نقد امیر پوریا، منتقد و مدرس سینما بر فیلم «کپی برابر اصل»
منتشرشده در ماهنامهی هنر و تجربه، خرداد ۱۳۹۴
#کپی_برابر_اصل
#نقد_فیلم
#امیر_پوریا
@amiropouria
@KiarostamiAbbas ⬇️⬇️⬇️
منتشرشده در ماهنامهی هنر و تجربه، خرداد ۱۳۹۴
#کپی_برابر_اصل
#نقد_فیلم
#امیر_پوریا
@amiropouria
@KiarostamiAbbas ⬇️⬇️⬇️
https://t.me/KiarostamiAbbas/157
تصور خام و اولیه از رویارویی با «کپی برابر اصل» میتواند این باشد که این فیلمی است جدا از مسیر آشنای سبک کیارستمی. ظاهرا به نظر میرسد که حضور بازیگری با ابعاد بینالمللی مانند ژولیت بینوش در کنار خط داستانی مشخصی که یک پیچ (twist) غافلگیرکننده در تغییر یا تلفیق هویت قبلی دو شخصیت اصلی با هویت بعدیشان به عنوان زن و شوهر دارد، از مَنش ِ «حذفی» معمول سینمای کیارستمی دور است. از روشی که هم جلوهگریهای سینمایی رایج با حضور بازیگران و هم فراز و فرودهای داستانی و دراماتیک متعارف را حذف میکرد، جداست. فیلم را به یک درام زن و شوهری با بازیهای پر از مکث و تأکید نزدیک میکند و نگرش ظاهربین منتقدانه را به صدور این حکم وامیدارد که دغدغهی ساخت محصولی چندزبانی و بینالمللی با زمینهای ملودراماتیک، فیلمساز ما را به این تغییر رویهها واداشته است.
اما منهای خود فیلم که به قدر کافی در این مورد جواب دارد و در نوشتهی مفصلی در ماهنامهی سینمایی «فیلم» به آن پرداختهام، اینجا و حالا میخواهم در آغاز از بیرون دنیای فیلم و از دل شیوهی اجرایی کارگردانی به این بحث بپردازم. تماشای دو – سه مستند مختلفی که از پشت صحنهی فیلم «کپی برابر اصل» ساخته شده، میتواند راهگشا باشد: کیارستمی بازیگرانش بینوش و ویلیام شیمل (خوانندهی اپرای اهل انگلستان که هرگز تجربهی بازی نداشته) را به این سمت سوق میدهد که خودشان از تجربهها و مشاهدات خود، نقشها و حس و حال هر کدام در موقعیت جاری داستان را بشناسند و حتی از این تجربهها برای درک درونیات دو نقش، به آنها وام بدهند. این روشی است میان مسیر مألوف هدایت بازیگر و روش انتخاب نابازیگر به عنوان نمونهی عینی آنچه در نظر کارگردان است و باید خود خودش باشد. یعنی عملا فیلم دارد از بینوش به عنوان نوعی مدل انسانی زنانه برای نمایندگی کردن آن احساسهایی که شخصیت اِله درگیرشان است، استفاده میکند. شاید به جهت همین تفاوت با معنای مرسوم بازیگری است که بینوش با قطعیت میگوید این یکی از سختترین نقشهایش در تمام طول فعالیت حرفه ایاش بوده؛ و تأکید میکند به لحاظ «شیوهی» کار، قطعا سختترین.
واقعیت این است که اگر بخواهیم معادلات دراماتیک را در نظر بگیریم، اِله چندان زن پیچیدهای نیست. ابتدا یک هوادار یک نویسنده است و بعد، زنی با گلایههای بسیار آشنا و مکرر هر زنی بعد از سالها زندگی زناشویی. در هیچکدام از دو مقطع، «فردیّت» ویژهاش شکلدهنده موقعیتهای جزئی یا حتی موقعیت کلی نیست. اما به عنوان «نقش» و در روند روایی فیلم که عمدا ابهامی در هویت شخصیتها به همراه دارد، «نقش» بس پیچیدهای است: در ابتدا برای دیدار با نویسندهای که در موردش کنجکاوی دارد، به مراسم رونمایی کتاب او در توسکانی میرود و بعد که در دگردیسی روایی تدریجی و کلیدی فیلم با دربرداشتن خود مفهوم «کپیِ بسیار نزدیک به اصل/ the original copy» تبدیل به زن و شوهر میشوند، در حالی که بیشترین ابراز شکایت را از سوی او میبینیم، از سوی دیگر پیوسته اصرار دارد نیاز خود به توجه و ابراز علاقه و حمایت همسرش را یادآوری کند. حتی در پایان میخواهد هر طور شده، حافظهی رمانتیک او را به فعالیت وادارد و در حالی که حضور کمرنگ او در زندگی درونی و عاطفی، زن را به شدت آزار داده، از او میخواهد که «بماند».
حالا دیگر میتوان نکتهی اصلی را دربارهی نقش بینوش مطرح کرد: او فقط یک زن واحد و مشخص با خصوصیات فردی تعریف شده نیست. بلکه دارد سرچشمههای ازلی – ابدی زنانگی در دل مناسبات خانوادگی و زناشویی را با تمام احساس خسران و هجرانهایش نمایندگی میکند. در نتیجه، انتخاب بازیگر در اینجا اهمیتی از همان دست مییابد که عموما در انتخاب نابازیگران سینمای کیارستمی مطرح است: باید به خود آنچه نقش میطلبد یعنی ذات زنانگی در جریان رخوتها و تکرارهای زندگی زناشویی، نزدیک باشد.
در آن سوی ماجرا، مرد هم در ابتدا جیمز میلر، نویسندهی مشخصی است که شغل و خصوصیات فردی و حرفهای کاملا روشن دارد، اما به تدریج و بعد از آن تغییر هویت ابهامآمیز و هوشمندانه، به شوهری با تمام همان توجیهها و بیحوصلگیهای متعارف از پسِ سالها رابطهی زناشویی بدل میشود. ولی نکتهی پیچیدهتر این است که همچنان همان زمینهی هویتیِ نویسندهی انگلیسی را حفظ میکند و از اشاره به این که باید با قطار سر ساعت مشخص بازگردد، تا یادآوری میزان بستگیاش به کار و کتابهایش، نشانههای بسیاری در این مورد یافت میشود. پس باید همچنان و در کنار ساختن آن کلیت نمونهای مردی که به همسرش کمتوجه شده، شخصیت معین و منفرد را هم بازی کند. شیمل از شباهت بین کارش در این نقش با شکل بهشدت کنترل شدهی کار خواندن در محیط سالن اجرای اپرا میگوید و همین نشان میدهد که بار دیگر به ودیعه گذاشتن پارههایی از خویشتنِ بازیگر
تصور خام و اولیه از رویارویی با «کپی برابر اصل» میتواند این باشد که این فیلمی است جدا از مسیر آشنای سبک کیارستمی. ظاهرا به نظر میرسد که حضور بازیگری با ابعاد بینالمللی مانند ژولیت بینوش در کنار خط داستانی مشخصی که یک پیچ (twist) غافلگیرکننده در تغییر یا تلفیق هویت قبلی دو شخصیت اصلی با هویت بعدیشان به عنوان زن و شوهر دارد، از مَنش ِ «حذفی» معمول سینمای کیارستمی دور است. از روشی که هم جلوهگریهای سینمایی رایج با حضور بازیگران و هم فراز و فرودهای داستانی و دراماتیک متعارف را حذف میکرد، جداست. فیلم را به یک درام زن و شوهری با بازیهای پر از مکث و تأکید نزدیک میکند و نگرش ظاهربین منتقدانه را به صدور این حکم وامیدارد که دغدغهی ساخت محصولی چندزبانی و بینالمللی با زمینهای ملودراماتیک، فیلمساز ما را به این تغییر رویهها واداشته است.
اما منهای خود فیلم که به قدر کافی در این مورد جواب دارد و در نوشتهی مفصلی در ماهنامهی سینمایی «فیلم» به آن پرداختهام، اینجا و حالا میخواهم در آغاز از بیرون دنیای فیلم و از دل شیوهی اجرایی کارگردانی به این بحث بپردازم. تماشای دو – سه مستند مختلفی که از پشت صحنهی فیلم «کپی برابر اصل» ساخته شده، میتواند راهگشا باشد: کیارستمی بازیگرانش بینوش و ویلیام شیمل (خوانندهی اپرای اهل انگلستان که هرگز تجربهی بازی نداشته) را به این سمت سوق میدهد که خودشان از تجربهها و مشاهدات خود، نقشها و حس و حال هر کدام در موقعیت جاری داستان را بشناسند و حتی از این تجربهها برای درک درونیات دو نقش، به آنها وام بدهند. این روشی است میان مسیر مألوف هدایت بازیگر و روش انتخاب نابازیگر به عنوان نمونهی عینی آنچه در نظر کارگردان است و باید خود خودش باشد. یعنی عملا فیلم دارد از بینوش به عنوان نوعی مدل انسانی زنانه برای نمایندگی کردن آن احساسهایی که شخصیت اِله درگیرشان است، استفاده میکند. شاید به جهت همین تفاوت با معنای مرسوم بازیگری است که بینوش با قطعیت میگوید این یکی از سختترین نقشهایش در تمام طول فعالیت حرفه ایاش بوده؛ و تأکید میکند به لحاظ «شیوهی» کار، قطعا سختترین.
واقعیت این است که اگر بخواهیم معادلات دراماتیک را در نظر بگیریم، اِله چندان زن پیچیدهای نیست. ابتدا یک هوادار یک نویسنده است و بعد، زنی با گلایههای بسیار آشنا و مکرر هر زنی بعد از سالها زندگی زناشویی. در هیچکدام از دو مقطع، «فردیّت» ویژهاش شکلدهنده موقعیتهای جزئی یا حتی موقعیت کلی نیست. اما به عنوان «نقش» و در روند روایی فیلم که عمدا ابهامی در هویت شخصیتها به همراه دارد، «نقش» بس پیچیدهای است: در ابتدا برای دیدار با نویسندهای که در موردش کنجکاوی دارد، به مراسم رونمایی کتاب او در توسکانی میرود و بعد که در دگردیسی روایی تدریجی و کلیدی فیلم با دربرداشتن خود مفهوم «کپیِ بسیار نزدیک به اصل/ the original copy» تبدیل به زن و شوهر میشوند، در حالی که بیشترین ابراز شکایت را از سوی او میبینیم، از سوی دیگر پیوسته اصرار دارد نیاز خود به توجه و ابراز علاقه و حمایت همسرش را یادآوری کند. حتی در پایان میخواهد هر طور شده، حافظهی رمانتیک او را به فعالیت وادارد و در حالی که حضور کمرنگ او در زندگی درونی و عاطفی، زن را به شدت آزار داده، از او میخواهد که «بماند».
حالا دیگر میتوان نکتهی اصلی را دربارهی نقش بینوش مطرح کرد: او فقط یک زن واحد و مشخص با خصوصیات فردی تعریف شده نیست. بلکه دارد سرچشمههای ازلی – ابدی زنانگی در دل مناسبات خانوادگی و زناشویی را با تمام احساس خسران و هجرانهایش نمایندگی میکند. در نتیجه، انتخاب بازیگر در اینجا اهمیتی از همان دست مییابد که عموما در انتخاب نابازیگران سینمای کیارستمی مطرح است: باید به خود آنچه نقش میطلبد یعنی ذات زنانگی در جریان رخوتها و تکرارهای زندگی زناشویی، نزدیک باشد.
