Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
صلاح الدین زرکوب از مریدان و ارادتمندان و هم از خلفای سید برهان الدین، لالای پیر مولاناست، مریدی صافی و صادق و عامی اما معتقد و باعزم و اراده ای قوی. سید برهان اندک اندک در خلال توصیف و کلماتی که از مولانا برای او نقل کرده بود مهر او را در جانش ریخته و ارادتی باطنی را در صلاح الدین ایجاد کرده بود. این ارادت به نقل افلاکی آن گاه رسمی و زیادت شد که در مسجد ابوالفضل به درک وعظ کلمات مولانا رسید و مست فیض معانی حضرتش شد، به تجلیاتی دست یافت نعره ها بزد و سر در پای مولانا گذاشت و حلقه ی ارادتش را به گوش کشید.
مولانا نیز با آن که صلاح الدین بسیار عامی بود و در زمره ی زرکوبان به حساب می آمد و کارگاهی و شاگردانی داشت، به وی علاقه فزون داشت. صلاح الدین برخی از کلمات را نیز غلط ادا می کرد. مثلاً مبتلا را مفتلا، خم را خنب و قفل را قلف تلفظ می کرد اما مولانا چنان به این مرید پیر عشق می ورزید که اغلاط کلامی وی را به صحیح گویی ولی ناصافی دیگران ترجیح می داد.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
مولانا نیز با آن که صلاح الدین بسیار عامی بود و در زمره ی زرکوبان به حساب می آمد و کارگاهی و شاگردانی داشت، به وی علاقه فزون داشت. صلاح الدین برخی از کلمات را نیز غلط ادا می کرد. مثلاً مبتلا را مفتلا، خم را خنب و قفل را قلف تلفظ می کرد اما مولانا چنان به این مرید پیر عشق می ورزید که اغلاط کلامی وی را به صحیح گویی ولی ناصافی دیگران ترجیح می داد.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
عشق مولانا به او چنان بود که باری وی را گفت: «تو از آنِ مائی، جانِ مائی، آنِ مائی، جانان مائی.» صلاح الدین نیز شدیداً شیفته ی مولانا بود و در غیبت شمس شاید بیش ترین سهم را در دلداری مولانا داشت و بخشی از آرامش در آن دوران سخت به خاطر حضور صلاح الدین است. این رابطه ی مرید و مراد چنان عمیق است که با رفتن شمس، صلاح الدین را جای او می نشاند و خلأ شمس را این گونه پر می کند و غزلی نغز در این باره ساخته که از زیباترین اشعار اوست:
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه ی زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدید
آن است که امسال عرب وار برآمد
آن یار همان است اگر جامه دگر شد
آن جامه به در کرد و دگربار برآمد
آن باده همان است اگر شیشه بدل شد
بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد
ای قوم گمان برده که مشعله ها مُرد
آن مشعله زین روزن اسرار برآمد
شمس الحق تبریز رسیدست مگویید
کز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه ی زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدید
آن است که امسال عرب وار برآمد
آن یار همان است اگر جامه دگر شد
آن جامه به در کرد و دگربار برآمد
آن باده همان است اگر شیشه بدل شد
بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد
ای قوم گمان برده که مشعله ها مُرد
آن مشعله زین روزن اسرار برآمد
شمس الحق تبریز رسیدست مگویید
کز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
علاقه ی مولانا به صلاح الدین گاه اسباب برخی از مشکلات را فراهم آورده، چنان که برخی به جد به مولانا خرده می گرفتند که او عامی و بی سواد است و الفاظ را غلط ادا می کند و مولانا ایشان را می فرمود که: با این حال صاحب حال است و صافی و یکدل؛ و آن گاه که خرده گیری و جسارت به وی زیاد شد مولانا به سختی عتابشان می کرد و متذکرشان می شد که: مردمان، بلدان، پدران و مادران، اهل بیت و خویشاوندان و عشیره ی خویش را رها می کنند و از هند و تا سند سفر می کنند، چکمه های آهنین را قطعه قطعه می کنند، شاید که به مردی برخورند که رایحه ی عالم دیگری داشته باشد. اما شما به چنین مردی در خانه ی خود برخورده اید و پشتتان را به او می گردانید، این عمل مطمئناً بلایی عظیم و غفلت است.
مولانا برای نزدیکی بیش تر با صلاح الدین دختر او فاطمه خاتون را به عقد فرزند ارشد خود سلطان ولد، که حدود بیست سال داشت، درآورد و بدین سان ارادت به پیوندی فامیلی نیز مبدل شد و این وصلت که این وابستگی را شدید و مستحکم تر می کرد در نزد مولانا بسیار خجسته و میمون بود، آن قدر که غزلی زیبا در این وصلت با این مطلع سرود:
بادا مبارک درجهان سور و عروسی های ما
سور و عروسی را خدا ببریده بر بالای ما
سماع طولانی مولانا در بازار زرکوبان و در برابر حجره ی صلاح الدین در جای دیگر نقل کرده ایم، ارادت صلاح الدین پیر به مولانا را به خوبی می توان از روی حرکت و کار بزرگش که: تا مولانا حال سماع دارد دست ها را از ضرب وامگیرید، چه اگر زر تلف شود باکی نیست، دید.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
مولانا برای نزدیکی بیش تر با صلاح الدین دختر او فاطمه خاتون را به عقد فرزند ارشد خود سلطان ولد، که حدود بیست سال داشت، درآورد و بدین سان ارادت به پیوندی فامیلی نیز مبدل شد و این وصلت که این وابستگی را شدید و مستحکم تر می کرد در نزد مولانا بسیار خجسته و میمون بود، آن قدر که غزلی زیبا در این وصلت با این مطلع سرود:
بادا مبارک درجهان سور و عروسی های ما
سور و عروسی را خدا ببریده بر بالای ما
سماع طولانی مولانا در بازار زرکوبان و در برابر حجره ی صلاح الدین در جای دیگر نقل کرده ایم، ارادت صلاح الدین پیر به مولانا را به خوبی می توان از روی حرکت و کار بزرگش که: تا مولانا حال سماع دارد دست ها را از ضرب وامگیرید، چه اگر زر تلف شود باکی نیست، دید.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
صلاح الدین زرکوب در دو سال آخر عمر به بیماری سخت و طولانی مبتلا شد که سرانجام به مرگ وی انجامید و از رنج زمین و کالبد خاکی رهایی یافت. در نزد مولانا آنان که عاشقان حقند و عارفان کامل و واصل چون خرقه تهی کنند از آن جا که از رنج تن رهایی می یابند و به وصال محبوب می رسند این واقعه مرگ برایشان در حکم عروسی است لذا به آن «عُرس» می گوید و جشن را در آن حادثه جایز و روا می شمارد. به هر حال رفتن شیخ صلاح الدین برای مولانا بسیار گران بود. آن قدر گران که پس از او تا پنج سال کسی را به جای او قرار نداد، و در فراقش غزلی سوزناک گفت که:
ای زهجرانت زمین و آسمان بگریسته
دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته
چو به عالم نیست یک کس مرمکانت را عوض
در عزای تو مکان و لامکان بگریسته
جبرئیل و قدسیان را بال و پر ازرق شده
انبیا و اولیا را دیدگان بگریسته
اندرین ماتم دریغا تاب گفتارم نماند
تا مثالی وانمایم کان چنان بگریسته
چون از این خانه برفتی سقف دولت درشکست
لاجرم دولت بر اهل امتحان بگریسته
درحقیقت صدجهان بودی،نبودی یک کسی
دوش دیدم آن جهان بر این جهان بگریسته
چون زدیده دورگشتی رفت دیده در پیت
جان پی دیده بمانده خون چکان بگریسته
غیرت تو گرنبودی،اشک ها باریدمی
همچنین به خوی چکان دل در نهان بگریسته
مشک ها باید چه جای اشک ها در هجر تو؟
هر نَفَس خونابه گشته،هر زمان بگریسته
ای دریغا،ای دریغا، ای دریغا، ای دریغ
بر چنان چشم عیان، چشم گمان بگریسته
شه صلاح الدین، برفتی ای همای گرم رو
از کمان هستی چو تیر و آن کمان بگریسته
بر صلاح الدین چه داند هر کسی بگریستن
هم کسی باید که داند بر کسان بگریسته
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
ای زهجرانت زمین و آسمان بگریسته
دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته
چو به عالم نیست یک کس مرمکانت را عوض
در عزای تو مکان و لامکان بگریسته
جبرئیل و قدسیان را بال و پر ازرق شده
انبیا و اولیا را دیدگان بگریسته
اندرین ماتم دریغا تاب گفتارم نماند
تا مثالی وانمایم کان چنان بگریسته
چون از این خانه برفتی سقف دولت درشکست
لاجرم دولت بر اهل امتحان بگریسته
درحقیقت صدجهان بودی،نبودی یک کسی
دوش دیدم آن جهان بر این جهان بگریسته
چون زدیده دورگشتی رفت دیده در پیت
جان پی دیده بمانده خون چکان بگریسته
غیرت تو گرنبودی،اشک ها باریدمی
همچنین به خوی چکان دل در نهان بگریسته
مشک ها باید چه جای اشک ها در هجر تو؟
هر نَفَس خونابه گشته،هر زمان بگریسته
ای دریغا،ای دریغا، ای دریغا، ای دریغ
بر چنان چشم عیان، چشم گمان بگریسته
شه صلاح الدین، برفتی ای همای گرم رو
از کمان هستی چو تیر و آن کمان بگریسته
بر صلاح الدین چه داند هر کسی بگریستن
هم کسی باید که داند بر کسان بگریسته
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
روزی معین الدین پروانه به خدمت شیخ صدرالدین رفته بود، بعد از فرمودن فواید بسیار شیخ فرمود که امشب مرا عروج ملکوت شده بود، بسی حجب مرتفع گشته حضرت مولانا را بر بالای عرش مجید ایستاده دیدم و آن چنان قربی که او راست هیچ ولی را نیست نبوده است، دوم روز پروانه معتقد عظیم گشته با اکابر شهر به زیارت مولانا آمده به ادب تمام بنشست، پیش از آن که حکایت را روایت کند فرمود که امیرمعین الدین، آن معنی راست است و آن چنان است که شیخ دید، اما ما او را آن جایگاه هیچ ندیدیم، هی سماع شد و این غزل را سرآغاز کرد و گفت:
اگرحریف منی پس بگوکه دوش چه بود
میان این دل و آن یار می فروش چه بود
وگر به چشم بدیدی جمال ما هم دوش
مرابگوکه درآن حلقه های گوش چه بود
وگر تو با من هم خرقه ای و همرازی
بگو که صورت آن شیخ خرقه پوش چه بود
اگر فقیری و ناگفته راز می شنوی
بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود
وگرشناخته ای کاصل انس و جان زکجاست
یکی است اصل پس این وحشت وحوش چه بود
وگربدیدی که جانی که پشت و رویش نیست
گه تصور عشاق پشت و روش چه بود
وگر زعشق نه سر دفتر غرض ماییم
هزار دفتر و پیغام و گفت و گوش چه بود
پروانه را آن حال مجال قال نبود، سر نهاد و زود برخاست.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
اگرحریف منی پس بگوکه دوش چه بود
میان این دل و آن یار می فروش چه بود
وگر به چشم بدیدی جمال ما هم دوش
مرابگوکه درآن حلقه های گوش چه بود
وگر تو با من هم خرقه ای و همرازی
بگو که صورت آن شیخ خرقه پوش چه بود
اگر فقیری و ناگفته راز می شنوی
بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود
وگرشناخته ای کاصل انس و جان زکجاست
یکی است اصل پس این وحشت وحوش چه بود
وگربدیدی که جانی که پشت و رویش نیست
گه تصور عشاق پشت و روش چه بود
وگر زعشق نه سر دفتر غرض ماییم
هزار دفتر و پیغام و گفت و گوش چه بود
پروانه را آن حال مجال قال نبود، سر نهاد و زود برخاست.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
مولانا از کسانی است که علم و عمل را، با هم دارد و خلق خدا را نه تنها با علم بلکه با عمل هم تربیت و ارشاد می کند و شاید تواضع و حلم و بردباری او چنان تأثیری در خلق گذاشته باشد که دانش وسیع او چنین کاری را برای عموم نکرده باشد! و لذا علم آن است که در عمل به آدمی حیات، نور، روشنایی، رشد، تحمل، صبر، ایمان، کمال، حلم و سعادت بدهد و اگر چنین نباشد در علم بودن آن باید شک کرد که:
علم دریایی است بی حدّ و کنار
طالب علم است غواص بحار
عالمان و عارفان راستین به واسطه ی ادراک علم و معرفت راستین هرگز به کبر و غرور درنمی آیند که میوه ی علم و معرفت تواضع است و این فروتنی باید در اقوال و کردار مردان خدا هویدا باشد. در رفتار مولانا این فروتنی و تواضع بسیار حاضر بود و کم تر کسی است که ذکر تکبر و غرور در وی کرده باشد، همین که بسیاری از مریدان او از سطح عامه و پایین جامعه هستند و همین که وی ایشان را در محضر خود و در خانقاه خود پذیرفته است، حاکی از این تواضع است و این فروتنی بسیار از اسباب محبوبیت او را نزد مردم فراهم، تأیید و روزافزون می کرد.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
علم دریایی است بی حدّ و کنار
طالب علم است غواص بحار
عالمان و عارفان راستین به واسطه ی ادراک علم و معرفت راستین هرگز به کبر و غرور درنمی آیند که میوه ی علم و معرفت تواضع است و این فروتنی باید در اقوال و کردار مردان خدا هویدا باشد. در رفتار مولانا این فروتنی و تواضع بسیار حاضر بود و کم تر کسی است که ذکر تکبر و غرور در وی کرده باشد، همین که بسیاری از مریدان او از سطح عامه و پایین جامعه هستند و همین که وی ایشان را در محضر خود و در خانقاه خود پذیرفته است، حاکی از این تواضع است و این فروتنی بسیار از اسباب محبوبیت او را نزد مردم فراهم، تأیید و روزافزون می کرد.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
از نکاتی که در اخلاق و کمال فروتنی مولانا قابل توجه است پیشی گرفتن او بر اساس سنت نبوی به سلام کردن است و برای او فرقی بین کوچک و بزرگ، زن و مرد، وضیع و شریف نیست و لذا هرگاه که از کوچه و بازار حرکت می کرد هر کس را که می دید به وی سلام می کرد و همگان را به پاس بنده ی خدا بودن لایق احترام می دید و به راستی برای همه سلامتی را آرزو می کرد. وی در این باره و هم در باب تواضع چنان شهرت دارد که کم تر کسی در بین مشاهیر عرفا چون او پیدا می شود. پیشدستی وی در سلام کردن و تواضع نمودن به همه ی خلق خدا از هر صنف و دستی که باشد او را محبوب قلوب مردم زمان خود ساخته و در این باب از خود مولانا و از یاران او حکایاتی نغز و خواندنی ثبت شده است.
مولانا خصلتی خوش و مردم پذیر داشت و از امیران و اشراف و سلاطین ابا می کرد و این، چنان بود که برخی به وی خرده می گرفتند و ازو نیز در پاسخ می گفت که این ماییم که ایشان را نمی طلبیم و نمی پذیریم و این صفت با عرفان و تصوف راستین نیز عجین است که عارفان جیره خواران هیچ امیر و سلطانی نیستند، و مولانا که سیره ای پاک و طاهر داشته و به رزق حلال و کار و کسب توجه می کرده، دلیلی برای توجه به امیران و چشمداشت به سرمایه ی ایشان نمی دیده است.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
مولانا خصلتی خوش و مردم پذیر داشت و از امیران و اشراف و سلاطین ابا می کرد و این، چنان بود که برخی به وی خرده می گرفتند و ازو نیز در پاسخ می گفت که این ماییم که ایشان را نمی طلبیم و نمی پذیریم و این صفت با عرفان و تصوف راستین نیز عجین است که عارفان جیره خواران هیچ امیر و سلطانی نیستند، و مولانا که سیره ای پاک و طاهر داشته و به رزق حلال و کار و کسب توجه می کرده، دلیلی برای توجه به امیران و چشمداشت به سرمایه ی ایشان نمی دیده است.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
در باب کسب و کار و این که بی کاری، تنبلی و سستی حرام است و تکدی گری مخالف طریقت و شریعت، برخی از مشایخ و صوفیان که تکدی را از برای تذلیل و تهذیب نفس لازم می شمردند ضعیف و سست می خواند و طریقشان را مخالف راه خود می پندارد و مریدان را دستور می دهد که از این راه به تذلیل نفس نمی توان رسید.
گویند از جمله یاران شیخ بدرالدین یواش معروف به نقاش، مردی بود صاحب دل و صائب نظر، روایت کرد که روزی حضرت مولانا به یاران عزیز فرمود که:
الله الله که جمیع اولیا در توقع سؤال (گدایی) را جهت ذلّ نفس و قهر مرید گشاده کرده بودند، و رفع قندیل و تحمل زنبیل را واداشته و از مردم منعم بر موجب: (وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا.) مال زکات و صدقه و هدیه وهبه هم قبول می کردند، ما آن در سؤال را بر یاران خود دربسته ایم و اشارت رسول را برجای آورده که: استعفف عن السؤال ما استطعت، تا هر یکی به کدّ یمین و عرق جبین خود اما به کسب و اما به تجارت و اما به کتابت مشغول باشند و هر که از یاران ما این طریقه را نورزد پولی نیرزد، هم چنان روز قیامت روی ما نخواهد دید و اگر چنان که به کسی دست دراز کنند من روی بدیشان فراز خواهم کردن و این حدیث را گفت:
گفت پیغمبر که جنت از آله
گر همی خواهی زکس چیزی مخواه
گر نخواهی من کفیلم مر ترا
جنه المأوی ودیدار خدا
این رسم ناصواب هنوز هم هست و برخی از دراویش به چنین امری که در نظر مولانا مطرود و مذموم است، اهتمام دارند و با عمل نسنجیده ی خود طریقت را خراب کرده زیر سؤال می برند. #مولانا_پیر_عشق_و_سماع
گویند از جمله یاران شیخ بدرالدین یواش معروف به نقاش، مردی بود صاحب دل و صائب نظر، روایت کرد که روزی حضرت مولانا به یاران عزیز فرمود که:
الله الله که جمیع اولیا در توقع سؤال (گدایی) را جهت ذلّ نفس و قهر مرید گشاده کرده بودند، و رفع قندیل و تحمل زنبیل را واداشته و از مردم منعم بر موجب: (وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا.) مال زکات و صدقه و هدیه وهبه هم قبول می کردند، ما آن در سؤال را بر یاران خود دربسته ایم و اشارت رسول را برجای آورده که: استعفف عن السؤال ما استطعت، تا هر یکی به کدّ یمین و عرق جبین خود اما به کسب و اما به تجارت و اما به کتابت مشغول باشند و هر که از یاران ما این طریقه را نورزد پولی نیرزد، هم چنان روز قیامت روی ما نخواهد دید و اگر چنان که به کسی دست دراز کنند من روی بدیشان فراز خواهم کردن و این حدیث را گفت:
گفت پیغمبر که جنت از آله
گر همی خواهی زکس چیزی مخواه
گر نخواهی من کفیلم مر ترا
جنه المأوی ودیدار خدا
این رسم ناصواب هنوز هم هست و برخی از دراویش به چنین امری که در نظر مولانا مطرود و مذموم است، اهتمام دارند و با عمل نسنجیده ی خود طریقت را خراب کرده زیر سؤال می برند. #مولانا_پیر_عشق_و_سماع
Forwarded from کنج اهل دل/استاد کاظم محمّدی (Shahed)
یکی دیگر از شاهکارهای مولانا کتاب عظیم و شگرف دیوان کبیر است که به کلیات شمس تبریزی شهرت دارد. دیوانی به واقع عظیم، منظری کامل انسان کامل و جهان کامل، گاه به بلندای کوه های بلند و گاه به گرمای خورشید عالمتاب و گاه چون کویر و بیابانی سخت و ترسناک، و گاه چون اقیانوسی بی کران با عمقی بسیار و اسراری عجیب و ناپیدا.
دیوان کبیر شرح حالات روحی و هیجانات روانی شخص مولاناست، و لذا هر کس که می خواهد مولانا را بشناسد چاره ای جز مطالعه ی دیوان کبیر او ندارد. بی خواندن و بدون فهمیدن دیوان کبیر شناخت مولانا شاید آن چنان که بایسته و شایسته است غیرممکن نماید. حتی گاه در این کتاب شرح و تفسیر برخی از ابیات سخته ی مثنوی را می توان دید و لذا تمامیت مولانا را نه در مثنوی می توان جست و نه به تنهایی در دیوان کبیر و لذا برای شناخت حالات روحی و سیر و سلوک معنوی و کشف اسرار عرفانی او باید به این دو اثر منظوم که یکی آرام و دیگری در طغیان است رجوع کرد.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
دیوان کبیر شرح حالات روحی و هیجانات روانی شخص مولاناست، و لذا هر کس که می خواهد مولانا را بشناسد چاره ای جز مطالعه ی دیوان کبیر او ندارد. بی خواندن و بدون فهمیدن دیوان کبیر شناخت مولانا شاید آن چنان که بایسته و شایسته است غیرممکن نماید. حتی گاه در این کتاب شرح و تفسیر برخی از ابیات سخته ی مثنوی را می توان دید و لذا تمامیت مولانا را نه در مثنوی می توان جست و نه به تنهایی در دیوان کبیر و لذا برای شناخت حالات روحی و سیر و سلوک معنوی و کشف اسرار عرفانی او باید به این دو اثر منظوم که یکی آرام و دیگری در طغیان است رجوع کرد.
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
امشب از چشم و مغز خواب گریخت
دید دل را چنین خراب گریخت
خواب دل را خراب دید و یباب
بی نمک بود از این کباب گریخت
خواب مسکین به زیر پنجه عشق
زخمها خورد وز اضطراب گریخت
عشق همچون نهنگ لب بگشاد
خواب چون ماهی اندر آب گریخت
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
#دکتر_کاظم_محمدی
#مولانا_و_شب
دید دل را چنین خراب گریخت
خواب دل را خراب دید و یباب
بی نمک بود از این کباب گریخت
خواب مسکین به زیر پنجه عشق
زخمها خورد وز اضطراب گریخت
عشق همچون نهنگ لب بگشاد
خواب چون ماهی اندر آب گریخت
#مولانا_پیر_عشق_و_سماع
#دکتر_کاظم_محمدی
#مولانا_و_شب