📗 #کتاب_امروز
ایلان ماسک
تسلا، اسپیس ایکس و فتح آیندهای رویایی
یک نوجوان را تصور کنید که در دهه هشتاد میلادی در آفریقای جنوبی زندگی میکند، جایی که هنوز ذهن مردمانش درگیر نژادپرستی است و البته اینترنت نیز هنوز در ابتدای راه است. اینکه چطور این نوجوان در این شرایط به بانکداری اینترنتی فکر میکند از عجایب ذهن بشری است.
در کتاب پیش رو، شما با ایلان ماسک آشنا خواهید شد. همان نوجوان با آن افکار خارقالعاده در دههی هشتاد که حالا تبدیل به یکی از ثروتمندترین افراد جهان شده، البته از راه کارآفرینی در حوزههای مختلف، برای مثال:
🔹تاسیس و مدیریت شرکت تسلا موتورز، در زمینهی تولید خودروهای برقی در جهت جلوگیری از آلودگی محیط زیست.
🔹تاسیس شرکت سولارسیتی که به تولید پنلهای خورشیدی میپردازد و برای کاهش مصرف سوختهای فسیلی تاسیس شده.
🔹تاسیس شرکت فضایی اسپیس ایکس با هدف متحول کردن صنعت هوا و فضا و مقرون به صرفه کردن سفرهای فضایی و سرانجام: رفتن به مریخ و قابل سکونت کردن این سیاره برای ساکنین زمین!
او همچنین در راس چهار شرکت دیگر قرار دارد، از جمله ایکس(توییتر سابق)، نورالینک، بورینگ و اوپنآیای.
📌این کتاب کاملترین زندگینامه از ایلان ماسک است که تا به امروز منتشر شده چرا که او به نویسنده یعنی اشلی ونس اجازه دسترسی به افراد خانواده و بازدید از شرکتهایش را داده و خودش نیز ساعتها با او به گفتگو پرداخته است.
#چند_سطر_کتاب
«تو فکر میکنی من دیوونهم؟»
این سوالی بود که ماسک پس از اتمام یک شام مفصل و طولانی در یک رستوران در سیلیکونولی از من پرسید. من زودتر به رستوران رسیده بودم و برای خودم نوشیدنی سفارش دادم. میدانستم که ایلان مانند همیشه دیر میکند. او حدود پانزده دقیقه بعد رسید. کفشی چرمی به پا داشت و همراه آن شلوار جین و یک پیراهن شطرنجی به تن کرده بود. بلندای قامت ایلان حدود ۱۸۳ سانتیمتر است اما اگر از هر کسی که او را میشناسد بپرسید، قد او را بیشتر تخمین میزند. شانههای پهن و ستبرش ظاهر اغوا کنندهای به او میدهد. به نظر میرسد او از این ویژگی برای صلابت بخشیدن به جایگاه خود به عنوان سردسته و پیشرو در تیم و انجام کار گروهی استفاده میکند. البته در اغلب موارد او فردی کمرو و خجالتی است.ص۱۵
📗#ایلان_ماسک، #اشلی_ونس، #شروین_صولتی،#انتشارات_گوتنبرگ
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
ایلان ماسک
تسلا، اسپیس ایکس و فتح آیندهای رویایی
یک نوجوان را تصور کنید که در دهه هشتاد میلادی در آفریقای جنوبی زندگی میکند، جایی که هنوز ذهن مردمانش درگیر نژادپرستی است و البته اینترنت نیز هنوز در ابتدای راه است. اینکه چطور این نوجوان در این شرایط به بانکداری اینترنتی فکر میکند از عجایب ذهن بشری است.
در کتاب پیش رو، شما با ایلان ماسک آشنا خواهید شد. همان نوجوان با آن افکار خارقالعاده در دههی هشتاد که حالا تبدیل به یکی از ثروتمندترین افراد جهان شده، البته از راه کارآفرینی در حوزههای مختلف، برای مثال:
🔹تاسیس و مدیریت شرکت تسلا موتورز، در زمینهی تولید خودروهای برقی در جهت جلوگیری از آلودگی محیط زیست.
🔹تاسیس شرکت سولارسیتی که به تولید پنلهای خورشیدی میپردازد و برای کاهش مصرف سوختهای فسیلی تاسیس شده.
