خسرو انوشیروان
1.12K subscribers
6.83K photos
3.92K videos
118 files
10.7K links
به نام خردمند یزدان پاک
امروز، چهاردهم دی ماهِ نودوهشت خواستم تا همه‌ی آنچه از ابتدا تا کنون در مجازی نوشته ام و هرآنچه را شاید از این پس بفهمم؛ بنویسم و برای بایگانی در این درگاه درج کنم.
من؛ فقط به سود مملکتم می‌نویسم.
#خسرو

از همراهی شما سپاسگزارم .
Download Telegram
خسرو انوشیروان
🛑 نخست ؛ #پادشاهی_مشروطه را به ایران بازگردانید و #قانون_اساسی_مشروطه را حاکم کنید ؛ سپس به وظایف فراجناحی و جایگاه #شاه بپردازید ... 👈 هنوز قانون حامی پادشاه و مشروطه حاکم نیست 👈 #پادشاه در تبعیده و #دولت_مشروطه تشکیل نشده بدیهی است که #نهاد_پادشاهی و…
🛑 عدم کارآیی مفاهیم «دیکتاتوری» و «استبداد»، برای توصیف عصر رضاشاه
@khosrovanooshiravan
دوره رضاشاه و کلاً عصر پهلوی را نمی‌توان با مفاهیمی چون «دیکتاتوری» و حتی «استبداد» توضیح داد. رضاشاه، از دل یک جامعه نهادمند، و سیستم قانون‌مند برنخواست که او را دیکتاتور بنامیم! یک کلیشه نادرست و بی‌مبنا در میان کثیری از ایرانیان جا افتاده است، مبنی بر اینکه، «رضاشاه، مشروطیت را تعطیل کرد»! در حالی‌که برعکس! مشروطیت یا کنسطیطوسیون، یا حکومت قانون، یا به قول مرحوم فروغی «دولت بااساس»، با رضاشاه شروع شد. قبل از رضاشاه، اساسأ جنین «حکومت قانون» هم شکل نگرفته بود، در حد یک نطفه سرگردان بود، قانون اساسی و مجلس در ظاهر وجود داشت. اما «روح حکومت قانون» وجود نداشت. دولت، هیچ اساسی نداشت. کشور هیچ نظم و نسقی نداشت. از انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ تا تاجگذاری رضاشاه در سال ۱۳۰۴، کشور در حال فروپاشی بود. اصل و اساس «کشور»، در آستانه نابودی بود، چه رسد به حکومت قانون!
ما ایرانیان، برای سوالات و دغدغه‌های پیچیده، پاسخ‌های ساده قایل هستیم و خیلی زود با یک پاسخ ساده و دم دستی، سروته قضیه را جمع می‌کنیم! با گزاره‌های ساده‌ای چون «رضاشاه قانون را زیرپا گذاشت»! « رضاشاه مشروطه را تعطیل کرد»، «رضاشاه دیکتاتور بود»! «رضاشاه مستبد بود»! و امثالهم، ذهن خود را از تأمل و اندیشیدن، آزاد و معاف می‌کنیم. چون اندیشیدن و تأمل کار سختی است. عده‌ای هم که زمین زیرپای‌شان سست است، در خلأ تحلیل می‌کنند و برای زمانه و اوضاعی که اساساً موجودیت کشور در خطر بود، معیارهای حکومت قانون، آزادی و دموکراسی را در حد انگلستان قرن بیست‌ویکم، برای ایران اوایل قرن بیستم قایل هستند! اینها یا کینه شخصی و یا ایدیولوژیک یا باندی، با پهلوی‌ها دارند و یا اینکه اصلاً در زمین «ایران» نایستاده‌اند. باید یک «ایران» باشد تا حکومت قانون، آزادی و دموکراسی در آن مستقر شود!
مشروطیت، حکومت قانون، آزادی و دموکراسی، قبل از هر چیزی به یک اقتدار حاکمیتی نیاز دارد. قانونِ حافظ آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی هم، نیاز به «ضمانت اجرا» قوی دارد. و مثل روز روشن است که اقتدار حاکمیتی، و «دولت بااساس» ضامن اجرا هستند و بس. نطفه حکومت قانون در معنای مدرن آن در ایران، در عصر رضاشاه، بسته شد و نوزاد «حکومت قانون» به سلامت در آن عصر متولد شد. و رضاشاه و نخبگان عصر رضاشاه، از این طفل شیرخواره، نسبتاً به خوبی محافظت کردند. وضعیت یک طفل شیرخواره، با یک فرد بزرگسال تفاوت دارد. بسیاری مواقع لازم است که برای حفاظت از این طفل شیرخواره، یک کارهایی انجام گیرد که برای ذهن یک بزرگسال، خلاف قاعده به نظر بیاید. رضاشاه، در واقع شالوده‌ریزی «حکومت قانون» در ایران را انجام داد، او یک پادشاه اقتدارگرا و توسعه‌گرا و میهن‌پرست بود. نه اینکه خودش فهمی دقیق از توسعه و تجدد داشت (احتمالاً نخبگان همراه او داشته‌اند)، بلکه به غریزه دریافته بود که مشکل ایران، نداشتن «دولت بااساس» و نبودِ نظم و اقتدار، و نهاد‌های مدرن در آن بود.
به جرأت می‌توانم بگویم که، بهترین قوانین تاریخ ایران، در عصر رضاشاه تدوین و تصویب شدند. اعم از قانون مدنی ایران، قانون آیین دادرسی مدنی، قانون تجارت، قانون امور حسبی، قانون راجع به مجازات عمومی. این قوانین (به جز قانون مجازات)، همه بعد از انقلاب اسلامی هم باقی ماندند و تغییرات اندکی داشته‌اند. در مورد قانون مجازات هم، بسیاری از مسوولان قضایی جمهوری اسلامی پشیمان هستند که آن را تغییر داده‌اند. در دوران دانشجویی، استادی داشتم که فقیه و مجتهد، و قاضی دیوان عالی کشور بود. در کلاس درس حقوق جزا، با صراحت گفت، تنها راه چاره مشکلات نظام حقوق کیفری ایران این است که، یک ماده واحده با این مضمون در مجلس تصویب شود: «از این تاریخ به بعد، قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نسخ، و قانون راجع به مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ و اصلاحات سال ۱۳۵۲، جایگزین آن می‌شود.»
