Forwarded from کمپین بازگشت شاهزاده
🔻پسا مشروطه و حاکمیت🔻
✍ #فرهاد
درود و عرض ادب و احترام به همه عزیزان
یکی از رهآوردهای #مدرنیته این بود که حکومت و حکمرانی را از ملکوت آسمان وارد زمین کرد و تقدیم مردم نمود و بنابراین کسی که حکمران بود، چه در نظام سلطنتی و چه در نظام جمهوری، دیگر نماینده مردم محسوب میشد.
یعنی حکومت امری عمومی است و کلمه republic هم از همینجا آمده است.
ولی تمام اینها تابع آن موازنه قوایی است که باید تبدیل شود به منشور یا قانون اساسی.
این موازنه قوا، چه در نهضت مشروطه و چه در انقلاب ۵۷، یعنی زمانی که به سمت جمهوری اسلامی حرکت میکنیم، به صورتی نبود که این اصل تحقق پیدا کند.
از این نظر هم در قانون اساسی مشروطیت و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی تلفیقی شد بین حقوق #الهی و حقوق #مردم.
یعنی قدرتی را که باید به دست مردم میرسید تقسیم کردند و یک قسمتش را همچنان در اختیار نمایندگان آسمان گذاشتند، که مظهرش شاه بود
در اصل اول قانون اساسی مشروطیت آمده است که «سلطنت موهبتی است #الهی که از طرف #ملت به شخص شاه تفویض میشود»
یعنی پیوندی است بین آسمان و زمین
همین امر در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم وجود دارد اما به شکلی وسیعتر که دیگر شاه نیست و به جای آن نهادی به وجود میآورند به نام #ولی_فقیه
اما تفاوت آن در نوع دیدگاه آن ست
شخص شاه باتوجه به لمس مشکلات مردم و جامعه با قوه عقلی و استدلالات عقلی در پی تصمیم گیری عاقلانه برای رهایی مردم بود اما ولی فقیه برای رفع مشکل از دایره عقل خروج نمود و با مستندات علوم نقلی و برگرفته از کتاب مقدس درپی رفع مشکل برمیاد که باتوجه به قوانین نوشته بیشتر از هزار سال گذشته و بعلت مغایرت با جامعه پویا رفع مشکلات در جامعه مدرن همگونی نداشته و موجبات رکود اقتصادی و رفاهی و جمود فکری بلحاظ فرهنگی را دربر میگیرد
البته در قانون اساسی مشروطه فقط این ماده نیست و موارد دیگری هم وجود دارد.
منظور اصلی من این است که اصل واگذاری قدرت به مردم در قانون اساسی مشروطه پذیرفته نشد و متاسفانه به شکل شدیدتر در قانون اساسی جمهوری اسلامی به کلی کنار گذاشته شد
وقتی صحبت از قانون اساسی میکنیم، اولین باری که صحبت مشروعیت مطرح میشود ، مشروعیت قدرت را میخواهند و نه مشروعیت مردم را
در تاریخ ایران اگر نگاه کنیم تمام سلسلههای بعد از اسلام، با این که عمر هر کدامشان کم است و مشروعیت سلسلهی سلطنتی به آن شکل ندارند، اما هر کدام میخواهد خود را زیر قبای #ظلالله یا مرشد کامل یا کلب آستان علی (در سلاطین قاجار) مخفی کند.
در نتیجه منشا قدرت را اول صاحب قدرت میبیند و مردم، صاحب قدرت نیستند.
در انقلاب مشروطیت هم مردم از منشا قدرت ظلاللهی، فقط عدالت میخواهند
فراموش نکنیم، فرمان مشروطیتی که مظفرالدین شاه میدهد، به نوکر خودش، اتابک، میگوید این فرمان برای این است که نوکران و رعایای ما آسوده باشند
یعنی در اینجا هم مردم ، #رعایا هستند و نه شهروند
اما حرکت مشروطه ناگهانی جهشی ایجاد میکند بین متن اول که متنی نظامنامه مانند است و متن دوم که در اصل سی و پنجم میگوید «سطلنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده» در اصول دیگرش، حاکمیت ملی را قبول میکند
چه در قانون اساسی مشروطه و چه در قانون اساسی جمهوری اسلامی، این تلفیق، مشکلات بسیاری به وجود آورد. به همین خاطر وقتی تدوین کنندگان نخستین طرح را برای قانون اساسی جمهوری اسلامی تهیه میکردند ، اولین نگاه آنها به قانون اساسی مشروطه بود
مخصوصا که این بار دیگر انقلاب مشروطه نبود بلکه انقلابی بود #اسلامی و رهبرش هم یک #مرجع_تقلید بود.
در کشوری که هنوز شهروند متولد نشده است و سلسلههای سلطنتی به ضرب شمشیر عوض شدهاند، و به جای قانون فقط اخلاقیاتی برای حکومت دارند که در نصحیةالملوکها و اندرزنامهها میبینید، برای اولین بار مفهوم حاکمیت ملی وارد میشود که برای همه تازگی دارد.
در متمم هم کموبیش ترجمهی قانون ۱۸۳۰ بلژیک آمده است.
این مولود وارداتی که میآید، جنبش مشروطه ناگهان جهشی میکند که در کشوری که هنوز مفهوم ملت مختار و صاحباختیار وجود ندارد، برای مشروعیت دادن به مفهوم حاکمیت ملی و نمایندهاش، ناگزیر متوسل به ظلالله میشود و آن ابهاماتی به وجود میآورد.
ادامه در پست بعدی👇
✍ #فرهاد
درود و عرض ادب و احترام به همه عزیزان
یکی از رهآوردهای #مدرنیته این بود که حکومت و حکمرانی را از ملکوت آسمان وارد زمین کرد و تقدیم مردم نمود و بنابراین کسی که حکمران بود، چه در نظام سلطنتی و چه در نظام جمهوری، دیگر نماینده مردم محسوب میشد.
یعنی حکومت امری عمومی است و کلمه republic هم از همینجا آمده است.
ولی تمام اینها تابع آن موازنه قوایی است که باید تبدیل شود به منشور یا قانون اساسی.
این موازنه قوا، چه در نهضت مشروطه و چه در انقلاب ۵۷، یعنی زمانی که به سمت جمهوری اسلامی حرکت میکنیم، به صورتی نبود که این اصل تحقق پیدا کند.
از این نظر هم در قانون اساسی مشروطیت و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی تلفیقی شد بین حقوق #الهی و حقوق #مردم.
یعنی قدرتی را که باید به دست مردم میرسید تقسیم کردند و یک قسمتش را همچنان در اختیار نمایندگان آسمان گذاشتند، که مظهرش شاه بود
در اصل اول قانون اساسی مشروطیت آمده است که «سلطنت موهبتی است #الهی که از طرف #ملت به شخص شاه تفویض میشود»
یعنی پیوندی است بین آسمان و زمین
همین امر در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم وجود دارد اما به شکلی وسیعتر که دیگر شاه نیست و به جای آن نهادی به وجود میآورند به نام #ولی_فقیه
اما تفاوت آن در نوع دیدگاه آن ست
شخص شاه باتوجه به لمس مشکلات مردم و جامعه با قوه عقلی و استدلالات عقلی در پی تصمیم گیری عاقلانه برای رهایی مردم بود اما ولی فقیه برای رفع مشکل از دایره عقل خروج نمود و با مستندات علوم نقلی و برگرفته از کتاب مقدس درپی رفع مشکل برمیاد که باتوجه به قوانین نوشته بیشتر از هزار سال گذشته و بعلت مغایرت با جامعه پویا رفع مشکلات در جامعه مدرن همگونی نداشته و موجبات رکود اقتصادی و رفاهی و جمود فکری بلحاظ فرهنگی را دربر میگیرد
البته در قانون اساسی مشروطه فقط این ماده نیست و موارد دیگری هم وجود دارد.
منظور اصلی من این است که اصل واگذاری قدرت به مردم در قانون اساسی مشروطه پذیرفته نشد و متاسفانه به شکل شدیدتر در قانون اساسی جمهوری اسلامی به کلی کنار گذاشته شد
وقتی صحبت از قانون اساسی میکنیم، اولین باری که صحبت مشروعیت مطرح میشود ، مشروعیت قدرت را میخواهند و نه مشروعیت مردم را
در تاریخ ایران اگر نگاه کنیم تمام سلسلههای بعد از اسلام، با این که عمر هر کدامشان کم است و مشروعیت سلسلهی سلطنتی به آن شکل ندارند، اما هر کدام میخواهد خود را زیر قبای #ظلالله یا مرشد کامل یا کلب آستان علی (در سلاطین قاجار) مخفی کند.
در نتیجه منشا قدرت را اول صاحب قدرت میبیند و مردم، صاحب قدرت نیستند.
در انقلاب مشروطیت هم مردم از منشا قدرت ظلاللهی، فقط عدالت میخواهند
فراموش نکنیم، فرمان مشروطیتی که مظفرالدین شاه میدهد، به نوکر خودش، اتابک، میگوید این فرمان برای این است که نوکران و رعایای ما آسوده باشند
یعنی در اینجا هم مردم ، #رعایا هستند و نه شهروند
اما حرکت مشروطه ناگهانی جهشی ایجاد میکند بین متن اول که متنی نظامنامه مانند است و متن دوم که در اصل سی و پنجم میگوید «سطلنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده» در اصول دیگرش، حاکمیت ملی را قبول میکند
چه در قانون اساسی مشروطه و چه در قانون اساسی جمهوری اسلامی، این تلفیق، مشکلات بسیاری به وجود آورد. به همین خاطر وقتی تدوین کنندگان نخستین طرح را برای قانون اساسی جمهوری اسلامی تهیه میکردند ، اولین نگاه آنها به قانون اساسی مشروطه بود
مخصوصا که این بار دیگر انقلاب مشروطه نبود بلکه انقلابی بود #اسلامی و رهبرش هم یک #مرجع_تقلید بود.
در کشوری که هنوز شهروند متولد نشده است و سلسلههای سلطنتی به ضرب شمشیر عوض شدهاند، و به جای قانون فقط اخلاقیاتی برای حکومت دارند که در نصحیةالملوکها و اندرزنامهها میبینید، برای اولین بار مفهوم حاکمیت ملی وارد میشود که برای همه تازگی دارد.
در متمم هم کموبیش ترجمهی قانون ۱۸۳۰ بلژیک آمده است.
این مولود وارداتی که میآید، جنبش مشروطه ناگهان جهشی میکند که در کشوری که هنوز مفهوم ملت مختار و صاحباختیار وجود ندارد، برای مشروعیت دادن به مفهوم حاکمیت ملی و نمایندهاش، ناگزیر متوسل به ظلالله میشود و آن ابهاماتی به وجود میآورد.
ادامه در پست بعدی👇