🔹تاسیس شرکت فضایی اسپیس ایکس با هدف متحول کردن صنعت هوا و فضا و مقرون به صرفه کردن سفرهای فضایی و سرانجام: رفتن به مریخ و قابل سکونت کردن این سیاره برای ساکنین زمین!
او همچنین در راس چهار شرکت دیگر قرار دارد، از جمله ایکس(توییتر سابق)، نورالینک، بورینگ و اوپنآیای.
📌این کتاب کاملترین زندگینامه از ایلان ماسک است که تا به امروز منتشر شده چرا که او به نویسنده یعنی اشلی ونس اجازه دسترسی به افراد خانواده و بازدید از شرکتهایش را داده و خودش نیز ساعتها با او به گفتگو پرداخته است.
#چند_سطر_کتاب
«تو فکر میکنی من دیوونهم؟»
این سوالی بود که ماسک پس از اتمام یک شام مفصل و طولانی در یک رستوران در سیلیکونولی از من پرسید. من زودتر به رستوران رسیده بودم و برای خودم نوشیدنی سفارش دادم. میدانستم که ایلان مانند همیشه دیر میکند. او حدود پانزده دقیقه بعد رسید. کفشی چرمی به پا داشت و همراه آن شلوار جین و یک پیراهن شطرنجی به تن کرده بود. بلندای قامت ایلان حدود ۱۸۳ سانتیمتر است اما اگر از هر کسی که او را میشناسد بپرسید، قد او را بیشتر تخمین میزند. شانههای پهن و ستبرش ظاهر اغوا کنندهای به او میدهد. به نظر میرسد او از این ویژگی برای صلابت بخشیدن به جایگاه خود به عنوان سردسته و پیشرو در تیم و انجام کار گروهی استفاده میکند. البته در اغلب موارد او فردی کمرو و خجالتی است.ص۱۵
📗#ایلان_ماسک، #اشلی_ونس، #شروین_صولتی،#انتشارات_گوتنبرگ
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
چیزی برای مردگان باقی نمانده جز باوری خاموش به آن بینهایت رازآلود...
📕 #کتاب_امروز
مجموعه داس مرگ
✍️ #مهرنوش:
میتونم بگم از اون کتاباس که بعد تموم شدنش نمیدونم با زندگیم چکار کنم! خوندن جلد آخر رو اونقدر کش دادم که دیرتر تموم بشه چون نمیخواستم به دنیای واقعی برگردم.
«داس مرگ»، «ابرِ تندر» و «پژواک»، مجموعهای بههمپیوسته هستند که لازمه پشت سر هم خونده بشن. و بیشتر خوشحال میشدم اگه ناشر زحمت میکشید و روی کتاب شماره میزد و یک ویراستار خوب هم ترجمه رو ویراستاری میکرد. ولی فعلا مجبوریم به همین بسنده کنیم.
داس مرگ در دوران پسامیرایی رخ میده. سالها شماره ندارن و نمیشه گفت مثلا چقدر از زمان ما گذشته و به جاش اسم حیوانات رو روی هر سال میذارن. مردم دیگه نمیمیرن و عمری طولانی دارن، درد زیادی حس نمیکنن چون ریز رباتهای داخل بدنشون سریع اونها رو درمان میکنه. دنیا دیگه حکومتهای جدا نداره بلکه ابر تندر که یک هوش مصنوعیه، کنترل همه چیز رو به دست گرفته و با مهربانی از مردم مراقبت میکنه. اما اگه مرگی نباشه زمین دیگه ظرفیت زندگی نخواهد داشت، پس گروهی وجود داره به اسم "داس" که بر اساس دادههای آماری، هر از گاهی مردم رو خوشهچینی میکنن تا جمعیت کنترل بشه.
تم اصلی داستان ساده هست ولی وقتی واردش میشی، پیچیدگی شخصیتها و اتفاقات و کارهای مرموز ابر تندر، یک لحظه آدم رو راحت نمیذارن. حرص و طمع آدمها همیشه میتونه دنیا رو به گند بکشه، حتی دنیایی بینقص که هیچ مشکل و دردی در اون وجود نداره. بعضی اتفاقات ممکنه اول داستان مسخره به نظر بیان، مثل اینکه با وجود اینهمه پیشرفت، چرا مردم به سیارات دیگه نرفتن؟ اما در جلدهای بعدی کمکم طرح کلی داستان مشخص میشه و تکههای پازل جور میشن.
پشت جلد زده برای 14 سال به بالا ولی بهنظرم جا داره به بزرگسالان هم معرفی بشه. میزان خشونت و پستی موجود در داستان، گاهی از تحمل خارج میشه. از خودت میپرسی یعنی آدم تا چه حد میتونه فاسد بشه؟
ابر تندر اندوهگین گفت: «آخ آخ... مرد بیچاره...»
«مرد بیچاره؟ اون هیولا لیاقت دلسوزی تو رو نداره.»
«تو به اندازهی من نمیشناختیش. اون رو هم مثل همهی آدمهای دیگه از روز تولدش زیر نظر داشتم. شاهد نیروهایی در زندگیش بودم که به شخصیتش شکل دادن و به اون مرد بدخلق گمراه و خودمحور تبدیلش کردن. برای همین هم هست که نارحتیام از خوشهچینی شدنش با دیگران برابره.»
گریسون گفت: «من هیچ وقت نمیتونم به اندازهی تو بخشنده باشم.»
«اشتباه متوجه شدی؛ من نمیبخشمش... صرفا درکش میکنم.»
گریسون که هنوز از مکالمهی قبلیشان کمی سر لج بود، گفت: «خب، پس تو یه ایزد نیستی، نه؟ چون ایزدان بخشندهان.»
ابر تندر جواب داد: «من هیچ وقت ادعای ایزدی نکردم. من فقط ایزدگون هستم.»
پژواک، ص427
📙داس مرگ، #نیل_شوسترمن، #آرزو_مقدس، #نشر_پرتقال
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕 #کتاب_امروز
مجموعه داس مرگ
✍️ #مهرنوش:
میتونم بگم از اون کتاباس که بعد تموم شدنش نمیدونم با زندگیم چکار کنم! خوندن جلد آخر رو اونقدر کش دادم که دیرتر تموم بشه چون نمیخواستم به دنیای واقعی برگردم.
«داس مرگ»، «ابرِ تندر» و «پژواک»، مجموعهای بههمپیوسته هستند که لازمه پشت سر هم خونده بشن. و بیشتر خوشحال میشدم اگه ناشر زحمت میکشید و روی کتاب شماره میزد و یک ویراستار خوب هم ترجمه رو ویراستاری میکرد. ولی فعلا مجبوریم به همین بسنده کنیم.
داس مرگ در دوران پسامیرایی رخ میده. سالها شماره ندارن و نمیشه گفت مثلا چقدر از زمان ما گذشته و به جاش اسم حیوانات رو روی هر سال میذارن. مردم دیگه نمیمیرن و عمری طولانی دارن، درد زیادی حس نمیکنن چون ریز رباتهای داخل بدنشون سریع اونها رو درمان میکنه. دنیا دیگه حکومتهای جدا نداره بلکه ابر تندر که یک هوش مصنوعیه، کنترل همه چیز رو به دست گرفته و با مهربانی از مردم مراقبت میکنه. اما اگه مرگی نباشه زمین دیگه ظرفیت زندگی نخواهد داشت، پس گروهی وجود داره به اسم "داس" که بر اساس دادههای آماری، هر از گاهی مردم رو خوشهچینی میکنن تا جمعیت کنترل بشه.
تم اصلی داستان ساده هست ولی وقتی واردش میشی، پیچیدگی شخصیتها و اتفاقات و کارهای مرموز ابر تندر، یک لحظه آدم رو راحت نمیذارن. حرص و طمع آدمها همیشه میتونه دنیا رو به گند بکشه، حتی دنیایی بینقص که هیچ مشکل و دردی در اون وجود نداره. بعضی اتفاقات ممکنه اول داستان مسخره به نظر بیان، مثل اینکه با وجود اینهمه پیشرفت، چرا مردم به سیارات دیگه نرفتن؟ اما در جلدهای بعدی کمکم طرح کلی داستان مشخص میشه و تکههای پازل جور میشن.
پشت جلد زده برای 14 سال به بالا ولی بهنظرم جا داره به بزرگسالان هم معرفی بشه. میزان خشونت و پستی موجود در داستان، گاهی از تحمل خارج میشه. از خودت میپرسی یعنی آدم تا چه حد میتونه فاسد بشه؟
ابر تندر اندوهگین گفت: «آخ آخ... مرد بیچاره...»
«مرد بیچاره؟ اون هیولا لیاقت دلسوزی تو رو نداره.»
«تو به اندازهی من نمیشناختیش. اون رو هم مثل همهی آدمهای دیگه از روز تولدش زیر نظر داشتم. شاهد نیروهایی در زندگیش بودم که به شخصیتش شکل دادن و به اون مرد بدخلق گمراه و خودمحور تبدیلش کردن. برای همین هم هست که نارحتیام از خوشهچینی شدنش با دیگران برابره.»
گریسون گفت: «من هیچ وقت نمیتونم به اندازهی تو بخشنده باشم.»
«اشتباه متوجه شدی؛ من نمیبخشمش... صرفا درکش میکنم.»
گریسون که هنوز از مکالمهی قبلیشان کمی سر لج بود، گفت: «خب، پس تو یه ایزد نیستی، نه؟ چون ایزدان بخشندهان.»
ابر تندر جواب داد: «من هیچ وقت ادعای ایزدی نکردم. من فقط ایزدگون هستم.»
پژواک، ص427
📙داس مرگ، #نیل_شوسترمن، #آرزو_مقدس، #نشر_پرتقال
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📘#کتاب_امروز
شیفت شب
پانزده سال قبل، در سال 1999، وقتی که همه انتظار داشتند با تغییر قرن، همهچیز از هم بپاشه، قتلی در یک کلوپ اجارهی فیلم رخ میده. چهار نفر کشته میشن و یک نفر زنده میمونه. "الا"، بازماندهی اون حادثه سعی داره زندگی از هم پاشیدهی خودش رو سروسامون بده، اما بهش خبر میدن قتلی مشابه رخ داده و بهتره با تنها بازماندهی حادثه حرف بزنه.
ماجرا سر راست به نظر میاد. اف بی آی وارد میشه تا قاتل فراری رو دستگیر کنه که یک پسر نوجوان بوده. اما "الا" بعد از گفتگو و آشنایی با "جسی" بازماندهی جدید، متوجه نکات جدیدی میشه. یعنی جسی فقط یک نوجوون ترسیده و بازمانده از جنایته؟ یا اینکه نقش پررنگتری داره؟
داستان از زبان چندین راوی تعریف میشه: "الا"، "کلر" بازرس افبیآی و کریس، برادر قاتل فراری. روایت جذاب و پرکشش از ویژگی کارهای نویسنده است که بارها توی لیست بهترینهای سال اومدن.
✔️اگه از کتاب "راهنمای کشف قتل" خوشتون اومده، "شیفت شب" رو هم امتحان کنین.
#چند_سطر_کتاب
جسی به توضیحات الا گوش میدهد؛ دربارهی شب سال نوی 1999 که وارد اتاق استراحت شد. دربارهی اصابت ضربهی سنگین به سرش. دربارهی اینکه چیز زیادی به خاطر نمیآورد، فقط اینکه به هوش آمده و بیرون دویده بود و او را وسط حلقهی قرمز رنگی در برفها پیدا کرده بودند. سعی میکند بی احساس حرف بزند، ولی چشمهایش پر از اشک میشوند. اشارهای به این بخش از ماجرا نمیکند که بیدار شد و سر تقریبا بریدهی کیتی را در دامنش یافت، انگار دوستش چهار دست و پا برای کمک به سمت او خزیده و همانجا مرده بود. همینطور کابوس مکرر هیبتی که خم میشود و در حال فرو کردن چاقو در بدن زمزمه میکند: «شب بخیر خوشگله.» ص29
📙شیفت شب، #الکس_فینلی، #مریم_رفیعی، #نشر_آموت، 396صفحه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
شیفت شب
پانزده سال قبل، در سال 1999، وقتی که همه انتظار داشتند با تغییر قرن، همهچیز از هم بپاشه، قتلی در یک کلوپ اجارهی فیلم رخ میده. چهار نفر کشته میشن و یک نفر زنده میمونه. "الا"، بازماندهی اون حادثه سعی داره زندگی از هم پاشیدهی خودش رو سروسامون بده، اما بهش خبر میدن قتلی مشابه رخ داده و بهتره با تنها بازماندهی حادثه حرف بزنه.
ماجرا سر راست به نظر میاد. اف بی آی وارد میشه تا قاتل فراری رو دستگیر کنه که یک پسر نوجوان بوده. اما "الا" بعد از گفتگو و آشنایی با "جسی" بازماندهی جدید، متوجه نکات جدیدی میشه. یعنی جسی فقط یک نوجوون ترسیده و بازمانده از جنایته؟ یا اینکه نقش پررنگتری داره؟
داستان از زبان چندین راوی تعریف میشه: "الا"، "کلر" بازرس افبیآی و کریس، برادر قاتل فراری. روایت جذاب و پرکشش از ویژگی کارهای نویسنده است که بارها توی لیست بهترینهای سال اومدن.
✔️اگه از کتاب "راهنمای کشف قتل" خوشتون اومده، "شیفت شب" رو هم امتحان کنین.
#چند_سطر_کتاب
جسی به توضیحات الا گوش میدهد؛ دربارهی شب سال نوی 1999 که وارد اتاق استراحت شد. دربارهی اصابت ضربهی سنگین به سرش. دربارهی اینکه چیز زیادی به خاطر نمیآورد، فقط اینکه به هوش آمده و بیرون دویده بود و او را وسط حلقهی قرمز رنگی در برفها پیدا کرده بودند. سعی میکند بی احساس حرف بزند، ولی چشمهایش پر از اشک میشوند. اشارهای به این بخش از ماجرا نمیکند که بیدار شد و سر تقریبا بریدهی کیتی را در دامنش یافت، انگار دوستش چهار دست و پا برای کمک به سمت او خزیده و همانجا مرده بود. همینطور کابوس مکرر هیبتی که خم میشود و در حال فرو کردن چاقو در بدن زمزمه میکند: «شب بخیر خوشگله.» ص29
📙شیفت شب، #الکس_فینلی، #مریم_رفیعی، #نشر_آموت، 396صفحه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕#صدای_آرچر
▪️از برترین رمانهای عاشقانهی تمام دوران به انتخاب سایت گودریدز
▪️پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز.یواس تودی. وال استرست ژورنال
✍️#مینا: داستان با عشق در نگاه اول بری و آرچر شروع میشود. بری دختری قوی اما آسیبدیده که شهر خود را به مقصد پیلاین ترک میکند تا آرامش گمشدهی خود را بعد از فرار نابهنگامش در آن شهر ساحلی کوچک جستجو کند و در اولین حضورش در آنجا توجهش به آرچر هیل جلب میشود پسری ژولیده، منزوی و ساکت که صورت زیبای مهربانش از پس موهای بلند و ریش بلندترش دل بری را از آن خود میکند.
آرچر هیل بدون هیچ تلاش قابل توجهی و تنها با چشمان معصوم و زیبای خود کاری میکند که بری تمام توان خود را به کار گیرد تا راز آرچر پسر عجیب و لال پیلاین را کشف کند و به او نزدیک شود و در این مسیر باید از علاقهی شدید تراویس پسرعموی آرچر، نفرت و کینهی عجیب مادر تراویس، گذشتهی ترسناک و جنونانگیز خودش و گذشتهی مدفون آرچر هم به گونهای عبور کند.
داستان پر از فراز و فرودهای جذاب و لحظات عاشقانهی بکر دو انسان متفاوت و آسیبدیده است که میخواهند تمام حفرههای درونی قلب خود را با عشق پر کنند.
🔺#چند_سطر_کتاب
آرچر برای انجام تمام کارهایش روشی داشته که بسیار جذاب و بینهایت مردانه بود. تماشای این که جذابیت جاری در کارهایش تا چه حد غریزی و ناخودآگاه بود، باعث میشد قلبم نامنظم بتپد. هنگامی که به گونهای خاص یک طرف کمرش را به پیشخوان اپن تکیه میداد یا وقتی که در چارچوب در میایستاد و دستش را به بالای قاب چارچوب تکیه میزد و مرا تماشا میکرد؛ کارهایی که حتی روحش هم خبر نداشت که چنین تأثیری روی من دارد.
📚صدای آرچر، #میا_شریدن، #منا_اختیاری، #نشر_آموت، رقعی شومیز 372 ص
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
▪️از برترین رمانهای عاشقانهی تمام دوران به انتخاب سایت گودریدز
▪️پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز.یواس تودی. وال استرست ژورنال
✍️#مینا: داستان با عشق در نگاه اول بری و آرچر شروع میشود. بری دختری قوی اما آسیبدیده که شهر خود را به مقصد پیلاین ترک میکند تا آرامش گمشدهی خود را بعد از فرار نابهنگامش در آن شهر ساحلی کوچک جستجو کند و در اولین حضورش در آنجا توجهش به آرچر هیل جلب میشود پسری ژولیده، منزوی و ساکت که صورت زیبای مهربانش از پس موهای بلند و ریش بلندترش دل بری را از آن خود میکند.
آرچر هیل بدون هیچ تلاش قابل توجهی و تنها با چشمان معصوم و زیبای خود کاری میکند که بری تمام توان خود را به کار گیرد تا راز آرچر پسر عجیب و لال پیلاین را کشف کند و به او نزدیک شود و در این مسیر باید از علاقهی شدید تراویس پسرعموی آرچر، نفرت و کینهی عجیب مادر تراویس، گذشتهی ترسناک و جنونانگیز خودش و گذشتهی مدفون آرچر هم به گونهای عبور کند.
داستان پر از فراز و فرودهای جذاب و لحظات عاشقانهی بکر دو انسان متفاوت و آسیبدیده است که میخواهند تمام حفرههای درونی قلب خود را با عشق پر کنند.
🔺#چند_سطر_کتاب
آرچر برای انجام تمام کارهایش روشی داشته که بسیار جذاب و بینهایت مردانه بود. تماشای این که جذابیت جاری در کارهایش تا چه حد غریزی و ناخودآگاه بود، باعث میشد قلبم نامنظم بتپد. هنگامی که به گونهای خاص یک طرف کمرش را به پیشخوان اپن تکیه میداد یا وقتی که در چارچوب در میایستاد و دستش را به بالای قاب چارچوب تکیه میزد و مرا تماشا میکرد؛ کارهایی که حتی روحش هم خبر نداشت که چنین تأثیری روی من دارد.
📚صدای آرچر، #میا_شریدن، #منا_اختیاری، #نشر_آموت، رقعی شومیز 372 ص
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📘 #کتاب_امروز
چیزهای شکننده
بعید میدونم "نیل گیمن" نیاز به معرفی داشته باشه ولی اگه نوک زبونتونه بهتون کمک میکنم: خالق "کورالین"، "سندمن" و "فال نیک" هستند!
البته کارهای معروف نیل گیمن بیشتر از اینهاست ولی اینا معروفترینهاش هستن که توی ایران هم کلی طرفدار داره.
کتاب "چیزهای شکننده" بر خلاف بقیه کارهاش، یک رمان نیست و مجموعه داستانه. ابتدای کتاب ماجرای نوشته شدن و تقدیم هر داستان رو گفته و هر کدوم در بازه زمانی مختلفی نوشته شدن.
فضای کلی داستانها یک جورهایی ترکیب تخیل خود گیمن و فضای ادگار آلن پو و ری برد بری هست. داستانهایی عجیب، که به نظر معاصر میان ولی در واقع زمینهی تخیلی دارن و ممکنه موجودات نامتعارف و یا حتی هیولا هم در پس زمینه ببینید.
در پشت جلد کتاب میخونیم:
مجموعهای بهتآور از روایتهایی که مرزهای تخیل را جابهجا میکنند، عمق تجربههای بشری را شخم میزنند، و نشان میدهند تا چه حد امور عادی و خیالانگیز در هم تنیدهاند.
چنین آفرینشهای درخشان و داستانهایی که در دنیای ماتریکس اتفاق میافتند و آنها که در جهان قصههای گوتیک، نشان از نبوغ داستانگویی گیمن و حس شوخطبعیِ سرگرمکننده و دارکِ او دارد. چیزهای شکننده، رهاورد جادوی ادبیات یکی از منحصربهفردترین نویسندگان زمان ماست.
#چند_سطر_کتاب
ریزه پرسی: «تو چطوری مردی؟»
عزیز گفت: «مریض شدم. شکمم سروصدا راه انداخت و درد گرفت، بعد مردم.»
ریزه گفت: «اگه من بخوام اینجا پیش تو بمونم باید مرده باشم؟»
عزیز گفت: «شاید. خب آره به نظرم.»
«چطوریه؟ مردن؟»
عزیز اعتراف کرد: «ازش بدم نمیآد. فقط بدیش اینه که کسی رو نداری باهاش بازی کنی.» ص66
📙چیزهای شکننده، #نیل_گیمن، #ماهرخ_آخوند، #نشر_نون
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
چیزهای شکننده
بعید میدونم "نیل گیمن" نیاز به معرفی داشته باشه ولی اگه نوک زبونتونه بهتون کمک میکنم: خالق "کورالین"، "سندمن" و "فال نیک" هستند!
البته کارهای معروف نیل گیمن بیشتر از اینهاست ولی اینا معروفترینهاش هستن که توی ایران هم کلی طرفدار داره.
کتاب "چیزهای شکننده" بر خلاف بقیه کارهاش، یک رمان نیست و مجموعه داستانه. ابتدای کتاب ماجرای نوشته شدن و تقدیم هر داستان رو گفته و هر کدوم در بازه زمانی مختلفی نوشته شدن.
فضای کلی داستانها یک جورهایی ترکیب تخیل خود گیمن و فضای ادگار آلن پو و ری برد بری هست. داستانهایی عجیب، که به نظر معاصر میان ولی در واقع زمینهی تخیلی دارن و ممکنه موجودات نامتعارف و یا حتی هیولا هم در پس زمینه ببینید.
در پشت جلد کتاب میخونیم:
مجموعهای بهتآور از روایتهایی که مرزهای تخیل را جابهجا میکنند، عمق تجربههای بشری را شخم میزنند، و نشان میدهند تا چه حد امور عادی و خیالانگیز در هم تنیدهاند.
چنین آفرینشهای درخشان و داستانهایی که در دنیای ماتریکس اتفاق میافتند و آنها که در جهان قصههای گوتیک، نشان از نبوغ داستانگویی گیمن و حس شوخطبعیِ سرگرمکننده و دارکِ او دارد. چیزهای شکننده، رهاورد جادوی ادبیات یکی از منحصربهفردترین نویسندگان زمان ماست.
#چند_سطر_کتاب
ریزه پرسی: «تو چطوری مردی؟»
عزیز گفت: «مریض شدم. شکمم سروصدا راه انداخت و درد گرفت، بعد مردم.»
ریزه گفت: «اگه من بخوام اینجا پیش تو بمونم باید مرده باشم؟»
عزیز گفت: «شاید. خب آره به نظرم.»
«چطوریه؟ مردن؟»
عزیز اعتراف کرد: «ازش بدم نمیآد. فقط بدیش اینه که کسی رو نداری باهاش بازی کنی.» ص66
📙چیزهای شکننده، #نیل_گیمن، #ماهرخ_آخوند، #نشر_نون
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📚#دختری_در_چاه
✍️#مینا
📌یک داستان متفاوت و مخوف از نویسندهی فیلیپینی _چینی رین چوپکو خالق کتابهای جادوگر استخوانی و مجموعههای دنیای هرگز کج نشده.
شما در اولین خط از اولین صفحهی داستان با اوکیکو و قربانی نفرتانگیزش در اتاقی تنها میمانید و مبهوت آرامش عجیب او حین کشتن یک قاتل کودکآزار میشوید. و در همین لحظه متوجه میشوید داستان به همین سادگی نیست. اینجا پای انتقام یک روح در میان است. انتقامی که پایان نمیگیرد و آرامشی هم در پس آن نیست.
داستان از شخصیتهای متفاوت و به نسبت زیادی تشکیل شده که بعضیها در گذشته و آیندهی دو شخصیت اصلی تاثیرگذار بودهاند و بعضی دیگر سرنوشتشان به دست این دو رقم میخورد.
شخصیت اصلی داستان یک روح دختر کینهجو و مملو از نفرت است که از تمامی افرادی که انتخاب میکند به گونهای دردناک انتقام میگیرد و در همین میان توجهش بعد از سالها به یک انسان جلب میشود. یک پسر. پسری با هالهای عجیب که نقشهای زنده و مرموزی روی بدن او حک شده. پسری که نام او تارکویینه است و افراد عجیبی در کمین او هستند. پسری که تنها نیست و روحی شیطانی در بدن او زندگی میکند.
اوکیکو دراتاق زیرشیروانی خانهی این پدر و پسر تنها ساکن میشود چون توانایی دوری از تارک را ندارد و باید سر از راز و انرژی عجیب او دربیاورد و شاید در همین میان او را نجات دهد!
داستان به هیچ وجه شاد و دلانگیز نیست و چه بسا برای القای بیشتر وحشت و تاریکی به مخاطب پای طلسمهای باستانی و ارواح هزار ساله را نیز به میانهی داستان باز کند. دختری در چاه از آن دسته کتابهایی است که مخاطب را با توصیفات ریز و ایدهی ناب خود مجذوب محیط تاریک و تلخ داستان میکند.
🔹#چند_سطر_کتاب
ماشینش را روشن میکند. بچههای مرده نگاهشان به من است که او را در حال رانندگی تماشا میکنم. میدانم دوباره او را خواهم دید. گرسنگیها را سرکوب میکنم، گوشههای ساکت وجودم را سرکوب میکنم و همه عقب مینشینند، اما فعلا.
پسر من را هم کنجکاو کرده. از وقتی به یاد میآورم، یعنی از گذشتههای خیلی خیلی دور، اولین بار است که اینقدر مجذوب چیزی شدهام. نقشهای عجیب روی پوستش من را کنجکاو کرده. چیزی در وجود پسر هست که پیش میکشد و پس میزند. چیزی عجیب و شوم درونش پنهان شده اما نمیدانم چی و چرا. ص۲۵
🔺#دختری_در_چاه، #رین_چوپکو، #مروا_باقریان، #نشر_پرتقال
❌مناسب ۱۴ سال به بالا
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
✍️#مینا
📌یک داستان متفاوت و مخوف از نویسندهی فیلیپینی _چینی رین چوپکو خالق کتابهای جادوگر استخوانی و مجموعههای دنیای هرگز کج نشده.
شما در اولین خط از اولین صفحهی داستان با اوکیکو و قربانی نفرتانگیزش در اتاقی تنها میمانید و مبهوت آرامش عجیب او حین کشتن یک قاتل کودکآزار میشوید. و در همین لحظه متوجه میشوید داستان به همین سادگی نیست. اینجا پای انتقام یک روح در میان است. انتقامی که پایان نمیگیرد و آرامشی هم در پس آن نیست.
داستان از شخصیتهای متفاوت و به نسبت زیادی تشکیل شده که بعضیها در گذشته و آیندهی دو شخصیت اصلی تاثیرگذار بودهاند و بعضی دیگر سرنوشتشان به دست این دو رقم میخورد.
شخصیت اصلی داستان یک روح دختر کینهجو و مملو از نفرت است که از تمامی افرادی که انتخاب میکند به گونهای دردناک انتقام میگیرد و در همین میان توجهش بعد از سالها به یک انسان جلب میشود. یک پسر. پسری با هالهای عجیب که نقشهای زنده و مرموزی روی بدن او حک شده. پسری که نام او تارکویینه است و افراد عجیبی در کمین او هستند. پسری که تنها نیست و روحی شیطانی در بدن او زندگی میکند.
اوکیکو دراتاق زیرشیروانی خانهی این پدر و پسر تنها ساکن میشود چون توانایی دوری از تارک را ندارد و باید سر از راز و انرژی عجیب او دربیاورد و شاید در همین میان او را نجات دهد!
داستان به هیچ وجه شاد و دلانگیز نیست و چه بسا برای القای بیشتر وحشت و تاریکی به مخاطب پای طلسمهای باستانی و ارواح هزار ساله را نیز به میانهی داستان باز کند. دختری در چاه از آن دسته کتابهایی است که مخاطب را با توصیفات ریز و ایدهی ناب خود مجذوب محیط تاریک و تلخ داستان میکند.
🔹#چند_سطر_کتاب
ماشینش را روشن میکند. بچههای مرده نگاهشان به من است که او را در حال رانندگی تماشا میکنم. میدانم دوباره او را خواهم دید. گرسنگیها را سرکوب میکنم، گوشههای ساکت وجودم را سرکوب میکنم و همه عقب مینشینند، اما فعلا.
پسر من را هم کنجکاو کرده. از وقتی به یاد میآورم، یعنی از گذشتههای خیلی خیلی دور، اولین بار است که اینقدر مجذوب چیزی شدهام. نقشهای عجیب روی پوستش من را کنجکاو کرده. چیزی در وجود پسر هست که پیش میکشد و پس میزند. چیزی عجیب و شوم درونش پنهان شده اما نمیدانم چی و چرا. ص۲۵
🔺#دختری_در_چاه، #رین_چوپکو، #مروا_باقریان، #نشر_پرتقال
❌مناسب ۱۴ سال به بالا
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar