#فیلم دوم: زنگ تفریح _ سال ۱۳۵۱

کیارستمی فیلم دومش، «زنگ تفریح»، را در سال ۱۳۵۱ و باز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. فیلم کوتاهی که به‌نوعی با فیلم اولش (نان و کوچه) هم‌راستاست. آشکار است که او در فاصله‌ی دوساله‌ی مابین فیلم اول و فیلم دوم، کوشیده تا پاره‌ای از ضعف‌های تکنیکی و کاستی‌های کار خود را برطرف سازد و بیان بصری جدیدتری را تجربه کند.
زنگ تفریح ماجرای پسربچه‌ای را روایت می‌کند که به‌خاطر شکستن پنجره در مدرسه تنبیه می‌شود و در مسیر بازگشت به خانه با بچه‌هایی که در کوچه فوتبال بازی می‌کنند، درگیر می‌شود و چون سنش کم‌تر از آن‌هاست، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود تا از مسیر همیشگی‌اش خارج شود و مسیری جدید را تجربه کند.
اَلن برگالا، منتقد و کارگردان فرانسوی معتقد است که اساسا دو فیلم اول کیارستمی دارای ساختار یک‌سانی هستند؛ کودکی از طریق مسیری آشنا از جایی به جای دیگر می‌رود، در مسیر، مانعی (یک سگ، یک مسابقه‌ی فوتبال) او را متوقف می‌کند، اما او در نهایت می‌تواند آن مانع را پشت سر بگذارد.
بر خلاف فیلم نخست، از #زنگ_تفریح استقبال چندانی نشد. کیارستمی در این باره می‌گوید: «اگر تماشاچی از فیلم زنگ تفریح استقبال نکرد، به این دلیل بود که فیلم قصه‌ای نداشت. بعضی‌ها می‌گفتند فیلم هدف ندارد، در صورتی‌که به‌نظر من فقط می‌توانیم بگوییم که فیلم نتیجه‌گیری ندارد و تماشاچی که عادت کرده همواره با پایان فیلم به نتیجه برسد، نرسید و خوشش نیامد. فکر کرد کلاه سرش گذاشته‌اند. پانزده دقیقه فیلم به او نمایش داده بودند، بدون این‌که پایانی داشته باشد.»
کیارستمی درباره‌ی پایان فیلم توضیح می‌دهد که داستان اصلی فیلم حکایت پسربچه‌ای بود که می‌خواهد یک توپِ بازی داشته باشد و به محله‌ای در بالای شهر می‌رود و از پشت نرده‌های یک خانه‌ی اعیانی با یک پسرک آمریکایی، که مشغول بازی‌ست، آشنا می‌شود و آن‌قدر منتظر می‌ماند تا توپ او به این سوی نرده‌ها می‌افتد و با برداشتن توپ پا به فرار می‌گذارد. کیارستمی مقدمات فیلم‌برداری این فصل را مهیا می‌کند، اما سر بزنگاه درمی‌یابد که این نوع نگاه «قلابی» است و کاری نیست که از پسرک فیلم او سر بزند. «این از اشتباه‌آمیز‌ترین فیلم‌نامه‌هایی است که تا به حال کار کرده‌ام. بنابراین فیلم را نصفه‌کاره قطع کردم و این پایانی را که حالا هست گذاشتم. در حقیقت فیلم به پایانش نمی‌رسد.» کیارستمی توضیح می‌دهد که «در اواخر دهه‌ی چهل و اوایل دهه‌ی پنجاه، به‌طور معمول، می‌بایستی فیلم پیام سیاسی می‌داشت و این اصلا در فطرت من نبود.» بنابراین از «سیاسی کردن» موضوع زنگ تفریح پرهیز می‌کند. به همین دلیل زنگ تفریح، ناخواسته، به فیلمی «ضد قصه» تبدیل می‌شود که مورد نکوهش منتقدان قرار می‌گیرد.
زنگ تفریح در کارنامه‌ی کیارستمی فیلم مهمی ا‌ست و از نظر او «راه بسیار خوبی در سینماست» که به‌تدریج در فیلم‌های بعدی‌اش با افت‌وخیز ادامه پیدا می‌کند.