معرفی اختصاصی کتاب در #کلبه_کتاب_کلیدر
📗 #سیگار_شکلاتی
نویسنده:#هما_پوراصفهانی
10 خرداد 1395
📚telegram.me/Teleklidar
#مهتاب_یغما
سیگار شکلاتی روایت گر یک مرد است! یک مرد خسته و تنها، بریده از همه و چنگ انداخته به دنیا برای نجات از هر سقوطی.
نه فقط نجات خودش که نجات تمام کسانی که به نوعی در حال سقوط اند. می خواهد ریسمانی باشد برای بالا کشیدن هر کسی که در قعر چاه تنهایی و ضلالت فرو می رود. حتی اگر باعث بشود خودش سقوط کند! مرد تنهای سیگار شکلاتی، یک کار را به خوبی یاد گرفته، خندیدن! در اوج غم هایش، با اوج غصه هایش، به روی همه بد بیاری هایش فقط می خندد. از وقتی خودش را پیدا کرد، طرد شده بود و همه از او بریده بودند. پس پا در راهی گذاشت، که ممکن بود تهش به مردابی برسد که نفسش را بگیرد. ولی برایش مهم نبود! مهم نجات کسانی بود که مثل او طعمه بودند. مرد تنهای ما بازنده نیست، یک جنگجوست. می جنگد برای هدفی که شاید انتهایش رگ زندگی خودش قطع شود.
با صدای بی صدا، مث یه کوه بلند، مث یه خواب کوتاه
یه مرد بود یه مرد ...
سیگار شکلاتی روایت گر داستان یک دختر است! دختری که مثل خیلی از دخترهای این مرز و بوم لای پر قو بزرگ شده، تنها با یک تفاوت! یاد گرفته محکم بایستد! یاد گرفته برای داشته هایش دژ مستحکم بسازد، اما همه این دانسته ها را به قیمت گزافی به دست آورده. وقتی به خودش می آید وسط یک میدان پر از گرگ های گرسنه ایستاده و وقت رو کردن تمام داشته هایش است. باید نشان بدهد چه چیزی در چنته دارد. برای شروع، اول از همه، تمام زنانگی اش را به باد می دهد. تصمیم می گیرد مرد باشد! دختر قصه ما تصمیم می گیرد یک تنه بجنگد و انتقام از دست دادن تمام داشته هایش را بگیرد. دختری که در اوج تنهایی امیدش را از دست نمی دهد و به خودش باور دارد! دختری که برای محبت کردن و از جنس آرامش آفریده شده تمام ظرافتش را در هم می شکند و با شکسته های وجودش سلاحی می سازد و به جنگی می رود که برای شانه های نحیفش بیش از اندازه بزرگ است ...
https://telegram.me/Teleklidar
◀️در این کتاب می خوانیم:
همینطور که با دقت به نقطه وسط سیبل خیره شده بود، بدنش را تقریباً چهل و پنج درجه به سمت چپ چرخاند. دست چپش را داخل جیب شلوار گرم کن مشکی رنگش فرو کرده و با دست راست سعی در نشانه گیری و تنظیم مگسک نوک اسلحه بر روی سیبل مقابلش داشت. تمام ذهنش روی هدفش متمرکز بود و بعد از چند ثانیه که نشانه اش را تنظیم کرد با بند ابتدایی انگشت اشاره دست راست ماشه را کشید. اسلحه لگد زد و گلوله پنج میلیمتری شلیک شد. در کمتر از چند ثانیه دوباره روی هدفش متمرکز شد و باز ماشه را کشید. شلیک سوم، چهارم، پنجم و ششم تا وقتی که خشاب اسلحه خالی شد. بی توجه به سیبل مشغول تعویض خشاب شد. با کشیده شدن گوشی ایمنی که روی گوش هایش بود به سمت راست چرخید و اسلحه خالی را روی پایه مخصوصش رها کرد. با دیدن امید مسئول میدان با سر اشاره کرد چیه؟ امید همینطور که نگاهش روی سیبل شهراد بود گفت:
ــ یه نگاه بنداز! سه تا توی نقطه شماره ده، دو تا نه، یه دونه روی خط بین نه و هشت!
شهراد توجهی نکرد، می دانست دنباله حرف های امید به چه چیز می رسد.
ولی این چیزی نبود که دلش می خواست و دنبالش بود. صدای شلیک از دور و برش به گوش می رسید. لبخند کجی تحویل امید داد و گفت:
ــ زمان آتش هم دست از سر من برنمی داری؟ خوبه خودت می دونی الان نباید تو میدون باشی! هنوزم می خوای همون حرفای تکراری رو بزنی؟
امید با کلافگی دستی بین موهای کوتاه و روشن بورش فرو کرد. بعد از چند ثانیه سکوت دستش را از بین موهایش بیرون کشید و روی بازوی ورزیده و برنزه شهراد گذاشت و گفت:
ــ چرا نمی فهمی شهراد؟ تو باشگاه من تا الان تو بهترینی اگه توی تیم بری خیلی راحت جهانی می شی! واقعاً اینو نمی خوای؟
شهراد خشاب پر و اسلحه را برداشت و بی حرف مشغول تعویض خشاب شد.
ا***ا
عنوان: #سیگار_شکلاتی
نویسنده: #هما_پوراصفهانی
ناشر: #آراسپ
چاپ اول 1395
تعداد صفحات: 800 صفحه
قیمت: 45000 تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
📗 #سیگار_شکلاتی
نویسنده:#هما_پوراصفهانی
10 خرداد 1395
📚telegram.me/Teleklidar
#مهتاب_یغما
سیگار شکلاتی روایت گر یک مرد است! یک مرد خسته و تنها، بریده از همه و چنگ انداخته به دنیا برای نجات از هر سقوطی.
نه فقط نجات خودش که نجات تمام کسانی که به نوعی در حال سقوط اند. می خواهد ریسمانی باشد برای بالا کشیدن هر کسی که در قعر چاه تنهایی و ضلالت فرو می رود. حتی اگر باعث بشود خودش سقوط کند! مرد تنهای سیگار شکلاتی، یک کار را به خوبی یاد گرفته، خندیدن! در اوج غم هایش، با اوج غصه هایش، به روی همه بد بیاری هایش فقط می خندد. از وقتی خودش را پیدا کرد، طرد شده بود و همه از او بریده بودند. پس پا در راهی گذاشت، که ممکن بود تهش به مردابی برسد که نفسش را بگیرد. ولی برایش مهم نبود! مهم نجات کسانی بود که مثل او طعمه بودند. مرد تنهای ما بازنده نیست، یک جنگجوست. می جنگد برای هدفی که شاید انتهایش رگ زندگی خودش قطع شود.
با صدای بی صدا، مث یه کوه بلند، مث یه خواب کوتاه
یه مرد بود یه مرد ...
سیگار شکلاتی روایت گر داستان یک دختر است! دختری که مثل خیلی از دخترهای این مرز و بوم لای پر قو بزرگ شده، تنها با یک تفاوت! یاد گرفته محکم بایستد! یاد گرفته برای داشته هایش دژ مستحکم بسازد، اما همه این دانسته ها را به قیمت گزافی به دست آورده. وقتی به خودش می آید وسط یک میدان پر از گرگ های گرسنه ایستاده و وقت رو کردن تمام داشته هایش است. باید نشان بدهد چه چیزی در چنته دارد. برای شروع، اول از همه، تمام زنانگی اش را به باد می دهد. تصمیم می گیرد مرد باشد! دختر قصه ما تصمیم می گیرد یک تنه بجنگد و انتقام از دست دادن تمام داشته هایش را بگیرد. دختری که در اوج تنهایی امیدش را از دست نمی دهد و به خودش باور دارد! دختری که برای محبت کردن و از جنس آرامش آفریده شده تمام ظرافتش را در هم می شکند و با شکسته های وجودش سلاحی می سازد و به جنگی می رود که برای شانه های نحیفش بیش از اندازه بزرگ است ...
https://telegram.me/Teleklidar
◀️در این کتاب می خوانیم:
همینطور که با دقت به نقطه وسط سیبل خیره شده بود، بدنش را تقریباً چهل و پنج درجه به سمت چپ چرخاند. دست چپش را داخل جیب شلوار گرم کن مشکی رنگش فرو کرده و با دست راست سعی در نشانه گیری و تنظیم مگسک نوک اسلحه بر روی سیبل مقابلش داشت. تمام ذهنش روی هدفش متمرکز بود و بعد از چند ثانیه که نشانه اش را تنظیم کرد با بند ابتدایی انگشت اشاره دست راست ماشه را کشید. اسلحه لگد زد و گلوله پنج میلیمتری شلیک شد. در کمتر از چند ثانیه دوباره روی هدفش متمرکز شد و باز ماشه را کشید. شلیک سوم، چهارم، پنجم و ششم تا وقتی که خشاب اسلحه خالی شد. بی توجه به سیبل مشغول تعویض خشاب شد. با کشیده شدن گوشی ایمنی که روی گوش هایش بود به سمت راست چرخید و اسلحه خالی را روی پایه مخصوصش رها کرد. با دیدن امید مسئول میدان با سر اشاره کرد چیه؟ امید همینطور که نگاهش روی سیبل شهراد بود گفت:
ــ یه نگاه بنداز! سه تا توی نقطه شماره ده، دو تا نه، یه دونه روی خط بین نه و هشت!
شهراد توجهی نکرد، می دانست دنباله حرف های امید به چه چیز می رسد.
ولی این چیزی نبود که دلش می خواست و دنبالش بود. صدای شلیک از دور و برش به گوش می رسید. لبخند کجی تحویل امید داد و گفت:
ــ زمان آتش هم دست از سر من برنمی داری؟ خوبه خودت می دونی الان نباید تو میدون باشی! هنوزم می خوای همون حرفای تکراری رو بزنی؟
امید با کلافگی دستی بین موهای کوتاه و روشن بورش فرو کرد. بعد از چند ثانیه سکوت دستش را از بین موهایش بیرون کشید و روی بازوی ورزیده و برنزه شهراد گذاشت و گفت:
ــ چرا نمی فهمی شهراد؟ تو باشگاه من تا الان تو بهترینی اگه توی تیم بری خیلی راحت جهانی می شی! واقعاً اینو نمی خوای؟
شهراد خشاب پر و اسلحه را برداشت و بی حرف مشغول تعویض خشاب شد.
ا***ا
عنوان: #سیگار_شکلاتی
نویسنده: #هما_پوراصفهانی
ناشر: #آراسپ
چاپ اول 1395
تعداد صفحات: 800 صفحه
قیمت: 45000 تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
#سیگار_شکلاتی
نویسنده:#هما_پوراصفهانی
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
نویسنده:#هما_پوراصفهانی
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
#رویین_پاکباز، "دایره المعارف هنر" را با افزوده های تازه در 3 جلد به قیمت 200هزار تومان راهی کتاب فروشی ها کرده است. ناشرش هم فرهنگ معاصر است. @teleklidar
این هم دایره المعارف هنر 1 جلدی از #رویین_پاکباز که کماکان موجود است و قیمتش هم 45 هزار تومان است. @teleklidar
دومین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو با انتشار فراخوان کارش را آغاز کرد.
📚telegram.me/Teleklidar
به گزارش ایسنا، به نقل از دبیرخانه دومین دورهی جایزه شعر احمد شاملو، موسسهی الف. بامداد در نظر دارد دومین دورهی این جایزه را در بیست و یکم آذر 1395 همزمان با نود و یکمین زادروز احمد شاملو برگزار و به کتابهای برگزیدهی شعر نو منتشر شده در سال 1394 خورشیدی جوایزی اعطا کند.
طبق این فراخوان، از شاعران و ناشرانی که در زمینهی انتشار شعر فعالیت دارند درخواست شده، سه نسخه از کتابهای چاپ اول شعر نو خود را که در سال 1394 خورشیدی منتشر شده است، به دبیرخانهی این جایزه ارسال کنند.
شاعران و ناشران علاقهمند به حضور در این رقابت ادبی تا پایان تیرماه برای ارسال آثار فرصت دارند.
نشانی دبیرخانه در تهران، بزرگراه شهید خرازی (همت غرب)، شهرک امید دژبان خیابان پژوهش، مجتمع طلوع فجر، بلوک ارغوان 2 ، واحد 22 (حافظ موسوی) اعلام شده است.
📚telegram.me/Teleklidar
به گزارش ایسنا، به نقل از دبیرخانه دومین دورهی جایزه شعر احمد شاملو، موسسهی الف. بامداد در نظر دارد دومین دورهی این جایزه را در بیست و یکم آذر 1395 همزمان با نود و یکمین زادروز احمد شاملو برگزار و به کتابهای برگزیدهی شعر نو منتشر شده در سال 1394 خورشیدی جوایزی اعطا کند.
طبق این فراخوان، از شاعران و ناشرانی که در زمینهی انتشار شعر فعالیت دارند درخواست شده، سه نسخه از کتابهای چاپ اول شعر نو خود را که در سال 1394 خورشیدی منتشر شده است، به دبیرخانهی این جایزه ارسال کنند.
شاعران و ناشران علاقهمند به حضور در این رقابت ادبی تا پایان تیرماه برای ارسال آثار فرصت دارند.
نشانی دبیرخانه در تهران، بزرگراه شهید خرازی (همت غرب)، شهرک امید دژبان خیابان پژوهش، مجتمع طلوع فجر، بلوک ارغوان 2 ، واحد 22 (حافظ موسوی) اعلام شده است.
دومین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو با انتشار فراخوان کارش را آغاز کرد.
📚telegram.me/Teleklidar
📚telegram.me/Teleklidar
دو اعتراض «اعظم کیانافراز»، مدیر مسوول انتشارات #افراز به سرقت ادبی از آثار نویسنده کُرد، #بختیار_علی
📚telegram.me/Teleklidar
#آخرین_انار_دنیا، شاهکار نویسندهی شهیر کردزبان ناآشنای دیروز و نامآشنای امروزِ مخاطب ایرانی، #بختیار_علی، در سال ۱۳۸۷ با ترجمهی آرش سنجابی توسط انتشارات افراز به بازار کتاب آمد، اما به روز نبودن فضای آکادمیک، نداشتن سنت نقادانه، کمبود فضای مطبوعاتی و تبلیغاتی سالم و حرفهای، عدم اعتماد مخاطب به آثار نویسندگان کمتر شناخته شده، عملکرد کاملا بازاری و صرفا اقتصادی چرخهی معیوب مراکز توزیع و فروش و... سبب شد تلاش ما برای معرفی و توزیع این اثر همانند بسیاری از آثار منتشر شده از این نویسندگان به جامعهی ادبی آن چنان که بایسته بود به ثمر نرسد. و اگر یادداشت شمس لنگرودی، شاعر مطرح کشورمان در روزنامهی شرق در سالِ ۱۳۹۰ منتشر نمیشد، چه بسا چاپ اول این رمان تا امروز در انبار انتشارات خاک میخورد. در سال ۱۳۹۳، زمانی که چاپ ششم آخرین انار دنیا در بازار کتاب ارائه میشد، نشر ث (نام محفوظ) چاپ اول این رمان را با ترجمهی م. ح (نام محفوظ) منتشر کرد؛ پختهخواری از نویسندهای که به طور رسمی حق چاپ و انتشار آثارش را در ایران به انتشارات افراز واگذار کرده بود. متاسفانه آقای م. ح. به چاپ ترجمهی با تاخیرش اکتفا نکرد و بدون ارایهی ادله و مستندات، شروع به جوسازی و تبلیغات منفی و اتهامات ناروا در محافل ادبی علیه آرش سنجابی و ترجمهی ایشان کرد؛ گویا در فضای امروز نشر، نانخوری از تخریب رویهی غریبی نیست، اما حرمت همکاری سبب شد چشم بر این نامرادیها ببندیم و سکوت اختیار کرده و نبودِ قانون کپیرایت را بهانه کنیم.
📚telegram.me/Teleklidar
#عمویم_جمشید_خان، با ترجمهی رضا کریممجاور، پنجمین کتابی بود که انتشارات افراز از #بختیار_علی در نمایشگاه کتاب سال گذشته به مخاطبان این نویسنده ارایه کرد. کتاب با استقبال روبهرو شد و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید. پس از گذشت یک سال و در آستانهی چاپ سوم این کتاب، شاهد رفتار غیراخلاقی و غیرحرفهایتر دیگری بودیم. البته وقتی ناشران باسابقه معیارهای نانوشتهی اخلاقی را زیر پا میگذارند، دیگر از همکاران تازهوارد انتظاری بیش از این نمیرود و نمونهاش میشود انتشارات ن. (نام محفوظ) که گویا برای عقب نماندن از همسنخانِ خود در نمایشگاه کتاب امسال، رونویسی م. ح. از ترجمهی رضا کریم مجاور از رمان «عمویم جمشید...» را به عنوان تازههای نشر خود معرفی و توزیع کند؛ ترجمهای که حرف و حدیثهای زیادی را در محافل ادبی و فضای مجازی به راه انداخت، البته این بار حرفی از کیفیت یا ضعف ترجمه در میان نبود. شواهد موجود و مقایسهی دو متن ترجمه شده موارد زیادی پیش روی کارشناسان و اهالی فن گذاشت؛ ادلهای که اینبار مکتوب است و قابل ارایه، شباهت دو متن ترجمه تا آن جایی است که نزدیکی سبک و سیاق و لحن، رسمالخط، علائم سجاوندی و نگارشی و اصطلاحات خاصِ مختص مترجم این رمان (رضا کریممجاور) به دست آقای م. ح. به گونهای دقیق رونویسی شده که با درنظرگرفتن کل متن، اختلاف این دو ترجمه کمتر از یک صفحه است. انتشارات افراز پس از بررسیهای لازم و مراجعه به مراجع ذیصلاح، تصمیم به احقاق حقوق مترجم و نشر، و همچنین برای پایان دادن به این رفتارهای غیرحرفهای و غیر اخلاقی، ارایه شکایت از طریق دادگاه رسانه را حق خود دانسته و به این مهم اقدام کرده است.
*برگرفته از: ایسنا
📚telegram.me/Teleklidar
#آخرین_انار_دنیا، شاهکار نویسندهی شهیر کردزبان ناآشنای دیروز و نامآشنای امروزِ مخاطب ایرانی، #بختیار_علی، در سال ۱۳۸۷ با ترجمهی آرش سنجابی توسط انتشارات افراز به بازار کتاب آمد، اما به روز نبودن فضای آکادمیک، نداشتن سنت نقادانه، کمبود فضای مطبوعاتی و تبلیغاتی سالم و حرفهای، عدم اعتماد مخاطب به آثار نویسندگان کمتر شناخته شده، عملکرد کاملا بازاری و صرفا اقتصادی چرخهی معیوب مراکز توزیع و فروش و... سبب شد تلاش ما برای معرفی و توزیع این اثر همانند بسیاری از آثار منتشر شده از این نویسندگان به جامعهی ادبی آن چنان که بایسته بود به ثمر نرسد. و اگر یادداشت شمس لنگرودی، شاعر مطرح کشورمان در روزنامهی شرق در سالِ ۱۳۹۰ منتشر نمیشد، چه بسا چاپ اول این رمان تا امروز در انبار انتشارات خاک میخورد. در سال ۱۳۹۳، زمانی که چاپ ششم آخرین انار دنیا در بازار کتاب ارائه میشد، نشر ث (نام محفوظ) چاپ اول این رمان را با ترجمهی م. ح (نام محفوظ) منتشر کرد؛ پختهخواری از نویسندهای که به طور رسمی حق چاپ و انتشار آثارش را در ایران به انتشارات افراز واگذار کرده بود. متاسفانه آقای م. ح. به چاپ ترجمهی با تاخیرش اکتفا نکرد و بدون ارایهی ادله و مستندات، شروع به جوسازی و تبلیغات منفی و اتهامات ناروا در محافل ادبی علیه آرش سنجابی و ترجمهی ایشان کرد؛ گویا در فضای امروز نشر، نانخوری از تخریب رویهی غریبی نیست، اما حرمت همکاری سبب شد چشم بر این نامرادیها ببندیم و سکوت اختیار کرده و نبودِ قانون کپیرایت را بهانه کنیم.
📚telegram.me/Teleklidar
#عمویم_جمشید_خان، با ترجمهی رضا کریممجاور، پنجمین کتابی بود که انتشارات افراز از #بختیار_علی در نمایشگاه کتاب سال گذشته به مخاطبان این نویسنده ارایه کرد. کتاب با استقبال روبهرو شد و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید. پس از گذشت یک سال و در آستانهی چاپ سوم این کتاب، شاهد رفتار غیراخلاقی و غیرحرفهایتر دیگری بودیم. البته وقتی ناشران باسابقه معیارهای نانوشتهی اخلاقی را زیر پا میگذارند، دیگر از همکاران تازهوارد انتظاری بیش از این نمیرود و نمونهاش میشود انتشارات ن. (نام محفوظ) که گویا برای عقب نماندن از همسنخانِ خود در نمایشگاه کتاب امسال، رونویسی م. ح. از ترجمهی رضا کریم مجاور از رمان «عمویم جمشید...» را به عنوان تازههای نشر خود معرفی و توزیع کند؛ ترجمهای که حرف و حدیثهای زیادی را در محافل ادبی و فضای مجازی به راه انداخت، البته این بار حرفی از کیفیت یا ضعف ترجمه در میان نبود. شواهد موجود و مقایسهی دو متن ترجمه شده موارد زیادی پیش روی کارشناسان و اهالی فن گذاشت؛ ادلهای که اینبار مکتوب است و قابل ارایه، شباهت دو متن ترجمه تا آن جایی است که نزدیکی سبک و سیاق و لحن، رسمالخط، علائم سجاوندی و نگارشی و اصطلاحات خاصِ مختص مترجم این رمان (رضا کریممجاور) به دست آقای م. ح. به گونهای دقیق رونویسی شده که با درنظرگرفتن کل متن، اختلاف این دو ترجمه کمتر از یک صفحه است. انتشارات افراز پس از بررسیهای لازم و مراجعه به مراجع ذیصلاح، تصمیم به احقاق حقوق مترجم و نشر، و همچنین برای پایان دادن به این رفتارهای غیرحرفهای و غیر اخلاقی، ارایه شکایت از طریق دادگاه رسانه را حق خود دانسته و به این مهم اقدام کرده است.
*برگرفته از: ایسنا
فراخوان مسابقه ادبی داستان کوتاه صادق هدایت
📚telegram.me/Teleklidar
با فرا رسیدن پانزدهمین دوره «مسابقه ادبی داستان کوتاهنویسی صادق هدایت»، علاقهمندان میتوانند از ایران و خارج از کشور، داستانهای خود را طبق مقررات مسابقه ارسال کنند.
به گزارش ایسنا، در این مسابقه هر نویسنده میتواند یک داستان کوتاه و بِکر خود را بفرستد. موضوع داستانها آزاد است و آخرین فرصت ارسال آثار اول آبان ماه قید شده است.
به چهار نفر نویسنده بهترین داستانها، جوایزی اهدا میشود.
مقررات شرکت در این مسابقه به شرح زیر است:
- هر نویسنده میتواند فقط یک داستان کوتاهِ منتشر نشدهی خود را برای شرکت در مسابقه ارسال کند.
- داستان ارسالی نباید از هزار کلمه کمتر و از چهار هزار کلمه بیشتر باشد و به 2 روش قابل ارسال است:
الف) ارسال به ایمیل دفتر هدایت jahangirhedayat@gmail.com
ب) ارسال به صندوق پستی 365-19585 به نام دفترهدایت. داستانهایی که به طریق پستی ارسال میشوند، لازم است بریک روی صفحه به صورت تایپ شده و در چهار نسخه فرستاده شوند.
- نویسندگانی که در این مسابقه شرکت میکنند، لازم است توجه فرمایند تا تعیین برندگان و نیز انتخاب داستانها برای چاپ در مجموعه آثار برگزیده از درج داستان ارسالی خود در کتابها، نشریات و سایتهای اینترنتی و یا ارسال برای مسابقه داستان نویسی دیگر خودداری کنند. در غیر این صورت داستان فرستاده شده در مسابقه شرکت داده نمیشود.
- ارسال داستان برای این مسابقه به این معنی است که نویسنده در صورت انتخاب، رضایت خود را برای چاپ داستان ارسالی در مجموعه داستانهای برگزیده اعلام داشته است. دفتر هدایت مجاز به ویرایش داستانها است. داستانهای ارسالی مسترد نخواهد شد.
- داستانک، داستان بدون عنوان یا نام نویسنده و یا با نام مستعار نویسنده مطلقا پذیرفته نمیشود.
- مهلت ارسال آثار تا سیام مهرماه سال جاری است. داستانهای برتر و اسامی برندگان و اهدای جوائز در مراسم بهمن ماه 1395 اعلام میشود. جوایز برندگان خارج از کشور به نماینده آنها اهداء خواهد شد.
- کلیه علاقهمندان و فارسی زبانان از کشورهای همسایه و دیگر کشورها میتوانند در این مسابقه شرکت کنند.
بر اساس این فراخوان، نام داوران در مراسم پایانی اعلام خواهد شد و به داستانهای برگزیده به انتخاب هیئت داوران تندیس صادق هدایت یا لوح تقدیر اهداء میشود. همچنین دفتر صادق هدایت با همکاری مؤسسات ادبی خارج از کشور، مجموعه بهترین داستانهای مسابقه را در خارج از کشور چاپ و منتشر میکنند.
علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانند با دفتر هدایت :22556607 یا ایمیل : jahangirhedayat@gmail.com تماس بگیرند.
📚telegram.me/Teleklidar
با فرا رسیدن پانزدهمین دوره «مسابقه ادبی داستان کوتاهنویسی صادق هدایت»، علاقهمندان میتوانند از ایران و خارج از کشور، داستانهای خود را طبق مقررات مسابقه ارسال کنند.
به گزارش ایسنا، در این مسابقه هر نویسنده میتواند یک داستان کوتاه و بِکر خود را بفرستد. موضوع داستانها آزاد است و آخرین فرصت ارسال آثار اول آبان ماه قید شده است.
به چهار نفر نویسنده بهترین داستانها، جوایزی اهدا میشود.
مقررات شرکت در این مسابقه به شرح زیر است:
- هر نویسنده میتواند فقط یک داستان کوتاهِ منتشر نشدهی خود را برای شرکت در مسابقه ارسال کند.
- داستان ارسالی نباید از هزار کلمه کمتر و از چهار هزار کلمه بیشتر باشد و به 2 روش قابل ارسال است:
الف) ارسال به ایمیل دفتر هدایت jahangirhedayat@gmail.com
ب) ارسال به صندوق پستی 365-19585 به نام دفترهدایت. داستانهایی که به طریق پستی ارسال میشوند، لازم است بریک روی صفحه به صورت تایپ شده و در چهار نسخه فرستاده شوند.
- نویسندگانی که در این مسابقه شرکت میکنند، لازم است توجه فرمایند تا تعیین برندگان و نیز انتخاب داستانها برای چاپ در مجموعه آثار برگزیده از درج داستان ارسالی خود در کتابها، نشریات و سایتهای اینترنتی و یا ارسال برای مسابقه داستان نویسی دیگر خودداری کنند. در غیر این صورت داستان فرستاده شده در مسابقه شرکت داده نمیشود.
- ارسال داستان برای این مسابقه به این معنی است که نویسنده در صورت انتخاب، رضایت خود را برای چاپ داستان ارسالی در مجموعه داستانهای برگزیده اعلام داشته است. دفتر هدایت مجاز به ویرایش داستانها است. داستانهای ارسالی مسترد نخواهد شد.
- داستانک، داستان بدون عنوان یا نام نویسنده و یا با نام مستعار نویسنده مطلقا پذیرفته نمیشود.
- مهلت ارسال آثار تا سیام مهرماه سال جاری است. داستانهای برتر و اسامی برندگان و اهدای جوائز در مراسم بهمن ماه 1395 اعلام میشود. جوایز برندگان خارج از کشور به نماینده آنها اهداء خواهد شد.
- کلیه علاقهمندان و فارسی زبانان از کشورهای همسایه و دیگر کشورها میتوانند در این مسابقه شرکت کنند.
بر اساس این فراخوان، نام داوران در مراسم پایانی اعلام خواهد شد و به داستانهای برگزیده به انتخاب هیئت داوران تندیس صادق هدایت یا لوح تقدیر اهداء میشود. همچنین دفتر صادق هدایت با همکاری مؤسسات ادبی خارج از کشور، مجموعه بهترین داستانهای مسابقه را در خارج از کشور چاپ و منتشر میکنند.
علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانند با دفتر هدایت :22556607 یا ایمیل : jahangirhedayat@gmail.com تماس بگیرند.
حراج 3 میلیون دلاری یکی از اولین نسخههای «آلیس در سرزمین عجایب» در حراج کریستی نیویورک
@teleklidar
@teleklidar
اگر سگ ژرمن شپرد اصل را دیده باشید احتمالا متوجه شده اید که وقتی سگ سرپا می ایستد پشتش به زمین نزدیک تر است. برای همین، همیشه به نظر می رسد حیوان آماده حمله یا پریدن وحشیانه به جلوست. این "ظاهر" مورد پسند پرورش دهندگان قرار گرفت و نسل های بعدِ این نژاد طوری پرورش داده شدند که پاهای پشتی کوتاه تری داشته باشند. در نتیجه، سگ های ژرمن شپرد -حتی اصیل ترین شان- امروز بیش از حد از دیسپلازی کفل رنج می برند، یک بیماری دردناک ژنتیکی که نهایتا باعث می شود صاحبان، دل از حیوان دلبندشان بردارند و آن را از سر ترحم راحت کنند، یا هزاران دلار صرف عمل های جراحی بی فایده و دردناک تری روی حیوان کنند. تقریبا تمام حیوانات پرورشی مهم نیست در چه شرایطی زندگی کنند -آزاد، ارگانیک، رها- طوری طراحی شده اند که سرنوشتی جز درد و زجر در انتظارشان نیست. پرورش صنعتی که به پرورش دهندگان اجازه می دهد با استفاده از آنتی بیوتیک ها، داروهای دیگر و حبس کنترل شده، حیوانات بیمار و پرسودی پرورش دهند، بعضی وقت ها باعث تولد موجوداتی هیولاگونه و ناقص الخلقه می شود.
📚telegram.me/Teleklidar
ا***ا
معرفی اختصاصی کتاب در #کلبه_کتاب_کلیدر_klidar.ir
📗 #حیوان_خواری
#جاناتان_سفران_فوئر
ترجمه ی #ثمین_نبی_پور
نشر #مثلث
چاپ اول 1395
318 ص قطع رقعی
قیمت: 23000 تومان
ا***ا
"این کتاب، بخشی از سیر و سفری شخصی است. بخشی از افشاگری مدرن و کتابی به شدت صادقانه درباره غذا که اندیشه انسان را تحریک می کند. دستاورد نادر فوئر این است که نه از پیچیدگی های جذابیت گوشت خواری منزجر است و نه از واقعیت های مربوط به سلاخ خانه ها و کارخانه های محصولات گوشتی و مرغداری ها و تاثیرشان بر جهانی که ما در آن زندگی می کنیم."
آرون گروس
"کتاب پیش رو، سلیقه غذایی من را تغییر داد.. پس از خواندن این کتاب آن را به تمام عزیزانم هدیه دادم. کتاب به من یادآوری کرد آنچه برای خوردن برمی گزینیم نه تنها نشان دهنده فیزیک جسمانی که انسانیت مان نیز هست."
ناتالی پورتمن
📚telegram.me/Teleklidar
ا***ا
معرفی اختصاصی کتاب در #کلبه_کتاب_کلیدر_klidar.ir
📗 #حیوان_خواری
#جاناتان_سفران_فوئر
ترجمه ی #ثمین_نبی_پور
نشر #مثلث
چاپ اول 1395
318 ص قطع رقعی
قیمت: 23000 تومان
ا***ا
"این کتاب، بخشی از سیر و سفری شخصی است. بخشی از افشاگری مدرن و کتابی به شدت صادقانه درباره غذا که اندیشه انسان را تحریک می کند. دستاورد نادر فوئر این است که نه از پیچیدگی های جذابیت گوشت خواری منزجر است و نه از واقعیت های مربوط به سلاخ خانه ها و کارخانه های محصولات گوشتی و مرغداری ها و تاثیرشان بر جهانی که ما در آن زندگی می کنیم."
آرون گروس
"کتاب پیش رو، سلیقه غذایی من را تغییر داد.. پس از خواندن این کتاب آن را به تمام عزیزانم هدیه دادم. کتاب به من یادآوری کرد آنچه برای خوردن برمی گزینیم نه تنها نشان دهنده فیزیک جسمانی که انسانیت مان نیز هست."
ناتالی پورتمن
📗 #حیوان_خواری
#جاناتان_سفران_فوئر
ترجمه ی #ثمین_نبی_پور
نشر #مثلث
چاپ اول 1395
318 ص قطع رقعی
قیمت: 23000 تومان
📚telegram.me/Teleklidar
#جاناتان_سفران_فوئر
ترجمه ی #ثمین_نبی_پور
نشر #مثلث
چاپ اول 1395
318 ص قطع رقعی
قیمت: 23000 تومان
📚telegram.me/Teleklidar
این هم کتاب های تازه ای که امروز 11 خرداد به کلبه کتاب کلیدر رسیدند. (چاپ اول و تجدید چاپ)
@teleklidar
@teleklidar
معرفی اختصاصی کتاب در #کلبه_کتاب_کلیدر
📗 #درباره_انسان_و_جامعه_انسانی
نویسنده: #احسان_طبری
12خرداد1395
📚telegram.me/Teleklidar
#میترا_باوفا
◀️دانشمند فقید احسان طبری (1368-1295) در این کتاب «فیض ستاندن از بینش و باور مورد پذیرش خود» یعنی بینش علمی مارکسیستی و با بهره گیری از دستاوردهای«علوم و آزمون های بزرگ اجتماعی معاصر» به بررسی روند تکامل انسان و جامعه می پردازد. او که اندیشمندی جانب دار و انسان گرا و خوش ببین به آینده روشن بشر است، در این رساله بار دیگر تلاش می کند از راه کنکاش در سیر رویدادهای تاریخی و روند های اجتماعی و بررسی گستره ای قابل توجه از تاریخ تفکر اجتماعی،« خطوط کلی سرنوشت آینده» انسان را با روشن بینی و خوش بینی علمی ترسیم کند. مانند دیگر نوشته ای علمی و پژوهشی دیگرش، احسان طبری این بار نیز_اگر چه به شیوه ای و زبان دیگر_تلاش می کند دانش و آگاهی علمی پایه ای لازم برای شناخت هر چه بهتر و دقیق تر بافت اجتماعی را در اختیار خواننده و«به ویژه زنان و مردانی که طلایه داران نببرد گسترده زحمتکشان برای دگرسازی جهانند» بگذارد. می گوید:«ماهیت و زندگی را در جز از این راه نمی توان شناخت.»
به این منظور، نویسنده در رشته ای بهم پیوسته و منطقی، می کوشد تکامل جامعه را با مرور خود روندهای اجتماعی و آنچه به طور عینی رخ داده است توضیح دهد. نخست به ماهیت جامعه به مثابه یک مقوله هستی وسپس زیر بنای طبیعی تکامل انسان و جامعه می پردازد. سپس بنیادهای اقتصادی و اجتماعی تحولات اجتماعی را ترسیم می کند و از آنجا به بررسی زندگی معنوی، فرهنگی و روحی جامعه می پردازد و مضمون و محتوای مقوله هایی مثل سیاست و حقوق و اخلاق را در چارچوب تحول جامعه مورد توجه قرار می دهد. در نهایت، اندکی درباره جهان امروز بحث می کند و پس از نگاهی به«شیوه زندگی» به مقوله« بهروزی انسان» و« ایجاد سعادت بهم پیوسته فردی و اجتماعی» می پردازد که هدف همیشگی جامعه انسانی و پیکارگران انسان دوست است.
◀️در فصل ششم «شیوه زندگی» کتاب می خوانیم:
مقوله «شیوه زندگی» اخیرا در جامعه شناسی راه یافته و جای خود را گشوده است و اکنون بیش از پیش ثابت شده است که هر نظام اجتماعی و هر دوران آن «شیوه زندگی» خود را، در مناسبات مادی و معنوی انسان های معاصر با یکدیگر، می آفرینند: شیوه مسکن، پوشاک، خوراک، اثاث، پرورش کودک، عروسی، سوگواری، آداب معاشرت، روش تفریح، مسافرت، گذران ساعات فراغت، ازدواج و غیره.
شیوه زندگی به معنای «آداب و رسوم» متداول در جامعه، به معنای «قوانین»، به معنای «نظام اجتماعی_اقتصادی«، به معنای فرهنگ و تمدن جامعه نیست و چیزی است اختلاطی که همه این عناصر و عوامل در آن دخالت دارند ولی خود روند و کیفیت مستقلی است.
شیوه زندگی یعنی طرز معیشت روزانه طبقات و قشر های یک جامعه در زمان و مکان معین که در حکم برآیند عوامل مختلفی است.
ا***ا
عنوان: #درباره_انسان_و_جامعه_انسانی
نویسنده: #احسان_طبری
ناشر: #فردوس
چاپ اول 1395
قیمت: 15000تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
📗 #درباره_انسان_و_جامعه_انسانی
نویسنده: #احسان_طبری
12خرداد1395
📚telegram.me/Teleklidar
#میترا_باوفا
◀️دانشمند فقید احسان طبری (1368-1295) در این کتاب «فیض ستاندن از بینش و باور مورد پذیرش خود» یعنی بینش علمی مارکسیستی و با بهره گیری از دستاوردهای«علوم و آزمون های بزرگ اجتماعی معاصر» به بررسی روند تکامل انسان و جامعه می پردازد. او که اندیشمندی جانب دار و انسان گرا و خوش ببین به آینده روشن بشر است، در این رساله بار دیگر تلاش می کند از راه کنکاش در سیر رویدادهای تاریخی و روند های اجتماعی و بررسی گستره ای قابل توجه از تاریخ تفکر اجتماعی،« خطوط کلی سرنوشت آینده» انسان را با روشن بینی و خوش بینی علمی ترسیم کند. مانند دیگر نوشته ای علمی و پژوهشی دیگرش، احسان طبری این بار نیز_اگر چه به شیوه ای و زبان دیگر_تلاش می کند دانش و آگاهی علمی پایه ای لازم برای شناخت هر چه بهتر و دقیق تر بافت اجتماعی را در اختیار خواننده و«به ویژه زنان و مردانی که طلایه داران نببرد گسترده زحمتکشان برای دگرسازی جهانند» بگذارد. می گوید:«ماهیت و زندگی را در جز از این راه نمی توان شناخت.»
به این منظور، نویسنده در رشته ای بهم پیوسته و منطقی، می کوشد تکامل جامعه را با مرور خود روندهای اجتماعی و آنچه به طور عینی رخ داده است توضیح دهد. نخست به ماهیت جامعه به مثابه یک مقوله هستی وسپس زیر بنای طبیعی تکامل انسان و جامعه می پردازد. سپس بنیادهای اقتصادی و اجتماعی تحولات اجتماعی را ترسیم می کند و از آنجا به بررسی زندگی معنوی، فرهنگی و روحی جامعه می پردازد و مضمون و محتوای مقوله هایی مثل سیاست و حقوق و اخلاق را در چارچوب تحول جامعه مورد توجه قرار می دهد. در نهایت، اندکی درباره جهان امروز بحث می کند و پس از نگاهی به«شیوه زندگی» به مقوله« بهروزی انسان» و« ایجاد سعادت بهم پیوسته فردی و اجتماعی» می پردازد که هدف همیشگی جامعه انسانی و پیکارگران انسان دوست است.
◀️در فصل ششم «شیوه زندگی» کتاب می خوانیم:
مقوله «شیوه زندگی» اخیرا در جامعه شناسی راه یافته و جای خود را گشوده است و اکنون بیش از پیش ثابت شده است که هر نظام اجتماعی و هر دوران آن «شیوه زندگی» خود را، در مناسبات مادی و معنوی انسان های معاصر با یکدیگر، می آفرینند: شیوه مسکن، پوشاک، خوراک، اثاث، پرورش کودک، عروسی، سوگواری، آداب معاشرت، روش تفریح، مسافرت، گذران ساعات فراغت، ازدواج و غیره.
شیوه زندگی به معنای «آداب و رسوم» متداول در جامعه، به معنای «قوانین»، به معنای «نظام اجتماعی_اقتصادی«، به معنای فرهنگ و تمدن جامعه نیست و چیزی است اختلاطی که همه این عناصر و عوامل در آن دخالت دارند ولی خود روند و کیفیت مستقلی است.
شیوه زندگی یعنی طرز معیشت روزانه طبقات و قشر های یک جامعه در زمان و مکان معین که در حکم برآیند عوامل مختلفی است.
ا***ا
عنوان: #درباره_انسان_و_جامعه_انسانی
نویسنده: #احسان_طبری
ناشر: #فردوس
چاپ اول 1395
قیمت: 15000تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
عنوان: #درباره_انسان_و_جامعه_انسانی
نویسنده: #احسان_طبری
ناشر: #فردوس
چاپ اول 1395
قیمت: 15000تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
نویسنده: #احسان_طبری
ناشر: #فردوس
چاپ اول 1395
قیمت: 15000تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
Forwarded from Mozaffari_ir
⭕️ به یمن احراز عنوان #پایتختی_کتاب_کشور برای نیشابورعزیز در سال ۱۳۹۵ وباهدف توسعه فرهنگ کتابخوانی ،
یک کتاب شاخص به مخاطبین گرامی معرفی گردد.
🔴 #معرفی_کتاب
✅ کتاب "ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می دانستم"
نويسنده: تینا سیلیگ
مترجم: محمدرضا آل ياسين
ناشر: هامون
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 228
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1394
این کتاب نقل ماجراهای جذاب و حیرت انگیز افرادی است که نویسنده در مقام استاد، محقق، مشاور مدیریت و مربی کارآفرینی با آنان سر و کار داشته است.
بعضی از این ماجراها در کلاسهای دانشگاهی، برخی در حوزهی مدیریت و اجرا، و شماری در خلال زندگی روزمره مردم اتفاق افتاده است.
نقطهی اشتراک همهی این افراد آن است که بر تمام الگوها و مفروضات از پیش تعیین شده در ذهنشان خط بطلان کشیده و از چشماندازی کاملا متفاوت به همه چیز نگریستند.
در نتیجه موقعیتهای به ظاهر پیشپا افتاده و به درد نخور را به فرصتهایی مبدل ساختند که هرگز در حیطهی تصور و تخیلشان نمیگنجید.
با مطالعهی این کتاب به این کشف بزرگ نایل خواهید آمد که مسایل همان فرصتها در جامهی مجهول و مبدل است و میتوان با همتی مردانه و ارادهی قاطع برای احیای شکستهای گذشته قیام کرد.
«دکتر تینا سیلیگ مدیر اجرایی مرکز کارآفرینی دانشگاه استنفورد است و دورههای متعددی را در زمینهی ابتکار، خلاقیت و نوآوری در دانشکدهی علوم مدیریتی این دانشگاه تدریس میکند. او در سالهای اخیر با نگارش چند کتاب، و اجرای سخنرانیها و برپایی کارگاههای آموزشی متعدد گامی بزرگ برای ترویج نوآوری و کارآفرینی در سراسر جهان برداشته است.»
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ کانال اطلاع رسانی غلامحسین مظفری 👇
🆔 https://telegram.me/joinchat/Ar531Dwy9-T0fRG2ZnSx6g
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ صفحه شخصی دکتر مظفری در اینستاگرام 👇
🆔 instagram.com/_u/mozaffari_ir
یک کتاب شاخص به مخاطبین گرامی معرفی گردد.
🔴 #معرفی_کتاب
✅ کتاب "ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می دانستم"
نويسنده: تینا سیلیگ
مترجم: محمدرضا آل ياسين
ناشر: هامون
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 228
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1394
این کتاب نقل ماجراهای جذاب و حیرت انگیز افرادی است که نویسنده در مقام استاد، محقق، مشاور مدیریت و مربی کارآفرینی با آنان سر و کار داشته است.
بعضی از این ماجراها در کلاسهای دانشگاهی، برخی در حوزهی مدیریت و اجرا، و شماری در خلال زندگی روزمره مردم اتفاق افتاده است.
نقطهی اشتراک همهی این افراد آن است که بر تمام الگوها و مفروضات از پیش تعیین شده در ذهنشان خط بطلان کشیده و از چشماندازی کاملا متفاوت به همه چیز نگریستند.
در نتیجه موقعیتهای به ظاهر پیشپا افتاده و به درد نخور را به فرصتهایی مبدل ساختند که هرگز در حیطهی تصور و تخیلشان نمیگنجید.
با مطالعهی این کتاب به این کشف بزرگ نایل خواهید آمد که مسایل همان فرصتها در جامهی مجهول و مبدل است و میتوان با همتی مردانه و ارادهی قاطع برای احیای شکستهای گذشته قیام کرد.
«دکتر تینا سیلیگ مدیر اجرایی مرکز کارآفرینی دانشگاه استنفورد است و دورههای متعددی را در زمینهی ابتکار، خلاقیت و نوآوری در دانشکدهی علوم مدیریتی این دانشگاه تدریس میکند. او در سالهای اخیر با نگارش چند کتاب، و اجرای سخنرانیها و برپایی کارگاههای آموزشی متعدد گامی بزرگ برای ترویج نوآوری و کارآفرینی در سراسر جهان برداشته است.»
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ کانال اطلاع رسانی غلامحسین مظفری 👇
🆔 https://telegram.me/joinchat/Ar531Dwy9-T0fRG2ZnSx6g
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ صفحه شخصی دکتر مظفری در اینستاگرام 👇
🆔 instagram.com/_u/mozaffari_ir
درود
◀️ا◀️ا◀️
◀️ا◀️
◀️ا
هجدهمین قرعه کشی کلبه کتاب کلیدر (برای دوستانی که از یکم تا ششم خردادماه از کلیدر کتاب خریده اند) دقایقی پیش توسط خانم بهار بازوبندی انجام شد و خانم "ابراهیمیان" برنده شدند. ایشان می توانند با مراجعه به کلبه کتاب کلیدر، هدیه 50هزار تومانی کتاب های دلخواه خود را انتخاب کنند.
تبریک به ایشان و سپاس از همراهی دوستان🌹
📚telegram.me/Teleklidar
◀️ا◀️ا◀️
◀️ا◀️
◀️ا
هجدهمین قرعه کشی کلبه کتاب کلیدر (برای دوستانی که از یکم تا ششم خردادماه از کلیدر کتاب خریده اند) دقایقی پیش توسط خانم بهار بازوبندی انجام شد و خانم "ابراهیمیان" برنده شدند. ایشان می توانند با مراجعه به کلبه کتاب کلیدر، هدیه 50هزار تومانی کتاب های دلخواه خود را انتخاب کنند.
تبریک به ایشان و سپاس از همراهی دوستان🌹
📚telegram.me/Teleklidar
از خانم بهار بازوبندی (10 ساله) که قرعه کشی این هفته را انجام دادند سپاسگزاریم.
@teleklidar
@teleklidar
کلیدر
دو اعتراض «اعظم کیانافراز»، مدیر مسوول انتشارات #افراز به سرقت ادبی از آثار نویسنده کُرد، #بختیار_علی 📚telegram.me/Teleklidar #آخرین_انار_دنیا، شاهکار نویسندهی شهیر کردزبان ناآشنای دیروز و نامآشنای امروزِ مخاطب ایرانی، #بختیار_علی، در سال ۱۳۸۷ با ترجمهی…
یک مترجم ادبیات کردی که در چند روز گذشته تحت اتهام سرقت ادبی در انتشار یک رمان ترجمه از بختیار علی قرار گرفته، توضیح و پاسخهایی ارایه کرد. او هم در این متن با ادعاهایی متقابل، اعلام کرده که ممکن است موضوع را از طریق مراجع قضایی ذیصلاح پیگیری کند.
📚telegram.me/Teleklidar
#مریوان_حلبچهای در یادداشتی که با عنوان «اعتراض یک مترجم بە وضعیت نشر در ایران» در اختیار بخش ادبیات و کتاب ایسنا قرار گرفته، ابتدا این بیت به نقل از بیدل دهلوی آمده است:
تیغی که به زنگار فرو رفت نیام است
آن لب که سخن سنج نباشد لب بام است
او در ادامه بیان کرده است: دیروز در خبرگزاری ایسنا نامهی اعتراضی سرکار خانم ک. ا. (نام محفوظ) را دیدم و هیچ تعجب نکردم، زیرا ادامهی هیاهوی چند روز پیش همسرش در گروههای تلگرام و صفحات اجتماعی دیگر بود. از چند سال پیش که برای اولین بار دیداری با خانم ا. داشتم بهعنوان یکی از دستاندرکاران جشنوارهی بینالمللی گلاویژ که بیست سال است پاییز هر سال به مدت یک هفته در شهر سلیمانیه عراق برگزار می شود، شاعران، نویسندگان و پژوهشگران از کشورهای مختلف از جمله ایران دعوت میشوند و آثارشان را میخوانند و به گفتوگو و تبادل نظر میپردازند. بنده مسئولیت بخش ارتباط با ایران را به عهده دارم و تا اکنون بیش از 150 شاعر، نویسنده و منتقد را به جشنواره دعوت کردهام. از ایشان خواهش کردم از نام فستیوال گلاویژ سوء استفاده نکنند و کتابی را که برنده جایزهی گلاویژ نشده، روی جلدش به نادرستی ننویسند و از اعتبار جشنواره سوء استفاده نکنند.
در بخش دیگری از این نامه آمده است: البته ایشان نه تنها از اعتبار موسسهی فرهنگی گلاویژ سوء استفاده کرد، بلکه از نام فیلمساز بزرگی چون #دیوید_لینچ به ناراستی نقل قول کرده است: (اگر بخواهم 10 کتاب برتری را که خواندهام نام ببرم، 4 تایش را #بختیار_علی نوشته است). لینچ هیچگاه این حرف را نزده زیرا تا آن روز هیچکدام از رمانهای بختیار علی به هیچ زبان دیگری ترجمه نشده بود. نشر ا. به اینها بسنده نکرده و در پشت جلد کتاب نوشته است: (چنانچه بخواهیم ترجمه به زبانهای مختلف را معیاری برای جهانی شدن یک رمان بدانیم، #آخرین_انار_دنیا رمانی جهانی است، چراکه تا اکنون به زبانهای آلمانی، روسی، انگلیسی، عربی، یونانی، ترکی و اخیرا هم به اسپانیایی برگردانده شده و هنوز هم در نشریات ادبی دنیا نقدهایی میخورد)...
👇👇👇
📚telegram.me/Teleklidar
#مریوان_حلبچهای در یادداشتی که با عنوان «اعتراض یک مترجم بە وضعیت نشر در ایران» در اختیار بخش ادبیات و کتاب ایسنا قرار گرفته، ابتدا این بیت به نقل از بیدل دهلوی آمده است:
تیغی که به زنگار فرو رفت نیام است
آن لب که سخن سنج نباشد لب بام است
او در ادامه بیان کرده است: دیروز در خبرگزاری ایسنا نامهی اعتراضی سرکار خانم ک. ا. (نام محفوظ) را دیدم و هیچ تعجب نکردم، زیرا ادامهی هیاهوی چند روز پیش همسرش در گروههای تلگرام و صفحات اجتماعی دیگر بود. از چند سال پیش که برای اولین بار دیداری با خانم ا. داشتم بهعنوان یکی از دستاندرکاران جشنوارهی بینالمللی گلاویژ که بیست سال است پاییز هر سال به مدت یک هفته در شهر سلیمانیه عراق برگزار می شود، شاعران، نویسندگان و پژوهشگران از کشورهای مختلف از جمله ایران دعوت میشوند و آثارشان را میخوانند و به گفتوگو و تبادل نظر میپردازند. بنده مسئولیت بخش ارتباط با ایران را به عهده دارم و تا اکنون بیش از 150 شاعر، نویسنده و منتقد را به جشنواره دعوت کردهام. از ایشان خواهش کردم از نام فستیوال گلاویژ سوء استفاده نکنند و کتابی را که برنده جایزهی گلاویژ نشده، روی جلدش به نادرستی ننویسند و از اعتبار جشنواره سوء استفاده نکنند.
در بخش دیگری از این نامه آمده است: البته ایشان نه تنها از اعتبار موسسهی فرهنگی گلاویژ سوء استفاده کرد، بلکه از نام فیلمساز بزرگی چون #دیوید_لینچ به ناراستی نقل قول کرده است: (اگر بخواهم 10 کتاب برتری را که خواندهام نام ببرم، 4 تایش را #بختیار_علی نوشته است). لینچ هیچگاه این حرف را نزده زیرا تا آن روز هیچکدام از رمانهای بختیار علی به هیچ زبان دیگری ترجمه نشده بود. نشر ا. به اینها بسنده نکرده و در پشت جلد کتاب نوشته است: (چنانچه بخواهیم ترجمه به زبانهای مختلف را معیاری برای جهانی شدن یک رمان بدانیم، #آخرین_انار_دنیا رمانی جهانی است، چراکه تا اکنون به زبانهای آلمانی، روسی، انگلیسی، عربی، یونانی، ترکی و اخیرا هم به اسپانیایی برگردانده شده و هنوز هم در نشریات ادبی دنیا نقدهایی میخورد)...
👇👇👇
👆👆👆
همانطور که پیشتر اشاره کردم، این رمان تا آن لحظه به هیچ زبانی ترجمه نشده بود و همهی اینها ساخته و پرداخته ذهن ناشر و مترجم بوده است؛ آن هم ناشری که دیگران را به باد انتقاد میگیرد و ادعای اخلاق گرایی دارد. در همین کتاب نشر ا. سخنرانی دوستم رضا خندان مهابادی را دربارهی آخرین انار دنیا چاپ کرده است. این سخنرانی دربارهی ترجمه بنده از آخرین انار دنیا است که نشر ثالث چاپ کرده است. سخنرانی که در فستیوال گلاویژ در تاریخ 27/ 11/ 2006 توسط رضا خندان به فارسی خوانده شد و هم زمان بنده به کردی ترجمه کردم و روز بعد در نشریه جشنواره به چاپ رسید. آ. س. (نام محفوظ) مترجم نشر ا. این سخنرانی را از جناب رضا خندان میگیرد که به دوست و همکارش ر. ک. م. بدهد که بخواند. اما در کتاب خود به چاپ میرساند. هر چه اعتراض کردم که این مطلب دربارهی ترجمهی من از آخرین انار دنیا است و باید در چاپهای بعدی از کتاب حذف شود اما افسوس نه تنها حذف نکرد، بلکه کتاب دیگری به ترجمهی ر. ک. م. و آ. س. تحت عنوان محلهی مترسکها منتشر کرد که این بار نه تنها به نادرستی نوشته بود تمام داستانهای این کتاب برندهی جایزهی گلاویژ هستند، بلکه توهمشان بزرگتر شده بود و جایزهی وهمی دیگری را به نام جایزهی تیشک روی جلد کتاب اضافه کرده بودند که وجود خارجی نداشت. علاوه بر این دو مترجم عزیز، روی جلد کتاب نوشته بودند داستانهای نویسندگان نسل امروز کردستان عراق. در حالی که تنها دو تن از این نویسندگان از کردستان عراق بودند و بقیه از داستاننویسان قدیم و یا حتی از شاعرانی بودند که در اینجا بهعنوان داستاننویس نسل جدید معرفی شده بودند.
او در ادامه نیز آورده است: سال 2010 بختیار علی که مثل همیشه رمانهایش را پیش از چاپ برایم میفرستاد که بخوانم و ویرایشش کنم، رمان «عمویم جمشید خان که باد همیشه او را با خود م برد» را برایم فرستاد، بعد از خواندن از ایشان اجازه گرفتم تا به زبان فارسی ترجمهاش کنم و ایشان موافقت خود را مثل همیشه به صورت مکتوب اعلام کردند. پس از اتمام ترجمه در منزل استاد علیاشرف درویشیان بودیم که دوست عزیزم رضا خندان و همسر آقای درویشیان و چند مهمان دیگر از جمله آقای آ. س. که خود را کارشناس بخش ادبیات کردی نشر مروارید معرفی کرد و از بنده خواست تا رمان «عمویم جمشید خان که باد همیشه او را با خود میبرد» را به ایشان و نشر مروارید بسپارم برای چاپ کتاب. من نیز پذیرفتم و کتاب را به آنها سپردم. پس از 8 ماه و چند روز به تهران آمدم و سراغ کتاب را از آقای س. گرفتم و ایشان مرا به نشر مروارید فرستاد. در کمال ناباوری گفتند: این رمان برای چاپ مورد پسند ما نیست. ابتدا فکر کردم از نظر ممیزی و سانسور مشکل پیدا کرده است، بعدها متوجه شدم کتاب اصلا فیپا ندارد و برای چاپ به وزارتخانه فرستاده نشده است. هنگامی که از آقای س. توضیح خواستم چرا کتابی که خود درخواست کرده بود برای چاپ، نمیخواهند آن را چاپ کنند؟ تنها گفتند شرمنده ام؛ من کارشناس این رمان نبودهام، بلکه دوست و همکارم ر. ک. م. ترجمه را نپسندیده است. اگر نشر ا. ادعا میکند خود و مترجمش اجازهی کتبی بختیار علی را دارند، من اولین مترجم ایشان در ایران هستم و هم اکنون اجازهی کتبی نامبرده را دارم. ایشان ادعا دارند ترجمهی من رونویسی از ترجمهی ا. است، درست برعکس. مترجم نشر ایشان از روی ترجمهی من برداشته است.
حلبچهای در ادامه مدعی شده است: آقای ر. ک. م. ترجمهی بنده از رمان حصار و سگ های پدرم که سال 84 توسط نشر چشمه چاپ شد و با استقبال زیادی روبه رو شد برداشته است و با اندکی دخل و تصرف در نشر ا. چاپ نموده است.
بنده 20 سال است به طور حرفه ای از زبان کردی به فارسی و بر عکس ترجمه میکنم و تا کنون 50 جلد کتاب به هر دو زبان در زمینه داستان، رمان، نمایشنامه و شعر چاپ کردهام و استقبال گرم مخاطبان هر دو زبان از کتابهایم دلیلی پر واضح است براین مدعایم. به رونویسی از ترجمهی کسی نیازی ندارم که خود چنین کارنامهای را دارم. امیدوارم پیش از اینکه شکایت من از طرف خود و موسسهی گلاویژ به مرحلهی اجرا برسد، نشر ا. خود از مخاطبان و ناشران و همچنین دیوید لینچ عذرخواهی کند و بیش از این به دنبال حاشیهسازی نباشد.
📚telegram.me/teleklidar
همانطور که پیشتر اشاره کردم، این رمان تا آن لحظه به هیچ زبانی ترجمه نشده بود و همهی اینها ساخته و پرداخته ذهن ناشر و مترجم بوده است؛ آن هم ناشری که دیگران را به باد انتقاد میگیرد و ادعای اخلاق گرایی دارد. در همین کتاب نشر ا. سخنرانی دوستم رضا خندان مهابادی را دربارهی آخرین انار دنیا چاپ کرده است. این سخنرانی دربارهی ترجمه بنده از آخرین انار دنیا است که نشر ثالث چاپ کرده است. سخنرانی که در فستیوال گلاویژ در تاریخ 27/ 11/ 2006 توسط رضا خندان به فارسی خوانده شد و هم زمان بنده به کردی ترجمه کردم و روز بعد در نشریه جشنواره به چاپ رسید. آ. س. (نام محفوظ) مترجم نشر ا. این سخنرانی را از جناب رضا خندان میگیرد که به دوست و همکارش ر. ک. م. بدهد که بخواند. اما در کتاب خود به چاپ میرساند. هر چه اعتراض کردم که این مطلب دربارهی ترجمهی من از آخرین انار دنیا است و باید در چاپهای بعدی از کتاب حذف شود اما افسوس نه تنها حذف نکرد، بلکه کتاب دیگری به ترجمهی ر. ک. م. و آ. س. تحت عنوان محلهی مترسکها منتشر کرد که این بار نه تنها به نادرستی نوشته بود تمام داستانهای این کتاب برندهی جایزهی گلاویژ هستند، بلکه توهمشان بزرگتر شده بود و جایزهی وهمی دیگری را به نام جایزهی تیشک روی جلد کتاب اضافه کرده بودند که وجود خارجی نداشت. علاوه بر این دو مترجم عزیز، روی جلد کتاب نوشته بودند داستانهای نویسندگان نسل امروز کردستان عراق. در حالی که تنها دو تن از این نویسندگان از کردستان عراق بودند و بقیه از داستاننویسان قدیم و یا حتی از شاعرانی بودند که در اینجا بهعنوان داستاننویس نسل جدید معرفی شده بودند.
او در ادامه نیز آورده است: سال 2010 بختیار علی که مثل همیشه رمانهایش را پیش از چاپ برایم میفرستاد که بخوانم و ویرایشش کنم، رمان «عمویم جمشید خان که باد همیشه او را با خود م برد» را برایم فرستاد، بعد از خواندن از ایشان اجازه گرفتم تا به زبان فارسی ترجمهاش کنم و ایشان موافقت خود را مثل همیشه به صورت مکتوب اعلام کردند. پس از اتمام ترجمه در منزل استاد علیاشرف درویشیان بودیم که دوست عزیزم رضا خندان و همسر آقای درویشیان و چند مهمان دیگر از جمله آقای آ. س. که خود را کارشناس بخش ادبیات کردی نشر مروارید معرفی کرد و از بنده خواست تا رمان «عمویم جمشید خان که باد همیشه او را با خود میبرد» را به ایشان و نشر مروارید بسپارم برای چاپ کتاب. من نیز پذیرفتم و کتاب را به آنها سپردم. پس از 8 ماه و چند روز به تهران آمدم و سراغ کتاب را از آقای س. گرفتم و ایشان مرا به نشر مروارید فرستاد. در کمال ناباوری گفتند: این رمان برای چاپ مورد پسند ما نیست. ابتدا فکر کردم از نظر ممیزی و سانسور مشکل پیدا کرده است، بعدها متوجه شدم کتاب اصلا فیپا ندارد و برای چاپ به وزارتخانه فرستاده نشده است. هنگامی که از آقای س. توضیح خواستم چرا کتابی که خود درخواست کرده بود برای چاپ، نمیخواهند آن را چاپ کنند؟ تنها گفتند شرمنده ام؛ من کارشناس این رمان نبودهام، بلکه دوست و همکارم ر. ک. م. ترجمه را نپسندیده است. اگر نشر ا. ادعا میکند خود و مترجمش اجازهی کتبی بختیار علی را دارند، من اولین مترجم ایشان در ایران هستم و هم اکنون اجازهی کتبی نامبرده را دارم. ایشان ادعا دارند ترجمهی من رونویسی از ترجمهی ا. است، درست برعکس. مترجم نشر ایشان از روی ترجمهی من برداشته است.
حلبچهای در ادامه مدعی شده است: آقای ر. ک. م. ترجمهی بنده از رمان حصار و سگ های پدرم که سال 84 توسط نشر چشمه چاپ شد و با استقبال زیادی روبه رو شد برداشته است و با اندکی دخل و تصرف در نشر ا. چاپ نموده است.
بنده 20 سال است به طور حرفه ای از زبان کردی به فارسی و بر عکس ترجمه میکنم و تا کنون 50 جلد کتاب به هر دو زبان در زمینه داستان، رمان، نمایشنامه و شعر چاپ کردهام و استقبال گرم مخاطبان هر دو زبان از کتابهایم دلیلی پر واضح است براین مدعایم. به رونویسی از ترجمهی کسی نیازی ندارم که خود چنین کارنامهای را دارم. امیدوارم پیش از اینکه شکایت من از طرف خود و موسسهی گلاویژ به مرحلهی اجرا برسد، نشر ا. خود از مخاطبان و ناشران و همچنین دیوید لینچ عذرخواهی کند و بیش از این به دنبال حاشیهسازی نباشد.
📚telegram.me/teleklidar
معرفی اختصاصی کتاب در #کلبه_کتاب_کلیدر
📗 #پستچی
نویسنده: #چیستا_یثربی
13 خرداد 1395
📚telegram.me/Teleklidar
#مهتاب_یغما
◀️چیستا یثربی، نویسنده و روان شناس است. فوق لیسانس روانشناسی اش را از دانشگاه الزهرا و دکترای خود را از تورنتوی کانادا گرفت و اکنون در دانشگا هها به تدریس مشغول است. یثربی از 1368 به فعالیت در تئاتر می پردازد.
بیش از 20 نمایشنامه نوشته و آثاری چون «سرخ سوزان»، «یک شب دیگر هم بمان سیلویا»، «چنگیزخان»، «میرزاده عشقی» و ... را کارگردانی کرده است.
او فیلمنامه های زیادی نوشته که از جمله آنها میتوان به «دعوت» ابراهیم حاتمیکیا اشاره کرد.
«پستچی» صرفا یک داستان عاشقانه نیست؛ عشق در آن دستمایه کاوشی روانشناختی قرار گرفته و آرزوها، شکستها و امیدهای یک نسل را بازتاب میدهد.
◀️در بخشی از این کتاب می خوانیم:
چهارده ساله که بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگی ام، برای نامه های سفارشی می رفت. تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ، که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود. نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ می زند! پله ها را پرواز می کردم و برای این که مادرم شک نکند، می گفتم برای یک مجله می نویسم و آن ها هم پاسخم را می دهند. حس می کردم پسرک کم کم متوجه شده است. آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش می گرفت. هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمی زد. فقط یک بار گفت: چقدر نامه دارید! خوش به حالتان! و من تا صبح آن جمله را تکرار می کردم و لبخند می زدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود. چقدر نامه دارید! خوش به حالتان! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا این که یکروز وقتی داشتم امضا می کردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد. مارا که دید زیر لب گفت: دختره ی بی حیا. ببین با چه ریختی اومده دم در! شلوارشو! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است. جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود. آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند! مگر پیک آسمانی هم کتک می زند؟ مردم آن ها را از هم جدا کردند. از لبش خون می آمد و می لرزید. موهای طلاییش هم کمی خونی بود. یادش رفت خودکار را پس بگیرد. نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود. همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد. از ترس در را بستم. احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم!
ا***ا
عنوان: #پستچی
نویسنده: #چیستا_یثربی
ناشر: #قطره
چاپ سوم 1395
قیمت: 8000 تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar
📗 #پستچی
نویسنده: #چیستا_یثربی
13 خرداد 1395
📚telegram.me/Teleklidar
#مهتاب_یغما
◀️چیستا یثربی، نویسنده و روان شناس است. فوق لیسانس روانشناسی اش را از دانشگاه الزهرا و دکترای خود را از تورنتوی کانادا گرفت و اکنون در دانشگا هها به تدریس مشغول است. یثربی از 1368 به فعالیت در تئاتر می پردازد.
بیش از 20 نمایشنامه نوشته و آثاری چون «سرخ سوزان»، «یک شب دیگر هم بمان سیلویا»، «چنگیزخان»، «میرزاده عشقی» و ... را کارگردانی کرده است.
او فیلمنامه های زیادی نوشته که از جمله آنها میتوان به «دعوت» ابراهیم حاتمیکیا اشاره کرد.
«پستچی» صرفا یک داستان عاشقانه نیست؛ عشق در آن دستمایه کاوشی روانشناختی قرار گرفته و آرزوها، شکستها و امیدهای یک نسل را بازتاب میدهد.
◀️در بخشی از این کتاب می خوانیم:
چهارده ساله که بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگی ام، برای نامه های سفارشی می رفت. تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ، که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود. نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ می زند! پله ها را پرواز می کردم و برای این که مادرم شک نکند، می گفتم برای یک مجله می نویسم و آن ها هم پاسخم را می دهند. حس می کردم پسرک کم کم متوجه شده است. آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش می گرفت. هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمی زد. فقط یک بار گفت: چقدر نامه دارید! خوش به حالتان! و من تا صبح آن جمله را تکرار می کردم و لبخند می زدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود. چقدر نامه دارید! خوش به حالتان! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا این که یکروز وقتی داشتم امضا می کردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد. مارا که دید زیر لب گفت: دختره ی بی حیا. ببین با چه ریختی اومده دم در! شلوارشو! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است. جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود. آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند! مگر پیک آسمانی هم کتک می زند؟ مردم آن ها را از هم جدا کردند. از لبش خون می آمد و می لرزید. موهای طلاییش هم کمی خونی بود. یادش رفت خودکار را پس بگیرد. نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود. همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد. از ترس در را بستم. احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم!
ا***ا
عنوان: #پستچی
نویسنده: #چیستا_یثربی
ناشر: #قطره
چاپ سوم 1395
قیمت: 8000 تومان
◀️به شاهراه کلبه کتاب کلیدر در تلگرام بپیوندید:
📚telegram.me/Teleklidar