قوانین کارآمد یادشده در عصر رضاشاه، در زیر سایه اقتدار حاکمیتی، و به دنبال تأسیس «دولت بااساس» در ایران تدوین و تصویب شدند، و آن قوانین فقط بخش بسیار کوچکی از دستآوردهای شروع فرآیند ساخت دولت مدرن در عصر رضاشاه بود. اما آن روند ادامه پیدا نکرد، و طوفان انقلاب و ایدئولوژی‌های چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی و ...، اجازه تکامل به دولت مدرن در ایران نداد. در انقلاب 1357، اتحادیه‌ای شگفت‌انگیز از بنیادگرایان، چپ‌های مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی، ملی‌مذهبی‌ها و روشنفکران دینی! و غیردینی، که تنها وجه مشترک‌شان، بی‌وطنی بود، با طغیانی خائنانه و نابخردانه علیه روندِ توسعه، تجدد و اصلاحات در ایران، و فرایندِ تکاملِ دولت مدرن در ایران، هزینه تحقق دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در ایران را چندبرابر کردند.

https://t.me/khosrovanooshiravan/1667

#دکتر_محمد_محبی
خسرو انوشیروان
🔹سوم‌ اسفند ۱۲۹۹؛ #آن_مرد_آمد 🔹سوم اسفند روز برجسته ای در گاهشماری تاریخ ایران است. رضاخان(رضاشاه آینده) در این روز با دوهزار و پانصد سرباز وارد تهران شد و زمام امور را در دست گرفت، نظم و امنیت را برقرار کرد و امور مملکتی را به سامان کرد و چهار سال بعد هم…
🛑 عدم کارآیی مفاهیم «دیکتاتوری» و «استبداد»، برای توصیف عصر رضاشاه:
@khosrovanooshiravan
دوره رضاشاه و کلاً عصر پهلوی را نمی‌توان با مفاهیمی چون «دیکتاتوری» و حتی «استبداد» توضیح داد. رضاشاه، از دل یک جامعه نهادمند، و سیستم قانون‌مند برنخواست که او را دیکتاتور بنامیم! یک کلیشه نادرست و بی‌مبنا در میان کثیری از ایرانیان جا افتاده است، مبنی بر اینکه، «رضاشاه، مشروطیت را تعطیل کرد»! در حالی‌که برعکس! مشروطیت یا کنسطیطوسیون، یا حکومت قانون، یا به قول مرحوم فروغی «دولت بااساس»، با رضاشاه شروع شد. قبل از رضاشاه، اساسأ جنین «حکومت قانون» هم شکل نگرفته بود، در حد یک نطفه سرگردان بود، قانون اساسی و مجلس در ظاهر وجود داشت. اما «روح حکومت قانون» وجود نداشت. دولت، هیچ اساسی نداشت. کشور هیچ نظم و نسقی نداشت. از انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ تا تاجگذاری رضاشاه در سال ۱۳۰۴، کشور در حال فروپاشی بود. اصل و اساس «کشور»، در آستانه نابودی بود، چه رسد به حکومت قانون!
ما ایرانیان، برای سوالات و دغدغه‌های پیچیده، پاسخ‌های ساده قایل هستیم و خیلی زود با یک پاسخ ساده و دم دستی، سروته قضیه را جمع می‌کنیم! با گزاره‌های ساده‌ای چون «رضاشاه قانون را زیرپا گذاشت»! « رضاشاه مشروطه را تعطیل کرد»، «رضاشاه دیکتاتور بود»! «رضاشاه مستبد بود»! و امثالهم، ذهن خود را از تأمل و اندیشیدن، آزاد و معاف می‌کنیم. چون اندیشیدن و تأمل کار سختی است. عده‌ای هم که زمین زیرپای‌شان سست است، در خلأ تحلیل می‌کنند و برای زمانه و اوضاعی که اساساً موجودیت کشور در خطر بود، معیارهای حکومت قانون، آزادی و دموکراسی را در حد انگلستان قرن بیست‌ویکم، برای ایران اوایل قرن بیستم قایل هستند! اینها یا کینه شخصی و یا ایدیولوژیک یا باندی، با پهلوی‌ها دارند و یا اینکه اصلاً در زمین «ایران» نایستاده‌اند. باید یک «ایران» باشد تا حکومت قانون، آزادی و دموکراسی در آن مستقر شود!
مشروطیت، حکومت قانون، آزادی و دموکراسی، قبل از هر چیزی به یک اقتدار حاکمیتی نیاز دارد. قانونِ حافظ آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی هم، نیاز به «ضمانت اجرا» قوی دارد. و مثل روز روشن است که اقتدار حاکمیتی، و «دولت بااساس» ضامن اجرا هستند و بس. نطفه حکومت قانون در معنای مدرن آن در ایران، در عصر رضاشاه، بسته شد و نوزاد «حکومت قانون» به سلامت در آن عصر متولد شد. و رضاشاه و نخبگان عصر رضاشاه، از این طفل شیرخواره، نسبتاً به خوبی محافظت کردند. وضعیت یک طفل شیرخواره، با یک فرد بزرگسال تفاوت دارد. بسیاری مواقع لازم است که برای حفاظت از این طفل شیرخواره، یک کارهایی انجام گیرد که برای ذهن یک بزرگسال، خلاف قاعده به نظر بیاید. رضاشاه، در واقع شالوده‌ریزی «حکومت قانون» در ایران را انجام داد، او یک پادشاه اقتدارگرا و توسعه‌گرا و میهن‌پرست بود. نه اینکه خودش فهمی دقیق از توسعه و تجدد داشت (احتمالاً نخبگان همراه او داشته‌اند)، بلکه به غریزه دریافته بود که مشکل ایران، نداشتن «دولت بااساس» و نبودِ نظم و اقتدار، و نهاد‌های مدرن در آن بود.
به جرأت می‌توانم بگویم که، بهترین قوانین تاریخ ایران، در عصر رضاشاه تدوین و تصویب شدند. اعم از قانون مدنی ایران، قانون آیین دادرسی مدنی، قانون تجارت، قانون امور حسبی، قانون راجع به مجازات عمومی. این قوانین (به جز قانون مجازات)، همه بعد از انقلاب اسلامی هم باقی ماندند و تغییرات اندکی داشته‌اند. در مورد قانون مجازات هم، بسیاری از مسوولان قضایی جمهوری اسلامی پشیمان هستند که آن را تغییر داده‌اند. در دوران دانشجویی، استادی داشتم که فقیه و مجتهد، و قاضی دیوان عالی کشور بود. در کلاس درس حقوق جزا، با صراحت گفت، تنها راه چاره مشکلات نظام حقوق کیفری ایران این است که، یک ماده واحده با این مضمون در مجلس تصویب شود: «از این تاریخ به بعد، قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نسخ، و قانون راجع به مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ و اصلاحات سال ۱۳۵۲، جایگزین آن می‌شود.»
قوانین کارآمد یادشده در عصر رضاشاه، در زیر سایه اقتدار حاکمیتی، و به دنبال تأسیس «دولت بااساس» در ایران تدوین و تصویب شدند، و آن قوانین فقط بخش بسیار کوچکی از دستآوردهای شروع فرآیند ساخت دولت مدرن در عصر رضاشاه بود. اما آن روند ادامه پیدا نکرد، و طوفان انقلاب و ایدئولوژی‌های چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی و ...، اجازه تکامل به دولت مدرن در ایران نداد. در انقلاب 1357، اتحادیه‌ای شگفت‌انگیز از بنیادگرایان، چپ‌های مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی، ملی‌مذهبی‌ها و روشنفکران دینی! و غیردینی، که تنها وجه مشترک‌شان، بی‌وطنی بود، با طغیانی خائنانه و نابخردانه علیه روندِ توسعه، تجدد و اصلاحات در ایران، و فرایندِ تکاملِ دولت مدرن در ایران، هزینه تحقق دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در ایران را چندبرابر کردند.

https://t.me/khosrovanooshiravan/2701
#دکتر_محمد_محبی
خسرو انوشیروان
زادروز پدر ایران نوین #رضا_شاه_بزرگ فرخنده و گرامی باد @khosrovanooshiravan
🛑 عدم کارآیی مفاهیم «دیکتاتوری» و «استبداد»، برای توصیف عصر رضاشاه:
دوره رضاشاه و کلاً عصر پهلوی را نمی‌توان با مفاهیمی چون «دیکتاتوری» و حتی «استبداد» توضیح داد. رضاشاه، از دل یک جامعه نهادمند، و سیستم قانون‌مند برنخواست که او را دیکتاتور بنامیم! یک کلیشه نادرست و بی‌مبنا در میان کثیری از ایرانیان جا افتاده است، مبنی بر اینکه، «رضاشاه، مشروطیت را تعطیل کرد»! در حالی‌که برعکس! مشروطیت یا کنسطیطوسیون، یا حکومت قانون، یا به قول مرحوم فروغی «دولت بااساس»، با رضاشاه شروع شد. قبل از رضاشاه، اساسأ جنین «حکومت قانون» هم شکل نگرفته بود، در حد یک نطفه سرگردان بود، قانون اساسی و مجلس در ظاهر وجود داشت. اما «روح حکومت قانون» وجود نداشت. دولت، هیچ اساسی نداشت. کشور هیچ نظم و نسقی نداشت. از انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ تا تاجگذاری رضاشاه در سال ۱۳۰۴، کشور در حال فروپاشی بود. اصل و اساس «کشور»، در آستانه نابودی بود، چه رسد به حکومت قانون!
ما ایرانیان، برای سوالات و دغدغه‌های پیچیده، پاسخ‌های ساده قایل هستیم و خیلی زود با یک پاسخ ساده و دم دستی، سروته قضیه را جمع می‌کنیم! با گزاره‌های ساده‌ای چون «رضاشاه قانون را زیرپا گذاشت»! « رضاشاه مشروطه را تعطیل کرد»، «رضاشاه دیکتاتور بود»! «رضاشاه مستبد بود»! و امثالهم، ذهن خود را از تأمل و اندیشیدن، آزاد و معاف می‌کنیم. چون اندیشیدن و تأمل کار سختی است. عده‌ای هم که زمین زیرپای‌شان سست است، در خلأ تحلیل می‌کنند و برای زمانه و اوضاعی که اساساً موجودیت کشور در خطر بود، معیارهای حکومت قانون، آزادی و دموکراسی را در حد انگلستان قرن بیست‌ویکم، برای ایران اوایل قرن بیستم قایل هستند! اینها یا کینه شخصی و یا ایدیولوژیک یا باندی، با پهلوی‌ها دارند و یا اینکه اصلاً در زمین «ایران» نایستاده‌اند. باید یک «ایران» باشد تا حکومت قانون، آزادی و دموکراسی در آن مستقر شود!
مشروطیت، حکومت قانون، آزادی و دموکراسی، قبل از هر چیزی به یک اقتدار حاکمیتی نیاز دارد. قانونِ حافظ آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی هم، نیاز به «ضمانت اجرا» قوی دارد. و مثل روز روشن است که اقتدار حاکمیتی، و «دولت بااساس» ضامن اجرا هستند و بس. نطفه حکومت قانون در معنای مدرن آن در ایران، در عصر رضاشاه، بسته شد و نوزاد «حکومت قانون» به سلامت در آن عصر متولد شد. و رضاشاه و نخبگان عصر رضاشاه، از این طفل شیرخواره، نسبتاً به خوبی محافظت کردند. وضعیت یک طفل شیرخواره، با یک فرد بزرگسال تفاوت دارد. بسیاری مواقع لازم است که برای حفاظت از این طفل شیرخواره، یک کارهایی انجام گیرد که برای ذهن یک بزرگسال، خلاف قاعده به نظر بیاید. رضاشاه، در واقع شالوده‌ریزی «حکومت قانون» در ایران را انجام داد، او یک پادشاه اقتدارگرا و توسعه‌گرا و میهن‌پرست بود. نه اینکه خودش فهمی دقیق از توسعه و تجدد داشت (احتمالاً نخبگان همراه او داشته‌اند)، بلکه به غریزه دریافته بود که مشکل ایران، نداشتن «دولت بااساس» و نبودِ نظم و اقتدار، و نهاد‌های مدرن در آن بود.
به جرأت می‌توانم بگویم که، بهترین قوانین تاریخ ایران، در عصر رضاشاه تدوین و تصویب شدند. اعم از قانون مدنی ایران، قانون آیین دادرسی مدنی، قانون تجارت، قانون امور حسبی، قانون راجع به مجازات عمومی. این قوانین (به جز قانون مجازات)، همه بعد از انقلاب اسلامی هم باقی ماندند و تغییرات اندکی داشته‌اند. در مورد قانون مجازات هم، بسیاری از مسوولان قضایی جمهوری اسلامی پشیمان هستند که آن را تغییر داده‌اند. در دوران دانشجویی، استادی داشتم که فقیه و مجتهد، و قاضی دیوان عالی کشور بود. در کلاس درس حقوق جزا، با صراحت گفت، تنها راه چاره مشکلات نظام حقوق کیفری ایران این است که، یک ماده واحده با این مضمون در مجلس تصویب شود: «از این تاریخ به بعد، قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نسخ، و قانون راجع به مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ و اصلاحات سال ۱۳۵۲، جایگزین آن می‌شود.»
قوانین کارآمد یادشده در عصر رضاشاه، در زیر سایه اقتدار حاکمیتی، و به دنبال تأسیس «دولت بااساس» در ایران تدوین و تصویب شدند، و آن قوانین فقط بخش بسیار کوچکی از دستآوردهای شروع فرآیند ساخت دولت مدرن در عصر رضاشاه بود. اما آن روند ادامه پیدا نکرد، و طوفان انقلاب و ایدئولوژی‌های چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی و ...، اجازه تکامل به دولت مدرن در ایران نداد. در انقلاب 1357، اتحادیه‌ای شگفت‌انگیز از بنیادگرایان، چپ‌های مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی، ملی‌مذهبی‌ها و روشنفکران دینی! و غیردینی، که تنها وجه مشترک‌شان، بی‌وطنی بود، با طغیانی خائنانه و نابخردانه علیه روندِ توسعه، تجدد و اصلاحات در ایران، و فرایندِ تکاملِ دولت مدرن در ایران، هزینه تحقق دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در ایران را چندبرابر کردند.

https://t.me/khosrovanooshiravan/3003

#دکتر_محمد_محبی
خسرو انوشیروان
🛑 برخلاف تصور خیلی‌ها، ایده ملی شدن نفت، ابتکار #مصدق_السلطنه نبود. خودِ مصدق در خاطرات خود، فکر اولیه را متعلق به حسین فاطمی می‌داند. اما قرینه دیگری، برای اثبات این ادعا وجود ندارد. اولین شخصی که در تاریخ نام او به عنوان پیشنهاددهنده اولیه مطرح است، غلامحسین…
🛑 به نظر می‌رسد مصدق حتی تا سال 1329 و چند ماه مانده به تصویب قانون ملی شدن نفت هم، اعتقادی به آن نداشت، بلکه از این ابزار به عنوان نردبانی برای تهییج توده‌ها، هیجانی کردن فضای سیاسی، و در نهایت، رسیدن به قدرت استفاده کرد.
@khosrovanooshiravan
علاوه بر اینکه مبنای مسأله ملی کردن نفت، غلط بود، و خود مصدق هم در بحث‌های اولیه آن حضور چندانی نداشت و در میانه مباحث هم مخالف بود، نکته دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اساساً خواست ملی کردن صنعت نفت، نه برآمده از میهن‌دوستیِ حامیان آن، و نه از الزامات حقوقی قرارداد «شرکت نفت ایران و انگلیس»، بلکه یک بحث وارداتی از غرب بود. این خواست، بعد از جنگ جهانی دوم، و رقابت بین شرکت‌های بزرگ نفتی جهان، به ویژه رقابت بین دو جریان راکفلری و روتشیلدی ایجاد شد. مطالعه کتاب مهم «اسرار نفت»، (نوشته ژان دولونه و ژان میشل شارلیه، ترجمه ژاله علیجانی، نشر خامه)، برای فهم این مطلب به شدت توصیه می‌شود. بحث ملی کردن صنایع بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم، حتی در خود انگلستان هم اجرا شد. دلیل آن هم روشن بود. بخاطر هزینه‌های کمرشکن جنگ جهانی دوم، خزانه بسیاری از دولت‌های غربی شرکت‌کننده در این جنگ خالی شده بود، و نیاز به منابع مالی داشتند. در حالیکه در ایران، اساساً چنین الزاماتی شکل نگرفته بود و اصلاً چیزی به نام «صنعت نفت»! در ایران وجود نداشت که «ملی» شود! چیزی که «ملی»، و در حقیقت «مصادره» شد، اموال «شرکت نفت ایران و انگلیس» بود. چیزی که در ایران بود، سکوهای حفاری و چند پالایشگاه بود که شرکت ساخته بود و اداره می‌کرد. و بعد از مصادره، سودی هم عاید کشور نکرد، چون تکنولوژی استفاده از آنها در ایران نبود. حتی در زمان کنونی هم ما چیزی تحت عنوان «صنعت نفت» نداریم! آیا یک پالایشگاه می‌توانیم بسازیم؟! بدون تزریق سرمایه و تکنولوژی غربی، مخازن نفتی ایران هم تضعیف و یا نابود می‌شوند!
شرکت‌های نفتی آمریکایی، در آن برهه، در کشورهایی چون عربستان و ونزوئلا، قراردادهای منصفانه پنجاه-پنجاه منعقد می‌کردند، این شرکت‌ها بر مبنای قوانین تجارت عادلانه نمی‌توانستند با شرکت نفت ایران و انگلیس رقابت کنند، زیرا این شرکت پول زیادی برای «بهره مالکانه» نمی‌داد. کسی که با الفبای حقوق تجارت بین‌الملل، آشنا باشد، می‌تواند بفهمد که این شرکت‌ها چه فشاری به دولت آمریکا وارد می‌کردند که وضعیت رقابت در جهان را عادلانه کند. آنها اجازه نمی‌دادند قوانین عادلانه رقابت و تجارت با مفت‌خوری انگلیسی‌ها آسیب ببیند‌. رزم‌آرا هم در آستانه توافق با شرکت نفت ایران و انگلیس با قاعده منصفانه پنجاه-پنجاه بود. انگلیسی‌ها در آن فضا، مجبور بودند که قاعده تنصیف را بپذیرند. دقیقاً به همین دلیل است که آمریکایی‌ها، ابتدا از واقعه موسوم به «ملی شدن صنعت نفت ایران» حمایت کردند. چون رقیب قَدَری که بزرگ‌ترین شرکت نفتی جهان بود را زمین‌گیر کرده و نفت ایران را در بلاتکلیفی قرار داد.

در بخش بعدی این سلسله یادداشت‌ها که احتمالاً آخرین بخش آن خواهد بود، منافع قاعده حقوقی «تنصیف قرارداد»، و مضرات «ملی کردن صنعت نفت»! و اجرای غلط آن توسط مصدق و دولت او خواهم پرداخت.
https://t.me/khosrovanooshiravan/2060
https://t.me/khosrovanooshiravan/3081
#دکتر_محمد_محبی
خسرو انوشیروان
🛑 به نظر می‌رسد مصدق حتی تا سال 1329 و چند ماه مانده به تصویب قانون ملی شدن نفت هم، اعتقادی به آن نداشت، بلکه از این ابزار به عنوان نردبانی برای تهییج توده‌ها، هیجانی کردن فضای سیاسی، و در نهایت، رسیدن به قدرت استفاده کرد. @khosrovanooshiravan علاوه بر اینکه…
🛑 زیان‌های واقعه موسوم به «ملی کردن صنعت نفت» - قسمت اول
@khosrovanooshiravan
شوربختانه، کثیری از نخبگان ایرانی هم برداشتی سطحی از تحولات چندلایه و چندبُعدی و پیچیده سیاسی و اجتماعی دارند. بر عوام حرجی نیست، هیچ جای دنیا، عوام آگاهی کامل ندارند و لزومی هم ندارد که داشته باشند. اما چرا نخبگان، به سان پخمگان، برای مسایل پیچیده و چندلایه، توضیفات و تبیین‌هایی ساده و سطحی و دم‌دستی ارائه می‌کنند؟! انقلاب بهمن 1357، دقیقاً نتیجه پخمگییِ جریانِ نخبگیِ ایرانی در دهه‌های سی و چهل و پنجاه بود.
یکی از تحولاتی که نزدیک به 70 سال است که تبیین‌های سطحی از آن، چندین نسل ایرانی را گمراه کرده است، واقعه موسوم به «ملی کردن صنعت نفت ایران»! است. این واقعه تاریخی و حواشی پیرامون آن، گفتمان‌های سیاسی ایرانی در 70 سال اخیر را تحت تأثیر قرار داد. رومانتیسم سیاسی (که بیشترین استعداد خلق «فاجعه سیاسی» را دارد) به همراه افسانه «استقلال» که مبتنی بر غرب‌ستیزی (یا بقول خودشان استعمارستیزی) را وارد ادبیات سیاسی ایرانی کرد، ریشه بسیاری از بدبختی‌ها و توسعه‌نیافتگی‌ها در ایران شد. هیچکس هم نپرسید که، کدام «ملی»؟! کدام «صنعت نفت»؟! در قسمت قبلی، تأکید شد که تب «ملی کردن صنایع»، به خاطر اقتضائات اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم، در غرب بالا گرفت و این تب به خاورمیانه هم سرایت کرد، حال آنکه آن اقتضائات مطلقاً در خاورمیانه نبود. غافل از اینکه، در آن دوره، صنایعی که در غرب «ملی» شدند، تکنولوژی اداره آن صنایع هم کم و بیش در آن کشورها، موجود بود. اما دقیقاً کدام تکنولوژی و مهارت علمی، برای اداره تأسیسات نفتی ساخته شده در ایران موجود بود؟! بعد از تصویب قانون ملی کردن نفت، همه تأسیسات نفتی ساخته شده، از جمله، پالایشگاه آبادان، که در آن زمان، بزرگترین پالایشگاه جهان بود، بلااستفاده ماند، پالایشگاهی که با پول نفت ملت ایران ساخته شده بود!
از عوام‌الناس که انتظاری نمی‌رود، اما یک نخبه که در مورد قضیه نفت ایران، دست به نظریه‌پردازی می‌زند، حداقل باید یکسری معلومات اولیه در مورد قراردادهای نفتی کسب کند و صرفاً با تکیه بر کلیشه‌های تاریخی تحلیل نکند.
اولین قرارداد نفتی ایران، در قالب «امتیاز» منعقد شد. مظفرالدین شاه قاجار، در سال 1901، امتیاز استخراج نفت ایران را به یک بازرگان انگلیسی بنام ویلیام ناکس دارسی اعطا کرد. و مقرر گردید که وی اختیار اکتشاف و استخراج نفت در پهنه‌ای به وسعت یک میلیون و دویست هزار کیلومترم مربع از خاک ایران را داشته باشد و 16 درصد از سود سالیانه حاصل از این کار را به دولت ایران بدهد. دارسی، تیم اکتشافی خود را وارد ایران کرد و حدود 7 سال تلاش آنها بی‌نتیجه ماند. آنها در دهها نقطه از ایران، اقدام به حفاری کردند، اما به نفت نرسیدند. قرارداد دارسی، در آستانه فسخ شدن بود. تا جایی که دارسی، بخش بزرگی از سهام خود را به شرکت نفت برمه (شرکتی انگلیسی در هند) فروخت. عملیات‌های اکتشاف و حفاری ادامه یافت، و مسئولان شرکت، در آستانه ناامیدی کامل و ترک ایران بودند تا اینکه، با فوران نفت در جریان یکی از عملیات‌های حفاری، در مسجدسلیمان، در ماه مه 1908، تلاش‌های چندین ساله شرکت به ثمر نشست. بعد از این موفقیت، دارسی و سهامداران دیگر، تصمیم به تأسیس یک شرکت مستقل کردند و نام این شرکت را «شرکت نفت ایران و انگلیس» نهادند. این شرکت بعد از «ملی»! شدن نفت در ایران، به شرکت بریتیش پترولیوم (BP) تغیر نام یافت. که در حال حاضر جزو 7 کارتل بزرگ نفتی جهان است.
قرارداد دارسی، 60 ساله بود، یعنی مظفرالدین شاه، امتیاز استخراج نفت در یک میلیون و دویست هزار کیلومتر مربع از پهنه خاک ایران را در قبال سود سالانه 16 درصدی، در اختیار دارسی قرار داده بود. نکته مهم‌تر و تأسف‌بارتر اینکه، سود سالانه، بعد از کسر مالیات، به ایران داده می‌شد، از آنجا که شرکت نفت ایران و انگلیس در بریتانیا ثبت شده بود و براساس قوانین تجارت بریتانیا، 25 درصد از سود این شرکت، به عنوان مالیات به دولت بریتانیا پرداخت می‌شد. و سهم ایران، بعد از کسر این سود محاسبه می‌شد. یعنی عملاً 11 درصد از سود سالانه نصیب ایران می‌شد.
بعد از سقوط قاجاریه، رضاشاه به دنبال لغو این قرارداد بود. و بعد از سال‌ها مذاکره و چانه‌زنی، موفق به لغو امتیاز دارسی شد و قرارداد جدید در سال 1933 با شرکت نفت ایران و انگلیس منعقد کرد و سهم ایران را از سود سالانه شرکت، از 11 درصد به 30 درصد افزایش داد و مقرر گردید که سهم ایران، قبل از واریز مالیات پرداخت شود، یعنی رضاشاه، عملاً سهم ایران را سه برابر کرد. این قرارداد در آن دوره و در مقایسه با قراردادهای مشابه در جهان، یک موفقیت بزرگ محسوب می‌شد. و تنها یک ایراد داشت و آن اینکه، حساب و کتاب شرکت، عملاً دست انگلیسی‌ها بود.

https://t.me/khosrovanooshiravan/3082
#دکتر_محمد_محبی
خسرو انوشیروان
🛑 زیان‌های واقعه موسوم به «ملی کردن صنعت نفت» - قسمت اول @khosrovanooshiravan شوربختانه، کثیری از نخبگان ایرانی هم برداشتی سطحی از تحولات چندلایه و چندبُعدی و پیچیده سیاسی و اجتماعی دارند. بر عوام حرجی نیست، هیچ جای دنیا، عوام آگاهی کامل ندارند و لزومی هم…
🛑 زیان‌های واقعه موسوم به «ملی کردن صنعت نفت» - قسمت دوم
@khosrovanooshiravan
در آستانه پایان جنگ جهانی دوم، شرکت‌های نفتی آمریکایی، در عربستان و نزوئلا، قراردادهای منصفانه پنجاه-پنجاه امضا کردند و این اخبار به ایران هم رسید، و خواست‌ها برای اصلاح قرارداد 1933 افزایش یافت. در بخش 3 این یادداشت، با استناد به دست‌خط مصدق (که در کتاب خاطرات حسین مکی آمده است)، ثابت شد که مصدق اساساً نه با «ملی کردن» نفت موافق بود و نه حتی برای اصلاح اساسی قرارداد 1933 ایده حقوقی خاصی داشت. بلکه تنها ابتکار او این بود که سهم ایران، به صورت شمش طلا دریافت گردد نه اسکناس! مصدق فقط در چند ماه پایانی سال 1329 و به قصد تغییر فضای سیاسی ایران و کسب قدرت، دست به این کار زد و قرارداد را از بیخ فسخ کرد.
جبهه ملی و مصدق، در این راه، از ابزار شرم‌آور جنایت هم استفاده کردند و با قتل نخست‌وزیر مستقر کشور و ایجاد رعب و وحشت، این قانون را به تصویب مجلسین رساندند. جریان برنامه‌ریزی ترور در جلسه جبهه ملی، در بخش 1 این یادداشت به تفصیل توضیح داده شد. جالب است که تا قبل از ترور رزم‌آرا، اکثریت مجلس با ملی کردن مخالف بود و بعد از ترور و ایجاد فضای رعب و وحشت، این قانون ضد ملی و پوپولیستی به تصویب رسید.
واقعه موسوم به «ملی شدن صنعت نفت»! به «نتایج مخربی» برای کشور انجامید و جبهه ملی در پیش گرفتن این سیاست «باورهای نادرستی» داشته است. در آن سال‌ها، نوعی تفکر در ایران نضج گرفت که آمیخته‌ای از بومی‌گرایی افراطی و سوسیالیسم بود که پایه‌های اصلی‌اش را اجنبی‌ستیزی و دولت‌محوری تشکیل می‌داد. در چنین فضای فکری و احساسی بود که افرادی همچون مصدق با استفاده از شعارهای پوپولیستی، موفق شدند سررشته افکار عمومی‌ را در دست گیرند. سیاست‌ورزی مصدق دقیقا از این سنخ بود. مصدق علاقه داشت همواره پیشتاز حرکت عوام باشد. در این فضا، محمد مصدق موفق شد نبض حساسیت افکار عمومی‌ را در دست گیرد. او به صراحت، خارجی‌ها به ویژه انگلیسی‌ها را مسبب همه بدبختی‌های مردم می‌دانست. با طرح چنین شعارهایی، مصدق رهبری جریانی را برعهده گرفت که ما به عنوان جبهه ملی می‌شناسیم.
جمله معروف رزم‌آرا که تنفر خیلی ها را برانگیخت، در واقع یک واقعیت تلخ بود: «ملت ایران از ساختن لوله‌هنگ عاجز است چطور می‌تواند مسائل تکنیکی و فنی و اقتصادی نفت را خود اداره کند؟» اما همین جمله او، به روحیه حساس و رومانتیک ایرانیان برخورده است و هنوز هم خیلی‌ها او را بخاطر آن نبخشیده‌اند. هرچند لحن استهزاءآمیز رزم‌آرا هم در به وجود آمدن این حس تنفر دخیل است. اما الان به عینه شاهد هستیم که مسایل فنی و تکنیکی صنعت نفت و گاز ایران در زمان کنونی هم بدون سرمایه‌گذاری و تکنولوژی کشورهای پیشرفته، قابل اداره کردن نیستند. در ماههای اخیر و به دنبال تشدید تحریم‌های آمریکا، حتی در مورد تأمین پوشک نوزادان هم چندین ماه به مشکل برخوردیم! حقیقت این است که باید از این رخوت 70 ساله که مصدق آن را به جامعه ایران تزریق کرده است، خارج شویم و واقعیت را بپذیریم. عقلانیت و میهن‌دوستی اقتضا می‌کند که برای توسعه میهن، علم و فن روز را از خارج وارد کنیم و از تلقی‌های ایدئولوژیکی چون خودکفایی و بومی‌گرایی افراطی، دوری گزینیم.
استدلال رزم‌آرا در آن دوره، کاملاً درست و واقع‌گرایانه و میهن‌پرستانه بود. او دنبال افزایش سهم ایران و شفاف کردن قرارداد بود. انگلیسی‌ها، سابقه حضور 50 ساله در صنعت نفت ایران داشتند و تمام تأسیسات نفتی در ایران را آنها ساخته بودند و حفظ آنها به نفع ایران و نفت ایران بود. همچنین انگلیسی‌ها، با توجه به تغییر قواعد حقوق تجارت بین‌المللی نفت در جهان، مجبور بودند که به قرارداد منصفانه و شفاف‌سازی حساب‌های شرکت تن در دهند.
اما مصدق و جبهه ملی، با تصویب قانون ملی کردن نفت، این قرارداد را بجای اصلاح، از بیخ و بن فسخ کردند. این فسخ، هیچ سودی برای منافع ملی ایران نداشت و زیان‌های هنگفتی هم به دنبال داشت. و این کار چیزی جز خیانت نبود.
اولین زیان این بود که بعد از فسخ قرارداد و خلع ید از شکت نفت ایران و انگلیس، تقریباً تمام تأسیسات نفتی ایران تعطیل و بلااستفاده شدند و تا ماهها بعد از برکناری مصدق، ایران سهمی در بازار نفت جهان نداشت.

https://t.me/khosrovanooshiravan/3083
#دکتر_محمد_محبی
خسرو انوشیروان
🛑 زیان‌های واقعه موسوم به «ملی کردن صنعت نفت» - قسمت سوم و پایانی @khosrovanooshiravan دومین و مهمترین زیان به ایران، از بین رفتن سهم و دارایی ایران در شرکت‌های تابعه شرکت نفت ایران و انگلیس بود. این شرکت، حدود 59 شرکت تابعه در نقاط مختلف جهان داشت. با ملی…
تقریباً هیچ فرد آگاه در حوزه نفت در آن زمان، موافق ملی کردن نفت، آن هم به آن شیوه فاجعه‌بار و خائنانه نبود. و مصدق، فقط با تکیه بر ویژگی «شیپوری بودن» جامعه ایران، این پروژه پوپولیستی را پیش برد و هیچ دلیلی جز شهوتِ قدرت و شهرت، برای این کار مصدق نمی‌توان متصور شد.
https://t.me/khosrovanooshiravan/3088
https://t.me/khosrovanooshiravan/3085
https://t.me/khosrovanooshiravan/3083
https://t.me/khosrovanooshiravan/3082
https://t.me/khosrovanooshiravan/3081
#دکتر_محمد_محبی
🛑 فقدان اصالت جمهوری‌خواهی در ایران
@khosrovanooshiravan
هیچ جنبش اصیل و واقعی جمهوری‌خواهی در ایران شکل نگرفته و احتمالأ هم شکل نخواهد نگرفت، دلیلش کاملاً روشن است. فونداسیون ها و پایه‌های جمهوری‌خواهی در تاریخ و سنت ایران وجود ندارد.
در حال حاضر، چهار دسته جمهوری‌خواه در میان ایرانیان وجود دارد که هیچکدام اصالتی ندارند و تاریخ و اندیشه سیاسی منسجمی پشت آنها نیست.، و هیچکدام در یک زمین سفت نایستاده اند. و جمهوری‌خواهی آنها از حبّ جمهوری نیست، بلکه از بغض مشروطه است، و به شدت معتاد «سیاست‌های هویتی» (Identity politics) شده‌اند. آن چهار دسته، به شرح ذیل می‌باشند:
دسته اول، جمهوری‌خواهان مصدقی! در حالی‌که خود مرحوم مصدق یک مشروطه‌خواه بود، اما مصدقی های کنونی (اعم از مصدقی های مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی)، بخاطر کینه نسبت به پهلوی‌ها، جمهوری‌خواه هستند، هیچ دلیل دیگری برای جمهوری‌خواه بودن آنها قابل تصور نیست، برخی از مذهبی‌های این طیف هم که اخوانی و یا خمینیست هستند.
دسته دوم، جمهوری‌خواهان عمدتاً چپ و بعضاً راست، که همه از دم ایدیولوژی زده هستند و هیچ درکی از ایران و تجربه مشروطیت ایران ندارند. و طبق معمول 7 دهه اخیر دنبال سراب ایدئولوژی‌های شرق و غرب هستند. این دسته، بیشترین ناآگاهی و یا بدفهمی را درباره تجربه مشروطیت ایران دارند.
دسته سوم، جمهوری‌خواهان اسلام‌گرا، که همین جمهوری اسلامی کنونی، تجلی آرمان آنهاست، و دشمنی آنها با مشروطیت امری طبیعی است.
دسته چهارم، جمهوری‌خواهان قومیت‌گرا، فدرال‌طلب!، تجزیه‌طلب، هویت‌طلب! و ... که تکلیف‌شان روشن است و جمهوری را برای تحقق آرمان تجزیه ایران می‌خواهند. تجربه «ملی» مشروطیت ایران، خلاف آرمان‌های این طیف است.
تا اطلاع ثانوی، «مشروطه‌خواهی»، تنها جنبش سیاسی اصیل و واقعی ایران است، که هم پایه‌های تاریخی محکمی دارد، و هم مبانی فکری قابل اعتنایی دارد. جمهوری اسلامی، هیچ اپوزیسیونی جز اپوزیسیون مشروطه‌خواه ندارد. سیستم جمهوری، در ایران محکوم به شکست است، بهترین نسخه ممکن جمهوری برای ایران، همین جمهوری اسلامی است چون حداقل از سنت شیعی-ایرانی، یک چیزهایی در خود دارد، یعنی فونداسیونی هرچند ضعیف در بخشی از سنت و تاریخ ایران دارد. (مقالات دکتر چنگیز پهلوان در مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی در اوایل دهه 70 در این زمینه، بسیار جالب و خواندنی هستند). اگر یک روزی قانون اساسی جمهوری اسلامی منسوخ شد، باید (این «باید» یک باید حقوقی و امنیتی و حیاتی است) قانون اساسی مشروطه احیا شود. وگرنه هر جمهوری غیر از جمهوری اسلامی، باعث قطبی-قومی شدن ایران و افزایش خطر فروپاشی ایران خواهد شد.
انگ‌زنی جمهوری‌خواهان به مشروطه‌خواهان، از آن عجایب شگفت‌انگیز روزگار است! آنها مشروطه‌خواهان را به فاشیسم متهم کرده و احیای قانون اساسی مشروطه را حرکت به سمت دیکتاتوری و استبداد تلقی می‌کنند! یاللعجب! اینها از تاریخ هیچ نمی‌دانند! اکثر جنبش‌های فاشیستی و تجربه‌های مختلف فاشیسم در جهان، چون ایتالیا، آلمان، اسپانیا و ... ریشه در سیستم‌های جمهوری دارد، نه مشروطه پادشاهی. و اکثر سیستم‌های سرکوبگر، مستبد و دیکتاتور، که در حد چندصدهزار و یا میلیونی انسان کشته‌اند، دارای سیستم جمهوری بودند، از مائو چین و پل پوت کامبوج، تا استالین شوروی، میلوسویچ یوگسلاوی، صدام عراق، اسد سوریه، سوهارتو اندونزی، قذافی لیبی، همه و همه حکومت جمهوری بودند. میزان استبداد و خشونت و فساد در کشورهای دارای نظام پادشاهی مطلقه و غیرمشروطه در جهان، به مراتب کمتر از کشورهای دارای نظام جمهوری غیردموکراتیک است. و جالب‌تر اینکه کیفیت دموکراسی و آزادی و رفاه و توسعه و ...، در کشورهای دارای نظام پادشاهی مشروطه، به مراتب بهتر از کشورهای دارای نظام جمهوری دموکراتیک است.
واقعاً این همه تجربه‌های تلخ و ناموفقِ جمهوری در خاورمیانه کافی نیست که جمهوری‌خواهان این همه تعصب می‌ورزند؟! دقیقاً دنبال چه چیزی هستند؟! دقیقاً کجا ایستاده‌اند؟! اگر در زمین دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ایستاده‌اند که بهترین دموکراسی‌های کنونی که دارای بالاترین کیفیت آزادی و حقوق بشر هستند، در کشورهای دارای نظام مشروطه پادشاهی مستقر هستند. اگر در زمین سوسیالیسم و عدالت اجتماعی و رفاه و امثالهم ایستاده‌اند، بهترین سیستم رفاهی در دنیا در کشورهای اسکاندیناوی است که 3 کشور مهم این منطقه، دارای نظام پادشاهی مشروطه هستند.
https://t.me/khosrovanooshiravan/3190
https://t.me/khosrovanooshiravan
#دکتر_محمد_محبی
🛑 فقدان اصالت جمهوری‌خواهی در ایران
@khosrovanooshiravan
هیچ جنبش اصیل و واقعی جمهوری‌خواهی در ایران شکل نگرفته و احتمالأ هم شکل نخواهد نگرفت، دلیلش کاملاً روشن است. فونداسیون ها و پایه‌های جمهوری‌خواهی در تاریخ و سنت ایران وجود ندارد.
در حال حاضر، چهار دسته جمهوری‌خواه در میان ایرانیان وجود دارد که هیچکدام اصالتی ندارند و تاریخ و اندیشه سیاسی منسجمی پشت آنها نیست.، و هیچکدام در یک زمین سفت نایستاده اند. و جمهوری‌خواهی آنها از حبّ جمهوری نیست، بلکه از بغض مشروطه است، و به شدت معتاد «سیاست‌های هویتی» (Identity politics) شده‌اند. آن چهار دسته، به شرح ذیل می‌باشند:
دسته اول، جمهوری‌خواهان مصدقی! در حالی‌که خود مرحوم مصدق یک مشروطه‌خواه بود، اما مصدقی های کنونی (اعم از مصدقی های مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی)، بخاطر کینه نسبت به پهلوی‌ها، جمهوری‌خواه هستند، هیچ دلیل دیگری برای جمهوری‌خواه بودن آنها قابل تصور نیست، برخی از مذهبی‌های این طیف هم که اخوانی و یا خمینیست هستند.
دسته دوم، جمهوری‌خواهان عمدتاً چپ و بعضاً راست، که همه از دم ایدیولوژی زده هستند و هیچ درکی از ایران و تجربه مشروطیت ایران ندارند. و طبق معمول 7 دهه اخیر دنبال سراب ایدئولوژی‌های شرق و غرب هستند. این دسته، بیشترین ناآگاهی و یا بدفهمی را درباره تجربه مشروطیت ایران دارند.
دسته سوم، جمهوری‌خواهان اسلام‌گرا، که همین جمهوری اسلامی کنونی، تجلی آرمان آنهاست، و دشمنی آنها با مشروطیت امری طبیعی است.
دسته چهارم، جمهوری‌خواهان قومیت‌گرا، فدرال‌طلب!، تجزیه‌طلب، هویت‌طلب! و ... که تکلیف‌شان روشن است و جمهوری را برای تحقق آرمان تجزیه ایران می‌خواهند. تجربه «ملی» مشروطیت ایران، خلاف آرمان‌های این طیف است.
تا اطلاع ثانوی، «مشروطه‌خواهی»، تنها جنبش سیاسی اصیل و واقعی ایران است، که هم پایه‌های تاریخی محکمی دارد، و هم مبانی فکری قابل اعتنایی دارد. جمهوری اسلامی، هیچ اپوزیسیونی جز اپوزیسیون مشروطه‌خواه ندارد. سیستم جمهوری، در ایران محکوم به شکست است، بهترین نسخه ممکن جمهوری برای ایران، همین جمهوری اسلامی است چون حداقل از سنت شیعی-ایرانی، یک چیزهایی در خود دارد، یعنی فونداسیونی هرچند ضعیف در بخشی از سنت و تاریخ ایران دارد. (مقالات دکتر چنگیز پهلوان در مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی در اوایل دهه 70 در این زمینه، بسیار جالب و خواندنی هستند). اگر یک روزی قانون اساسی جمهوری اسلامی منسوخ شد، باید (این «باید» یک باید حقوقی و امنیتی و حیاتی است) قانون اساسی مشروطه احیا شود. وگرنه هر جمهوری غیر از جمهوری اسلامی، باعث قطبی-قومی شدن ایران و افزایش خطر فروپاشی ایران خواهد شد.
انگ‌زنی جمهوری‌خواهان به مشروطه‌خواهان، از آن عجایب شگفت‌انگیز روزگار است! آنها مشروطه‌خواهان را به فاشیسم متهم کرده و احیای قانون اساسی مشروطه را حرکت به سمت دیکتاتوری و استبداد تلقی می‌کنند! یاللعجب! اینها از تاریخ هیچ نمی‌دانند! اکثر جنبش‌های فاشیستی و تجربه‌های مختلف فاشیسم در جهان، چون ایتالیا، آلمان، اسپانیا و ... ریشه در سیستم‌های جمهوری دارد، نه مشروطه پادشاهی. و اکثر سیستم‌های سرکوبگر، مستبد و دیکتاتور، که در حد چندصدهزار و یا میلیونی انسان کشته‌اند، دارای سیستم جمهوری بودند، از مائو چین و پل پوت کامبوج، تا استالین شوروی، میلوسویچ یوگسلاوی، صدام عراق، اسد سوریه، سوهارتو اندونزی، قذافی لیبی، همه و همه حکومت جمهوری بودند. میزان استبداد و خشونت و فساد در کشورهای دارای نظام پادشاهی مطلقه و غیرمشروطه در جهان، به مراتب کمتر از کشورهای دارای نظام جمهوری غیردموکراتیک است. و جالب‌تر اینکه کیفیت دموکراسی و آزادی و رفاه و توسعه و ...، در کشورهای دارای نظام پادشاهی مشروطه، به مراتب بهتر از کشورهای دارای نظام جمهوری دموکراتیک است.
واقعاً این همه تجربه‌های تلخ و ناموفقِ جمهوری در خاورمیانه کافی نیست که جمهوری‌خواهان این همه تعصب می‌ورزند؟! دقیقاً دنبال چه چیزی هستند؟! دقیقاً کجا ایستاده‌اند؟! اگر در زمین دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ایستاده‌اند که بهترین دموکراسی‌های کنونی که دارای بالاترین کیفیت آزادی و حقوق بشر هستند، در کشورهای دارای نظام مشروطه پادشاهی مستقر هستند. اگر در زمین سوسیالیسم و عدالت اجتماعی و رفاه و امثالهم ایستاده‌اند، بهترین سیستم رفاهی در دنیا در کشورهای اسکاندیناوی است که 3 کشور مهم این منطقه، دارای نظام پادشاهی مشروطه هستند.
https://t.me/khosrovanooshiravan/3190
https://t.me/khosrovanooshiravan
#دکتر_محمد_محبی
4_5794393477714281760.pdf
646.1 KB
🛑 «امتناع و عدم موضوعیت فدرالیسم و فدرال‌طلبی درمورد ایران کنونی»
https://t.me/khosrovanooshiravan
یکی از بی‌معنی‌ترین مباحث در میان برخی از باشندگان سیاسی ایرانی، که ناشی از فقر دانش سیاسی و حقوقی است، بحث فدرالیسم و فدرال‌طلبی درباره وضعیت کنونی ایران، و ساخت دوگانه «فدرال‌طلب/مرکزگرا»! است. موافقت یا مخالفت با فدرالیسم و فدرال‌طلبی در مورد ایران کنونی، هیچ موضوعیتی ندارند. کسانی که خود را فدرال‌طلب، ومخالفان خود را مرکزگرا می‌نامند. از دو حالت خارج نیستند، یا هیچ فهمی از فدرالیسم ندارند، و یا اینکه در فکر فراهم کردن شرایط تجزیه و نابودی ایران هستند. هیچ هدف و انگیزه دیگری نمی‌توانند داشته باشند. فدرالیسم، ابزاری برای تأسیس کشور با قلمرو جدید است، حرکت از کثرت به وحدت، و از جزء به کل است، نه بالعکس. فدرال‌طلبی درباره ایران کنونی، به مراتب بدتر از تجزیه‌طلبی است. باید برای همیشه به این بحث‌های بی‌مبنا خاتمه داد. فدرالیسم، برای تمرکززدایی، توزیع قدرت، رفع تبعیض و توسعه‌نیافتگی مناطق و نواحی، و حل مشکل قومیت، ابداع نشده است.
https://t.me/khosrovanooshiravan
#دکتر_محمد_محبی