در آن سوی ماجرا، مرد هم در ابتدا جیمز میلر، نویسندهی مشخصی است که شغل و خصوصیات فردی و حرفهای کاملا روشن دارد، اما به تدریج و بعد از آن تغییر هویت ابهامآمیز و هوشمندانه، به شوهری با تمام همان توجیهها و بیحوصلگیهای متعارف از پسِ سالها رابطهی زناشویی بدل میشود. ولی نکتهی پیچیدهتر این است که همچنان همان زمینهی هویتیِ نویسندهی انگلیسی را حفظ میکند و از اشاره به این که باید با قطار سر ساعت مشخص بازگردد، تا یادآوری میزان بستگیاش به کار و کتابهایش، نشانههای بسیاری در این مورد یافت میشود. پس باید همچنان و در کنار ساختن آن کلیت نمونهای مردی که به همسرش کمتوجه شده، شخصیت معین و منفرد را هم بازی کند. شیمل از شباهت بین کارش در این نقش با شکل بهشدت کنترل شدهی کار خواندن در محیط سالن اجرای اپرا میگوید و همین نشان میدهد که بار دیگر به ودیعه گذاشتن پارههایی از خویشتنِ بازیگر
Telegram
KiarostamiAbbas
نقد امیر پوریا، منتقد و مدرس سینما بر فیلم "کپی برابر اصل"
چاپشده در ماهنامهی "هنر و تجربه"، خرداد ۱۳۹۴
#کپی_برابر_اصل
#نقد_فیلم
#امیر_پوریا
@amiropouria
@KiarostamiAbbas ⬇️⬇️⬇️
چاپشده در ماهنامهی "هنر و تجربه"، خرداد ۱۳۹۴
#کپی_برابر_اصل
#نقد_فیلم
#امیر_پوریا
@amiropouria
@KiarostamiAbbas ⬇️⬇️⬇️
https://telegram.me/kiarostamiabbas/164
🔺فیلم «گزارش» ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۵۶
بازیگران: کوروش افشارپناه، شهره آغداشلو و...
#گزارش به زندگی محمد فیروزکوهی، یک کارمند ادارهی دارایی میپردازد. در اوایل فیلم او به اتهام دریافت رشوه از کارش معلق میشود و از همانجا مشکلات وی با همسرش آغاز میگردد...
آخرین فیلم عباس کیارستمی در سالهای پیش از انقلاب یعنی «گزارش» نه فقط در کارنامهی خود او، بلکه به طور کلی در تاریخ سینمای ایران یک سرفصل بسیار اساسی است. میراث این فیلم تا دهههای بعد و بخشی از ملودرامهای مربوط به اختلافهای زناشویی حتی در دل سینمای تجاری و دور از منش فیلمسازی کیارستمی امتداد مییابد و تا بعدتر نیز، جلوههایش در نمونههای اصیل چون «چهارشنبه سوری» (۱۳۸۴) و «جدایی نادر از سیمین» (۱۳۸۹) نیز به چشم میخورد. #امیر_پوریا
@KiarostamiAbbas
🔺فیلم «گزارش» ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۵۶
بازیگران: کوروش افشارپناه، شهره آغداشلو و...
#گزارش به زندگی محمد فیروزکوهی، یک کارمند ادارهی دارایی میپردازد. در اوایل فیلم او به اتهام دریافت رشوه از کارش معلق میشود و از همانجا مشکلات وی با همسرش آغاز میگردد...
آخرین فیلم عباس کیارستمی در سالهای پیش از انقلاب یعنی «گزارش» نه فقط در کارنامهی خود او، بلکه به طور کلی در تاریخ سینمای ایران یک سرفصل بسیار اساسی است. میراث این فیلم تا دهههای بعد و بخشی از ملودرامهای مربوط به اختلافهای زناشویی حتی در دل سینمای تجاری و دور از منش فیلمسازی کیارستمی امتداد مییابد و تا بعدتر نیز، جلوههایش در نمونههای اصیل چون «چهارشنبه سوری» (۱۳۸۴) و «جدایی نادر از سیمین» (۱۳۸۹) نیز به چشم میخورد. #امیر_پوریا
@KiarostamiAbbas
Telegram
KiarostamiAbbas
🔹فیلم "گزارش" ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۵۶
@KiarostamiAbbas
@KiarostamiAbbas
Forwarded from Amir Pouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی امیر پوریا با آیدین آغداشلو دربارهٔ شخصیت فردی، زندگی و هنر عباس کیارستمی
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria