزن آورد و قصد حسن کرد. اهل ملکوت چون واقف شدند یکبارگی بر پی ایشان براندند. عشق چون به مملکت آدم رسید حسن را تاج تعزّز بر سر نهاده و بر تخت وجود آدم قرار گرفته، خواست تا خود را در آنجا گنجانید، پیشانیاش دیوار دهشت افتاد، از پای درآمد. حزن حالی دستش بگرفت، عشق چون دیده باز کرد اهل ملکوت را دید که تنگ درآمده بودند. روی بدیشان نهاد، ایشان خود را بدو تسلیم کردند و پادشاهیِ خود بدو دادند و جمله روی به درگاه حسن نهادند. چون نزدیک رسیدند عشق که سپهسالار بود نیابت به حزن داد و بفرمود تا همه از دور زمین بوسی کنند، زیرا که طاقت نزدیکی نداشتند. چون اهل ملکوت را دیده بر حسن افتاد جمله به سجود در آمدند و زمین را بوسه دادند که: «فسجدالملائکه کلّهم اجمعون»... . #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Narges Golparvarirad )
سهروردی در رساله فی الحقیقه العشق به سبک و سیاق برخی از عارفان از عشق سخن گفته است و به بهترین وجه ممکن ماهیّت آن را کاویده و بیان نموده است. شاید در این سبک نگارش و حتّی در مضمون این مقوله از نوشتههای عاشقانهی شیخ احمد غزالی استفاده کرده باشد، چنان که در بیان و تبیین فلسفهی خود نیز احتمالاً از نظریّات امام محمّد غزالی در خصوص مسئلهی نور استفاده برده است. این عشق به گونهای که در آثار او پیداست شاید تمامیّت وجود سهروردی را در بر گرفته باشد. نه تنها نگارشهای او بلکه شیوهی زندگی او هم با عشق عجین است. و شاید اگر عنصر عشق را از آثار و اندیشهها و حیات سهروردی جدا کنیم چیز قابل توجّهی باقی نماند. و این آشتیِ عقل و دل، و همآوائیِ برهان و کشف، در شخص سهروردی به خوبی پدیدار شده است. او هم عاقل است و هم عاشق. به همان اندازه که عقل برهانی در ساخت فلسفهی او کارگر بوده، عشق و کشف و شهود هم در آن دخیل بوده است، و این جزو اختصاصات این عارف و فیلسوف جوان است. آمیختن حکمت ذوقی و حکمت بحثی جزو کارهای بزرگی که او از عهدهی او به خوبی برآمده و خداوند هم در این باره به او مدد رسانی خاص نموده است. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Narges Golparvarirad )
در همه جای آثار سهروردی ردّ پای عشق را میتوان دید. عقل و عشق در مراحل بالای خود در او به یک آشتیِ شورانگیز تبدیل شده است. در کمتر رسالهی رمزی از رسالات سهروردی است که بحثی از عشق و شورافکنیهای آن راه نیافته باشد. خاصّه که باور او به عرفان وجود این بحث را در آثارش کاملاً جدّی و بنیادین میسازد. وجود نوشتهای با نام رسالة فی حقیقة العشق کشش و گرایش عاشقانهی سهروردی را به این مقوله مشخّص میسازد. امّا از آنجا که بیشتر کارهای شیخ اشراق عجیب و تأمّل برانگیز است در این رساله نیز برای خواننده همین اتّفاق میافتد، و آن این که وی رسالهی عشقیِ خود را با بیان مسئلهی عقل آغاز میکند. و حدیث عقلِ اوّل سرلوحه و دیباچهی این رساله قرار گرفته است. در این رساله به طور بسیار خلاصه و رمزی بیان میشود که عقل و عشق که گوهرهای بزرگ خلقت به حساب می آیند هردو از برای آدمی خواهد بود و جز آدم و بنی آدم کسی دیگر از این دو گنجینهی فناناپذیر بهرهای بایسته و شایسته نخواهد داشت. این است که حتّی وجود آدم را از لحاظ ترکیب و ساختار وجودی بسیار عجیب و حیرتزا تلقّی میکند. میگوید: چون آدم خاکی را بیافریدند آوازه در ملأ اعلا افتاد که: از چهار مخالف خلیفهای ترتیب دادهاند! ناگاه، نگارگر تقدیر پرگار تدبیر بر تختهی خاک نهاد. صورتی زیبا پیدا شد این کلام سهروردی با بسیاری روایات که از آدم صفی سخن میگوید و خلقت او را استثنائی و کامل و کاملاً زیبا تلقّی میکند منطبق است. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
از دیگر مسائل قابل پژوهش در آثار سهروردي بررسيِ مسئله ي چالش عقل و عشق است. او در اين باره در برخي از نوشته هاي خود به خوبي از اين بابت سخن گفته است. نگارش کتاب عرفانی ـ فلسفی ِمونس العشاق یا رساله فی حقیقه العشق نظریّات شیخ اشراق را به دقّت تمام دربارهی عشق عرفانی و عقل بیان کرده است.
آغاز این رسالهی کوتاه با روایت عقل شروع شده است او میگوید: « بدان که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که «اوّل ما خلق الله تعالی العقل» و این گوهر را سه صفت بخشید:
1- شناخت حق.
2- شناخت خود.
3- شناخت آن که نبود، پس ببود.
از آن صفت که به شناخث حق تعالی تعلّق داشت «حسن» پدید آمد که آن را نیکوئی خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت «عشق» پدید آمد که آن را «مهر» خوانند. و از آن صفت که نبود و پس به بود تعلّق داشت «حزن» پدید آمد که آن را اندوه خوانند. و این هرسه که از یک چشمهسار پدید آمدهاند برادران یکدیگرند. حُسن که برادر مهین است در خود نگریست و خود را عظیم خوب دید، بشاشتی در وی پیدا شد، تبسّمی بکرد، چندین هزار ملک مقرّب از آن تبسّم پدید آمدند. عشق که برادر میانی است با حُسن اُنسی داشت. نظر از او بر نمیتوانست گرفت. ملازم خدمتش میبود. چون تبسّم حسن پدید آمد شوری در وی افتاد. مضطرب شد، خواست که حرکتی کند، حُزن که برادر کهین است در وی آویخت. از این آویزش آسمان و زمین پیدا شد. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
آغاز این رسالهی کوتاه با روایت عقل شروع شده است او میگوید: « بدان که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که «اوّل ما خلق الله تعالی العقل» و این گوهر را سه صفت بخشید:
1- شناخت حق.
2- شناخت خود.
3- شناخت آن که نبود، پس ببود.
از آن صفت که به شناخث حق تعالی تعلّق داشت «حسن» پدید آمد که آن را نیکوئی خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت «عشق» پدید آمد که آن را «مهر» خوانند. و از آن صفت که نبود و پس به بود تعلّق داشت «حزن» پدید آمد که آن را اندوه خوانند. و این هرسه که از یک چشمهسار پدید آمدهاند برادران یکدیگرند. حُسن که برادر مهین است در خود نگریست و خود را عظیم خوب دید، بشاشتی در وی پیدا شد، تبسّمی بکرد، چندین هزار ملک مقرّب از آن تبسّم پدید آمدند. عشق که برادر میانی است با حُسن اُنسی داشت. نظر از او بر نمیتوانست گرفت. ملازم خدمتش میبود. چون تبسّم حسن پدید آمد شوری در وی افتاد. مضطرب شد، خواست که حرکتی کند، حُزن که برادر کهین است در وی آویخت. از این آویزش آسمان و زمین پیدا شد. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
سهروردی: چون آدم خاکی را علیه الصلوة و السّلام بیافریدند، آوازه در ملاء اعلی افتاد که از چهار مخالف خلیفهای را ترتیب دادند. ناگاه نگارگر تقدیر پرگار تدبیر بر تختهی خاک نهاد، صورتی زیبا پیدا شد، این چهار طبع را که دشمن یکدیگرند به دست این هفت رونده که سرهنگان خاصّند باز دادند تا در زندان شش جهتشان محبوس کردند. چندان که جمشید خورشید چهل بار پیرامن مرکز برآمد، چون «اربعین صباحاً» تمام شد، کسوت انسانیّت در گردنشان افکندند تا چهارگانه، یگانه شد. چون خبر آدم صلوات الله و سلامه علیه در ملکوت شایع گشت، اهل ملکوت را آرزوی دیدار خاست، این حال بر حُسن عرض کردند. حُسن که پادشاه بود گفت: که اوّل من یک سواره پیش بروم، اگر مرا خوش آید روزی چند آنجا مقام کنم، شما نیز بر پی من بیائید. پس سلطان حُسن بر مرکب کبریا سوار شد و روی به شهرستان وجود آدم نهاد، جائی خوش و نزهتگاهی دلکش یافت، فرود آمد، همگی آدم را بگرفت چنان که هیچ چیز آدم نگذاشت. عشق چون از رفتن حسن خبر یافت، دست در گردن حزن آورد و قصد حسن کرد. اهل ملکوت چون واقف شدند یکبارگی بر پی ایشان براندند. عشق چون به مملکت آدم رسید حسن را تاج تعزّز بر سر نهاده و بر تخت وجود آدم قرار گرفته، خواست تا خود را در آنجا گنجانید، پیشانیاش دیوار دهشت افتاد، از پای درآمد. حزن حالی دستش بگرفت، عشق چون دیده باز کرد اهل ملکوت را دید که تنگ درآمده بودند. روی بدیشان نهاد، ایشان خود را بدو تسلیم کردند و پادشاهیِ خود بدو دادند و جمله روی به درگاه حسن نهادند. چون نزدیک رسیدند عشق که سپهسالار بود نیابت به حزن داد و بفرمود تا همه از دور زمین بوسی کنند، زیرا که طاقت نزدیکی نداشتند. چون اهل ملکوت را دیده بر حسن افتاد جمله به سجود در آمدند و زمین را بوسه دادند که: «فسجدالملائکه کلّهم اجمعون»... . #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
سهروردی در رساله فی الحقیقه العشق به سبک و سیاق برخی از عارفان از عشق سخن گفته است و به بهترین وجه ممکن ماهیّت آن را کاویده و بیان نموده است. شاید در این سبک نگارش و حتّی در مضمون این مقوله از نوشتههای عاشقانهی شیخ احمد غزالی استفاده کرده باشد، چنان که در بیان و تبیین فلسفهی خود نیز احتمالاً از نظریّات امام محمّد غزالی در خصوص مسئلهی نور استفاده برده است. این عشق به گونهای که در آثار او پیداست شاید تمامیّت وجود سهروردی را در بر گرفته باشد. نه تنها نگارشهای او بلکه شیوهی زندگی او هم با عشق عجین است. و شاید اگر عنصر عشق را از آثار و اندیشهها و حیات سهروردی جدا کنیم چیز قابل توجّهی باقی نماند. و این آشتیِ عقل و دل، و همآوائیِ برهان و کشف، در شخص سهروردی به خوبی پدیدار شده است. او هم عاقل است و هم عاشق. به همان اندازه که عقل برهانی در ساخت فلسفهی او کارگر بوده، عشق و کشف و شهود هم در آن دخیل بوده است، و این جزو اختصاصات این عارف و فیلسوف جوان است. آمیختن حکمت ذوقی و حکمت بحثی جزو کارهای بزرگی که او از عهدهی او به خوبی برآمده و خداوند هم در این باره به او مدد رسانی خاص نموده است. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
در همه جای آثار سهروردی ردّ پای عشق را میتوان دید. عقل و عشق در مراحل بالای خود در او به یک آشتیِ شورانگیز تبدیل شده است. در کمتر رسالهی رمزی از رسالات سهروردی است که بحثی از عشق و شورافکنیهای آن راه نیافته باشد. خاصّه که باور او به عرفان وجود این بحث را در آثارش کاملاً جدّی و بنیادین میسازد. وجود نوشتهای با نام رسالة فی حقیقة العشق کشش و گرایش عاشقانهی سهروردی را به این مقوله مشخّص میسازد. امّا از آنجا که بیشتر کارهای شیخ اشراق عجیب و تأمّل برانگیز است در این رساله نیز برای خواننده همین اتّفاق میافتد، و آن این که وی رسالهی عشقیِ خود را با بیان مسئلهی عقل آغاز میکند. و حدیث عقلِ اوّل سرلوحه و دیباچهی این رساله قرار گرفته است. در این رساله به طور بسیار خلاصه و رمزی بیان میشود که عقل و عشق که گوهرهای بزرگ خلقت به حساب می آیند هردو از برای آدمی خواهد بود و جز آدم و بنی آدم کسی دیگر از این دو گنجینهی فناناپذیر بهرهای بایسته و شایسته نخواهد داشت. این است که حتّی وجود آدم را از لحاظ ترکیب و ساختار وجودی بسیار عجیب و حیرتزا تلقّی میکند. میگوید: چون آدم خاکی را بیافریدند آوازه در ملأ اعلا افتاد که: از چهار مخالف خلیفهای ترتیب دادهاند! ناگاه، نگارگر تقدیر پرگار تدبیر بر تختهی خاک نهاد. صورتی زیبا پیدا شد این کلام سهروردی با بسیاری روایات که از آدم صفی سخن میگوید و خلقت او را استثنائی و کامل و کاملاً زیبا تلقّی میکند منطبق است. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
طبق روایات خداوند آدمی را به دست خود خلقت فرمود و به او زیباترین شکل و صورت را ارزانی داشت. و در موزونی و زیبائیِ صورت و اجزای خلقت او گفتهاند که حتّی پاشنهی پای آدم از قرص خورشید زیباتر و جذابتر بود. البته که باید چنین هم می بود، چرا که آن کس که به عنوان اولین است و در حکم الگو، نمونه، و از همه مهم تر به عنوان خلیفه ی حضرت حق معیّن می گردد باید که از موزونی و وجاهت خاصی هم برخوردار باشد. این آدمی با توصیفی که حضرت حق در باره ی او روا داشته است البته که لایق و شایستهی حسن و عشق است، عقل نیز در او ریشهای خاص یافته است و ترکیب اینهمه از او خلیفهای کامل و بینقص ساخته است. و رمز سجدهی ملائک بر این آدم خاکی وجود این ترکیبات عجیب و غریب است که فقط به لطف حق در این موجود خاکی میتوانسته به آشتیِ کامل برسد. #مونس_العشاق_فی_الحقیقه_العشق_سهروردی
Forwarded from M. ghanbari
✨۱۰۵✨
#سهروردی_و_عقل_و_عشق
از دیگر مسائل قابل پژوهش در آثار سهروردی بررسیِ مسئلهی اختلاف و چالش بین 《عقل》 و 《عشق》 است. او در این باره در برخی از نوشتههای خود به خوبی از این بابت سخن گفته است.
نگارش کتاب عرفانی_فلسفی #مونس_العشاق یا رساله #فی_حقیقه_العشق نظریّات #شیخ_اشراق را به دقّت تمام دربارهی #عشق_عرفانی و #عقل بیان کرده است.
آغاز این رسالهی کوتاه با روایت عقل شروع شده است، او میگوید: بدان که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که 《اوّل ما خلق الله تعالی العقل 》 و این گوهر را سه صفت بخشید.
۱_شناخت حق.
۲_شناخت خود.
۳_شناخت آن که نبود، پس ببود.
از آن صفت که به شناخت حق تعالی تعلّق داشت 《حُسن》 پدید آمد که آن را نیکوئی خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت 《عشق》پدید آمد که آن را 《مهر》خوانند.
و از آن صفت که نبود و پس به بود تعلّق داشت 《حُزن》پدید آمد که آن را اندوه خوانند.
و این هر سه که از یک #چشمهسار پدید آمدهاند برادران یکدیگرند.
#سهروردی_دانای_حکمت_باستان 📚
استاد #کاظم_محمدی 🖊
@konje_ahle_del
#سهروردی_و_عقل_و_عشق
از دیگر مسائل قابل پژوهش در آثار سهروردی بررسیِ مسئلهی اختلاف و چالش بین 《عقل》 و 《عشق》 است. او در این باره در برخی از نوشتههای خود به خوبی از این بابت سخن گفته است.
نگارش کتاب عرفانی_فلسفی #مونس_العشاق یا رساله #فی_حقیقه_العشق نظریّات #شیخ_اشراق را به دقّت تمام دربارهی #عشق_عرفانی و #عقل بیان کرده است.
آغاز این رسالهی کوتاه با روایت عقل شروع شده است، او میگوید: بدان که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که 《اوّل ما خلق الله تعالی العقل 》 و این گوهر را سه صفت بخشید.
۱_شناخت حق.
۲_شناخت خود.
۳_شناخت آن که نبود، پس ببود.
از آن صفت که به شناخت حق تعالی تعلّق داشت 《حُسن》 پدید آمد که آن را نیکوئی خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت 《عشق》پدید آمد که آن را 《مهر》خوانند.
و از آن صفت که نبود و پس به بود تعلّق داشت 《حُزن》پدید آمد که آن را اندوه خوانند.
و این هر سه که از یک #چشمهسار پدید آمدهاند برادران یکدیگرند.
#سهروردی_دانای_حکمت_باستان 📚
استاد #کاظم_محمدی 🖊
@konje_ahle_del